eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
13.8هزار ویدیو
635 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
⚠️عامل سنگینی بیدار شدن برای نماز صبح ✅ مرحوم آیت‌الله مجتهدی می فرمایند: دیدید بعضی‌ها می‌خواهند دو رکعت نماز صبح بخوانند انگاری که یک کوه پشت آن ها افتاده هرچه آنها را صدا می کنید مثل اینکه بختک بر روی آنها افتاده است ⭕️اینها همه بر اثر گناه زیاد است! http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃بهشت من تویی🍃 💠 آدم اگر اش را برای صرف کند. جوانی اش می شود ... خضر می‌شود ... 💠 خدایا! من از چیزهایی که می خواست ؛ آنچه برای یک جوان جاذبه داشت ؛ و بخوبی، رنگارنگش کرده بود بخاطر گذشتم ... 🔺به خاطر ، به آنچه نهی کرده ای، نگاه نکردم؛ 🔺به خاطر پا روی هوای نفسم گذشتم؛ 🔺به خاطر خود را از نامحرم پوشاندم؛ 🔺بخاطر ، حواسم به گفتارم، کردارم، گام هایم بود... 🔺بخاطر فکرم و نیتم را کنترل کردم ... ♨️خدایا خودت میدانی اینها برای یک جوان، آن هم در جامعه ای مثل جامعه ی ما چقد دشوار است... 💯ولی سختی را به جان میخرم چون بهشت را به بها دهند نه به بهانه... و بهشت من لقای توست.... ........ http://eitaa.com/cognizable_wan
*چرا زنها همزمان نمی توانند چند همسر داشته باشند ؟* *بسیاری از بانوان این سوال را می پرسند واقعاً چرا...* *اسلام چرا برای زنان اجازه نداده که مثل مردها، چند همسر داشته باشند آیا این تبعیض علیه زنان است؟* *اگر جواب علمی می خواهید حتما بخوانید.* *حکمت و فلسفه علمی و ساینسی نشان‌داده است که برای در اسلام اسراری نهفته است، که در این تحقیق برملا می‌شود!* *چرا يک مرد مى‌تواند و یا در اسلام جایز است که همزمان چند زن داشته باشد؟ ولى يک زن نمى تواند همزمان چند شوهر داشته باشد؟* *(فتبارک الله احسن الخالقين) :* *1- دانشمندی یهودی متخصص در علوم ژنتیک و بارداری می گوید: زن مسلمان پاکیزه ترین زن روی کره زمین می‌باشد.* *2- پروفیسور رابرت گیلهم رئیس دانشکده البرت انیشتن متعلق به یهودیان و متخصص در علوم ژنتیک، مسلمان شدنش را رسماً اعلام کرد آن‌هم فقط به یک دلیل:* *;شناختن و کشف یک حقیقت علمی و معجزه ي بی نظیر بودن قرآن پاک، به دلیل محدود کردن دوره طلاق برای زنان که به مدت سه ماه می‌باشد.* *به طوری‌که او جهان مدرن و همه علوم پیشرفته را شگفت زده کرد.* *یک سورپرایز و نظریه علمی به اثبات رسیده بانام* *().* *👈شرح بیشتر:* *آب مرد دارای 62 نوع پروتئین است و این پروتئین‌ها از هر فرد به فرد دیگر متغیر است همانطوری‌که اثر انگشت هر فرد متغیر است و هر کس اثر انگشت خودش فقط مختص به خودش می‌باشد.* *و این مانند یک تراشه الکترونیکی می‌باشد که هر فرد تراشه خاص خودش را حمل می‌کند.* *همچنان بدن زن در درون خود یک رایانه به تمام معنا حمل می‌کند و این رایانه اطلاعات تراشه مردی‌که با او ارتباط برقرار می‌کند را در خود ثبت می‌کند!* *این زن اگر در آن واحد،* *بلافاصله بعد از طلاق از همسر خودش، با مردی دیگر ازدواج کند و یا اینکه در یک برهه* *تراشه‌های متعددی به رایانه‌ای او متصل شوند، این مانند* *ویروسی بزرگ است که وارد این رایانه شده است و لذا این زن دچار اختلالات هورمونی و روانی و بیماری‌های گوناگون می‌شود.