شبهای #محرم و رفتن به هیات فرصتی بود که ما بچهها خودمون رو بزرگتر از چیزی که بودیم ببینیم.
یادمه به بچههایی که از من کوچکتر بودند ولی #پیراهن_مشکی نداشتن یا بلد نبودن قاطی #مراسم بشن چه نگاهی داشتم! احساس میکردم یک مرد جهاندیده و با تجربهام که نگاه یک بچه کوچولو میکنه و گاهی هم آهی میکشه و زیر لب میگه: آخی... یادش بخیر!!
اگر هم یه وقت وظیفه #طبل زدن یا #سنج زدن بهمون داده میشد که دیگه #پادشاه بودیم!
ولی از همه اینها مهمتر، این #مراسم فرصتی بود برای آشنا شدن با بچههای جدید. مینشستیم لب جوب(!) یا اگه شانسمون یاری میکرد عقب #وانت #پارک شده یه آشنا و گعده میکردیم. از موضوعات جدی شروع میکردیم و خیلی سریع غرق صحبتهای خودمونی میشدیم. شیرینترین حرفها هم تعریف کردن صدباره فیلمهایی بود که همه دیده بودیم ولی بازم از گفتن و شنیدنش کیف میکردیم. #فیلم «قانون»، #فیلم «کمیسر متهم میکند»، بروسلی و...
خاطرات اون شبها، بوی کنده و آتیش و دیگهای #غذا، تماشای برو بیای بزرگترها برای تهیه #تدارکات و کمکهایی که گاهی بهشون میکردیم، مخصوصا ساختن نوار نقاله ا...
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