eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.5هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
17.4هزار ویدیو
628 فایل
#دانستنی_های_زیبا کانالی برای قشر جوان با بهترین نکات #علمی، #تربیتی، #اخلاقی، #پزشکی و #روانشناسی بهمراه #کلیپ_های زیبای اخلاقی از #سخنرانان_کشوری جهت ارتباط با آدمین از طریق👇👇👇 @alimaola_110 پیام ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
1.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تسلط رهبر بر شعر فارسی و تسلط شاه🤪 🆔 ‌┄┅═✧☫✧●●✧☫✧═┅┄ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
کلام زیبا گر بشر شاه بُود یا که گدا می میرد گر غنی است و یا از فقرا می میرد ناخدا غرّه مشو باد به غبغب مفکن که به جز ذات خدا غیر خدا می میرد آدمی زاد اگر عمر دو صد نوح کند یا که چون خضر خورد آب بقا می میرد کاسه از آب چو لبریز شود می ریزد هر درختی که بیفتاد ز پا می میرد شمع گر شعله کشد از سر شب تا به سحر ز نسیمی که وزد باد صبا می میرد تا صداقت بود از صدق و صفا بهره بری چون صداقت رود از بین صفا می میرد من چه گویم که ز دوری رخت اه در سینه ی ما وقت دعا می میرد ‌┄┅═✧☫✧●●✧☫✧═┅┄ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
12.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌🎥 درد دلِ پیرزن یزدی با (علیه‌السلام) 🟡 من فقط مُخوام براتِ کربلا ...🥲 ‌┄┅═✧☫✧●●✧☫✧═┅┄ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
"بسیار سفر باید تا پخته شود خامی" بسیار سفر باید تا پخته شود خامی صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی گر پیر مناجاتست ور رند خراباتی هر کس قلمی رفته‌‌ست بر وی به سرانجامی فردا که خلایق را دیوان جزا باشد هر کس عملی دارد من گوش به انعامی ای بلبل اگر نالی من با تو هم آوازم تو عشق گلی داری من عشق گل اندامی سروی به لب جویی گویند چه خوش باشد آنان که ندیدستند سروی به لب بامی روزی تن من بینی قربان سر کویش وین عید نمی ‌باشد الا به هر ایامی ای در دل ریش من مهرت چو روان در تن آخر ز دعا گویی یاد آر به دشنامی باشد که تو خود روزی از ما خبری پرسی ور نه که برد هیهات از ما به تو پیغامی گر چه شب مشتاقان تاریک بود اما نومید نباید بود از روشنی بامی سعدی به لب دریا دردانه کجا یابی در کام نهنگان رو گر می‌‌طلبی کامی ‌┄┅═✧☫✧●●✧☫✧═┅┄ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
تقدیم به اونایی که ۲ تا زن میگیرن😜😂 دو تا زن دارم اوضاعم خراب است. جگر از دست زنهایم کباب است. 😂😂😂 زن اول بگوید ریش بگذار. بلند و پهن چون درویش بگذار. 😂😂😂 زن دوم بگوید با سه تیغه. بزن از ریشه آنرا تا شقیقه. 😂😂😂 زن اول به مسجد می کشاند. مرا در پای منبر می نشاند. 😂😂😂 زن دوم که از نسل جدیده. مرا ژیگوله خواهد ور پریده. 😂😂😂 لباسی تنگ پوشانده به بنده. لباسی جلف و کوتاه و زننده. 😂😂😂 میان این دو تا زن گیر کردم. زِ بسکه دَم بِدم تغییر  کردم. 😂😂😂 یکی گوید که باید چاق باشی. ستبر و گنده و قبراق باشی. 😂😂😂 یکی یک طور دیگر دوست دارد. مرا باریک و لاغر دوست دارد. 