زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۶۲۰ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۶۲۱
به قلم #کهربا(ز_ک)
به خودم نهیبی زدم
نهال تو چته؟
اون خونواده هیچوقت باتو بد نبودن
این خود تو بودی که با تفاوتهایی که داشتی سعی میکردی خودت رو همیشه ازشون جدا بدونی وگرنه اون بیچارهها حتی یبارم به روت نیاورده بودند که از خودشون نیستی
اما اگه بپرسن در طول این مدت کجا بودی و چرا سراغمون رو نگرفتی چه جوابی بهشون بدم؟
باید راستش رو بگم...
نهایت میفتم به دست و پای بابا و ازش معذرت خواهی میکنم که به حرفاش گوش نکردم و گول قول و قرارهای فیروز رو خوردم و زن نیما شدم
بهش میگم که فیروز چه چرندیاتی در موردشون گفته و من اغفال شدم
یمدت بعد که آبها از آسیاب افتاد از نریمان میخوام که وکالت نیما رو به عهده بگیره و کمکش کنه تا هرچه زودتر آزاد بشه.
نیما زرنگه اگه حمایت باباشو نداشته باشه درسته که خیلی اذیت میشه اما به نفعشه
میتونه روپای خودش بایسته
اونوقت نریمان که زیر بال و پرش رو بگیره
کم کم به خودش میاد و راه درست رو در پیش میگیره
من بهش ایمان دارم میدونم که خیلی زود میتونه زندگیمونو بسازه
با صدای خاله که من رو برای نهار صدا میزد به خودم اومدم
نگاهی به سفره ی آماده شده انداختم
چه ماکارونی خوشرنگی
یاد ماکارونیهای فرشته اولین آشپز رسمی خودم افتادم که اوایل ازدواج مستخدم خونمون بود
به همون اندازه خوشرنگ و لعاب
البته من رو یاد ماکارونی های مامانمم میندازه
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۶۲۱ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۶۲۲
به قلم #کهربا(ز_ک)
اما با یه تفاوت
ماکارونیهای مامان همیشه خوش رنگ و لعاب بود اما وقتی اولین قاشق رو میخوردی نظرت تغییر میکرد آخه هسچوقت مزهی سویای داخلش رو دوست نداشتم
_چرا تماشا میکنی دختر
بیا بشین یکم غذا بخور
این چند روز کلا از غذا خوردن افتادی
تشکری کردم و مقابلش کنار سفره نشستم
بشقاب غذایی که برام کشیده بود رو مقابلم گذاشت
با کمک چنگال مقداری از غذا رو داخل دهنم که گذاشتم نتونستم مانع درهم شدن صورتم بشم
اما خیلی سریع به حالت اول برگشتم
نمیدونم این خاله و مامانم چطور میتونستند رنگ و لعاب و عطر غذا رو به زیبایی جلوه بدن اما برای طعم سویا کاری از دستشون بر نمیاد
از مزهی سویا متنفرم
به زور مقدار دیگهای از غذا رو خوردم
اجازه ندادم دیگه خاله کاری انجام بده
سفره رو جمع کرده و پس از شستن ظرفهای نهار دستی به آشپزخونه کشیدم...
تصمیمی که برای تماس با خانوادهم گرفتم بار سنگینی از روی دوشم برداشته...
احساس سبکی و رضایت میکنم
نگاهی به ساعت انداختم
الان ساعت پنج شده و مطمئنم نسرین هرکجا که هست دیگه شرایط صحبت کردن رو داره
پس گوشی مادربزرگ رو به دست گرفتم و تلاش کردم شمارهی نسرین رو به خاطر بیارم
بعد از گرفتن شماره برای اطمینان بیشتر یه بار دیگه چک کرده و تماس رو برقرار کردم
شنیدن صدای نسرین باعث ایجاد هیجان در صدام شد
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۵٠ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
شبهایی که مجید شیفت هست به من خیلی سخت میگذره با اینکه بخاری تا درجه آخر باز هست اما بازم من یخ کردم ژاکتم رو تنم کردم یک چایی برای خودم ریختم اومدم کنار پنجره خیلی برام لذت بخشه که بارش برف رو تماشا کنم و همزمان چای بخورم همینطور که خیره شده بودم به دونههای برف یه مرتبه دیدم ماشین در خونه ما توقف کرد راننده پیاده شد کاپوت رو بالا زد کمی به موتور ور رفت و در کاپوت را بست و نشست تو ماشین خوب نگاه کردم دیدم یک آقای جوان ....
