eitaa logo
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
156.9هزار دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
18.2هزار ویدیو
283 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم . . . . . @adv_clad_girls
مشاهده در ایتا
دانلود
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
❤️🍃 🎦تیزر کوتاه از مراسم آغاز زندگی زوج جوان در جوار شهدای تازه تفحص شده _ اینجا معراج شهداست‌. ✅
. . 🎦تیزر کوتاه از مراسم آغاز زندگی زوج جوان در جوار شهدای تازه تفحص شده _ اینجا معراج شهداست‌. . شخصى خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله عرض کرد : همسرى دارم که به هنگام ورود به خانه به استقبالم مى آید و به هنگام خروج بدرقه ام می کند. هنگامى که مرا اندوهناک یافت در تسلیت من می گوید سول خدا فرمود : خداى را در این جهان عمال و کارگزارانى است و این زن از عمال خدا می باشد ، چنین همسرى نصف اجر یک شهید را خواهدداشت. وسائل الشیعه ج ۱۴ ص ۱۷ ۱۸٫ . . ******************************** . . حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود : روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله بر ما در منزل وارد شد. فاطمه علیها السلام نزدیک دیگ غذا نشسته بود و من هم برایش عدس تمیز می کردم. آن حضرت مرا با لقب ابالحسن می خواندند ، عرض کردم : بفرمایید. اظهار داشتند : بشنو از من آنچه را که به دستور پروردگارم می گویم ای علی ! کسی که در کارهای خانه به همسر خود بدون سرکشی و دلتنگی و تکبر خدمت نماید ، پروردگار اسمش را در دفتر شهدا ثبت می کند و برایش به هر روز و شبی ثواب هزار شهید و به هر قدمی که بر می دارد به آن مرد ثواب حج و عمره می دهد و به هر قطره ای که از بدنش عرق بیاید یک خانه در بهشت برایش منظور می نماید. بحار ج ۱۳ ص ۱۳۳ چاپ ایران و جامع الاخبار ص ۱۰۲ ۳۲٫ . . 💌صفحه معراج شهدا را به دوستان خود معرفی کنید ... . . http://eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
⛔️ #هنرپیشه های اونا که تا ته این راه بن بست ⏺ #آزادی دروغین رو رفتن، #مسلمان میشن، و بعضی هنرپیشه های تازه بدور رسیده ما، عقاید مصرف گذشته اونا رو تازه دارن تبلیغ میکنند!☹️😊 #ستاره #سلبریتی #رقص #موسیقی #زن #تازه_مسلمان #رهیافته #حجاب #آرامش #خدا #مانکن #روسی #زیبا #توبه #اسلام #زندگی #عقل #russia 🆔 @Clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 زنی که 4 ماه در #کما بوده.. و #جهنم را دیده👆 این کلیپ به این سوالات پاسخ میده: ✅ آیا #جهان پس از #مرگ وجود داره؟ ✅ آیا #انسان با #مرگ نابود میشه یا مرحله جدیدی از #زندگی شروع میشه؟ ✅ زندگی بعد از مرگ چطوریه؟ ✅ #جهنم چه شکلیه؟ ✅ #عذاب گناهان #جنسی چطوریه؟ جالب آنکه توصیفات این #زن #مسیحی از جهنم مطابق با توصیفات #اسلام است 🆔 @Clad_girls 🍃🌸
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
🔴 توضیحات 👇
🔴یک جمله ای رو دوستان👇 (شما بخوانید دشمنان "صفحه فمینیست روزمره")😒 در مورد چادر نوشتن گفتم با هم بخونیم و ببینیم چی گفتن! گفتن: "چادر یک پوشش غیر بهداشتی و مخالف طبع زیبایی شناسانه است ،یک نماد مسلم اسارت و دیگری سازی و انسانیت زدایی از زنان است" . 🔸️عرضم به حضورتون که باور کنید چادر هم مثل بقیه ی لباس هایی که استفاده می کنیم از همون رنگ پارچه مشکی هاییه که واسه رخت فینگیلی هاتون استفاده می کنیدا ! نکنه شما بلد نیستید لباس مشکیاتونو بهداشتی نگه دارید؟😯 🔹️که مخالف طبع زیبایی شناسانه است؟🙄 آقا نصف مدهایی که تولید می کنید با رنگ مشکیه کلهم اجمعین آقایونتون با رنگ مشکی میان تو جشنواره ها🕴 نصف لباس های کوتاه و بلندتون مشکیه🕶 گیرم که ما طبع مون رو به افول شده، شما دیگه چرا؟