eitaa logo
دفتر شعر گهر
226 دنبال‌کننده
448 عکس
43 ویدیو
1 فایل
ای آنکه رباعی مرا می‌خوانی تا روضه‌ی بعد منتظر می‌مانی در وقت صله گرفتن از آل الله در اجرت روضه با #گهر یکسانی #گهر https://eitaa.com/daftaresher110 آثار ط. اسدیان مدیریت کانال @fatemiioon
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دفتر شعر گهر
عشق جز عشق خدا نیست بدان ای انسان همه دنبال خود و منفعت خویشتنند @daftaresher110
هدایت شده از دفتر شعر گهر
از نام و نشانم فقط اینقدر بگویم سنگم که گهر گشتنم از عشق علی بود چندیست که دعوت شده دل در حرم یار قم مأمن ما گشته و لبیک بلی بود ای اهل ادب هر چه سئوال است بپرسید درخدمتم و جام گروه بغلی بود @daftaresher110
هدایت شده از دفتر شعر گهر
چشم بستم بر دلم شاعر شدم دیوانه‌وار عشق را کردم فدای عقل و ماندم بی قرار خواب را از من گرفت و کردم از خود هم فرار بی صدا در خود شکستم تا نبینم روی یار اصلا از عشق و جنون جز این ندارم انتظار هر چه عشق و هر چه معشوق و من و دلدار و یار همره جانان فدای دلبر دلدل سوار لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار @daftaresher110
هدایت شده از دفتر شعر گهر
یک لحظه غمگینم ولی یک لحظه‌ شادم من این جنونم را به عالم کی فروشم الحمدالله از ازل تا روز مرگم از جام دست ساقی کوثر بنوشم جرأت ندارد غم به بزم من بیاید غم می‌رود وقتی تو باشی در ضمیرم من بیخیال هر چه در دنیاست هستم آخر ز عشق تو امیر من بمیرم مرگ شهادت گونه دارم چون تو هستی در قلب من تنها شما مولا نشستی امضای زهرا پای برگ آن شهیدی است که جان دهد با عشق تو در حال مستی @daftaresher110
هدایت شده از دفتر شعر گهر
ساقی غم که حسین است، نشاطم حیدر کشته‌ی کرببلایم و حیاتم حیدر کشتی خلق، حسین است، گهر غرق غمش غرق غم گشتم و کشتیّ نجاتم حیدر همه بر آل محمد صلواتی گویند من مسلمان علی‌ّام صلواتم حیدر روزی از دست کسی جز اسدالله حرام روزی اهل و عیال و برکاتم حیدر هر که را لحظه‌ی دیدار کسی شیرین است من که حافظ نشدم شاخه نباتم حیدر گفته بودی که بمیریم، ببینیم تو را تشنه‌ی لحظه‌ی آن حی مماتم حیدر قول حافظ که چه طوطی صفتم داشته را من نگویم که فقط رأی و ثباتم حیدر از کدام دنده‌ی آدم ز کدام گِل هستم که نشسته است به هر خشت و ملاتم حیدر از بهشت و جلواتش چه بگویم چون هست حور و رضوان و قصور و درجاتم حیدر روزی آخر ز دل خویش برون می‌آرم حیدری مثل شما قبل وفاتم، حیدر من به غیر تو علی دل نسپردم هرگز از زمانی که تو را دیدم و ماتم حیدر روزی از جنس تو بابای یتیمان مردی می‌شود لایق این عشق و صفاتم حیدر متولد شود از عشق من و او زهرا در ره تو پسرانم صدقاتم حیدر چون شنیدم که فقط دابةُ الارض تویی از علامات فرج رجعت ذاتم حیدر دیر وقتی است زمین منتظر عدل شماست التماس فرج، افتاده به پاتم حیدر من به دیدار کسی تشنه‌ام، اسراییل است منتظر باش که باشد ضرباتم حیدر ادامه دارد... @daftaresher110
هدایت شده از دفتر شعر گهر