https://eitaa.com/joinchat/1960640682C4ba40e21a9
هدایت شده از رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
با شنیدن صدای علی که گفت سحرخانم من رو از فکر بیرون آورد. رو کردم بهش_ بله _ بیا بریم سالن انتظار مریم میخواد باهات حرف بزنه، لحن حرف زدن علی طوری بود که حس ششمم بهم گفت یه درخواستی داره که خودش روش نمیشه بگه میخواد این رو از زبون خواهرش بگه، مکث کوتاهی کردم و جواب دادم_ چشم بریم., اومدیم سالن انتظار. علی رو کرد به من و مریم_ من یه دقیقه میرم تو حیاط تا شما حرفهاتون رو بزنید، علی از در سالن رفت بیرون مریم رو کرد به من گفت...
https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb
9.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سالروز جانگداز و دردناک رحلت حضرت خدیجه کبری مادر عزیز و گرامی فاطمه زهرا سلام الله علیها بر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و همه دوستداران و شیعیان تسلیت باد🖤❤️
Hazrate_Khadijeh_Ghaffariyan 2.mp3
9.73M
از پیشم رفتی ای یارو یاورم
کی گردد داغ مرگ تو باورم😭🖤
33.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷به خاطر کدوم آقازاده و ژن برتر، حاضر شدید سرمایه ملی کشور را حراج کنید⁉️
🔹چرا با گزارش خلاف واقع، خطای محاسباتی ایجاد کردید و از شورای عالی فضای مجازی مصوبه استعماری گرفتید؟!
❌بتن ریزی در صنعت ICT
❌زمینه سازی برای اغتشاشات دوباره
❌ارائه آدرس غلط
🎙محمد کرباسی
#استعمار_سایبری
@komite_Bojnord
هدایت شده از رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
با شنیدن صدای علی که گفت سحرخانم من رو از فکر بیرون آورد. رو کردم بهش_ بله _ بیا بریم سالن انتظار مریم میخواد باهات حرف بزنه، لحن حرف زدن علی طوری بود که حس ششمم بهم گفت یه درخواستی داره که خودش روش نمیشه بگه میخواد این رو از زبون خواهرش بگه، مکث کوتاهی کردم و جواب دادم_ چشم بریم., اومدیم سالن انتظار. علی رو کرد به من و مریم_ من یه دقیقه میرم تو حیاط تا شما حرفهاتون رو بزنید، علی از در سالن رفت بیرون مریم رو کرد به من گفت...
https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۶۲۲ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۶۲۳
به قلم #کهربا(ز_ک)
_الو سلام نسرین منم نهال
با تصور اینکه تماس قطع شده لب زدم
_الو... الو نسرین...
_چیه نهال... چکار داری؟
توقع این مدل حرف زدن رو ازش نداشتم
با شناختی که ازش داشتم حتی با بدتر از کاری که باهاشون کردم هم اگه مواجه میشدند الان باید از شنیدن صدام خوشحال میشد
مردد زمزمه کردم
_نسرین خوبی؟ مامان و بابا خوبن؟
صدای بغض آلود نسرین تو گوشم پیچید
_مامان و بابا؟
کدوم مامان و بابا؟ مگه اینا پدرو مادرتو هم میشدند که الان اسمشون رو به زبون میاری؟
دوساله معلوم نیست کدوم گوری رفتی تازه الان یادت افتاده ؟
اصلا خوشم نمیاد کسی باهام اینجوری حرف بزنه...
الان در شرایطی نبودم که بخوام سرزنش کسی رو تحمل کنم
پس خیلی سریع رفتم سر اصل مطلب
_نسرین گوشی رو بده به مامان یا بابا
_هه... مامان؟
بابا؟
و صدای گریهش اوج گرفت
تو چجور آدمی هستی که هنوز نمیدونی مامان و بابات کجا هستند؟
اون چی داشت میگفت در مورد مامان و بابای واقعیم حرف میزد؟ یا مامان فاطمه و بابا یوسفم؟
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۶۲۳ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۶۲۴
به قلم #کهربا(ز_ک)
داد زدم
نسرین چی داری بلغور میکنی برا خودت؟
میگم گوشی رو بده به مامان و بابا
و این بار اون داد زد
_نبایدم خبر داشته باشی که الان اون روتا فرشته کجا هستند.
فقط بخاطر زیادهخواهیهای تو
چی میشنیدم خدایا چه بلایی سرشون اومده بود
لحنم رو تغییر دادم و هرچی خواهش داشتم تو موج صدام پاشیدم
_نسرین تورو خدا تروجون مامان و بابا درست حرف بزن ببینم چه بلایی سر مامان و بابا اومده؟
_بابا ؟؟؟ صدای هق هقش بلند شد
تو باعث شدی بابا رو از دست بدیم
نهال هر کجای عالم باشی دستم بهت برسه خودم خفهت میکنم
زیادهخواهیهای تو باعث مرگ بابا شد
چی میشنیدم؟ یعنی بابا...
