eitaa logo
کودک و خانواده
191 دنبال‌کننده
11هزار عکس
4.3هزار ویدیو
12 فایل
سبک زندگی و تربیت کودک
مشاهده در ایتا
دانلود
، 👌 دل و نور هدایت است. وقتی دل به لبریز از سپاس می‌شود، و جای نگرانی و غم را می‌گیرد. در فرموده است:🌸 «لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ» (سوره ابراهیم، آیه ۷) اگر شکرگزاری کنید، نعمت‌هایم را برای شما افزون خواهم کرد. ┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖اسم رمان جدید 💖 نام نویسنده؛ آقای اسماعیل صادقی با ما همـــراه باشـــــید 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ازعشق_تاپاییز قسمت ۲۲ تو اتاقم دراز کشیده بودم دلم یک خواب عمیقی می خواست قد اصحاب کهف سیم کارتی که تو گوشیم انداخته بودم خیلی زود بین دوستان و آشنایان و فک فامیل پخش شد. اون اوایل همه تازه گوشی دیده بودن و موج پیام ها دیوونم می کرد و جالب اینکه همه انتظار جواب دادن داشتن. اگه جواب پیامی داشتن اگه جواب پیامی رو نمی دادم محکوم بودم به قهر و بی معرفتی و عدم شارژ پولی یادمه اونقدر اُمُل بودم که حتی بلد نبودم چطور با تلفن همراه کار کنم که به لطف یکی طلبه ها که فامیلش یوسفی بود کار با گوشی رو یاد گرفتم داشتم با پیام های گوشیم نگاه می کردم و تو فکر این بودم که چطور این همه پیامو جواب بدم که علیزضا بهم زنگ زد حوصله حرف زدن نداشتم رد تماس زدم تا اینکه بهم پیام رسید -جواب بده ضروریه تماس دوم علی را اوکی دادم +سلام خوبی _سلام تو چطوری +جواب سلام واجبه _سلام هم اتاقی هم کلاسی هم بحث خوب شد +حالا شدی یه پسر فهمیده _شنیدم اوضاع و احوال خوبی نداری روحت حسابی آزرده شده خندم گرفت علی مثل پرستارها حرف میزد از طرز حرف زدنش معلوم بود داره بارم میکنه. +کدوم کلاغی برات خبر اورد _نیازی به کلاغ نیست.از طرز صحبت کردنت معلومه خماری و بی‌حال +این موقع روز زنگ زدی ورت و پرت تحویلم بدی؟ یکم بزرگ شو تروخدا علیرضا یکم جدی شد و گفت _بمیری که دارم بهت روحیه میدم +باشه اگه کار نداری برم _کجاااا؟؟ +برم بمیرم دیگه خودت گفتی _فعلا صبرکن گاومون زاییده همیشه علیرضا باید حامل خبر بد باشه تو کل دوران دوستیمون ندیدم این پسر خبر خوش به من بده. درحالیکه داشتم جلو آینه جوش‌های صورتمو نگاه میکردم گفتم -چی شده باز اتفاقی افتاده.... +آره عزیزم دوباره باید بار سفر رو ببندیم بریم سفر حالا هم برو چمدونتو آماده کن یه سفر طولانی درپیش داریم -درست حرف بزن سفر چی؟؟؟ از طرف کجا؟؟؟ +از طرف پسر شجاع از طرف کی میتونه باشه حوزه دیگه -وایییی نععععع حوزه؟؟؟؟ ما که تازه از اردو برگشتیم که +کاریش نمیشه کرد امر حاج‌آقاست آقازاده یه سفر اجباری تو دل تابستون اونم کجا اردبیل. یه اردوی دوهفته‌ای تو شهر سردسیر اردبیل. آیین ‌نامه اومده بود ۱۰ نفر از طلبه‌های بااستعداد حوزه باید این سفر رو برن یه دوره تربیت مربی قرآن کریم تو ۱۰ روز کلاساشم حسابی فشرده بود. با شنیدن این خبر آماده شدم و سمت حوزه راه افتادم و به علیرضا هم گفتم خودشو برسونه حوزه. علی زودتر از من رسیده بود و دم در منتظر من بود باهم سمت تابلوی اعلانات رفتیم.