eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.5هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
17.4هزار ویدیو
628 فایل
#دانستنی_های_زیبا کانالی برای قشر جوان با بهترین نکات #علمی، #تربیتی، #اخلاقی، #پزشکی و #روانشناسی بهمراه #کلیپ_های زیبای اخلاقی از #سخنرانان_کشوری جهت ارتباط با آدمین از طریق👇👇👇 @alimaola_110 پیام ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 در حضور همسر و اعضای خانواده برای مصیبت اهلبیت علیهم السلام ! 💠 زن و شوهری که در ایام بدون خجالت از یکدیگر برای اهل بیت علیهم السلام ریخته و گریه می‌کنند یکدیگر می‌شوند. 💠 گریه علنی همسران برای اهل بیت علیهم‌ السلام و ابراز عشق به آنها، بسیاری از و دلخوری‌ها را خود به‌ خود شستشو می‌دهد و دلها را بین زن و شوهر نرم و می‌سازد. 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
مردی که از هر راهی مال‌ومنال می‌اندوخت، روزی با همسرش در منزل مشغول خوردن مرغی بریان بود که مسکینی درب خانه را کوفت. مرد چند بار همسرش را فرستاد تا را از در خانه براند، اما آن مسکین دست‌بردار نبود تا اینکه مرد خود برخاست و با تندی و پرخاش مسکین را راند. مدتی گذشت دست روزگار مرد را به خاک و رساند تا جایی که مجبور شد زنش را هم طلاق دهد. روزی مرد ثروتمند دیگری برای خوردن مرغی بریان با زنش سر سفره نشست که ناگهان مسکینی در زد. مرد در را باز کرد مسکینی را دید، به داخل خانه برگشت و مرغ بریان را به زنش داد تا به مرد مسکین بدهد. هنگامی‌که زن به داخل خانه برگشت چشمانش پر از بود، شوهر علت گریه را از او سؤال کرد، زن گفت: این مرد، مسکین شوهر قبلی من بود. روزی مشغول خوردن مرغ بریانی بودیم که مسکینی در زد و شوهرم او را با از دم در راند، تا اینکه شوهرم به فقر شد و ناچار مرا طلاق داد. امروز این مسکین همان شوهرم بود. مرد ثروتمند (شوهرش) گفت: و آن روز آن مسکین من بودم. •••✾•┈🍃💐🍃┈•✾••• 🔻http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹هوالمحبـــــــوب 🌹رمان زیبا و واقعے 🌹قسمت من هم نمی توانستم ببخشم... هر چيزی که منوچهر را می آزرد،مرابیشتر می داد.... انگار همه شده بودند... چقدر بهش گفته بودم.. گله کند و حرف هایش را جلوی دوربین بگوید...😭 هیچ نگفت... اما توقع داشتم از بنیاد کسی زنگ بزند و بگوید یادشان هست... چه قدر منتظر مانده بودم....😭 همه جا را جارو کشیده بودم، پله ها را شسته بودم. دستمال کشیده بودم، میوه ها را آماده چیده بودم و چشم به راه تا شب مانده بودم. فقط که فکر نکند شده.....😭 نمی خواستم بشنوم _ "کاش ما همه رفته بودیم." نمی خواستم منوچهر غم این را داشته باشد که کاری از دستش بر نمی آید، که ... نمی خواستم بشنوم _«ما را بیندازید توی دریاچه ی نمک، نمک شویم اقلا به یک دردی بخوریم." همه ی ناراحتیش می شد یه حلقه توی چشمش... و می کرد. من اما وظیفه ی خودم می دونستم که حرف بزنم،.. اعتراض کنم،... داد بزنم.. توی بیمارستان ساسان که چرا تابلو می زنید «اولویت با جانبازان است»، اما نوبت ما رو می دید به کس دیگه و به ما میگید فردا بیاید....😡😭 چرا باید منوچهر آنقدر وسط راهرو بیمارستان بقیةالله بمونه برای نوبت اسکن... که ریه هاش عفونت کنه و چهار ماه به خاطرش بستری شه....😡😭 منوچهر سال هفتاد و سه رادیوتراپی شد، تا سال هفتاد و نه نفس عمیق که می کشید می گفت: _"بوی گوشت سوخته رو از دلم حس می کنم." این درد ها رو می کشید... اما توقع نداشت از یه بشنوه _ "اگه جای تو بودم حاضر بودم بمیرم از درد اما معتاد نشم." منوچهر دوست نداشت کنه،راضی میشد به مرفین زدن.... و من دلم می گرفت... این حرف ها رو کسی می زد که نمی دونست کجاست و یعنی چی.... دلم می خواست با ماشین بزنم پاشو خورد کنم... ببینه میتونه مسکن نخوره و دردش رو تحمل کنه؟😭 ادامه دارد.. 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🔷آیت الله اراکی (ره) فرمودند: شبی خواب را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت. ☀️پرسیدم چون و کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟ با لبخند گفت: خیر. سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ گفت: نه با تعجب پرسیدم: پس راز این چیست؟ ✨جواب داد: هدیه ی مولایم (ع) است!✨ گفتم چطور؟ ☀️ با گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند، چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد. سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید. 🌺 ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند اینهمه تشنگی! پس چه کشید ؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد. آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین (علیه السلام) آمد و فرمود: ✨به یاد ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی. این هدیه ما در باشد تا در جبران کنیم!✨ همیشه برایم سوال بود که امیرکبیر که در کاشان به شهادت رسید چگونه با امکانات آن زمان مزارش در کربلاست. جواب، به مولایش (علیه السلام) بود 👇👇👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌷 آیت الله : ✍ انسان تا می ریزد باصفاست ، چون خود را کاره ای نمی داند و اگر هر موقع خود را دید می کند. 🖤 http://eitaa.com/cognizable_wan
