دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
🎥 برای زنی که طی ۶۰ سال یک گرم زباله هم تولید نکرد! تلگرام | اینستاگرام | روبیکا | ایتا | بله | سرو
همه ما باید در مورد فرهنگ تولید زباله فکر کنیم. هم عمیق، هم وسیع و هم پیگیر.
انسان مدرن بسیار دچار زباله هست. اساسا زباله کردن هر آنچه هست و تبدیل کردن محیط زیست به زبالهدان و سپس تبدیل شدن به زبالهخوار و اعتیاد و وابستگی به جهان زبالهها گرفتاری بزرگ عصر حاضر هست. ما مصرف کنندگان صرف باعث شدیم تا صنعت زباله تبدیل به یکی از گرانقیمتترین صنایع امروز جهان باشه.
در جادهای حرکت میکردم. در طی صدها کیلومتر میلیونها نفر-بار زبالهها را هر جا که خواسته بودند رها کرده بودند. هیچ جایی را نمییابی که زباله در آن نباشد. هر کجا هم که دور از دسترس باشد، آب و باد زحمتش را خواهد کشید. در بکرترین مناطق رد پای زبالههای انسان دیده میشود. این تازه آشکارترین لایه از فرایند تولید زباله ما انسانهاست.
ما انسانها با طبیعت زاویه پیدا کردهایم. هم طبیعت انسانی، هم طبیعت حیوانی، هم طبیعت گیاهی و هم طبیعت جمادی. غرور و تکبر ابزارسازی ما را به این توهم واداشت که میتوانیم هر چیزی را بسازیم و شروع کردیم به تولید و تکثیر دنیاهای صنعتی. ما در دام صنعت افتادیم و دنیای مصنوعی خودمان را به خرج طبیعت ساختیم. اما هیچ گاه قدردان طبیعت نبودیم. ما طبیعت را به بردگی بردیم و هر جا لازمش نداشتیم شکار کردیم و خوردیم. وقتی گردش طبیعت بر هم خورد، زباله از چرخه مصنوعی عالم سر برآورد. طبیعت زنده است و تمام عناصرش را در چرخه حیاتش معنا میکند. هیچ چیز زباله نیست. اما در دنیای صنعتی مرده که حیاتی وجود ندارد و همه چیز فقط در اثر شوک تحریک و تخدیر، حرکت میکند، زباله یک بخش جدی و قابل توجه است. شما باید بازیافت زباله را نیز برایش فکری داشته باشی. اما وقتی همه مردم دنیا زباله تولید کنند، آنگاه هیچ ساختاری نخواهد توانست فرایند بازیافت را به درستی انجام دهد.
زبالههایی که گاه یافتن آنها سخت است چه رسد به بازیافت آنها. ما زبالههای نرم و سخت فراوانی داریم. زبالههای مادی و معنوی بسیاری که بر اثر نزاع ما با طبیعت به وجود آمده و جایگاهی در حیات بشری ندارد. ما گرفتار جهان زبالههایی هستیم که تولید کردهایم و در میان آن گیر افتادهایم و نمیدانیم با این آوار زباله باید چکار بکنیم.
صحبت صنعت و تکنولوژی هم نیست. صنعت در مسئله زباله، بخشی از راه حل نیست. بخشی از مشکل است. صنعت بلد نیست چطور خود را با طبیعت آشتی دهد. طبیعت سلطه صنعت را نمیپذیرد و صنعت به غیر آن رضایت نمیدهد. این نزاع پایان ندارد. مگر اینکه انسان به پایان خویش برسد یا مسیرش را تغییر دهد.
در جهان زباله، انسان اندیشههایی را تولید کرد که زباله را توجیه کند. معانی و معارف و علومی را ابداع کرد که زباله را بخشی واقعی از زندگی انسان بشناساند. بسیاری از علوم انسانی، در واقع مسئله و دغدغه انسان ندارند. مسئله آنان این است که چگونه باید انسان را در جهان زبالهها بگنجانند بدون آنکه نامتناسب به نظر برسد. در هر حال ما در جهان زبالههای مادی و معنوی و جسمی و ذهنی و روحانی زندگی میکنیم. نگاه واقعگرایانه این است. اما آیا بناست تا ابد در همین حال باقی بمانیم؟
باید گفت:خیر. میتوانیم شرایط را تغییر دهیم. ابتدا باید از تغییر خودمان شروع کنیم.
ولی خدا مأمور است در کنار مردمش بایستد. گاهی او مکلف است بین انتخاب بد و بدتر؛ اما آنان که خود را مقدس میپندارند، ولیّ خدا را به خاطر انتخاب بد شماتت میکنند.
سؤال غلط
ما همواره دچار سؤال غلط هستیم. این مصیبتی است که دیگریهای ما به ما دیکته کرده و میکنند. بلایی که با پدیده شوم استعمار تبدیل به اختلالی درونی شد و ما را زیر سؤال برد.
آری سؤال...
سؤال غلط اول همین است. تبدیل خودمان به مسئله که پا در زمین انکار خویشتن دارد. تحقیر انسان شرقی، تحقیر انسان ایرانی، تحقیر انسان سنتی، تحقیر انسان مسلمان، تحقیر انسان شیعی، تحقیر انسان انقلابی، تحقیر انسان مؤمن و لایههای دیگری از خودتحقیری و خودانکاری که برای تثبیت انسان غربی و ثبات حکومتهایشان طراحی و تدارک شده است.
شوربختانه جمعیت قابل توجهی از ایرانیان دچار این بیماری خطرناک هستند. از بالاترین درجات علمی تا عالیترین مقامات فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و.... تا مردم عادی کوچه و بازار. از دکتر و مهندس و کارشناس گرفته تا دانشجو و طلبه و دانشآموز درگیر این ویروس مهلک هستند.
اگر بپرسی که چرا فیلم درگیری دو نفر در گوشه ایران میتواند سوژهای فراگیر و بینالمللی علیه ملت و دولت و دین و فرهنگ و سنت و سلیقه ما باشد، میگویم خودانکاری و خودتخریبی افراطی...
سؤال غلط دوم وقتی شکل میگیرد که فیلم یک دعوای ساده سر از شبکههای ضد ایرانی درمیآورد.