😁 ای بابا به خودتون توهین نکنید وقتی دارید توهین می کنید! . آقا حواله تون می دم به حرف شهید مطهری که گفتن:👇 🌱 اگر برهنگی تمدن است، حیوانات متمدن ترند! ❌ ببینم شما دیگری شدی و انسانیتت رو زداییدی؟ یا اونی که تنش رو عریان نمیاره وسط اجتماع! ✔ راستی اگر ما تو چادرمون اسیریم شما رو کیا به اسارت گرفتن؟ . . . .پ.ن: خانم لواسانی رو به عنوان یک خانم چادری کنار بقیه گذاشتم، نه کسی که اون جمله رو گفتن... . __________ ⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_پنجم 💠 عباس بی‌معطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نم
✍️ 💠 گریه یوسف را از پشت سر می‌شنیدم و می‌دیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشک‌هایش می‌کند که مستقیم نگاهش کردم و بی‌پرده پرسیدم :«چی شده؟» از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچه‌ها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوش‌خیالی می‌تواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش شده!» 💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو .» از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زن‌عمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم. 💠 دیگر نمی‌شنیدم رزمنده از حال عباس چه می‌گوید و زن‌عمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه می‌دویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدم‌هایم رمقی مانده بود نه به قلبم. دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس می‌کردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم. 💠 تخت‌های حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. به‌قدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر به رگ‌هایش نمانده است. چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده می‌شد و بالای سرش از افتادم. 💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمی‌زد. رگ‌هایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، عباس من شده است. زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این به چشمم نمی‌آمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود. 💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی به‌قدری روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد. شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه می‌دیدم نگاهم نمی‌شد. 💠 دلم می‌خواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع می‌کردم و زیر لب التماسش می‌کردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند. با همین چشم‌های به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود. 💠 با هر دو دستم به صورتش دست می‌کشیدم و نمی‌خواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس می‌زدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!» دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس می‌دونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، کردن، الان نمیدونم زنده‌اس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم می‌خواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت می‌کشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق می‌کنم!» 💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره برای کشتن دل من کافی بود. اجازه نمی‌داد نغمه ناله‌هایم را بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار می‌دادم و بی‌صدا ضجه می‌زدم. 💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث می‌شد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در جا شده‌ام که ناله مردی سرم را بلند کرد. عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی دست روی سینه گرفته و قدم‌هایش را دنبال خودش می‌کشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر ناله‌ای برایش نمانده بود که با نفس‌هایی بریده نجوا می‌کرد. 