* *پروفسور رابرت به صورت علمی ثابت کرد که اولین حیض () بعد از طلاق باعث ریزش 32% الی 35% و حیض دوم 67% الی72% و حیض سوم 99.9% از أثر آب و اطلاعات مرد می‌شود. و در واقع رحم زن بعد از سه حیض از هر اثری که در گذشته بوده پاک و طاهر می‌شود و آماده استقبال از تراشه و أثر اطلاعات جدید می‌گردد، و آن وقت بدون هیچ‌گونه ضرری برای زن می‌باشد.* *لذا می‌بینیم* * هستند دچار بیماری‌های سخت و گوناگونی می‌شوند، که آنهم به دلیل اختلاط أثر آب‌های مختلف در آن واحد می‌باشد.* *و اما دوره زنان بیوه شده مثلا شوهرش فوت شده باشد، برای از بین بردن اثر آب می‌بایست مدت زیاد و بلندتر باشد، آنهم به دلیل این است که غم و اندوه باعث تثبیت بیشتر اثر مرد آن هم به شکل قوی تری می‌شود، و به همین دلیل نیازمند دوره‌ای است که خداوند متعال در قرآن مجید می‌فرماید (أربعه أشهر و عشرا) تا ریزش اثر به صورت کامل انجام شود.* *بناءً این نظریه باعث شد تا این دانشمند بزرگ به تحقیق بیشتر و بیشتر روی آورد.* *این دانشمند تصمیم گرفت یک آزمایش انجام دهد به همین خاطر او به منطقه‌ای در آمریکا سفر کرد که غالبا جمعیت آن را مسلمانان تشکیل می‌دهند و آزمایش نشان داد که آن‌ها فقط أثر اطلاعات مردان خود را حمل می‌کنند.* *و این در حالی است که در منطقه‌ای دیگر از آمریکا که غالبا افراد آن را آمریکایی‌های با اصطلاح روشنفکر، آزاد اندیش و پیرو آزادی جنسی تشکیل می‌دهند، این آزمایش نشان‌داد که آن‌ها أثرات متعددی با خود حمل می‌کنند، از دو الی سه اثر.* *و این حقیقت به شدت تلخ بود آن‌وقت که خود این دانشمند بر روی همسر خود این آزمایش را انجام داد و کشف کرد که او سه اثر با خود حمل می‌کند ( یعنی رابطه با سه شخص به صورت همزمان).* *و با همه‌ای این تفاسیر قانع شد که اسلام تنها دینی می‌باشد که عفت و پاکی،حضانت زن و ارتباطات سالم او را با جامعه تضمین می‌کند. واین‌که زن مسلمان پاکیزه‌ترین زن روی کره زمین می‌باشد.* *عزیزان بزرگوار این تحقیق علمی بخش کوچکی از علوم بی‌انتهای قرآن پاک می‌باشد و هر روز که می‌گذرد پرده‌های جدیدی از علوم بی‌نظیر قرآن برداشته می‌شود.* *گسترده به اشتراک بگذارید.* 👇👇👇 @cognizable_wan
نیازمندی که به تو روی آورده، فرستاده‌ی خداست. کسی که از یاری او دریغ کند، از خدا دریغ کرده و آن کس که به او بخشش کند، به خدا بخشیده است. امام علی(ع) 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔳 ⭕️ رهبر واقعی کسی نیست که به دنبال توافق آرا می‌گردد، بلکه توافق آرا را به وجود می آورد. 👤مارتین لوتر کینگ جونیور 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔳 ⭕️ مدیر موفق از مردم خود می‌خواهد چیزهایی را به او بگویند که خواسته هایشان می‌باشد، نه چیزهایی را بگویند که خوشایند رهبر است. 👤جان ماکسول 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌈💫* *🌈💫 👈وضو ؛ راهی برای رفع انرژیِ منفی 👉 هروقت که سردرد دارید ... عصبی هستید و یا احساس میکنید که روحتان سنگین شده وضو بگیرید لطفاً متن زیر را بادقت بخونید وضو گرفتن فلسفه ی خاصی برای خودش دارد و ربطی به دین و مذهب ندارد و تعریفی از دنیای تو در توی ماست. با اینکار شما انرژی منفی رو دفع میکنید ... به چه صورت ؟؟؟ آب یکی از پاک ترین و مقدس ترین منابع موجود روی کره خاکیست که با استفاده از آن شما دفع انرژی منفی میکنید و انرژی  مثبت و پاکی آب رو به درون وجودتان منتقل میکنید ... کف دستان شما چاکراست هنگام شستن دست انرژی منفی رو تخلیه میکنید بعد نوبت به شستن صورت میرسد . بالای پیشانی شما یک چاکرای دیگر است که شما با ریختن آب از بالای صورت به سمت پائین تخلیه انرژی منفی میکنید ، نوبت شستن دستها میرسد آقایان روی آرنج چاکرا دارند و خانومها پشت آرنج که شما با شستن آن به صورت وارونه یعنی ریختن آب از بالای آرنج به سمت پایین دفع انرژی منفی میکنید نوبت به شستن چاکرای هفت که همان مسح سر است میرسد و باز همان عمل برعکس . یعنی از سمت فرق سر به پایین ... اگر دقت کرده باشید هنگام وضو گرفتن تنها جایی که از پایین به بالا شسته میشود مسح پاست . شما از نقطه ی انگشت شست پا دست خود را به سمت بالا میکشید . چرا ؟؟؟ ... تنها جاییکه انرژی مثبت به بدن برمیگردانید مسح پا میباشد  .در تمام مراحل وضو گرفتن با هفت چاکرای بدن سر و کار داریم در تمام مراحل از تمام چاکراها به وسیله ی آب که منبع پاکی و قداسته انرژی های منفی بدن رو به سمت خارج دفع کرده و در ... مرحله ی آخر وضو گرفتن انرژی مثبت رو وارد بدن میکنیم  وضو گرفتن علاوه بر اینکه یکی از راه های دفع انرژی منفی و جذب انرژی مثبت است باعث آرامش انسان هم میشود ... مثلا هروقت که سردرد دارید ... عصبی هستید و یا احساس میکنید که روحتان سنگین شده وضو بگیرید .  اینکار به شما آرامش میدهد. http://eitaa.com/cognizable_wan *زندگیتون پر از آرامش الهی🌹*
دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار می كردند كه یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود . شب كه می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می كردند . یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت:‌  درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می كند. بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت. در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت :‌ درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم. من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده اش تأمین شود. بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت. سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگرمساوی است. تا آن كه در یك شب تاریك دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند. آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن كه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند. http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وصیت نامه سوزناک استاد حاج شیخ حسین انصاریان... برای شفای استاد، دعا بفرمائید اجرکم عندالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام دوستان گرامی از ویروس کرونا نترسید، این ویدیو که توسط یکی از پزشکان متعهد تهیه شده، موارد قابل قبولی در پیشگیری از ابتلا را شرح داده است ، لطفا با دقت گوش و عمل کنید و نشر دهید. http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاندار کربلا تا ۱۳ محرم رفتن ب کربلا رو ممنوع کرد روزششم سکته کرد وفلج شد... دوستان کلیپ رو دانلود کنید جانم جسین 😭 @cognizable_wan
عشـــق یعـنی از خـ♡ـدا خواهـش کنـی بـا تمـام رنـج‌ها سـازش کنـی عشـــق یعـنی از جهـان غـافـل شـدن نیمـه شـب‌ها بـا خـ♡ـدا کامـل شـدن عشــق یعـنی بـا خـ♡ـدا تنهـا شـدن لحظـه‌ای دور از همـه دنیـا شـدن 🌙http://eitaa.com/cognizable_wan