😂😂😂 یکی فر میزند موی  سرم را. یکی هم می تراشد آن ورم‌را. 😂😂😂 کراوات این ببندد گردن من. ولیکن می کشد آن از تن من. 😂😂😂 شبی پای دعا و توبه هستم. شبی تار و دف و تنبک  بدستم. 😂😂😂 یکی رنگ زرشکی دوست دارد. یکی هم تیپ مشکی دوست دارد. 😂😂😂 زِ هر وَر سوی من دستور آید. به من هم این میانه زور آید. 😂😂😂 گمان دارم در آخر هم که مُردَم. اگر جان سالم از این ورطه بردم. 😂😂😂 رَوَد نیمی ز بنده سوی جنت. و نیمی هم جهنم در قیامت. 😂😂😂 دو تا زن را گرفتن گرچه مفت است. ولیکن شرط آن پوست کلفت است‎‌‎�‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌ 😂😂😂 ‌┄┅═✧☫✧●●✧☫✧═┅┄ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
بخواب ای دختر میهن، که مردان تو بیدارند که آرشها و رستمها، امیران تو بیدارند نگه الوند و زاگرس و، دماوند هم که از خونت به جوش می آید و جانا، که شیران تو بیدارند هنوز هر تکه از این خاک، نفس در سینه اش دارد نمرده غیرت مردان، شهیدان تو بیدارند فریب ظلمت شب را، مخور کاین آسمان پاک ستارگان مشتاقش، چو پاسبان تو بیدارند هنوز هم چشمه ها از کوه، چو جوی خون همه جاری و هر چشمه از این کوه ها،به چشمان تو بیدارند زبان خنجر خورشید، بُرد خواب از شب ظلمت تو گر خواب خوشی جانا، نگهبان تو بیدارند ز زخمهای وطن جوشد، شراب غیرت و مردی ز این زخم ها بزن جام ها، چو ایران تو بیدارند بخوان شه نامه ایران، که تا بینی حکایت ها که فریاد سیاوش ها، به داستان تو بیدارند بخواب ای دختر میهن، وطن چون کوه بیدار است هزاران چشم ایرانی، به فرمان تو بیدارند ‌┄┅═✧☫✧●●✧☫✧═┅┄ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
غم انگیز است که ایرانم اسیر جنگ و غَم گردد و یا حتی کسی از خاک ایرانم که کَم گردد که یا این باغ سرسبز وطن در آتشی سوزد و حتی شاخه ای از باغ آن جانا که خَم گردد غم انگیز است به جای ساز صدای ناله برخیزد و یا چشمان این خاک هم ز اشک و آه که نَم گردد که از داغ کسی میهن لباس ماتمی پوشد که یا یک شهر ایرانم شبیه شهر بَم گردد غم انگیز است که از کینه بریزند خون میهن را و کام هموطن جانا پر از زهر یا که سم گردد و یا اینکه به هر وعده فروشند خاک میهن را و یا که ذره ای از خاک ایرانم که کَم گردد ‌┄┅═✧☫✧●●✧☫✧═┅┄ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
جمعه شد و نیامدی و چشم تر شد برای شاید آمدنت دل زیر و زبر شد نشسته انتظار دلی که به شوق دیدنت شبیه قرار کودکانه‌ای که سر شد به راه تو صد شمع جان سوخته ولی چراغ راه نیامده ات تر شد گرفته به آغوش جمکران داغی را که از نیامدنت شعله ور شد فریاد و فاصله و فرصتی دگر چه فایده که فاصله ها کر شد هزار و چهارصد سال عمر آدمی به شوق تو و دیدنت که در شد عجل الله تعالی فرجه الشریف ‌┄┅═✧☫✧●●✧☫✧═┅┄ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
