eitaa logo
دفتر شعر گهر
234 دنبال‌کننده
447 عکس
43 ویدیو
1 فایل
ای آنکه رباعی مرا می‌خوانی تا روضه‌ی بعد منتظر می‌مانی در وقت صله گرفتن از آل الله در اجرت روضه با #گهر یکسانی #گهر https://eitaa.com/daftaresher110 آثار ط. اسدیان مدیریت کانال @fatemiioon
مشاهده در ایتا
دانلود
فتنه‌ای بر سر راه است چه باک از فتنه نور این دشت ز ماه است چه باک از فتنه این غباری که در این دشت به پا می‌خیزد چاره‌اش ندبه و آه است چه باک از فتنه فتنه خود بودم و افسوس نمی‌دانستم عشقْ در من شده محبوس نمی‌دانستم فتنه‌ای گر برسد وای به این بینشِ من نفسِ سرکش شده کابوس نمی‌دانستم چشم یعقوب به راه است نمی‌دانستم مأمنم در ته چاه است نمی‌دانستم انقلابی نشده قلب پر از حب مقام در دلم دوره‌ی شاه است نمی‌دانستم جمعیت کم شده و موی پریشان تنها ریزش و خیزش ما بسته به موج دریا انقلابی شدنم در گرو چادر توست ای پناه همه از نفس و هوس یازهرا چادرم را ز سر چادر تو سر کردم قصه‌ی عشق به عشق غمت از بر کردم تن به پیری نسپردم دلم از آن شماست بعد از این جمعیت یار میسر کردم زندگی‌نامه‌ام این است تمام عمرم یا نفهمیدم و یا فهم ز مادر کردم @daftaresher110
هدایت شده از دفتر شعر گهر
فتنه‌ای بر سر راه است چه باک از فتنه نور این دشت ز ماه است چه باک از فتنه این غباری که در این دشت به پا می‌خیزد چاره‌اش ندبه و آه است چه باک از فتنه فتنه خود بودم و افسوس نمی‌دانستم عشقْ در من شده محبوس نمی‌دانستم فتنه‌ای گر برسد وای به این بینشِ من نفسِ سرکش شده کابوس نمی‌دانستم چشم یعقوب به راه است نمی‌دانستم مأمنم در ته چاه است نمی‌دانستم انقلابی نشده قلب پر از حب مقام در دلم دوره‌ی شاه است نمی‌دانستم جمعیت کم شده و موی پریشان تنها ریزش و خیزش ما بسته به موج دریا انقلابی شدنم در گرو چادر توست ای پناه همه از نفس و هوس یازهرا چادرم را ز سر چادر تو سر کردم قصه‌ی عشق به عشق غمت از بر کردم تن به پیری نسپردم دلم از آن شماست بعد از این جمعیت یار میسر کردم زندگی‌نامه‌ام این است تمام عمرم یا نفهمیدم و یا فهم ز مادر کردم @daftaresher110
هدایت شده از دفتر شعر گهر
فتنه‌ای بر سر راه است چه باک از فتنه نور این دشت ز ماه است چه باک از فتنه این غباری که در این دشت به پا می‌خیزد چاره‌اش ندبه و آه است چه باک از فتنه فتنه خود بودم و افسوس نمی‌دانستم عشقْ در من شده محبوس نمی‌دانستم فتنه‌ای گر برسد وای به این بینشِ من نفسِ سرکش شده کابوس نمی‌دانستم چشم یعقوب به راه است نمی‌دانستم مأمنم در ته چاه است نمی‌دانستم انقلابی نشده قلب پر از حب مقام در دلم دوره‌ی شاه است نمی‌دانستم جمعیت کم شده و موی پریشان تنها ریزش و خیزش ما بسته به موج دریا انقلابی شدنم در گرو چادر توست ای پناه همه از نفس و هوس یازهرا چادرم را ز سر چادر تو سر کردم قصه‌ی عشق به عشق غمت از بر کردم تن به پیری نسپردم دلم از آن شماست بعد از این جمعیت یار میسر کردم زندگی‌نامه‌ام این است تمام عمرم یا نفهمیدم و یا فهم ز مادر کردم @daftaresher110