. ༻﷽༺ دختر شهیدی که برای حاج قاسم کلاس می‌گذاشت!! خیلی دوست داشتم حاج قاسم را ببینم. وقتی خبر دادند در مصلای بابل مراسمی است نگفتند که قرار است با سردار سلیمانی دیدار کنیم. محمد جواد کوچک بود و زهرا ۶ سالش بود. مادر شوهرم هم پا درد شدید داشت و باید بیشتر حواسم به او بود. زهرا دختر بزرگم که ۱۲ ساله بود را با خودم بردم. چون تاکید کرده بودند همراه نیاورید دو بچه دیگر را مجبور شدم بگذارم خانه. به سختی خودمان را رساندیم مصلا. مراسم که تمام شد باز هم نگفتند قرار است چه ملاقاتی باشد که لااقل اطلاع دهیم بچه‌های دیگر ما را هم بیاورند. اعلام کردند بروید برای نماز جماعت. وقتی رفتیم داخل مصلی دیدم حاج قاسم آنجاست و می‌توانیم از نزدیک او را ببینیم. حسرت خوردم کاش اطلاع داده بودند تا دو فرزند دیگرم را هم می‌آوردم با دیدن سردار آرام می‌شدند. به فاطمه گفتم برو با سردار عکس بینداز. فاطمه خیلی خجالتی بود. سردار نگاهی به او کرد گفت: می‌خواهی با من عکس بیاندازی؟ بیا بیا. چادر او را به سمت خودش کشید. واقعا با چنان حس پدرانه‌ای برخورد کرد که ما هم راحت رفتیم عکس انداختیم. حاج قاسم سر همه میز‌ها رفت و یک ربعی صحبت می‌کرد. سر فاطمه را نوازش کرد و خندید گفت: من به تو می‌گویم با هم عکس بگیریم تو کلاس می‌گذاری؟ بعد یک انگشتر به فاطمه داد. گفتم: حاج اقا یک دختر هم در خانه دارم میشه برای او هم انگشتر بدید؟ گفت: بله. گفتم یک پسر سه ساله هم دارم پدرش به او توصیه کرده دوست دارم بزرگ شدی جزو افرادی باشی که اسراییل را فتح می‌کنی. برای او نامه می‌نویسید؟ نامه هم نوشت و روی عکس آقا مهدی امضا زد. وقتی رفت فاطمه که تازه خجالت را کنار گذشته بود، گفت: من با عکس بابا و حاج قاسم با هم عکس نینداختم. سردار که متوجه شد دوباره گفت: معلومه که با شما باز هم عکس می‌گیرم. فاطمه را کشید سمت خودش گفت: شما تازه ما را تحویل گرفتی مگه میشه عکس نندازیم؟ دوباره عکس گرفتند. انرژی بسیار قوی و آرامش خاصی به من در آن دیدار داده شد که همه اش حسرت می‌خورم کاش دو فرزند دیگرم هم بودند و این ارامش را می‌گرفتند. آن دیدار بسیار فاطمه را عاشق حاج قاسم کرده بود. وقتی خبر شهادت را بچه‌ها شنیدند شوکه شدند انگار دوباره خبر شهادت پدرشان را شنیده بودند. فاطمه‌ای که در مراسمات پدرش به سختی شرکت می‌کرد و باید به زور می‌بردیمش مرا مجبور کرد برای تشییع حاج قاسم به تهران بیاییم. شادی ارواح طیبه پاک شهدا، صلوات http://eitaa.com/cognizable_wan ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
-رسول خدا (ص) : هر زنی که به خداوند سبحان و روز قیامت ایمان دارد، زینتش را برای غیر شوهرش آشکار نمی‌کند و همچنین موی سر و مچ [پای] خود را نمایان نمی‌سازد و هر زنی که این کارها را برای غیر شوهرش انجام دهد، دین خود را فاسد کرده و خداوند را نسبت به خود خشمگین کرده است… (مستدرک حاکم، ج ۲، ص ۵۴۹) -امام علی (ع): پاداش رزمنده شهید در راه خداوند، بالاتر از پاداش انسان پاک‌دامنی نیست که توان انجام گناه را دارد ولی خود را آلوده نمی‌سازد. انسان پاک‌دامن، نزدیک است که فرشته‌ای از فرشتگان الهی گردد. (نهج‌البلاغه، حکمت ۴۷۴) http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁 ساعتو نگاه کردم هنوز ساعت ۴ بود.کارام وزود تموم کرده بودم که برم جای بهار ولی این احسانه گاو وقتی برای مرخصی ساعتی گفتم.