سؤال غلط سوم هم همین بلاتکلیفی اجتماعی است. آن هم محصول از خودبیگانگی ماست.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
سؤال غلط ما همواره دچار سؤال غلط هستیم. این مصیبتی است که دیگریهای ما به ما دیکته کرده و میکنند.
غالبا سؤالات غلط، پاسخ غلطی دارند که زنجیره سؤالات غلط را حفظ میکند و به پاسخهای غلط عمق و شدت بیشتری میبخشد.
یکی از آن پاسخهای غلط که ما را به قهقرا میبرد، خوخواهی است.
پاسخ خودانکاری را اگر با خودخواهی دادی، دقیقا انتظار سؤال غلط را با پاسخ غلط متناسب برآورده کردهای. خودخواهی تکمیل و تقویت مشکل خودانکاری است، نه راه حل آن.
پاسخ درست به سؤال غلط کدام است؟! پاسخ درست شکستن زمینی است که سؤال غلط آن را مبنا قرار داده است.
پاسخ خودانکاری و خودخواهی، هر دو در خودسازی است. خودسازی تبدیل مشکل به مسئله است.
خودخواهی و خودانکاری مانند دو بند گره میمانند. هر چه کشیده شوند، گره باز نخواهد شد؛ کور خواهد شد. راه حل تمرکز روی هسته اصلی گره و گشودن آن با خودسازی است.
میدانم که در این صورت کار سخت خواهد شد؛ اما این یکی از انتخابهای پیش روی ما نیست، تنها راهکار است.
نزاع آن آقا و آن خانم و امثال دوگانهها و دعواها و تقابلهای اینچنینی که هر روز دامنه آن گستردهتر و شدیدتر میشود، در زمین غیر خودی خودانکاری و خودخواهی شکل میگیرد.
الآن واقعا نمیخواهم روی جزئیات متمرکز شوم. مخاطب بنده میداند که نظر من در مورد حجاب چیست. نظرم در مورد فیلم در دست دشمن چیست. نظرم راجع به توهین به روحانی و روحانیت چیست. شاید بداند که نظرم در مورد رعایت مضاعف و بلکه چند برابری زنان چیست و نظرم راجع به رعایت حال کودکان. مسئله کمی بیش از اینهاست. مسئله فهم فضا و قابی است که در آن قرار گرفتهای. ابتدا باید قاببندی درست باشد. فضا زیبا باشد. تناسب برقرار باشد. مناسبت ایجاب کند. صورت، بپذیرد. قلم و قدم بر جای بنشیند. اجزاء تعریف شوند و چسبندگی برقرار باشد.
در فضای ضد خودسازی، هر طرح مسئلهای میتواند حساسیتبرانگیز و التهابآفرین باشد.
مثل دارویی که انتظار داری درمان کند؛ اما شوک وارد میکند. حتی باعث مرگ میشود. درد میکشی و سعی میکنی درمان کنی؛ اما دارویی که در اختیار داری الآن و اینجا با بخش دیگری از تو درگیر است.
دارد با آن میجنگد و سعی دارد نابودش کند. آن هم بخشی از توست. هر چند تو این را عدم تعادل و بیماری بدانی. این واقعیت صحنه توست. دچار آن هستی. تا وقتی زمینه این حساسیت را برطرف نکردهای استفاده از آن دارو ممنوع است. از ترکیبات دیگری استفاده کن. از راه دیگری وارد شو.
خود اجتماعیات را بشناس و نسبت به حساسیتهایش آگاه باش. نمیتوانی بگویی هر چه باداباد باید این دارو مصرف شود. حساسیت کاری میکند که اصلا دارو به درد نرسد و به درد نخورد؛ بلکه درد بیافریند.
اگر مسئله خودخواهی نباشد و اصلاح باشد، آنگاه توجه به حساسیتها لازم و واجب است.
نمیتوانی منافق را انکار کنی. او هست. همه جا هم هست. وقتی جامعه تو گرفتار خودانکاری و پاسخهای غلط به آن است، قطعا منافق حضور دارد. اساسا این شرایط نفاقپرور است. منافقخیز است. خلل و فرج موجود در خودانکاری و خودخواهی بستر مناسب نفوذ و نفاق را فراهم میکند. آلودگی روی زخم مینشیند. این زخم موجود است و مرهم مفقود.
پس وقتی خواستی در برابر یک منکر اقامه دعوا کنی، ببین آیا شرایط خودسازی چگونه است. دوایر «خود» را بررسی کن. ببین آیا درمان مؤثر است یا تو ایزار کافی نداری؟! فقط خود فردی و صنفی و حزبیات را نبین. خود اجتماعی و عمومی و جهانیات را هم مد نظر قرار بده. معادله را درست حل کن. معادله را ساده نکن. شوربختانه این دستگاه معادلات چند مجهولی را خودت باید حل کنی. ما هنوز به سطحی از خودسازی نرسیدهایم که معادلاتمان ساده شود.
حکومت بناست همین کار را انجام دهد تا مردم سادهتر زندگی کنند. حکومت دستگاه معادلات را دست میگیرد و تکلیف تعدادی از متغیرهای کلان را معلوم مینماید. آنگاه معادلات سادهتر وارد دایرههای خود کوچکتر میشود. مردم در این صورت آسودهتر زندگی میکنند.
اما جریان خودخواهی و خودانکاری، مانع حل معادلات دستگاه میشوند. آنها جکومتها را در نقطه کانونی حمله خود قرار میدهند و هر جامعه و اجتماعی را آلوده میکنند تا با تفرقه، معادلات پیچیدهتر و حل و فصل مسائل محالتر به نظر برسد.
آنگاه بسیاری از مردم دیگر بلد نیستند مسئله را حل کنند. حق دارند. حل برخی مسائل واقعا سخت و سنگین است.
قرار بود حکومت مثل سیلشکن سر راه مشکل قرار گیرد و آن را تکه تکه کند. کوچک کند و قابل مصرف برای جامعه نماید. اما به هر دلیل این کار کمتر انجام میشود و معادلات پیچیده رها و عریان سر از کف جامعه درمیآورند و مردم را دچار حیرت و سرگردانی میکنند.