داد زدم
_نسرین تورو خدا درست حرف بزن بابا چی شده؟
_گفتم که بابا الانسینهی قبرستون خوابیده... اونم به خاطر تو...
به خاطر تو نهال... به خاطر خودخواهیها و دیوونهبازیهای تو
به خاطر بیشعور بازیهای تو...
ازون طرف خط صدای کسی اومد که پرسید
_کیه پشت خط نسرین؟
با کی داری اینطوری حرف میزنی؟
گوشم رو تیز کردم تا بفهمم صدای کیه؟
شاید بابا باشه و خواهر عصبانیم داره بهم دروغ میگه
_هیچی عزیزم... یکی از دوستامه...
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۵٠ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۶۲۴ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۶۲۵
به قلم #کهربا(ز_ک)
با گریه و التماس اسمش رو صدا زدم
_نسرین... نسرین...
برای اینکه تنبیهم کنی داری اذیتم میکنی مگه نه؟
بابا حالش خوبه آره؟
حق داری هرچقدر دلت میخواد اذیتم کنی
من به جون میخرم... چون میدونم خیلی اذیتتون کردم
با حرص گفت
_آره دارم اذیتت میکنم
اخه من مریضم... بیمار روانیم...
به دروغ بابارو خوابوندم توی قبر تا تو اذیت بشی...
بعد هم با صدای نسبتا آروم طوری که فقط من بشنوم گفت
_اگه مامان رو دوست داری دیگه نه به من و نه به هیچ کدوم از اعضای خونواده زنگ نزن
مامان حالش خوب نیست
تازه چند ماهه که از فکر تو در اومده
اونم با زور قرص و دارو
نهال... مامان مثل یه تیکه گوشت افتاده گوشهی خونه ...
حالش اصلا خوش نیست... نفسش به یه آه بنده...
سعی نکن قاتل جون مامان هم بشی
ازت خواهش میکنم مامان تازه یمدته حالش خوب شده
تورو فراموش کرده با اومدنت یا زنگ زدنت کاری نکن دوباره یادش بیاد نهالی داشته تا دوباره بخاطر اون جور رفتنت بهم بریزه...
مامان حالش خوب نیست کوچکترین هیجان براش سمه...
قلبش به باتری جواب نمیده دکترا نسبت به درمانش ناامیدمون کردن
بعد هم گوشی رو قطع کرد
گوشی رو روی متکای کنار دستم پرت کردم...
دستم رو روی صورتم قرار دادم و گریه سر دادم
من چقدر بدبختم
هنوز نمیدونم پدرو مادر واقعیم کیا هستند
نمیدونم چه بلایی قراره سر نیما و خودم و زندگیم بیاد...
میدونستم حرفای نسرین دروغه...
اما خیلی دلم گرفته بود
نمیدونم از طرز برخورد خواهرم دلخورم یا دلتنگش
شایدم دل نگران حال بابام...
نکنه یوقت حرفایی که زده درست باشه؟
مگه میشه به همین راحتی بابا فوت شده باشه؟
نمیدونم ارزش داره دوباره به نسرین زنگ بزنم یا نه؟
تا شب به همین موضوع فکر میکردم
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۶۲۵ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۶۲۶
به قلم #کهربا(ز_ک)
موقع شام فقط با غذام بازی کردم
حتی یه قاشق هم از گلوم پایین نرفت
_دخترم غذاتو بخور
منصوره گفت بارداری... آره؟
به منصوره که با نگرانی بهم چشم دوخته نگاه کردم
_اصلا اشتها ندارم
با دست گلوم رو نشون دادم
_انگار یه چیزی تو گلوم گیر کرده
نمیذاره یه لقمههم ازش پایین بره
لبم رو که بخاطر بغض و گریه به پایین کش میومد به دندون گرفتم
دیگه نتونستم بغض رو مهار کنم
زدم زیر گریه
من حامله بودم
خدا میدونه اگه الان نیما بود چه کارا که برام نمیکرد
من همسر نیما بهادری و عروس فیروز خان باشم و در چنین شرایطی بارداریم رو بگذرونم
نه شوهرم بالاسرمه و نه حتی پولی در بساط دارم
به دستی که روی بازوم نشست نگاه کردم
خاله بود لیوان آب رو مقابلم گرفت
_چرا اینقدر خودت رو اذیت میکنی آخه؟
اگه باردار باشی که اصلا اینهمه غصه خوردن برات خوب نیست
گرسنگی که اصلا نباید بکشی...
اون بچه چه گناهی کرده مادر؟
باید بخاطر اونم که شده خوب غذا بخوری و جون داشته باشی
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۵٠ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