نه گذاشت ونه برداشت سریع پشت بندش گفت نه....میگم چطوره اگه بگم بهار باشه بیاد اینجا.مطمئنم قبول میکنه.خوشحال گوشیو برداشتم وشمارشو گرفتم که بعد ۱۰-۱۱ تا بوق برداشت..خوب شد قطع نکردم بهار-چیه؟ معلومه هنوز از دستم بخاطرع اونکار ناراحته.با لحن کشدار وچاپلوسی گفتم من-اووو سلام جیگره خودم.خوشگله خودم.نفس خودم.الهی من قربون اون چشمای سبزت بشم.الهی من فدای اون موهای فرفریت بشم.الهی من قربون پوست سفیدت بشم الهی من قر.. بهار-هستی خفه میشی.یا میخوای همینجوری تا شب زرزر کنی ریز خندیدم من-اخه میمون.من اگه نازتو نکشم که توی خر نه زنگی میزنی نه یادی از من میکنی بهار-کارا خوبی میکنم.مثله توعم من-حالا خانمه ناز نازو آشتی میکنی یا باید تا شب منتتو بکشم. بهار-تا شب باید منت بکشی من-خیله خب..پس هیچی؛من میخواستم بگم پاشی بیای شرکتی که کار میکنم..ولی مثل اینکه تو قهری.پس خدافظ بهار-هستی صبر کن. با لحنی که سعی میکردم مثلا جدی باشه گفتم من-چیه؟ بهار-حالا که یکم فکر میکنم میبینم چون من خیلی دل رحمم دلم نمیاد بزارم تو از افسردگی جون بدی من-اهااااا.یعنی تو الان نگران منی؟! بهار-نگران تو که نیستم.ولی چه کنم که این دله بی صاحاب خیلی شکنندس دیگه نتونستم جلوی خودم بگیرم وزدم زیر خنده بهار-هستی من یک ربع دیگه اونجام اومدن حرفی بزنم که تلفونو قطع کرد سگه بیشعورپاشدم قشنگ دورو برمو تمیز کردم وچنددقیقه منتظر موندم که سر وکله بهار پیدا شد.با ذوق پریدم تو بعلش آخ که چقدر دلم براش تنگ شده بود من-وااای دیوونه نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود همینجوری محکم بغلش کرده بودم ومثل خلا اینور اونور تابش میدادم منو کشید عقب وگفت بهار-اتفاقا من برعکس اصلا دلم برات تنگ نشده بود.اتفاقا داشتم لذت میبردم که تورو نمیبینم پشت چشمی براش نازک کردم وروی صندلیم نشستم.اونم روبروم نشست بهار-خب انترخانم چه خبرا؟ نیشمو تا جایی که جا داشت باز کردم من-من که بی خبرم..تو چه خبر؟خیلی وقته ندیده بودمت با این حرفم انگار تازه داغه دلش تازه شده بود.مثل دیوونه ها شروع کرد تند تند ور زدن بهار-دختره ی میمون خر شغال گاو سگ گوساله بزه گاو میش بزغاله ی الاغِ قاطر ِشامپانزه ی گوزن کوه.. اومد حدفشو کامل کنه که در باز شد وسر من وهستی همزمان به سمت در چرخید.نمیدونم چرا ولی با دیدن احسان مثله مجرما سرجام ایستادم که بهار هم به تبعید از من بلند شد..احسان با ابرو های بالا رفته جلو اومد وگفت احسان-هستی معرفی نمیکنی؟ دستپاچه لبخندی زدم وگفتم من-چرا.ایشون بهار هستن دوست خیلی صمیمیه من. کلشو تکون داد وگفت احسان-خوشبختم بهار خانم.اخه چون هستی قبلا هماهنگ نکرده بود تعجب کردم. بهار سرشو تکون داد وبا نیشی که تا جایی که امکان داشت باز بود شروع کرد به زر زدن بهار-سلام.خوبید؟بله..راستش من تا حالا اینجا نیومده بودم که هستی جونو ببینم.الانم که اومدم خیلی خوشم اومد.ماشالا چه شرکت باکلاسی.چه رئیس خوش تیپی.اصلا از سر وروی این شرکت با کلاسی میباره.مبارکتون باشه شرکتتون.موفق باشین همیشه. من داشتم با چشمای گرد شده ودهن باز نگاش میکردم که با تموم شدن حرفش سرمو چرخوندم سمته احسان اونم داشت با ابروهای بالا رفته ولبخندی که سعی میکرد انکارش کنه به حرفای بهار گوش میداد.عجب کثافتی بود این بهتر تا قبل از اومدن احسان که هرچی حیوون روی کره زمین بود به من نسبت داده بود حالا چجوری حرف میزد..