آن روحانی و آن خانم دقیقا دچار همین فضا شدهاند. من به خاطر تجربه زیسته مهربانی آن روحانی را میفهمم. مهربانی یک زن را چشم بسته تصدیق میکنم؛ اما حتی اگر این نبود، آغوش گرم آن خانم برای آن کودک یعنی محبت...
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
غالبا سؤالات غلط، پاسخ غلطی دارند که زنجیره سؤالات غلط را حفظ میکند و به پاسخهای غلط عمق و شدت بیش
اما چه میشود که این دو مهربان با هم تقاطع خشم دارند؟! پیچیدگی مسئله چندمجهولی خودانکاری و خودخواهی و عدم امکان یا اراده حل آن توسط نظام خودسازی جامعه کار را به اینجا میکشاند.
بگذار مثالی بزنم. آقا و خانم گرگ آیا مهربانند یا نامهربان؟! پاسخ روشن است. آنها برای فرزندانشان آنقدر مهربانند که خود را به کشتن میدهند و آنقدر مهربانند که دیگران را نیز میکشند. تکلیف گوسفند قصه ما چه میشود؟!
وقتی نتوانستی مسئله را در سر جایش حل کنی، گرفتار دوگانه ناگزیر گرگ و گوسفند در کف صحنه خواهی شد. این خودهای ضد هم تکثیر خواهند شد و یکدیگر را ناامن خواهند کرد. شاید بگویی با سگ جبران عدم تعادل میکنم. در ابتدا با تو همدل هستم؛ اما این مال زمانی است که روال تولید و تکثر گرگ عادی است.
وگرنه به تدریج خواهی دید که گلههای انبوهی از سگ تولید کردهای که از گوسفندان در برابر گرگها دفاع کنند.
آنگاه جامعه تبدیل به معرکه گرگها و سگها شده و دیگر گوسفندی باقی نمیماند. متهم میشوی به سگپروری. جامعه گرگها برچسب سگپروری را دیکته میکنند به بردههای رسانهایشان. جامعه ناخواسته تبدیل میشود به جنگل و دیگر مزرعه نیست. اهل و اهلی ندارد. دیگر شخصیت و خاصیت ندارد. این سوی نرده و آن سوی نرده یکیست. دیوارها بیمعناست. جنگ در خانه است.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
اما چه میشود که این دو مهربان با هم تقاطع خشم دارند؟! پیچیدگی مسئله چندمجهولی خودانکاری و خودخواهی
مسئله خودسازی مهربانی آن روحانی را طوری در کنار مهربانی آن زن قرار میدهد که همدیگر را پشتیبانی میکنند. تقویت میکنند. به هم آرامش میدهند. یکدیگر را درمییابند. آنگاه در درمانگاه، دردی برنمیانگیزیم. میفهمیم که خواب را با لگد بیدار نمیکنند. تبدار را با توهین آرام نمیکنند. درد را با تهدید درمان نمیکنند. طبابت و حکمت همیشه با هم گره خورده است.
این آقایان پزشک را دیدهایم و دیدهاید. وقتی حتی بیماری خودش به آنها مراجعه میکند و بناست فرایند درمان طولانی و سخت و پردرد و عارضه باشد، بیمار را در یک محیط آرام و امن مینشانند برای مشاوره.
با هم صحبت میکنند. مثل دوست. مثل یار. مثل یک تن. آنگاه مسئله را طرح میکنند و به یک یگانگی و اتحاد موضع و مبنا میرسند.
وقتی بیمار شد، خودی پزشک و پزشک نیز با بیمار خودمانی شد، حالا بیمار نه مانند مشتری که مانند عضوی از پزشک خود را به او میسپارد. انگار پزشک مغز است و او دست. فرایند درمان، از مسیر خودیابی و خودسازی میگذرد. انگار پزشک دارد خودسازی میکند.
اگر بیمار نپذیرفت چه؟! پزشک نمیتواند کاری انجام دهد. حساسیت بیمار در برابر پزشک و شیوه درمانش، او را دچار خطرات بزرگی خواهد کرد و حتی شاید مرگ در انتظار او باشد. لذا پزشکان ابتدا آن حساسیت را درمان میکنند.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
مسئله خودسازی مهربانی آن روحانی را طوری در کنار مهربانی آن زن قرار میدهد که همدیگر را پشتیبانی میک
حالا فرض کنیم من داروی نامتناسب را استفاده کردم و حساسیت به من حمله کرد. در جریان پیشروی حساسیت، اولویت رفع آن است. دیگر منکر بزرگ همین است، نه آن دیگری. بحث بر سر خودسازی است، نه خودخواهی. باید مسیر صحیح واقعی و ممکن را یافت و در آن قدم گذاشت. این کار قطعا سخت و رنجآور خواهد بود؛ اما ناگزیر است.
هنگام هجوم حساسیت، باید تمام عوامل تحریک کننده را خنثی کرد و کنار گذاشت. باید بدنه به یک امنیت و آرامش نسبی برسد. باید مناظر بود و تاب و تحمل اجتماعی را بالا برد. باید سعی کرد حداکثر سعه صدر اجتماعی به وجود آید. نباید عجله کرد. نباید دستپاچه شد. نباید هول کرد. مسائل اجتماعی فرایندی حل میشوند و به ندرت میتوان چیزی را دفعی و ضربهای حل کرد. مسیر درمان فرایندی است. مشیر خودسازی فرایندی است.
اگر فرایندها کار نکنند، جایگزین تسکین و تخدیر جامعه را متوجه خود خواهد کرد.
خوب پس ابتدا حساسیتزدایی میکنیم و سپس زمینههای حساسیت را درمان میکنیم. حالا بدنه آماده بازگشتن به مسیر خودسازی است.
سمزدایی از بدنه کار زمانبر و پر هزینهای است؛ اما ناگزیر.
نمیتوانی بیخیالش شوی. این بخشی از درمان است. نگران نباش. تو در مسیری.
امر به معروف و نهی از منکر به این دلایل و دلایل بسیار دیگر بزرگترین واجب الهی است. سختترین واجب الهی است. پرثوابترین واجب الهی است.