کجا بگو بجویمت که زائرت نگشته ام به کوچه های خاطرت که عابرت نگشته ام به معرکه نشسته اند تمام ساحران مصر به دفع سحر ساحران که ساحرت نگشته ام برای غیر سروده ام غزل غزل کتاب شعر خجل ز روی تو منم که شاعرت نگشته ام به عمر مانده قسمتم،زیارتت نمی شود ؟ کنار زائرین تو که جابرت نگشته ام ز نیل و چاه و آتش و دل نهنگ و فتنه ها تو دست من گرفته ای،و شاکرت نگشته ام نوای یاری تو را شنیده ام ز کربلا ولی،چرا،چگونه بود، که حاضرت نگشته ام فرات به شرم نشسته است کنار خشکی لبت لبم چو مشک حسرتی ،که زائرت نگشته ام تو بغض عاشقانه ای که در محرم و صفر شکسته ای و این منم ،که ذاکرت نگشته ام ‌┄┅═✧☫✧●●✧☫✧═┅┄ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
«پسر کو ندارد نشان از پدر، تو بیگانه خوانش، نخوانش پسر» این شعر از فردوسی بزرگ در شاهنامه است و بخشی از گفت‌وگوهای رستم با سهراب به‌شمار می‌رود. این بیت، بخشی از ابیات معروفی است که رستم در حین نبرد با سهراب ـ بی‌آنکه بداند فرزند خودش است ـ می‌سراید. در اینجا چند بیت قبل و بعد از آن را هم می‌آورم تا شعر کامل‌تر باشد: پسر کو ندارد نشان از پدر تو بیگانه خوانش، مَخوانش پسر چو باشد گمانت که او نیستی ز گوهر چه گوئی که چون کیستی؟ نباید که ناز آیدش زین پدر که چون من کسی در نیاید به در چو در سنگ باشد گهر، در شمر و گر برکشانی، به خاری نگر ┄┅═✧☫✧●●✧☫✧═┅┄ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
وقتی حصار غربت من تنگ می شود هر لحظه بین عقل و دلم جنگ می شود از بس فرار کرده ام از خویش خویشتن"   گاهی دلم برای خودم تنگ می شود" گاهی به ترکتازی شعرم خوشم ولی گاهی کمیت شاعری ام لنگ می شود هر چند می شکیبم بر عشق باز هم گاهی دلم اسیر دل سنگ می شود گر یک نظر به روی شما کرد یار ما دنیای عشق با تو هماهنگ می شود "گاهی دلم برای خودم تنگ می شود" یا لحظه به نای غمش چنگ می شود گاهی زمین به تمام فراخی اش در پیش کلبه کوچک ما،تنگ می شود گاهی لطافت سحری ام به وقت ذکر با باده سحری اش جنگ می شود گاهی به محتسب برسد عقل و دین من گاهی ز مستی ام همه جان سنگ می شود گاهی فغان نمی رسد به هر کسی گاهی دلم به نای نی اش رنگ می شود گر شعر گفتم به هوای رخ عزیز ** این شعر هم به هوایش ننگ می شود ... ┄┅═✧☫✧●●✧☫✧═┅┄ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
. 🇮🇷🏴🇮🇷🏴 💠 جناب عارفِ دلسوخته، (ره) تعریف کردند: 🥀 روزی در معلی به حضرت (علیه‌السلام) شده، و در آن حضرت می خواندم، تا به این شعر رسیدم؛ ای در غم تو ارض و سما خون گریسته ماهی درآب و وحش درهامون گریسته ▪️در این موقع به حرم مطهر شده و عرض کرده کردم و را دادند، ▪️عرض کردم و ، من به این هیچ ندارم و اگر پرده‌های هم از مقابل برداشته شود چیزی بر افزوده نمیشود، اما میخواهم نحوه را ببینم. ▪️ خطاب به من کرده : نگاه کن... ▪️ناگهان به چشمانم خاصی پیدا کرد، چله قدری گشت که همه را از تا و از آسمان تا می دیدم. در آن هنگام دیدم تمام ، و ، و ، و و و تمام به شکل چشم‌اند و بر (علیه‌السلام) می ریزند... 😭😭😭😭 😭😭 این حالت چند بیشتر نکشید که دیگر نیاورده و به آن حضرت عرض کردم: ▪️ گردم، شوم کردم، نمائید و این حالت را . مشاهده این در نیست. حضرت هم فرموده به حالت خود . 📚 ، جلد اول، ص ۶۳، 🇮🇷🏴🇮🇷🏴