چشم آرمان روشن. احسان-خیلی ممنون.به هر حال خوش اومدید به اینجا.خوشحال شدم از دیدنتون. بعد حرفش کلشو کشید ورفت.بهار همونجور که نیشش تا بناگوش باز بود دوباره روی صندلی نشست وگفت بهار-وااای هستی عجب پسره جیگری بود.عوضی چرا انقدر خوشتیپ بود. با تاسف کلمو تکون دادم وگفتم من-قورتش ندی یه وقت..اخه دخترم انقدر هیز..چشماتو درویش کن.بزار به امیر بگم. http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁 دردسر_عاشقی خسته وکوفته کیفمو پرت کردم یه گوشه ورو زمین دراز کشیدم رو به بهار گفتم من-بهار خره پاشو یه کوفتی درست کن که حسابی خستم. بهار-زر نزن بابا من امشب اینجا پلاسم.تا صبح باید با هم حرف بزنیم درحالی که داشت این حرفو میزد اومد کنارم و ولو شد کنارم.روی آرنجم تکیه دادم به پهلو چپم خوابیدم من-اون وقت عمه من میخواد فردا بره سرکار شونه هاشو بالا انداختو گفت بهار-خب نرو من-اِااااا نه بابااااا اون وقت سره برج از تو دماغ عمم پول در بیارم خرج کنم. صورتشو توی هم جمع کرد ومحکم وبا مشت زد تو سرم بهار-اووق...حالمو بهم زدی..کثیف ریز خندیدمو دوباره طاق باز دراز کشیدم.امروز تا ساعت ۸با بهار تو شرکت موندیم وبعدش پیاده برگشتیم.۱ساعت داشتیم راه میرفتیم.تقصیر بهار کثافت بود که یکدفعه هوس پیاده روی کرد.چشمامو روی هم گذاشتم تا یکم استراحت کنن. با حس کردن اینکه یکی داره بالا سرم جیغ جیغ میکنه لای چشمامو باز کردم. بهار-الهی مرده شورتو ببرن دختر..پاشو گمشو دیگه..اَه هستییی هستییییییی همونجوری با چشمای بسته نشستم وگفتم من-کوفته هستی!چته تو؟بیدارم کردی. بهار-دختر ساعت ۱۱ شبه.۲ساعته خوابیدی هنوزم میخوای کپه مرگتو بزاری.پاشو دیگه. با شنیدن ساعت چشمام تا اخر باز شد ساعت ۱۱ شب بود.وای.پس شام چی؟ سوالمو بلند تکرار کردم که بهار گفت بهار-بهار کوزت شام رو آماده کرده فقط مادمازل باید پاشه وشامشو بخوره.با نیش باز بلند شدم ومحکم گونشو بوسیدم من-الهی من قربونت برم عزیزم. بهار-خوبه.خوبه.نمیخواد چرب زبونی بکنی.برو سفررو پهن کن شام بخوریم همونجوری که داشتم میرفتم سمت اشپزخونه یکدفعه یاد چیزی افتادم. http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁 همونجوری سیخ واستادم.ما که کوفتم تو خونه نداشتیم پس بهار با چی شام درست کرده.رفتم سر قابلمه ودرشو برداشتم.وای ماکارنی بود.حتما بهار وقتی دیده هیچی نیست رفته خودش خریده.از خجالت روم نمیشد برم تو حال.چند دقیقه ای کلافه تو آشپزخونه راه رفتم که بهار اومد تو.با چشمای گرد نگام کرد وگفت بهار-دختر تو اینجا چرا وایستادی؟ شرمنده پشت سرمو خاروندمو اروم گفتم من-بهار تو چرا زحمت کشیدی...بیدارم میکردی خودم میرفتم یک چیزی میخریدم دیگه بهار لبخندی زدو گفت بهار-دیوونه تو ومامانت بیشتر از اینا برای من زحمت کشیدین این چه حرفیه بغض به گلوم چنگ میزد؛ حالم بد بود.با قدم های اروم رفتم سمت بهار واروم تر از اون گفتم من-بهار خیلی دوستت دارم لبخنده تلخی زدو منو کشید تو بغلش..دستامو محکم دور کمرش حلقه کردم وزدم زیر گریه،بهار با بهت گفت بهار-وااااا.هستی چی شد یه دفعه؟ میون هق هق هام اروم گفتم من-بهار دلم برای مامانم کبابه..کاش اینجا بود.کااااش ودوباره گریم شدت گرفت..بلند بلند گریه میکردم که حس کردم شونه های بهار هم خفیف میلرزه.بهارم داشت به حالم گریه میکرد..