در واقع امر به معروف و نهی از منکر نظامسازی است.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
حالا فرض کنیم من داروی نامتناسب را استفاده کردم و حساسیت به من حمله کرد. در جریان پیشروی حساسیت، اول
باید سؤال غلط را به دیوار کوبید و راه جدیدی پیدا کرد. صورتبندی بیگانه را باید از بین برد و زیر پا گذاشت و به خاک مالید. باید مسئله را دوبارهنویسی کرد. مسئله ایرانی را.
باید نقش و نقشه منافقان را در نطفه کور و باطل کرد. باید آن را از کار انداخت و از بین برد. باید راههایی را آزمود که هر چند نهایی نیستند؛ اما از کنار حساسیتها عبور میکنند و به راه حل نزدیک میشوند. وقتی شیطان در خانه توست و آتش روشن میکند، نمیتوانی بیتفاوت باشی.
♨️مقام معظم رهبری:
«بنده در قضایاى تاریخ اسلام
این مطلب را مكررا گفتهام
كه، چیزى كه امام حسن مجتبى علیهالسلام را شكست داد، نبودن تحلیل سیاسى در مردم بود.
مردم، تحلیل سیاسى نداشتند.
چیزى كه فتنه خوارج را
بهوجود آورد
و امیرالمۆمنین علیهالسلام را
آنطور زیر فشار قرار داد
و قدرتمندترین آدم تاریخ را
آنگونه مظلوم كرد،
نبودن تحلیل سیاسى در مردم بود
والا همهى مردم كه بىدین نبودند. تحلیل سیاسى نداشتند.
🔰یك شایعه دشمن مىانداخت؛
فورا این شایعه همه جا پخش مىشد
و همه آن را قبول مىكردند»
۱۳۷۲/۸/۱۲
#لبیک_یا_خامنهای
صف تهیه دلار مسافرتی.
صف پا گذاشتن روی سر ایران و ایرانی.
صف به زیر کشیدن وطن و هموطن.
صف تحقیر ریال و تعظیم دلار.
من با اشتباه فاحش مسئولان برای تحریک این جریان فعلا کاری ندارم؛ اما میبینم که مسئول چه چیز را میبیند و چرا گمان میکند که میتواند از این مسیرها شیر اطمینانی تدارک ببیند.
بنزین ریختن روی آتش دلار راه حل نیست. آتش زدن آتش جایش اینجا نیست.
مشتریهای فراوانی که در برابر روند خودسازی ملی مقاومت میکنند و در مسیر خودانکاری و خودانکاری ملی همراه و همدل هستند. اگر مهارت کافی وجود نداشته باشد، راه حلها به راه گره تبدیل خواهد شد.
هدایت شده از مسجد و حسنیه علی بن موسی الرضا(ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این آقا را همه باید بشناسیم والا ضرر خواهیم کرد..
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
صف تهیه دلار مسافرتی. صف پا گذاشتن روی سر ایران و ایرانی. صف به زیر کشیدن وطن و هموطن. صف تحقیر ریال
بزرگترین فساد دچار شدن به ناشناسایی و انکار خویشتن است. عمیقترین فساد آن است که بر اثر خودناشناسی و از خودبیگانگی ارتباط بین تو و دیگر اعضاء خودمانی را سست کند.
تضعیف خودشناسی و ارتباطات خودمانی بزرگترین فساد است. لذا بیشترین توصیهها به این امر شده. از صله ارحام تا ارتباطات گسترده اجتماعی. اینکه فرمود صله ارحام باعث طول عمر میشود، دقیقا روی همین نکته ایستاده که از همپاشیدگی خود، باعث بیماری و مرگ زودرس خواهد شد و مرگهای زودرس را رقم خواهد زد. جامعه دیگر ظرفیت و شخصیت زندگی نخواهد داشت و دائما دچار بیماری و ضعف و مرگ خواهد شد.
جامعه ما البته یک استثناء نیست؛ اما به لحاظ سابقه بلند تاریخی و تمدنی، در مواجهه با تمدن غرب بیشترین تزاحمات و مشکلات را تجربه میکند.
اختلال در لایههای هویتی و بینظمی در دوایر ماهیتی باعث ایجاد گردابهای ارتباطی و درهمتنیدگیها و پیچیدگیهای انضباطی میگردد.
گاهی خدا راههای زمین را به رویت میبندد تا به آسمان نگاه کنی. دلش برای نگاهت تنگ میشود.
هدایت شده از اندیشه پژوهان استاد رحیم پور ازغدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فضای_مجازی
#رسانه
🔻 استاد رحیمپور:
امروزه هزاران بوق میبینیم که به یک میکروفون وصل هستند❗️
⬅️ هوشمندانه ترین نوع دیکتاتوری که اکنون بر جهان حاکم است...
⬅️ ولی میشود این فضا را عوض کرد...
🔻کانال اندیشه پژوهان استاد #رحیم_پور
🔻🔻🔻🔻🔻🔻
@rahimpoor_azghadi
چند روزی هست که روی مسئلهای فکر میکنم که ابتدائا عنوانش را ذخایر راهبردی ولایتمداری جامعه انتخاب کردهام. شاید بعدها درستتر و دقیقتر شود.
به این میاندیشم که جامعه اندوختهای از صفت ولایتمندی دارد که در ساختارهای مختلف آن خود را ذخیره کرده و در متن امور خود را آشکار میکند. در بخشی از این ذهنورزی به مناسبت مصیبتی که این روزها برادر عزیزم جناب آقای دکتر علیاننژاد را در خود پیچید و قلب بنده و بسیاری از نزدیکان و آشنایان را فشرد، مرحوم غلامعلی علیاننژاد را یاد کردم. توفیق دیدار و همنفس شدن با ایشان را نداشتم اما به سبب مؤانست با فرزند ایشان و رایحه خیری که به واسطه ایشان از آن پدر عزیز نصیبم شد فرصت سیر وجودی و همنفْسی و همراهی قلبی را برایم فراهم کرد.
