#حکایت📚
#مثل_آباد😇
(نرود میخ آهنین در سنگ)
میگویند که روزی کاروانی ایرانی برای فروش کالاهای خود عازم دیاری بیگانه بود. در قدیمالایام کاروانها از دست راهزنان که هر آن و لحظه، شبیخون میزدند و اموال و کالای کاروانیان را به غارت میبردند، در امان نبودند.
اما کاروان ایرانی خود را به #سلامت به #مقصد رساند و کالای خود را فروخت. در راه بازگشت به کشور، این کاروان در دام راهزنان #گرفتار آمدند و تمام اموال و داراییشان و حتی اسب و شتری که بر آن سوار بودند هم به غارت رفت و به تصرف راهزنان درآمد.
کاروانیان هرچه عجز و لابه کردند تا راهزنان را از غارت اموال خود منصرف کنند، نشد. چون راهزنان اصلا #زبان #فارسی بلد نبودند.
در میان کاروانیان فرد حکیمی هم حاضر بود. گوشهای نشسته و نظارهگر این اتفاق بود. تاجران #کاروان نزد او آمدند و از او خواستند تا با راهزنان صحبت کند. شاید که جمله یا حرف حکیمانه و پندآموزی بزند و با زبان و حرفهای خود دل راهزنان را به رحم آورد.
حکیم اما در پاسخ آنها گفت: من با چه کسی باید حرف بزنم؟! اینها پند و #اندرز در دلشان نفوذ و راهی ندارد. دل این افراد از سنگ شده. حرف من در دل اینها که این چنین اموال و دارایی شما را به تصاحب خود در میآورند، تاثیری ندارد. «نرود میخ آهنین در سنگ».
این #ضربالمثل را زین پس در مورد افرادی به کار میبرند که از روی ناآگاهی #نصایح و #اندرز دیگران را قبول نمیکنند و همچنان بر عقیده نادرست خود پافشاری میکنند و راه خطای خود را ادامه میدهند.
🙈@cartoon_ghadimy🙊