💠 نمی‌شنیدم چه می‌گوید اما می‌دیدم با هر کلمه رنگ از صورتش می‌پَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد. پیکر پاره‌ پاره عباس، عمو که از درد به خودش می‌پیچید و درمانگاهی که جز پرستارانش وسیله‌ای برای مداوا نداشت. 💠 بیش از دو ماه درد و مراقبت از در برابر و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود. هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی می‌خواستند احیایش کنند، پَرپَر می‌زدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت کشیدن جان داد... ✍️نویسنده:
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_سی_و_یکم 💠 تمام تن و بدنم در هم شکست، وحشتزده چرخیدم و از آنچه دیدم سقف
✍️ 💠 چشمانم را بستم و با همین چشم بسته، بریده حیدر را می‌دیدم که دستم روی ضامن لرزید و فریاد عدنان پلکم را پاره کرد. خودش را روی زمین می‌کشید و با چشمانی که از عصبانیت آتش گرفته بود، داد و بیداد می‌کرد :«برو اون پشت! زود باش!» دوباره اسلحه را به سمتم گرفته بود، فرصت انفجار از دستم رفته و نمی‌فهمیدم چه شده که اینهمه وحشت کرده است. از شدت خونریزی جانش تمام شده و حتی نمی‌توانست چند قدم مانده خودش را به سمتم بکشد که با تهدیدِ اسلحه سرم فریاد زد :«برو پشت اون بشکه‌ها! نمی‌خوام تو رو با این بی‌پدرها تقسیم کنم!» 💠 قدم‌هایم قوت نداشت، دیوارهای سیمانی خانه هر لحظه از موج انفجار می‌لرزید، همهمه‌ای را از بیرون خانه می‌شنیدم و از حرف تقسیم غنائم می‌فهمیدم به خانه نزدیک می‌شوند و عدنان این دختر زیبای را تنها برای خود می‌خواهد. نارنجک را با هر دو دستم پنهان کرده بودم و عدنان امانم نمی‌داد که گلنگدن را کشید و نعره زد :«میری یا بزنم؟» و دیوار کنار سرم را با گلوله‌ای کوبید که از ترس خودم را روی زمین انداختم و او همچنان وحشیانه می‌کرد تا پنهان شوم. 💠 کنج اتاق چند بشکه خالی آب بود و باید فرار می‌کردم که بدن لرزانم را روی زمین می‌کشیدم تا پشت بشکه‌ها رسیدم و هنوز کامل مخفی نشده، صدای باز شدن در را شنیدم. ساکم هنوز کنار دیوار مانده و می‌ترسیدم از همان ساک به حضورم پی ببرند و اگر چنین می‌شد، فقط این نارنجک می‌توانست نجاتم دهد. 💠 با یک دست نارنجک و با دست دیگر دهانم را محکم گرفته بودم تا صدای نفس‌های را نشنوند و شنیدم عدنان ناله زد :«از دیشب که زخمی شدم خودم رو کشوندم اینجا تا شماها بیاید کمکم!» و صدایی غریبه می‌آمد که با زبانی مضطرب خبر داد :«دارن می‌رسن، باید عقب بکشیم!» انگار از حمله نیروهای مردمی وحشت کرده بودند که از میان بشکه‌ها نگاه کردم و دیدم دو نفر بالای سر عدنان ایستاده و یکی دستش بود. عدنان اسلحه‌اش را زمین گذاشته، به شلوار رفیقش چنگ انداخته و التماسش می‌کرد تا او را هم با خود ببرند. 💠 یعنی ارتش و نیروهای مردمی به‌قدری نزدیک بودند که دیگر عدنان از خیال من گذشته و فقط می‌خواست جان را نجات دهد؟ هنوز هول بریدن سر حیدر به حنجرم مانده و دیگر از این زندگی بریده بودم که تنها به بهای از خدا می‌خواستم نجاتم دهد. در دلم دامن (سلام‌الله‌علیها) را گرفته و با رؤیای رسیدن نیروهای مردمی همچنان از ترس می‌لرزیدم که دیدم یکی عدنان را با صورت به زمین کوبید و دیگری روی کمرش چمباته زد. 