مردی ساده، پاکیزه، متواضع، بیپیراهه و ساکت. مردی که زباندار و زبانباز نبود. عملش سخن او بود و تلاشش ادعای او. اینجور آدمها در عین بساطت و سادگی بسیار مستور پنهانند. در ادبیات عمومی از آنها به عنوان آدمهای قدیمی یاد میشود. آدمهای قدیمی، آدمهای کهنه نیستند. آدمهای ریشهداری هستند که انسانیتشان آنقدر صورت بهاری آفریده که نیاز ندارند از بهار شعر بسرایند. اگر کمی اهل و اهلی باشی میبینی که وجودشان سراسر شعر و شوق. زندگی از آنان سرچشمه میگیرد و جاری میشود و محیط پیرامونشان را سرسبز میکند.
این بزرگان کسانی هستند که در عالم معنی و باطن بودن با امر ولایت گره خوردهاند. ولایت آن طرح زمینه هستی است که با خداوند پیوندی جانانه دارد و هر کس را آفریدهاند تا نسبت خود را با آن پیدا کند.
این آدمهای ساده بدون اینکه دیده شوند یا به شمار آیند به آسودگی و آسانی با این زمینه پیوند میخورند و حیات میگیرند. نشاط جان ایشان برگرفته از همین اتصال و ارتباط رازآلود است. تواضع آنان را در عمق فرومیبرد و بر خلاف اصحاب حباب که از سطح نمیتوانند فروتر روند و کبر اجازه اتصال به معادن عزت و غنی نمیدهد، ایشان محرمانه محرم میشوند و به زیارت یار میشتابند.
شاید سالها در کنارشان بنشینی و سخنی از خوارق عادت نیز از ایشان نشنوی. زیرا ایشان خود همان راز هستند که فاش شدهاند و از شدت آشکاری پنهانند. جز اهل دل قدر ایشان را نمیشناسند و جز در فراق و دوریشان شأنشان شناخته نمیشود.
رحلت ایشان و امثال ایشان برای دنیا، ضایعهای بزرگ به شمار میآید که جبران آن آسان نخواهد بود. انسانهایی که دهها سال در مسیر اخلاص قدم برداشتند و به عیاری از پاکی و ناب بودن رسیدند که محل نزول انوار ولایت شدند و مرکزیت انتشار آن را در محیط اطراف خود داشتند. ایشان بزرگانی هستند که محبت را به شکل عمل صالح صورتسازی میکنند و ولایت اجتماعی را غنی میبخشند.
از دست دادن چنین انسانهایی قطعا نیروهای شرّ و شیاطین را که مشغول مبارزه با ایشان بودند خوشحال خواهد کرد؛ اما باعث غم و اندوه ماست. طبیعت کار بر این است که شیاطین از اینکه فارغ شدند از امثال ایشان و فرصت پرداختن به دیگری را یافتند احساس غلبه و پیروزی خواهند کرد اما بشارتی برای ما باقی است که جبران این ضایعه را بنماید.
بشارت اول باقیات الصالحاتی است که از ایشان به عنوان میوههای ایمان صادق و عمل صالح ظهور و بروز دارد.
بشارت دوم شأن شهادت در این بزرگان است که باعث میشود با قطع تعلق از مادیات به موقعیتی مشرف و برتر تشرف یافتند و از آن منظر و مقام به مسائل این عالم نگاه کنند و در حل مشکلات و معضلات انسان بکوشند.
امیدوارم خداوند متعال ما را مشمول دعاهای این بزرگواران قرار دهد.
قد اقبل إلیکم شهر الله...
چه طنین عجیبی دارد این فراز از خطبه رسول الله صلّی الله علیه و آله در استقبال از ماه مبارک رمضان.
آن عالیجناب به سوی ما میآید. ما برای پذیرایی از ایشان چه کردهایم. آیا آماده دیدار هستیم؟!
آیا بین ما و ایشان انس و دیدار حاصل خواهد شد؟ آیا آن آیت عظمای الهی را خواهیم یافت؟
احساس ذرهای را دارم که به انتظار خورشیدی نشسته و حال که هنگام نزول اجلال آن عالیمقام است خود را گم کرده است. دستپاچه از اینکه چه باید بکند. مضطرب از اینکه حرمتش را حفظ نکند. نگران از اینکه نتواند این لطف را با خشوع و خضوع تمام پاسخ گوید.
رمضان کریم دارد از راه میرسد و من به همین دلخوشم. به این رویکرد کریمانه و کرامت نفسی که برای ما قائل شد و به سویمان آمد. چه زیبا و لذتبخش است استقبال از بزرگان.
خدایا تو شاهدی که مهیا نیستم. خدایا تو شاهدی که دوستش دارم. خدایا تو شاهدی که طمع دارم بر خان ضیافت تو. خدایا ملتمسانه درخواست میکنم ما را بر این حضور جانانه راه بده و درک شب قدر را ارزانی فرما. جز تو کسی نخواهد توانست این لطف را بنماید. چشمانتظاران را بینصیب مفرما.
هدایت شده از دکتر محمد سجاد شیرودی🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍انقلابی راحتطلب تا انقلابی مجاهد‼️
❌ انقلابیهای مثبت و منفی از دیدگاه رهبر انقلاب چه کسانی هستند؟
#مهمونشرحداکثری
🎬 آنتی سلبریتی
https://eitaa.com/joinchat/2067791886C00959371cb
نسبت ما با زیست غربی، آموختن و اجرای بیچون و چرای باید و نبایدهای غربی است. زیرا برای غرب ایران و کشورهایی مانند او نباید حتی در اندیشه غربی نیز به نقطه فهم و اجتهاد برسند.
ما بخشی از ابزار غرب برای زندگی مورد نظرش هستیم. کالایی در اختیار انسان برتر تا راحتتر باشد. نهایتا میتوانیم ربات هوشمند باشیم. بیش از آن را برنمیتابند.
غرب حتی اگر در دنیای خودش زنده باشد، در جهان ما یک آدم آهنی مسلط است. ما تنها باید زبان ماشین را یاد بگیریم و خود را به آن بفهمانیم و فرمان مورد نظر را دریافت کنیم.