بعععععله همون طور که علی گفته بود یه سفر درپیش رو داریم. اسامی طلاّبی که قرار بود تو این اردو شرکت کنند اسماعیل صادقی، علیرضاترقویی، حسین یعقوبی، حسین کیخا، عباس شهریاری، مرتضی شاه‌مرادی و چند نفر دیگه ای که اسمشون تو خاطرم نیست. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴 علت بیماری و ♻️ برای فهم علت این دو بیماری، ابتدا باید با بیماری آشنا شویم: 🔹 شَرقَه یک بیماری در طب قدیم است که در آن فرد بعد از فعالیت زیاد یا تعریق زیاد، هنگام گرمیِ تن، آب سرد مصرف می‌کند. لذا در اثر مصرف همین آب سرد در کبد انسداد ایجاد می‌شود و به عبارتی چربی‌های غلیظ و غیر محلول در کبد این فرد نمی‌تواند بخوبی هضم شود و صفرا با همه قدرتی که دارد نمی‌تواند بخوبی عمل کند، یعنی سردی و ضعف کبد در اثر شرقه و چربی های غیر محلول و هضم نشده منجر به کبد چرب می‌شود. 🔹 همچنین این چربی‌های غیر محلول و هضم نشده در کیسه صفرا نیز مانده و با باز و بسته شدن کیسه صفرا، جمع شده و دچار رسوب و انسداد می‌شود و منجر به سنگ کیسه صفرا می‌شود. (کیسه صفرا، کیسه‌ای ۷ تا ۱۰ سانتی‌متری در طول و قطر ۴ سانتی‌متری است که ظرفیت آن ۵۰ سی سی برای ذخیره صفرا در بدن است و در هر شبانه روز سه بار پر و خالی می‌شود.) 🔹 پس کبد چرب و سنگ کیسه صفرا یک علت دارند و هر کس کبد چرب دارد در مرحله بعدی دچار انسداد مجاری صفراوی و سنگ صفرا نیز می‌شود. ✅ لازم به تذکر است که چربی های لطیف و زود هضم مثل روغن حیوانی گاوی و روغنهای طبیعی مثل روغن زیتون و روغن ارده کنجد برای رفع انسداد کبد مفید است ولی روغن های نباتی و صنعتی که غلیظ هستند بخوبی در کبد هضم نمی‌شوند و در اثر سردی و ضعف کبد، رسوب کرده و موجب کبد چرب و انسداد مجاری صفراوی می‌شوند. عدم تحرک و هم به این مشکل دامن می‌زند.
👈 ۴۷۳ 👇 👌 ماه ۱۴۰۳ 🤏 به مناسبت فرارسیدن سالگرد علیه‌السلام 🙏ثواب قرائت امروز محضر مبارک علیه‌السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👏 مثل یه بوکس میمونه زمین بخوری نمیبازی بلند نشی میبازی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️حرکت زیبای پلیس گلستان 📌وقتی آرزوی یک معلول، برآورده می‌شود... ✍حالا اگه این کار رو خارجی کرده بود، خدا می‌دونه غربزده‌ها چطور بساط خودتحقیری به پا می‌کردند... 🖋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️ میلیاردها میکروپلاستیک آزاد می‌کند 🔹یک مطالعه جدید که توسط محققان دانشگاه بارسلونا (UAB) در اسپانیا انجام شده، نشان می‌دهد که هر عدد ، می‌تواند میلیاردها ذره میکرو و نانوپلاستیک (MNPL) را در هر میلی‌متر آبی که در آن غوطه‌ور می‌شود، آزاد کند. 🔹میکروپلاستیک‌ها قطعات پلاستیکی کوچکی هستند که می‌توانند برای محیط زیست و سلامتی انسان‌ها مضر باشند. 🔹محققان در مقاله منتشرشده خود نوشته‌اند که پلیمرهای میکرو و نانوپلاستیک، تأثیر زیادی بر برهمکنش‌های زیستی دارد که منجر به اثرات متنوعی بر ارگان‌ها، بافت‌ها و سلول‌ها می‌شود و می‌تواند منجر به پاسخ‌های ایمنی و تأثیرات بلندمدت بر سلامت مانند سرطان‌زایی شود.