💠 عدنان مثل حیوانی زوزه می‌کشید، دست و پا می‌زد و من از ترس در حال جان کندن بودم که دیدم در یک لحظه سر عدنان را با خنجرش برید و از حجم خونی که پاشید، حالم زیر و رو شد. تمام تنم از ترس می‌تپید و بدنم طوری یخ کرده بود که انگار دیگر خونی در رگ‌هایم نبود. موی عدنان در چنگ هم‌پیاله‌اش مانده و نعش نحسش نقش زمین بود و دیگر کاری در این خانه نداشتند که رفتند و سر عدنان را هم با خودشان بردند. 💠 حالا در این اتاق سیمانی من با جنازه بی‌سر عدنان تنها بودم که چشمانم از وحشت خشک‌شان زده و حس می‌کردم بشکه‌ها از تکان‌های بدنم به لرزه افتاده‌اند. رگبار گلوله همچنان در گوشم بود و چشمم به عدنانی که دیگر به رفته و هنوز بوی تعفنش مشامم را می‌زد. جرأت نمی‌کردم از پشت این بشکه‌ها بیرون بیایم و دیگر وحشت عدنان به دلم نبود که از تصور بریدن سر حیدرم آتش گرفتم و ضجه‌ام سقف این سیاهچال را شکافت. 💠 دلم در آتش دلتنگی حیدر پَرپَر می‌زد و پس از هشتاد روز دیگر از چشمانم به جای اشک، خون می‌بارید. می‌دانستم این آتشِ نیروهای خودی بر سنگرهای داعش است و نمی‌ترسیدم این خانه را هم به نام داعش بکوبند و جانم را بگیرند که با داغ اینهمه عزیز دیگر برایم ارزش نداشت. موبایل خاموش شده، حساب ساعت و زمان از دستم رفته و تنها از گرمای هوا می‌فهمیدم نزدیک ظهر شده و می‌ترسیدم از جایم تکان بخورم مبادا دوباره اسیر داعشی شوم. 💠 پشت بشکه‌ها سرم را روی زانو گذاشته، خاطرات حیدر از خیالم رد می‌شد و عطش با اشکم فروکش نمی‌کرد که هر لحظه تشنه‌تر می‌شدم. شیشه آب و نان خشک در ساکم بود و این‌ها باید قسمت حیدرم می‌شد که در این تنگنای تشنگی و گرسنگی چیزی از گلویم پایین نمی‌رفت و فقط از درد دلتنگی زار می‌زدم... ✍️نویسنده:
💌 هی با دلم دو قدم نزدیک می‌آیم دوباره می‌ایستم؛ دوباره دو قدم، دوباره ایست... . دارم فکر می‌کنم، به همین روزهایی که حرم نیستم 🍀 به همین لحظه‌‌ها که هوای دیدن ضریح، قلبم را پر کرده . زیارت که جای خود؛ چقدر حتی با همین امید دیدار 🌸 قشنگ‌تر است . . . . . از دور بشنوید امام خوبم، 💜 سلام ساده‌ی عاشقانه‌ام را : . ✋💚 . . اللهّـــمَ صَلّ عَلی عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلی مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری اَلصّدّيق‌ الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَّة زاكيَةً مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كاَفْضَل ما صَلّيَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🌸🍃 . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🌷 💠روزهاے اول یہ روز دستمو گرفٺ و گفٺ:"خانوم...بیا پیشم بشین دارم..."گفتم..."بفرما آقاے گلم من سراپا گوشم..."گفت "ببین خانومے... همین اول بهٺ گفتہ باشمااا...ڪار خونہ رو میڪنیم هر وقٺ نیاز بہ ڪمڪ داشتے باید بہم بگے..." گفتم "آخه شما از سر ڪار برمیگرے خستہ میشے 📎گفت: "حرف نباشہ ، آخر با منه..اونم هر چے تو بگے من باید بگم چشم...واقعاً هم بہ عمل ڪرد از سرڪٱر ڪہ برمیگشت با وجود خستڰے شروع میکرد ڪمڪ ڪردن... مهمونـ ڪہ میومد بهم میگفٺ "شما خانوم... 💠من از مهمونا ميڪنم..." فامیلا ڪہ ميومدن خونمون بهم میگفتن "خوش بہ حالٺ خانوم... آقا مهدے، واقعاً یہ مرد واقعیہ..." منم تو دلم صدها بار خدا رو شڪر میڪردم...واسہ اومده بودیم تهران... 📎با وجود اینڪہ از برام گفتہ بود ولے با حضورش طعمـ تلخ غربٹ واسم شیرین بود... سر ڪار ڪہ میرفٺ 💔میشدم..وقتے برمیگشت، با وجود خستگے میگفٺ..."نبینم خانوم من دلش گرفتہ باشہ هااا... حاضر شو بریم بیرون...میرفتیم و یہ حال و هوایے عوض میڪردیم... 💠اونقدر# شوخے و بگو و بخند😄 راه مینداخت...که همہ اونـ ساعتایے 🕰ڪہ ڪنارم نبود و هم جبران میڪرد... و من بیشتر 💗 میشدم و البته وابسته تر از قبل... 🔗راوی: همسر شهیدمهدی خراسانی 🕊🌷 💓 شهدا 🆔 @Clad_girls