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🎙 #کلیپ_صوتی | بهار معنویت
✏️ رهبر انقلاب: همچنانی که دربارهی بهار فرمودند که: «تن مپوشانید از باد بهار»، دربارهی #بهار_معنویّت ماه رمضان هم باید تمسّک کنیم به این جمله: «ألا فتعرّضوا لها»، «إنّ فی ایّام دهرکم نفحات ألا فتعرّضوا لها» نسیم معنویّت در ماه مبارک رمضان شامل حال همه است و خودمان را باید آماده کنیم. دلهایمان را در معرض این نسیم معنوی و الهی و معطّر بگذاریم.
🎧 بشنوید👇
هدایت شده از تعلیقات
☘ مدرسهی تبلیغ
🔻 این جمله مهمترین حرفی است که میخواهم بزنم:
"ما بیش از مردم به تبلیغ نیاز داریم"
این روزها ایام عزیمت طلاب به #تبلیغ رمضانی است. من هم در دل شوق دارم. البته قطعاً این یک رسالت و وظیفه است، ولی من در تبلیغ بیشتر از #مردم میآموزم تا به مردم بیاموزم.
درس ایمان
🔻 #تبلیغ _مدرسه_است اما بیشتر برای من. این منم که از مردم اخلاص را، صداقت را، خدادوستی را، عشق به اهلبیت علیهمالسّلام را، ایمان به خدا را میآموزم. ما نیاز داریم به زیستن با مردم، به دیدن پاکی ها و صداقت ها و یک رنگی های مردم. بسیاری از مردم به همان مقداری از معارف دین که آموختهاند واقعاً و #صادقانه ایمان دارند. چون خدا و دین خدا را دوست دارند.
شناخت ایران واقعی
🔻 ما نیاز داریم #زیر_پوست_شهر را از نزدیک ببینیم نه از دریچه #رسانه یا زاويه #تحلیلهای_روشنفکرانه این و آن. #مردم_ایران با ایمان اند از عمق وجود از هر طیف و مدلی... حتی آن دختر بدحجاب. اگر این واقعیت را نبینیم دچار #اشتباه_محاسباتی میشویم.
و البته بامردم بودن زمینهای است برای دیدن واقعیتهای دیگری که در جامعه در جریان است. کاستیها و ناراستی ها، همان جاهایی که ما کم گذاشتیم در انتقال معارف و در تربیت اجتماعی.
نقطه آغاز قیام
🔻 اما با همه کاستیها واقعیت مردم ایران همان #جوهره ای است که #خمینی شناخت و با آن #قیام کرد. با این مردم میتوان برای احیای امر و دین خدا قیام کرد. فقط بايد آنها را شناخت، باور کرد، با آنها زیست. ما به زیستن با مردم محتاجیم.
#تبلیغ
#مردم_ایران
#زیر_پوست_شهر
🔻🔻🔻🔻
🆔@taalighat
مسئلهها قدرت دسته بندی ذهن ما را دارند. مسائل زاویه نگاه ما را به پیرامونمان تغییر میدهند. مسئلهها با خلق دنیای جدید دستهبندیهای جدید اجتماعی به وجود میآورند. هدایت جامعه با مسئله، از جهتی شبیه بازی شطرنج است.
تو سلسله سؤالات و مجموعه مسائلی را طراحی میکنی که ذهن مخاطب را طراحی و نقاشی میکند. آنگاه جامعه را از نقطهای میبیند که تو و نکتهای را پیدا میکند که تو.
آنگاه همین امر به شما همرنگی و همراهی میدهد. انس و علاقه به وجود میآورد و چ بسا مایه محبت شود.
مسئلههای جدید برشهای جدید در جامعه ایجاد میکند و جمعیت را یک بار دیگر یکدست و یکدل مینماید. چیزی که دشمن به شدت از آن ترس دارد.
برادری، تنها راه رسیدن به برابری
برابری رؤیای مردم در جهان امروز است؛ اما...
آیا امکان برابری وجود دارد؟! ناگفته پیداست که تا امروز این خواسته بشر به صورت آرزو باقی مانده است. اما آیا این عدم وقوع به معنی عدم امکان است؟!
گمان میرود ظرفیتی در انسان وجود دارد که امکان رسیدن به این موقعیت را آسان میسازد و آن توسعه فرهنگ برادری در جامعه است.
فرهنگ برادری چیست؟!
انسانها دو گونه مواجهه با یکدیگر دارند. یکی اینکه تاریخ را از میانه برش میزنند و یکدیگر را غریبههایی میبینند نامربوط به یکدیگر و اجزائی جدا از هم که به حسب اجبار و اکراه روزگار به هم رسیدهاند و باید برای این حادثه تدبیری بیاندیشند.
نوع مواجهه دوم زمانی پدید میآید که من آحاد بشر را پسرعموها و دخترعموهای خودم بدانم و آن پدر مشترک را سرمایه ارتباطی ذاتی و درونی قرار دهم که بناست برای روبنای آن کاری صورت پذیرد.
آرمان و آرزوی مواجهه اول برابری و روال روزمره مواجهه دوم برادری است.
تفاوت این دو نوع مواجهه را در دو مثال میتوان نشان داد. جامعه برادر، مانند دریا میمانند. دریا ظاهری نسبتا یکسان با اعماق مختلف دارد. اما جامعه دیگر که آرزوی برابری دارد، مانند بیابانی است که در آن کوه و دره و تپه و پهنههای مختلف، فراز و فرودهای بیشمار به وجود آوردهاند. در نگاه اول به نظر نمیرسد که بتوان این صحرا را به برابری کشاند و اساسا این کار درستی باشد.
میگویند بسیاری از این صحراها پیش از این دریاهایی بودند، پر آب که بر اثر عواملی خشک شدهاند. جوامع انسانی نیز چنین تجربههایی را از سر گذراندهاند.
چه چیز میتواند آن صحرای نابرابر را به دریای برابر تبدیل کند؟!
پاسخ ظرفیت برادری است. برادری غنی شده با عنصر محبت است. محبت ماده اولیه ولایت است. آب مثال و نماد محبت و ولایت در جامعه است.
