دل انسان تا وقتی که با سنگ معصیت و گناه همنشین است، تا وقتی که با تیرگی نافرمانی خدا همنشین است، ممکن نیست از #حسین_بن_علی علیهماالسلام #نور بگیرد.
دلی که میخواهد از #امام_حسین علیهالسلام نور بگیرد، باید گناه را از خود جدا کند.
❇️ درگاه امام حسین علیهالسلام، درگاه #عظمت است؛ گناه، انسان را از این درگاه دور میکند و کمکم کاری میکند که #توفیق از انسان سلب میشود.
🏴 او خیال میکند که شب #تاسوعا و شب #عاشورا به حسینیّه نیامده؛ بیچاره نمیداند که او را به حسینیّه راه ندادهاند که نیامده است؛ نه اینکه خودش نیامده است.
🔳مزاج عشق بس مشکلپسند است
قبول عشق بر جایی بلند است
⚫️ وقتی بشر، آلوده و ناپاک شد، از این دستگاه دور میشود؛ مقدّمات انصرافش را فراهم میکنند.
🔆 این دستگاه، دستگاه #غیرت، #شهامت و #طهارت است؛ اینجا جای #تقواست.
📚 کتاب مصباح الهدی، ج۲، آیت الله وحید خراسانی
🔻 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔷 شهادت دادن #حجرالاسود به امامت #امام_سجاد عليه السلام 🔷
عالم ربانی اردبيلى رحمه الله یه #کرامت_آسمانی از امام سجاد علیه السلام اشاره میکند و مینویسد -
🐝 این مشهور است که
#محمد_بن_حنفیه رحمة الله علیه ادعای امامت داشت و بعد از رحلت امام حسین علیه السلام با #امام_زین_العابدین علیه السلام بر سر امامت نزاع نمود و وصایت را حق خود میدانست 😐
برای رفع نزاع به نزد #حجر_الاسود رفتند
و اول جناب محمد بن حنفیه دعا کرد و از حجر جواب نشنید 🔴
#امام_سجاد علیه السلام دعا فرمودند و خطاب به حجر کردند که -
به حق آن خدایی که مواثیق بندگان خود را به تو مربوط ساخته و در تو به ودیعت گذاشته که ما را خبر ده که امامت و وصایت بعد از #حسین_بن_علی علیه السلام حق کیست ⁉️
🕊 حجر الاسود بر خود لرزیده به زبان عربی فصیح بلیغ تکلم نمود که امامت و وصایت بعد از حسین علیه السلام #حق_عليّ_بن_الحسین است . ✅
👌 سپس جناب محمد حنفیه پای مبارک امام را بوسیده و به امامت ایشان اعتراف کرد .
👆 این نزاع به جهت آن بود که از بین برود شک های پیش آمده و اوهام مستضعفان رفع گردد و محمد حنفیه قدّس سرّه میخواست که بر آنهایی که او را امام میدانستند 😇
حقیقت و منزلت آن حضرت ظاهر شود نه آنکه در حقیقت در امر امامت درگیر شوند و از پدر و برادر خود نشنیده و یا شنیده و چشم پوشی کرده ! 👌
او میدانست امامش حضرت سجاد است .
📚 حدیقة الشیعة ، جلد دوم
http://eitaa.com/cognizable_wan
🌳 یکی از شاگردان شیخ انصاری برای استادش نقل کرد: از نجف به کربلا رفتم؛ شب در عالم رویا خودم را در بهشت دیدم.
🏰 به من قصری نشان دادند که دیدم تمام قصرهای عالم در مقابل این قصر گویی خرابهای بیش نیست.
⁉️ پرسیدم: این قصر از کیست؟
👈🏻 گفتند: این قصر از آنِ توست و تو سه شب دیگر در این قصر منزل میکنی.
🏰 بعد از آن قصر دیگری به من نشان دادند که قصر من در مقابل آن قصر گویی مثل یک خرابهای بیش نیست؛ چشمم که به آن قصر افتاد اصلاً تمام بهشت را فراموش کردم.
⁉️ گفتم: این قصر از کیست؟
👆🏻 گفتند: این قصر از شیخ مرتضی انصاری است.
🏰 بعد از این قصر، قصر سومی را به من نشان دادند که قصر شما که شیخ انصاری هستید در مقابل آن یک خرابهای بیشتر نیست.