🔔آقایون بدانند...... 😊 ✅امام صادق علیه السلام میفرمایند : ✍بر در با همسرش سه چیز ضروری است : 🔶موافقت با وی تا و و میل او را به خود جلب کند. 🔷 با وی و از زن ، با ظاهر در نگاهش 🔶گشایش در برای او . 📖تحف العقول @shogh_zendegi 🆔 @Clad_girls
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
👇
. 🔴 چگونه پاسخ مناسب به خود بدهیم؟ ❓ بگویم بله؟ بگویم نه؟ اگر هنوز نتوانسته‌اید تصمیم بگـیرید‏، این4 نکته را فراموش نکنید. 1⃣ شهر را خبر نكنید: قرار نیست به تنهایی تصمیم بگیرید اما كمی راز‌دار بودن، می‌تواند شما را در داشتن انتخابی مناسب‌تر كمك كند. اگر می‌خواهید با آرامش بیشتری به این موضوع فكر كنید، باید از ورود هر عامل مزاحمی جلوگیری كنید. رودربایستی‌های ، ترس از اینكه فرصت دیگری برایتان فراهم نشود و های دیگران، بزرگ‌ترین مشكلاتی هستند كه می‌توانند شما را در تصمیم‌گیری به اشتباه بیندازند، پس قدم اول شما برای داشتن یك انتخاب خوب، این است كه موضوع را با هركسی در میان نگذارید. 💫 از میان آدم‌های اطرافتان، می‌توانید چند نفر كه اعتماد بیشتری به آنها دارید و فكر می‌كنید خودشان به‌دلیل داشتن یك موفق می‌توانند راهنمایتان باشند را انتخاب كنید و راز كوچك‌تان را برایشان فاش كنید. این افراد به شما كمك می‌كنند كه واقعیت را بدون توجه كردن به احساسات‌تان ببینید و با نگاهی منطقی در مورد آینده‌تان تصمیم بگیرید. 2⃣ تند نروید : عجله نكنید. به‌خودتان و او فرصت دهید تا شرایط را بررسی كرده و باتوجه به تمامی مسائل در مورد آینده‌تان تصمیم بگیرید. ها را به‌طور كامل به این روند وارد كنید. برای تفریح‌های خانوادگی برنامه‌ریزی كرده و با خانواده‌ها و تان بیرون بروید. فكر نكنید حالا كه خیلی‌ها از این موضوع خبردار شده‌اند، هیچ راه برگشتی ندارید. این دوره كوتاه ، فقط و فقط برای شناخت بیشتر است، پس اگر فكر می‌كنید به هزار و یك دلیل نمی‌توانید كنارش احساس كنید، با خانواده‌تان در این مورد صحبت كنید و از آنها بخواهید برای گرفتن تصمیمی درست شما را همراهی كنند. اگر هم جواب‌تان مثبت است، به‌دلیل بهانه‌های كوچك ماجرا را كش ندهید. 3⃣ وقت را تلف نکنید: قطعا هر كدام از شما برای آینده‌تان برنامه‌هایی دارید، پس با تلف كردن وقت و ناتوانی در تصمیم‌گیری، همدیگر را بازی ندهید. توانایی‌هایش به دست آورده‌اید و نظرهای علمی و بی‌طرف مشاور را هم در اختیار دارید، وقت را تلف نكنید. دو دو تا چهار تا كنید و با دادن پاسخ‌تان، او را هم از این تعلیق بیرون بیاورید. اگر جواب‌تان مثبت است، می‌توانید فاز بعدی را شروع كنید و اگر جواب‌تان منفی ‌است، می‌توانید با راه‌هایی، برای قطع این ارتباط كمك بگیرید. مهم نیست چه جوابی می‌دهید، مهم این است كه با كش دادن این موضوع، زندگی او و خودتان را تلف نكنید. 4⃣ تعارف نكنید؛ حرف دلتان را بگویید. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 حجاب، بانــ❥ــوان و خانواده ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