خدایا چقدر من بدبختم ••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••• امروز حالم خیلی خراب بود.ساعت ۳ از احسان مرخصی گرفتم واومدم احسانم که حالمو دید دیگه گیر نداد وگذاشت بیام؛دیشب تا اخر شب داشتم با بهار درددل میکردم.دیشبو برای اون بدبختم زهر کرده بودم.ساعت۹شب بود بابا با رفقاش توی حال نشسته بودن وصدای هِرهِر وکِرکِر شون میومد.منم که توی اتاق پلاس بودم.هرکاری میکردم از فکر مامان بیرون نمیومدم.الان که بابا سرگرمه.منم که دلتنگ مامانم خب پس همین الان پاشم برم دیگه...با این فکر سریع پاشدم ومانتو مشکیمو با شلوار لی که پاچه هاش خیلی گشاد بود پوشیدم با شالی که حدودا همرنگ شلوارم بود.از اتاق اومدم بیرون که کله هرچهارتاشون چرخید سمتم...اوق حالم بهم خورد.رفتم نزدیک بابا من-بابا من یکسر میرم جای مامانو میام.خیلی وقته نرفتم جاش کلشو تکون داد.ایش اینم که مثله احسانه هرچی میگی کلشو تکون میده.بیخیال پول شدم خب تا ۱۵ روز دیگه حقوقمو میدادن وپولدار میشدم برای همین تاکسی گرفتم وراه افتادم آب روی سنگ سرد ریختم.روشو کلی خاک گرفته بود.قشنگ شستمش وچهارزانو روی زمین نشستم.یک قطره اشک روی صورتم ریخت سریع پاکش کردم من-مامااان میبینی چقدر نامردیم.هیچ فکر میکردی که بعد تو هر ماه فقط یکبار بیایم پیشت. دستمو روی چشمام کشیدم تا پاکشون کنم من-مامااان من دلم برااات تنگ شده...میفهمی چی میگم؟!مامان توی این ۳ماه شده یکبار بیای به خوابم، یکبار ببینمت...یا نه؟اصلا تو دلت برای من تنگ شده؟نشده مگه نه؟ http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️ *دلیل لجبازی کودکان* 1. تثبیت استقلال: گاهی کودک دوست دارد به گونه‏ ای باشد که خودش می‏خواهد، نه آن گونه که شما می‏خواهید؛ زیرا احساس استقلال می‏کند؛ بنابراین، جایی برای نگرانی نیست. 2. جلب توجه: چنان سخن نگویید که کودک چنین موضعی بگیرد؛ او دوست دارد جلب توجه کند؛ پس به مخالفت ‏هایش بی‏ توجهی کنید و حساسیت نشان ندهید. 3. لجبازی: ممکن است این رفتار کودک به سبب لجبازی باشد که در اثر بی‏ توجهی شما به خواسته ‏های منطقی‏ اش ایجاد شده است. 4. انتقام‏جویی: گاهی کودک برای انتقام ‏جویی از پدر و مادری که دائم با هم درگیری و اختلاف دارند، چنین برخورد می‏ کند. ❤️💫❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan
حجاب کرونایی این روزها خانم‌های زیادی رو می‌بینیم که ماسک زدن، نه کسی از گرما گله می‌کنه، نه میگه برام محدودیت میاره و نه گله می‌کنن که زشتمون کرده، اگه کسی هم ماسک نزنه نمیگن آزاده و باید به انتخابش احترام گذاشت بلکه میگن داره سلامت بقیه رو به خطر میندازه و دست آخر هم مجبور میشن برای اینجور افراد که به سلامت خودشون و بقیه افراد جامعه از روی ناآگاهی و یا لاابالی‌گری اهمیت نمیدن قانون وضع کنن، این شما رو یاد چیزی نمیندازه؟ قانون حجاب هم مگه برای سلامت روحی فرد و جامعه از طرف خداوند وضع نشده؟ پس چرا تا این اندازه به قانون الهی حجاب حمله میشه؟ شاید اگه برای حرف‌های خداوند به اندازه دکترها ارزش قائل بودیم و به علم خدا ایمان داشتیم و می‌دونستیم واجبات خداوند اهمیت زیادی برای سلامت روح و جسممون دارن، جور دیگه‌ای رفتار می کردی. http://eitaa.com/cognizable_wan
برخی خواص : سبزی تازه دارای‌ آنتی‌اکسیدان است باعث 🔻خنثی‌شدن رادیکال‌های آزاد 🔻حالت ارتجاعی رگها 🔻خون‌رسانی به مغز میشود در نتیجه حافظه بهتر می‌گردد.