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖اسم رمان جدید 💖 نام نویسنده؛ آقای اسماعیل صادقی با ما همـــراه باشـــــید 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ازعشق تاپاییز قسمت ۲۳ تو اتوبوس هر از گاهی درد به سراغم میومد اما به لطف قرصایی که خورده بودم آن چنان نبود که خیلی اذیت باشم خوبی علیرضا این بود که روده بزرگی داشت گاهی وقتا این قدر حرف میزد که حوصلم سر میرفت بعضی وقتا هم این قدر ساکت بود که انگار مادرزادی لاله هر از گاهی قرآن جیبی مو از تو کیفم درمیاوردم و قرآن میخوندم چیزی که این روزها بهش نیاز داشتم آرامش بود آرامشی که بیشتر موقع نماز خوندن و قرآن خوندن پیدا میکردم. هر از گاهی هم سرمو میذاشتم رو پنجره اتوبوس و به اتفاقاتی که گذشته بود فکر میکردم. به مامان بابا ناصر عمه..... و زیرلب این شعر مرحوم نجمه زارع رو میخوندم که میگفت شکنجه سخت‌تر از اینکه پیش چشم خودت کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد ولی به خودم میگفتم باید قوی باشم طوری که تمام کابوس ها جلوم کم بیارن هر از گاهی هم علیرضا سریش میشد که به چی فکر میکنم منم با یه هیچی گفتن دست به سرش میکردم ۲۲ ساعت طول کشید تا برسیم قم شهری که چند روز پیش مهمونش بودیم مستقیم تاکسی گرفتیم و سمت فیضیه رفتیم قرار شد ۲ روز قم باشیم تو طول سفر همه باهم بودن به جز من و علی که ترجیح میدادیم دونفری باهم باشیم به همین خاطر همیشه از قافله جدا بودیم و اصولاً موقع صرف غذا و استراحت همو می‌دیدیم بعد از دو روز اقامت در قم به تهران رفتیم و سوار اتوبوسی شدیم که مسیرش به اردبیل هم میخورد. یادمه اتوبوس تو نیمه راه خراب شد و ما حیرون و سرگردون منتظر بودیم درست شه تا به راهمون ادامه بدیم. نزدیک نمازصبح شد و هنوز از تعمیر اتوبوس خبری نبود. جایی هم نبود که وضو بگیریم و نماز بخونیم تا اینکه خورشید نزدیک بود طلوع بکنه وقتی از همه جا ناامید شدیم من و علی تصمیم گرفتیم نمازمون رو با تیمم بخونیم. و این نماز هم مثل بقیه نمازهامون معلوم نبود قبول میشه یا نه چون نه وضو داشت و نه قبله‌ی مشخصی. هر مسافری هم طبق فتوای خودش نظر میداد یکی میگفت قبله این‌ وره اون یکی میگفت نع قبله اون‌ وره. نماز خوندن دوتا جوون اونم تو اون وضعیت حسابی دیگران رو متعجب کرده بود و ناخواسته مورد تحسین دیگران قرار گرفتیم، چیزی که ازش بدم میاد. مرگ من اینه که کسی ازم تعریف و تمجید کنه وقتی می‌دیدم کسی داره ازم تعریف میکنه دام میخواست خرخرشو بجووم که باعث میشه کبر و غرور سراغم بیاد وقتی سوار اتوبوس شدیم بلافاصله ماشین درست شد که به قول بعضی‌ها که میگفتند اثر نماز ما بوده. من هم بی‌تفاوت به حرف دیگران به تفکراتشون می‌خندیدم. چشمامو بستمو از گالری گوشیم دعای عهد رو گوش دادم. چشم انداز قشنگی بود تمام جاده سبز و زیبا بود. کوه‌ها پوشیده از درختای چنار و بلند. حتی گردنه‌ها شم زیبا و دلچسب بود. حول و حوش ساعت ۱۰ رسیدیم اردبیل قبل از اینکه وارد حوزه بشیم. یه پارک رفتیم و صبحانه خوردیم. بعد از اون هم لباسامون و عوض کردیم. توی مسیر حسابی عرق کرده بودیم. خیر سرمون طلاب برگزیده بودیم. با اون ریخت و قیافه که نمیشد بریم حوزه اردبیل. ناگفته نماند که اردبیل شهری بود 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بانوی ایرانی، مهندس شرکت تویوتا ⭕️خانم لیلا شریفیان ۱۲ساله که تو شرکت تویوتا مشغول به کار هستن و تا به الان کلی از ایشون تقدیر و تشکر شده.