ریسمان رمضان از آسمان آویخته شد. امتداد آن حداکثر ۳۰ شبانه روز بر زمین کشیده میشود. شمارش معکوس آغاز شد. آنان که یک سال تمرین کرده بودند محکم از این طناب میگیرند تا جدا شوند از زمین وجودشان و آسمانش را بیابند؛ اما کسی که قوه پنجه ندارد، این طناب سر میخورد در دستش و جا میماند. هر چند برای او فرصتهایی باقی است که دیگران از آن محرومند. اگر بخواهند کسی را در آغوش بگیرند و ببرند ایشان در اولویتند.
به هر حال حرکت آغاز شده و آسمان اصحابش را از میان بندگان انتخاب میکند. باران به همه سرزمین یکسان میبارد تا استعداد در که باشد و شوربخت که باشد.
بهار رمضان بر همه مؤمنان مبارک باد که ولایزید الظالمین إلا خسارا.
در فصل رویش اهل و نااهل از هم جدا میشوند و آشکار میگردد صاحب ریشههای انسانی و مجسمههای خشک و بیروحی که تنها صورتکی ساختهاند.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
برادری، تنها راه رسیدن به برابری برابری رؤیای مردم در جهان امروز است؛ اما... آیا امکان برابری وجود د
برادری تمام شکافها و شکستها و گسلها و پستی و بلندیها را میپوشاند و در خویش پنهان میکند تا فرصتهای برابر برای همه فراهم گردد.
البته فرهنگ برادری، تفاوتهای ذاتی را انکار نمیکند. هر کس مسیر رشد و تکون خود را داشته و به اینجا رسیده. چه بسا آنان که پدرانشان ریاضات بسبار کشیدند تا اصالت را برای فرزندانشان به ارث بگذارند. نسلهایی هستند که ادب و سنت را به یادگار دارند و این سرمایه آنان برای زیست پیشرو و متکامل در زمان حال است. اما همه اینها خود مبدأ یافتن حقیقتی دیگر است. حقیقتی نابتر و بالاتر.
برادران جامعه را میفهمند. یک «من» گستردهتر و عمیقتر و بزرگتر دارند به نام جامعه. همه خواستهها و خواهشهایشان را در ظرف جامعه میریزند و سفره تنعم را در آن پهن میکنند و دور آن بدون هیچ تقدم و تأخر و تفاخر و تجملی حلقه مینشینند.
فرهنگ مؤاخات با تمرین مواسات برای دسترسی به مساوات تلاش میکند.
در چنین جامعهای بیشتر داشتن دیگری تهدید برای دیگران نیست؛ فرصت است. در چنین جامعهای حسادت و حرص و کبر و غرور اساسا بیمعنی و بیمحل است. یک ثبات اخلاقی در آن حاکم است.
در این جامعه هر کس هر چه برای خود میپسندد برای دیگران نیز میپسندد. این اندیشه وقتی خوب آزموده و ورزیده شد، «خود» اجتماعی را میفهمد. رشد میکند و بدنه بزرگتر شکل میگیرد تا استحقاق روح بزرگتر از امر پروردگار را داشته باشد. همان که فرمود یدالله مع الجماعة. پشتوانه آنان میشود قدرت و اراده خدا. این هم آورده دیگری که برترینها و بهترینها برای جامعه دارند. آنان با تلاش خود، «خود» عالی را زمینهسازی میکنند و جماعت را به سوی آن دعوت و همراهی میکنند. عایدی آن خود عالی نیز نصیب همه میشود.
در جامعه برادری همه مسئول و رعیتند. این طبیعت دریادلی جامعه است. هر کس بلندتر باشد البته به نور نزدیکتر و زندگی در او بیشتر است. اما دیگران نیز محروم نیستند. این دریاوارگی فرصت کافی به هر کس میدهد که خود را بالا بکشد.
فرهنگ برادری از شاخههای محبت و ولایتی است که از مرتبه توحید و فهم توحیدی نازل شده و صورت یافته است. برادر، پدر میفهمد، مادر میفهمد و خواهر میفهمد. برادر خانواده میفهمد، امتداد و اتصال میفهمد و آینده و ادامه میفهمد.
فرهنگ برادری یک شخص و شخصیت بزرگتری را تدارک میبیند که همه ذیل آن به یک «من» واحد میپردازند و از تفرقه و خودخواهی پرهیز دارند. برای آنها سلامت و سعادت آن «من» اصل است و همه فدا و فنای در او هستند. لذا به آسانی برایش جان میدهند و شهید میشوند، بدون اینکه محاسبه ظاهری شخصی دیگری در میان باشد. شهید زندگی کردن و شهیدانه مردن چنان برای برادران عادی و عرفی شده که نیاز نیست آنان را تحریک کنی. آنان خود روانند و مانند آب به نقاط پستتر مورد نیاز جاری میشوند و سرایت میکنند و نقاط شکست و تهدید و خطا و خطر را پر میکنند. آنها نمیتوانند تشنگی سرزمین خود را ببینند. اگر گوشهای آتش گرفت خود را بر آن میافکنند تا شعلهها حکومت نکنند و خاکستر همه چیز را به باد ندهند.
فرهنگ برادری تنها راه رسیدن به برابری است. لذا مقام معظم رهبری بیشترین گفتگو را با کسانی دارند که این فرهنگ را باور دارند. این یک اقدام عملگرایانه و فرایندی است. شعارزدگی و عوامفریبی نیست. یک رویکرد عملیاتی و روند اجرایی است. رفتاری تفرقهافکنانه نیست. جداسازی و دوگانهسازی هم نیست. این را تنها آنانی میفهمند که جامعه میفهمند. امام جامعه شخصیت و شخص جامعه را مد نظر دارد و راهبری میکند و پیش میرود و پیش میبرد. جامعهای ک امکانها ذیل آن فراهم میشود و همه فرصتها ذیل آن معنی میشوند و مشروعیت و مقبولیت تحت لوای آن واقعیت پیدا میکند.
لگر ولایت امر و ولیّ فقیه توسط جریان استکباری تحمل نمیشود، عادی است. استکبار ضد جامعه است. استکبار جماعت را مال خود میداند،سرمایه خود میداند. نمیخواهد جامعه به عنوان فرد قوی شکل بگیرد و تقدیراتش را خود رقم بزند. آنگاه قدرت مستکبر برای مصرف جامعه کافی نخواهد بود. جامعه باید از هم بپاشد. فساد باید از هر نوعش همهگیر شود. اول از همه اندیشه برادری باید از بین برود و افراد جامعه، دیگر اعضاء یکدیگر نباشند؛ بلکه رقیبان یکدیگر باشند. در فضای ضدیت، مستکبر قدرت میگیرد. یعنی از ضعف و تضعیف جامعه سود میبرد و جان میگیرد از مکیدن خون جامعه.