نعلبندی در زندگی می‌‌کرد. بیست و پنج مرتبه در آن زمان رفت به ؛ سفر بیست و پنجم در راه با شخصی از راه شد. رفیق بین راه شد؛ نعلبند متحیر ماند چه کند؟! بگذارمش؟ چگونه جواب را بدهم؟ ببرمش؟ چگونه با این حال برسانمش. کرد من و همه‌ی اموالی که با من است مال تو، جنازه‌ی مرا به کربلا برسان. یزدی جان داد، نعلبند او را به مرکب بست، افتاد بر ، دوباره به مرکب بست، افتاد به زمین، مرتبه سوم افتاد به زمین، جاری شد. رو به قبر سیدالشهدا کرد، گفت: با زائرت چه کنم؟ اگر را بگذارم جواب تو را چه بدهم؟ اگر بخواهم بیاورم قدرت ندارم. در این گیر و دار یک مرتبه دید چهار نفر پیدا شدند سواره؛ یکی از اینها از مرکب پیاده شد، نیزه را به گودال خشک زد، یک مرتبه زلال جوشید، خود اینها جنازه‌ی این یزدی را دادند، کردند، بعد بزرگ آن چهار نفر، جلو ایستاد، بر جنازه خواند، بعد هم که نماز تمام شد، رو کرد به این نعلبند فرمود: جنازه را ببر، در کربلا کن. جنازه را اینبار بست، تا چشم باز کرد، دید رسیده به کربلا، بعد از بیست روز رسید. بعد این قضیه را برای مردم نقل کرد؛ مردم به او خرده گرفتند که این حر‌ف‌ها را چرا می‌‌زنی؟ لب فرو بست. شبی با اهل و عیالش در نشسته بود، صدای در بلند شد؛ آمد در را باز کرد، دید مردی ایستاده، گفت: تو را می‌خواهد. همراه او رفت؛ دید قبله‌ی عالم امکان در عرشه منبری است، جمعی که پای نشستند قابل احصاء نیست. صدا زد از بالای منبر: جعفر، بیا! وقتی رفت، فرمود: چرا بستی؟ به مردم بگو و منتشر کن تا بدانند به زائر قبر جدّمان، علیهماالسلام، چه نظری داریم. ‌ http://eitaa.com/cognizable_wan
اشک تمساح میریزد🤍🌈 ◇• قدیم معتقد بودند كه غذا و خوراك تمساح به وسیله اشك چشم تامین می شود. بدین طریق كه هنگام گرسنگی به ساحل می رود و مانند جسد بی جانی ساعت ها متمادی بر روی شكم دراز می كشد. در این موقع اشك لزج و مسموم كننده ای از چشمانش خارج می شود كه حیوانات و حشرات هوایی به طمع تغذیه بر روی آن می نشینند. پیداست كه سموم اشك تمساح آنها را از پای در می آورد. فرضا نیمه جان هم بشنود و قصد فرار كنند به علت لزج بودن اشك تمساح نمی توانند از آن دام گسترده نجات یابند. خلاصه هربار كه مقدار كافی حیوان وحشره در دام اشك تمساح افتند، تمساح پوزه ای جنبانیده به یك حمله آنها را بلع می كند و مجددا برای شكار كردن طعمه های دیگر اشك می ریزد.◇• http://eitaa.com/cognizable_wan
بعضی حرفا اشک میشن بعضی حرفا سکوت وای از حرفاایی که بغض میشن 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
. 🇮🇷🌸🌹🌸🇮🇷 🔹آیت الله حائری شیرازی (ره)🔹 🔸🔸 گاهی با آمرزیده می‌شود، گاهی هم با . بعضی‌ها می‌توانند با یک ، خودشان را کنند؛ امّا از این کار را نمی‌کنند! نمی‌دانند ، هم هست! 💎وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكَىٰ💎 🔹گاهی را، به می‌خرد. مثلاً خود را در و تا شوند! هم می‌کنند و ؛ ، هم هست. 🇮🇷🌸🌹🌸🇮🇷💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
9.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دستمال کاغذی در مجالس ممنوع😢 ┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄ ✅  بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
5.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🇮🇷🏴🥀🏴🥀 🥀 حاج‌محمود کریمی از بار ببخش... و در 🇮🇷🏴🥀🏴🥀
. 🇮🇷🏴🇮🇷🏴 💠 جناب عارفِ دلسوخته، (ره) تعریف کردند: 🥀 روزی در معلی به حضرت (علیه‌السلام) شده، و در آن حضرت می خواندم، تا به این شعر رسیدم؛ ای در غم تو ارض و سما خون گریسته ماهی درآب و وحش درهامون گریسته ▪️در این موقع به حرم مطهر شده و عرض کرده کردم و را دادند، ▪️عرض کردم و ، من به این هیچ ندارم و اگر پرده‌های هم از مقابل برداشته شود چیزی بر افزوده نمیشود، اما میخواهم نحوه را ببینم. ▪️ خطاب به من کرده : نگاه کن... ▪️ناگهان به چشمانم خاصی پیدا کرد، چله قدری گشت که همه را از تا و از آسمان تا می دیدم. در آن هنگام دیدم تمام ، و ، و ، و و و تمام به شکل چشم‌اند و بر (علیه‌السلام) می ریزند... 😭😭😭😭 😭😭 این حالت چند بیشتر نکشید که دیگر نیاورده و به آن حضرت عرض کردم: ▪️ گردم، شوم کردم، نمائید و این حالت را . مشاهده این در نیست. حضرت هم فرموده به حالت خود . 📚 ، جلد اول، ص ۶۳، 🇮🇷🏴🇮🇷🏴