✍ دیروز عصر،اطراف پارک ملت رشت،دو زن و یک مرد بصورت وحشیانه به یک خانوم میانسال چادری حمله و تلاش میکردن چادرش رو از سرش بردارن! آسیب شدیدی بهش وارد کردن و بعدم فرار کردند 💔 بله همینا این چند روز شعار میدادند زن ،زندگی آزادی!!!! 🗣سبحان برکتی ✍ شعارشان است و تایم‌لاین‌شان پر از فحش به همسر و خواهر و مادر طرف مقابل. شعارشان است و از بالا رفتن آمار کشته‌ها قند در دل‌شان آب می‌شود. شعارشان است و پشت تروریست‌های جیش الظلم در می‌آیند. 🗣Sarbaz Roohulla Rezvi ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 رسانه باشید ⇩⇩⇩ 🔴 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ز مثل ز مثل من به زن چگونه نگاه می‌کنم؟ مفهوم زندگی از نگاه من چیست؟ پاسخ این دو سؤال نشان می‌دهد من چقدر لازم دارم! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🔴 یه سوالی ذهنمو مشغول کرده ! الان معترضینی که موجب کشته شدن کلی آدم و خسارات مالی و ... شدن دقیقا چه مطالبه ای دارن؟ 🤔 چند ساعته دارم فکر میکنم ولی به جواب نمیرسم، اول با خودم گفتم با گشت ارشاد یا همون پلیس امنیت اخلاقی مخالفن! ولی بعد دیدم نه آخه کسی مثلا شعاری نداد بر این مبنی که مثلا: اصلاح عملکرد پلیس بعد با خودم گفتم خب اصلا اصلاح برای چی؟ مگه ثابت شد که اون دختر با ضربه باتوم کشته شده!؟ بعد یادم اومد که دیگه مثل روشنی روز، روشن شد که بیمار بوده .... هرچند بی حجابی هم تخلف هست و بالاخره باید باهاش برخورد میشده.... اما عمرش به برخورد کفاف نداد بنده خدا و متاسفانه اینقدر پلیس امنیت اخلاقی در ایران بودجه و نیرو و امکانات کمی داره و توسط فیلم های سینمایی تمسخر شده که درواقع اصلا درمورد حجاب فعالیت خاصی نداره، وگرنه برهنگی در کشور ما اینقدر زیاد نمیشد بعد با خودم گفتم حتما با حجاب اجباری مخالف هستن که اعتراض میکنن ... اما خب تو کشور ما مگه حجاب اجباری بوده؟ تو دانشگاه؟ یا محیط کار؟ یا خیابون؟ یا مراکز خرید؟ لب دریا؟ روضه؟ هیئت؟ سینما؟ تلوزیون؟ کجا حجاب اجباریه؟ توی کدوم استان؟ یکی میشه به من بگه؟ برعکسش ولی زیاده ... مثلا اساتیدی که به برهنه تر ها نمره بیشتر میدن ... کارمندانی که کار برهنه ترهارو بهتر راه میندازن ... مغازه دارانی که با برهنه ترها خوش برخورد تر هستند .... شغل هایی که فقط به ظوااااهر آرااااسته متعلق هست.... کیه که بگه اینا رو ندیده؟ ☝🏻 خب پس اعتراض به حجاب هم منتفیه! بعد گفتم حتما به اسلام معترضن و میخوان اسلام نباشه ، چون قرآن رو آتیش میزنن !!! پرچم و خیمه اباعبدالله رو آتیش میزنن... اما بعد یادم اومد که همشون هی میگن: تو قرآن گفته لا اکراه فی الدین! خب پس یعنی قرآن رو قبول دارن یا مثلا میگن : امام علی گفت اگر خلخال از پای زن یهودی و.... یعنی ائمه رو هم قبول دارن! پس اعتراض به اسلام هم منتفیه ... فقط یه حالت میمونه ... ما میخوایم مسلمون هایی باشیم که قرآن رو قبول نداریم به جز لا اکراه فی الدین اونم به تفسیر حجت الاسلام مصی علینژاد، ائمه رو هم قبول نداریم جز حدیث «خلخال از پای زن یهودی»، قوانین رو هم عشقی میپذیریم هرجا عشقمون کشید میگیم من قبول ندارم این قانون رو ، پوشش هم میخوایم رو دست لاس وگاس بلند شیم ، تمام روزنه ها و ورودی و خروجی بدن ما باید آفتاب بخوره و نمیخوایم داشته باشیم ابزار بودن ، از بین بردن پاک و فحشا هم شعارمونه :/// ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 حجاب، بانــ❥ــوان و خانواده ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🇮🇷 و ‏ اش را داد، تا ما داشته باشیم...🇮🇷 ✌️🇮🇷 ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✅ کانال برتــر ✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی⇣↓⇣ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 المنته لله که در میکده باز است زان رو که مرا بر در او روی نیاز است حقیقت نه مجاز است درمیکده باز است 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 👤 استاد عاطفه نوشاوند ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 نستعلیق 👤عاطفه نوشا‌وند ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🔴🔴🔴‼️آنها زمین را برای خودشان می خواهند! آنها سیری ناپذیرند! فکر می کنی مسئله شان فلسطین است؟ پس به نظرت در سوریه چه می کردند؟! یا در یمن؟ یا عراق؟ با کنسولگری ایران چه کار داشتند؟! نه، مسئله یک کشور و دو کشور نیست! آنها همه ی فرصت های اقتصادی و جغرافیایی را برای خودشان می خواهند، و هر آزاده ای را که در مقابل زورگویی هایشان ایستادگی کند، می زنند. چرا با کشوری مثل عربستان مشکلی ندارند؟ چون گاو شیرده خوبی برای آنهاست. چون اجازه می دهد سوارش شوند. چرا با بعضی کشور های اروپایی کاری ندارند؟ چون معمولاً همدستِ خوبی هستند! 🔻اگر فکر می کنی مسئله، مهسا امینی، حجاب یا حماس است، سخت در اشتباهی... دقت کردی؟ همان ها که گفتند هشتگ ، در غزه مادران را به قتل رساندند. همان ها که گفتند هشتگ 💔شیرخواره های فلسطینی را تکه تکه کردند. همان هایی که گفتند هشتگ مردمانی را در خاک و خانه ی خودشان اسیر کردند و کشتند...! همان ها که از و گفتند وحشیانه حق زندگی را از کودک بی پناهی در غزه گرفتند. 🔴‼️متوجه قضیه شدی؟ کلمات، ابزار سلطه شان است! انسان ذاتاً به دنبال زیبایی و عدالت است و اینها، از کلمات زیبا برای فریب انسان ها استفاده می کنند... به جان هم می اندازند و مشغول می کنند، بعد پوزخندی می زنند و فرمانروایی و غارت و قتل عام می کنند. 🔴‼️سطحی نبینی...! نبرد، نبردِ مقاومت، با استکبار زورگوی جهانی ست، این زورگو ها مزاحم آرامش جهان هستند. بحث حق و باطل است. همیشه آدرس حق و باطل را داشته باش؛ مبادا با انجام دادن کاری، یا حتی با انجام ندادن کاری، به باطل سود برسانی و شرمنده ی امام زمانت شوی. راستی... روز قدس نزدیک است.... 🇵🇸! ✍️دختران چادری ♨️♨️ 🆔@clad_girls | دختران‌چادری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴خطاب به اسرائیلی ها و دولت های همکار چرا، چرا، چرا برای این خانواده ها، برای این و مرد ها و کودک ها، نمی گذارید؟؟ چرا برایشان نمی گذارید؟؟ این کودک ها به چه کسی ظلم کرده اند که باید حساب پس بدهند؟؟ مگر آنها غاصب یا اصلاً نظامی اند؟ مگر کره ی زمین ارث پدری شماست؟ یا فقط شما انسانید؟ در سرزمین خودشان دارند زندگی می کنند، جای کسی را تنگ نکرده اند، اما شما چرا، شما جای زندگی را تنگ کرده اید. آنقدر تنگ که نمی توان نفس کشید. ادعایتان زیاد است و قانون‌مداری‌تان کم. حقوق بشر تهوع آورتان را جمع کنید و دست از سر دنیا بردارید! ✍️دختران چادری 🏴@Clad_girls | دختران چادری
♨️♨️می خواهم حالا که در آستانه ی سالگرد این اتفاق مهم هستیم فریاد بزنم ...! برای هایی که از بازیچه بودن خسته شده اند.💔 برای بغض زنانی که حق آرامش ندارند، حتی اگر بالا ترین جایگاه اجتماعی را داشته باشند. برای ... نهال هایی که قطع می شود... برای محاکمه‌ی قاتلانی که به قاتل بودن خود افتخار می کنند و به هیچ کسی هم پاسخگو نیستند!😔 برای ... آزادی دخترانی که چون نمی خواهند بازیچه باشند، از مدرسه اخراج می شوند! آزادی دانشجویان معترضی که به جرم حقیقت طلبی، با خشونت بازداشت شدند... آری، در آستانه ی سالگرد تولد یکی از مهم ترین مدافعان حقوق بشریم و غرب باید پاسخگو باشد!! ⁉️چرا زن زندگی آزادی را از مردم گرفته است؟؟؟ .......! 🆔 @Clad_girls | دختران چادری
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
برای #زن هایی که از بازیچه بودن خسته شده اند...❤️‍🩹 برای بغض زنانی که حق آرامش ندارند، حتی اگر بالا
برای ... نهال هایی که قطع می شود... برای محاکمه ی قاتلانی که به قاتل بودن خود افتخار می کنند و به هیچ کسی هم پاسخگو نیستند!😔 🆔 @Clad_girls | دختران چادری