eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.6هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
دل انسان تا وقتی که با سنگ معصیت و گناه همنشین است، تا وقتی که با تیرگی نافرمانی خدا همنشین است، ممکن نیست از علیهماالسلام بگیرد. دلی که می‌خواهد از علیه‌السلام نور بگیرد، باید گناه را از خود جدا کند. ❇️ درگاه امام حسین علیه‌السلام، درگاه است؛ گناه، انسان را از این درگاه دور می‌کند و کم‌کم کاری می‌کند که از انسان سلب می‌شود. 🏴 او خیال می‌کند که شب و شب به حسینیّه نیامده؛ بیچاره نمی‌داند که او را به حسینیّه راه نداده‌اند که نیامده است؛ نه اینکه خودش نیامده است. 🔳مزاج عشق بس مشکل‌پسند است قبول عشق بر جایی بلند است ⚫️ وقتی بشر، آلوده و ناپاک شد، از این دستگاه دور می‌شود؛ مقدّمات انصرافش را فراهم می‌کنند. 🔆 این دستگاه، دستگاه ، و است؛ اینجا جای . 📚 کتاب مصباح الهدی، ج۲، آیت الله وحید خراسانی 🔻 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔷 شهادت دادن به امامت عليه السلام 🔷 عالم ربانی اردبيلى رحمه الله یه از امام سجاد علیه السلام اشاره میکند و مینویسد - 🐝 این مشهور است که رحمة الله علیه ادعای امامت داشت و بعد از رحلت امام حسین علیه السلام با علیه السلام بر سر امامت نزاع نمود و وصایت را حق خود میدانست 😐 برای رفع نزاع به نزد رفتند و اول جناب محمد بن حنفیه دعا کرد و از حجر جواب نشنید 🔴 علیه السلام دعا فرمودند و خطاب به حجر کردند که - به حق آن خدایی که مواثیق بندگان خود را به تو مربوط ساخته و در تو به ودیعت گذاشته که ما را خبر ده که امامت و وصایت بعد از علیه السلام حق کیست ⁉️ 🕊 حجر الاسود بر خود لرزیده به زبان عربی فصیح بلیغ تکلم نمود که امامت و وصایت بعد از حسین علیه السلام است . ✅ 👌 سپس جناب محمد حنفیه پای مبارک امام را بوسیده و به امامت ایشان اعتراف کرد . 👆 این نزاع به جهت آن بود که از بین برود شک های پیش آمده و اوهام مستضعفان رفع گردد و محمد حنفیه قدّس سرّه میخواست که بر آنهایی که او را امام میدانستند 😇 حقیقت و منزلت آن حضرت ظاهر شود نه آنکه در حقیقت در امر امامت درگیر شوند و از پدر و برادر خود نشنیده و یا شنیده و چشم پوشی کرده ! 👌 او میدانست امامش حضرت سجاد است . 📚 حدیقة الشیعة ، جلد دوم http://eitaa.com/cognizable_wan
🌳 یکی از شاگردان شیخ انصاری برای استادش نقل کرد: از نجف به کربلا رفتم؛ شب در عالم رویا خودم را در بهشت دیدم. 🏰 به من قصری نشان دادند که دیدم تمام قصرهای عالم در مقابل این قصر گویی خرابه‌ای بیش نیست. ⁉️ پرسیدم: این قصر از کیست؟ 👈🏻 گفتند: این قصر از آنِ توست و تو سه شب دیگر در این قصر منزل می‌کنی. 🏰 بعد از آن قصر دیگری به من نشان دادند که قصر من در مقابل آن قصر گویی مثل یک خرابه‌ای بیش نیست؛ چشمم که به آن قصر افتاد اصلاً تمام بهشت را فراموش کردم. ⁉️ گفتم: این قصر از کیست؟ 👆🏻 گفتند: این قصر از شیخ مرتضی انصاری است. 