⁉️ پرسیدم: این قصر از آن کیست؟
👤 گفتند: این قصر از ملّا آقای دربندی است.
‼️ تا من این کلمه را شنیدم در عالم رؤیا متحیّر ماندم؛ گفتم: شیخ انصاری کجا، ملّای دربندی کجا؟!
🌟 ملّای دربندی مردی است برازنده ولی چه حسابی در این عالم است که قصر شیخ انصاری با این مقامات علمی و عملیاش، در مقابل قصر ملّای دربندی مثل یک ستاره در مقابل خورشید باشد؟!
💡تا این حیرت برای من پیش آمد، خطاب شد: این قصری که به تو دادهاند زاییدهی #علم و #عمل توست، این قصری هم که به شیخ انصاری دادهاند، مولود علم و عمل شیخ است.
❇️ امّا این قصری که به ملّای دربندی دادهاند، نه از علم اوست و نه از عمل او، این یکی از قصرهای اختصاصی #حسین_بن_علی علیهماالسلام است.
🏴 چون ملّای دربندی برای #عزای_پسر_فاطمه سلاماللهعلیها منبر میرفته، #سیدالشهدا از قصور اختصاصیاش این قصر را به ملّای دربندی حواله داده است.
✅ این نه قصری است که به علم و عمل بشود به آن رسید، این قصر اختصاصی حسینی است.
📚 مصباح الهدی، ج۲، آیت الله العظمی وحید خراسانی
http://eitaa.com/cognizable_wan
نعلبندی در #اصفهان زندگی میکرد. بیست و پنج مرتبه در آن زمان رفت به #کربلا؛ سفر بیست و پنجم در راه با شخصی از #یزد #رفیق راه شد.
رفیق بین راه #مریض شد؛ نعلبند متحیر ماند چه کند؟! بگذارمش؟ چگونه جواب #سیدالشهدا را بدهم؟
ببرمش؟ چگونه با این حال برسانمش.
#وصیت کرد #مرکب من و همهی اموالی که با من است مال تو، جنازهی مرا به کربلا برسان.
#مرد یزدی جان داد، نعلبند او را به مرکب بست، افتاد بر #زمین، دوباره به مرکب بست، افتاد به زمین، مرتبه سوم افتاد به زمین، #اشک جاری شد. رو به قبر سیدالشهدا کرد، گفت: با زائرت چه کنم؟ اگر #جنازه را بگذارم جواب تو را چه بدهم؟ اگر بخواهم بیاورم قدرت ندارم.
در این گیر و دار یک مرتبه دید چهار نفر پیدا شدند سواره؛ یکی از اینها از مرکب پیاده شد، نیزه را به گودال خشک زد، یک مرتبه #آب زلال جوشید، خود اینها جنازهی این یزدی را #غسل دادند، #کفن کردند، بعد بزرگ آن چهار نفر، جلو ایستاد، بر جنازه #نماز خواند، بعد هم که نماز تمام شد، رو کرد به این نعلبند فرمود: جنازه را ببر، در #وادی_ایمن کربلا #دفن کن.
جنازه را اینبار بست، تا چشم باز کرد، دید رسیده به کربلا، بعد از بیست روز #قافله رسید. بعد این قضیه را برای مردم نقل کرد؛ مردم به او خرده گرفتند که این حرفها را چرا میزنی؟ لب فرو بست.
شبی با اهل و عیالش در #خانه نشسته بود، صدای در بلند شد؛ آمد در را باز کرد، دید مردی ایستاده، گفت: #ولی_عصر #صاحب_الزمان تو را میخواهد.
همراه او رفت؛ دید قبلهی عالم امکان در عرشه منبری است، جمعی که پای #منبر نشستند قابل احصاء نیست. صدا زد از بالای منبر: جعفر، بیا! وقتی رفت، فرمود: چرا #لب بستی؟ به مردم بگو و منتشر کن تا بدانند به زائر قبر جدّمان، #حسین_بن_علی علیهماالسلام، چه نظری داریم.
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#میزبان_کوچولو
قدمهایم را به نیت ۳ ساله ای برمیدارم که از کاروان #اربعین #زینب_کبری جامانده
هر ۳ ساله ای میبینم قلبم به مرز جنون میرسد از غم #حسین_بن_علی علیه السلام از غم کودکان حسین علیه السلام
http://eitaa.com/cognizable_wan