آنکه هزاران سال دلبر بوده باشد درس کلاس عشق از بر بوده باشد تنها مرام عاشقی و دلبری را آن یار می‌داند که محشر بوده باشد خیر کثیر سوره‌های عشق آمد آنکس که با قرآن برابر بوده باشد مرسوم باشد قبل ساقی خم بیارند خمّی که مالامال کوثر بوده باشد ساقی که آمد در رجب ماه جمادی از جنس او لبریز ساغر بوده باشد هم ساقی و هم ساغر و هم نور و کوثر در دست مهدی دلاور بوده باشد از عشق هر کس غیر او دم زد دروغ است او وارث زهرا و حیدر بوده باشد @daftaresher110
هدایت شده از دفتر شعر گهر
محبتی که برایش بها نپردازی مسیر عشق نگردد فقط شود بازی وصال عشق به گفتن نمی‌شود حاصل تلاش کن که تو معشوق را کنی راضی @daftaresher110
هدایت شده از دفتر شعر گهر
من قابل عشق تو نبودم مادر ممنون به عتاب خویش قابل کردی اخمی به دو ابرویت فتاد این دل را تا کرببلا راهی و مایل کردی @daftaresher110
هدایت شده از دفتر شعر گهر
دنبال بهانه‌م که خداحافظی از عشق نمایم رفتم که دلم بازنگردد به وصالش... من گوش ندادم به تسلای صدایش هر چند که اغوام کند فکر جلالش ای عشق خداحافظ و پل‌ها همه تخریب دیگر نشود دیدن معشوق مجالش @daftaresher110
هدایت شده از دفتر شعر گهر
دل سپردن... خاک خوردن... سینه را افروختن... مرد میدان کِی؟ کجا؟ پروا کند از سوختن؟ با تعلّل هیچکس معشوق را راضی نکرد العجل ای مدّعیّ عشق ای خونین بدن تا پیام عاشقی دارد به اهلش می‌رسد یار می‌بیند تو را آماده می‌سازد کفن بی کفن یا با کفن باید ز دنیا چشم بست قرعه می‌افتد به نامم دل که کندم از سخن وقت رفتن آمدی دیر آمدی وقتت بخیر بسته‌ام بار و برایم شد مهیا سوختن @daftaresher110
هدایت شده از دفتر شعر گهر
در قمار عشق، هر چه داشتی اول بیار بی بها دادن، زبان بازان همه مجنون شوند آنکه لایق می‌شود یکبار عاشق می‌شود اهل عشق اذنی بیاید غرقه‌ی در خون شوند عشق را نه تو توان فهم داری نه گهر عاشقان از هر چه من از غیر "او" بیرون شوند @daftaresher110
هدایت شده از دفتر شعر گهر
آیا بدون نور ایمان می‌شود زیست هرگز، محال، اصلا، نگو... ممنوع! هِی ایست آینده‌ای جز تو تصور نیست ای عشق ماضی و حالم عشق بوده غیر از این نیست ما که جوانی‌مان در این درگاه رفته در روز پیری‌مان نپرسیدید این کیست جز لاشه‌ای از این همه رویا نمانده مزد دویدن در مسیر عاشقی چیست جز ناامیدی در دلم چیزی نمانده اما نه، نوری در ته این حال باقی است شاید اگر اما ولی... این‌ها بهانه است دائم دلم در جستجوی یک نشانه است آیا نشانی از شقایق می‌فرستی؟ نور امیدی از حقایق می‌فرستی؟ در این زمانی که دلم قهر است با تو منّت کشی در این دقایق می‌فرستی؟ حالا که غرق موج‌های ناامیدم ای ساحل امّید قایق می‌فرستی؟ تنهام عمری بی صدف در این خرابه گوهر شناسی مَرد و لایق می‌فرستی؟ آنکه بها پای گهر دادن بداند واضح بگویم یار عاشق می‌فرستی؟ مثل شهیدان عاشقی کردن بداند آنکس که پای عشق تا آخر بماند مردی که بن بستی برایش نیست اصلاً آتش میان سینه‌اش جاری است چون من آتش گرفتن سوختن از خود گذشتن این‌ها نشان عاشق فانی است حتماً آنکه بری‌الذمه گرداند گهر را آنکس که مهرش قبل حرفش هست بر زن آنکه صداقش با صداقت همره اوست روحش از آن ماست قبل از سلطه بر تن با شعر می‌فهمد کسی که عشق فهم است آه ای قلم ای نون ای دل از تو روشن هل من معین من میان شعر پیداست یا رب سبب سازم تویی عشق از تو زیباست @daftaresher110