🏰 بعد از این قصر، قصر سومی را به من نشان دادند که قصر شما که شیخ انصاری هستید در مقابل آن یک خرابه‌ای بیشتر نیست. ⁉️ پرسیدم: این قصر از آن کیست؟ 👤 گفتند: این قصر از ملّا آقای دربندی است. ‼️ تا من این کلمه را شنیدم در عالم رؤیا متحیّر ماندم؛ گفتم: شیخ انصاری کجا، ملّای دربندی کجا؟! 🌟 ملّای دربندی مردی است برازنده ولی چه حسابی در این عالم است که قصر شیخ انصاری با این مقامات علمی و عملی‌اش، در مقابل قصر ملّای دربندی مثل یک ستاره در مقابل خورشید باشد؟! 💡تا این حیرت برای من پیش آمد، خطاب شد: این قصری که به تو داده‌اند زاییده‌ی و توست، این قصری هم که به شیخ انصاری داده‌اند، مولود علم و عمل شیخ است. ❇️ امّا این قصری که به ملّای دربندی داده‌اند، نه از علم اوست و نه از عمل او، این یکی از قصرهای اختصاصی علیهماالسلام است. 🏴 چون ملّای دربندی برای سلام‌الله‌علیها منبر می‌رفته، از قصور اختصاصی‌اش این قصر را به ملّای دربندی حواله داده است. ✅ این نه قصری است که به علم و عمل بشود به آن رسید، این قصر اختصاصی حسینی است. 📚 مصباح الهدی، ج۲، آیت الله العظمی وحید خراسانی http://eitaa.com/cognizable_wan
نعلبندی در زندگی می‌‌کرد. بیست و پنج مرتبه در آن زمان رفت به ؛ سفر بیست و پنجم در راه با شخصی از راه شد. رفیق بین راه شد؛ نعلبند متحیر ماند چه کند؟! بگذارمش؟ چگونه جواب را بدهم؟ ببرمش؟ چگونه با این حال برسانمش. کرد من و همه‌ی اموالی که با من است مال تو، جنازه‌ی مرا به کربلا برسان. یزدی جان داد، نعلبند او را به مرکب بست، افتاد بر ، دوباره به مرکب بست، افتاد به زمین، مرتبه سوم افتاد به زمین، جاری شد. رو به قبر سیدالشهدا کرد، گفت: با زائرت چه کنم؟ اگر را بگذارم جواب تو را چه بدهم؟ اگر بخواهم بیاورم قدرت ندارم. در این گیر و دار یک مرتبه دید چهار نفر پیدا شدند سواره؛ یکی از اینها از مرکب پیاده شد، نیزه را به گودال خشک زد، یک مرتبه زلال جوشید، خود اینها جنازه‌ی این یزدی را دادند، کردند، بعد بزرگ آن چهار نفر، جلو ایستاد، بر جنازه خواند، بعد هم که نماز تمام شد، رو کرد به این نعلبند فرمود: جنازه را ببر، در کربلا کن. جنازه را اینبار بست، تا چشم باز کرد، دید رسیده به کربلا، بعد از بیست روز رسید. بعد این قضیه را برای مردم نقل کرد؛ مردم به او خرده گرفتند که این حر‌ف‌ها را چرا می‌‌زنی؟ لب فرو بست. شبی با اهل و عیالش در نشسته بود، صدای در بلند شد؛ آمد در را باز کرد، دید مردی ایستاده، گفت: تو را می‌خواهد. همراه او رفت؛ دید قبله‌ی عالم امکان در عرشه منبری است، جمعی که پای نشستند قابل احصاء نیست. صدا زد از بالای منبر: جعفر، بیا! وقتی رفت، فرمود: چرا بستی؟ به مردم بگو و منتشر کن تا بدانند به زائر قبر جدّمان، علیهماالسلام، چه نظری داریم. ‌ http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قدمهایم را به نیت ۳ ساله ای برمی‌دارم که از کاروان جامانده هر ۳ ساله ای میبینم قلبم به مرز جنون می‌رسد از غم علیه السلام از غم کودکان حسین علیه السلام http://eitaa.com/cognizable_wan