👈 ۴۷۴ 👇 👌 ماه ۱۴۰۳ 🙏ثواب قرائت امروز محضر مبارک و علیهماالسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 آیا تا حالا این مدلی خوندی؟ آیا اینجوری از نماز بردی؟ اصلا میدونی معنا و فلسفه‌ی سجده چیه؟ 🔸زیباست پیشنهاد میشه ببینید احتمالا بعد شنیدنش میگی: بزار یه بار دیگه ببینمش ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴"تفـریحات  را نادیده نگیـرید!!!" 🍃 هزینه‎های زندگی بالاست و رفتن به یک رستوران کلی خرج روی دستتان می‎گذارد. با آن پول می‎توانید یک وسیله برای خانه و یا لباسی برای فرزندتان بخرید. 👈 اما اگر از تاثیر همان دو ساعتی که در رستوران هستید باخبر بودید حاضر می‎شدید از ضروریات زندگی‎تان بزنید تا این رستوران یا پارک دسته جمعی ثبات روحی و حال خوش شما را بیشتر کند. ✅ بنابراین در اینجاست که باید گفت: "صرفه جویی همیشه خوب نیست...!"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖اسم رمان جدید 💖 نام نویسنده؛ آقای اسماعیل صادقی با ما همـــراه باشـــــید 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از عشق تا پاییز قسمت ۲۴ از صبح تا شب یه ریز کلاس داشتیم خیلی کلاساش فشرده بود. روزای اول که از این کلاس بدو تو اون کلاس. زنگ تفریح از فرصت استفاده می‌کردیم و چای می‌خوردم. من از اون دسته مخلوقاتی هستم که با چای خیلی از نیازهای بدنشون تامین میشه. ولی وای به روزی که چای نمیخوردم از سردرد میمردم. گاهی وقتا هم لیوانای چای رو برمیداشتم و با علی میرفتیم تو حیاط رو نیمکت می‌نشستیم و چای میخوردیم. هوای اردبیل هم که عالی بود خنک و دلچسب یادمه بعضی از بچه‌های گروه باهم اختلاف سلیقه داشتند و این باعث شده بود از هم کدورت بگیرند به همین منظور مدام در حال لجاجت و لجبازی باهم بودند. به همین خاطر من زیاد باهاشون نبودم یه جورایی دوست نداشتم درگیر حاشیه بشم. بیشتر وقتمو با علی بودم. اونم متقابلاً ترجیح میداد با من باشه. چون هم سلیقه‌ها مون به هم نزدیک بود هم سنمون. من یک یا دو ماه از علی بزرگتر بودم ولی اون تپل و چاق بود برعکس من که مثل عدد یک بودم که سارا پنج‌ساله از تهران با دست چپش کشیده باشه. یه روز از طرف حوزه اردبیل تمامی طلّابی که تو اردو شرکت داشتند قانونی وضع شد که برای اعطای گواهینامه باید گواهی سلامت داشته باشیم. به همین خاطر هر طلبه موظف بود در مدت اردو به درمانگاه مراجعه کنه و با انجام برخی آزمایشات به سلامت جسمی و روحیش پی ببره. یه روز بعد از اتمام کلاسای صبح من و علی به نزدیکترین درمانگاه مراجعه کردیم تو مسیر به پیشنهاد علی رفتیم و یه بستنی دنج سنتی زدیم به رگ. آزمایشگاه طبقه سوم بود من و علی اتاق‌هایی که باید مراجعه میکردیم متفاوت بود. علی به اتاق همکف رفت اما من باید به طبقه سوم مراجعه میکردم. وارد آسانسور شدم نمیدونم چقدر طول کشید اما وقتی درب و باز کردم متوجه شدم هنوز تو همکف قرار دارم. ناخواسته خندم گرفت سوار آسانسور بودم اما یادم رفته بود دکمه شماره ۳ رو بزنم. دکمه شماره ۳ رو زدم اما تا خواستم برم بالا دوتا خانم دو بدو اومدند سمت آسانسور و وارد آسانسور شدند و من ناچارا مجبور شدم از پله‌ها برم بالا. من و علی هر دو سالم بودیم و خداروشکر مشکلی نداشتیم. یادمه دندونپزشک وقتی داشت دندونامو چک میکرد باتعجب گفت تو که دندونات از منم سالم‌تره. از بچگی مسواک میزدم دندونام سفید و براق بود. یادمه تو خانواده بیشترین استفاده از خمیردندونو من داشتم قبل از نماز صبح، بعد از صبحانه، قبل از نماز ظهر، بعد از ناهار، قبل از نماز مغرب و هنگام خواب مرتب مسواک میزدم. بعضا حتی در طول روز یکی دو بار هم بیشتر از مسواک استفاده میکردم من و علی برگشتیم حوزه واسه شب برنامه خاصی نداشتیم بخاطر همین با چند نفر از بچه‌ها تصمیم گرفتیم بریم آب‌گرم یه استخر بزرگ سرپوشیده که آبش مستقیم از چشمه‌ی جوشان تامین میشد. گاهی وقتا پیش خودم میگفتم خدا تبعیض قائل شده چرا استان ما همچین امکاناتی نداره ولی استان اردبیل، شمال و گلستان دست کمی از بهشت نداشت. گاهی وقتا که جنگل میرفتیم 🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌تو دنیای فرزاد موتمنهای روشنفکر! تو کریستین رونالدو باش🚶‍♂️