توسعه اندیشه مسابقه و دستگاه و لوازم جانبی آن از اینجاست. مردم باید با هم برای داشتن آنچه دیگران دارند بجنگند. این فساد بزرگ اندیشه استکباری است.
ناگزیر باید کسانی دست به کار شوند که برادری را میفهمند. شهید شدن را میفهمند. جامعه را میفهمند و با روح آن گره خوردهاند و فساد و بیماری آن را برنمیتابند و آن را مصرف و اسراف نمیکنند و دور نمیاندازند و به هر بهانهای از آن فرار نمیکنند یا آن را نمیفروشند و تخریبش نمیکنند.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
برادری تمام شکافها و شکستها و گسلها و پستی و بلندیها را میپوشاند و در خویش پنهان میکند تا فرصت
اندیشهای که فردگرایانه ارزش را در تفاوت و تفاخر و تکاثر و تجمل میفهمد و جامعه را تنها ذخیرهگاه اهداف تصاحب امروز و آینده خود به شمار میآورد، ممکن نیست به برابری برسد. برابری برای چنین اندیشهای اساسا ضد ارزش است. حتی اگر عدهای تلاش کنند تا به صورت ساختگی آن را به وجود آورند، مقاومت خواهد کرد.
از سوی دیگر وقتی اندیشه غالب فردگرایانه باشد و اندیشه رشد و پیشرفت خود پذیرفته نشود و به ایمان و عمل صالح و مصلح بدل نگردد، آنگاه راه حل نه در ارتقای دیگران که در تخریب کسانی خواهد بود که بر اثر تلاشهای شرعی و عرفی و قانونی خود و گذشتگانشان یک یا چند سر و گردن از دیگران بالاترند و به دلیل خصلت چشمهوارگی که دارند، ذخائر حیات و سرزندگی جامعه به شمار میآیند. آنان رقابت را به رفاقت تبدیل میکنند و از افق برادری، برابری میپراکنند.
هجوم به ایشان دقیقا از سوی کسانی خواهد بود که در پیکره اندیشه هرمی جمع مال و انبار کردن امکانات با عنوان شخصی قرار دارند.
در جامعه برادری شایستگان آنانند که بتوانند امکانات را به درستی به گردش درآورند و جامعه را آبیاری کنند. در اجتماع مقابل آن، اما شایستگان قارونها و فرعونها هستند.
چرا پرهیز کردم که بگویم در جامعه مقابل؟!
زیرا آنان نمیتوانند جامعه تشکیل دهند. آنها تنها اجتماع هستند که یک بند بیرونی آنها را به هم گره میزند.
جامعه را تنها برادران تشکیل میدهند. بدنه جامعه با خودخواهی سازگار نیست، با خودسازی فراهم میشود.
فرهنگ تولد در جامعه برادری معنی دارد. اجتماع مقابل فرهنگ تولید دارد. تکثیر در فرهنگ تولد در منطق رشد دنبال میشود و هدفش توحید است، پس اتحاد و وحدت را میجوید؛ اما تکثیر در فرهنگ تولید، تکثر و تکاثر را میجوید و اجتماعی میکند. لذا به سوی شرک حرکت میکند و شاخههای آن را از دروغ و ریا و فریب و خیانت و دزدی و .... غیره به عنوان ابزار به رسمیت میشناسد. البته این همه را ذیل ردای قانون پنهان میکند تا نفاقش هم ثابت شود.
تناقض بزرگ اجتماع مقابل برادری همین جاست. اندیشه مقدسش یک چیز و متن مقدسش چیز دیگر است. شعارش یک چیز و عملش چیز دیگری است و سعی کرده این همه را با خودخواهی معنی کند و تناقضش را رتق و فتق کند.
نمیشود قارون شدن نزد تو ارزش باشد و از برابری حرف بزنی. نمیشود فرعون بودن را تبلیغ کنی و برابری را علم کنی.
هیچ گاه به ثمر نخواهد رسید. بلکه برابری پایین دست فرهنگ برادری است. بدون این که شعار دهد. هزینه آن را پرداخت میکند و سرمایهاش را دارد چون به گنجینههای محبت متصل است. برای او دور یک سفره نشستن ارزش است، افتخار است، شأن و رتبه است. تشبه به بالاترین بندگان خداست. او برتری را در پرورش روح میبیند که نهایتش بندگی خدا و فنای فی الله است. منیت اینجا ضد ارزش است. نفس محدودیت و محرومیت است و هویپرستی و خودخواهی حماقت و خودکمبینی و رذالت و پستی. کسی دور خودش قلعه نمیسازد. انسانیتش را منتشر میکند. اینجا همه باید حرکت کنند. جمود معنی ندارد. مرداب شدن خیر نیست، خیانت است. بستن مسیر آب حسن نیست، حماقت است. خشک کردن و کشتن پاییندستها و حذف جامعه و خودکشی تدریجی است.
اینجا گذرگاه است. محل استقرار و دوام نیست. مسیل زمان است. اگر راهبندان درست کردی به طمع بیشتر داشتن و تشنه کردن دیگران، سیل میآید و همه چیز را با خود میبرد. انسان برادر، خودش میرود. او در صراط با شریعت، سیر و سلوک دارد و در مسیر خود از سیراب کردن دیگران دریغ ندارد.
لذا هر چه برادری بیشتر، برابری در دسترستر...
باید بیش از این به فرهنگ برادری اندیشید اگر حتی میل به برابری داریم.
چرا غربگرایان محبوب مستکبرین عالم هستند و همواره از آنان پشتیبانی میکنند؟!
به دلیل زیر (فیلم سمت چپ)
چرا غربگرایان به هشدارها اهمیتی نمیدهند
به دلیل زیر (فیلم سمت چپ)
غربگرایان گمان میکنند وقتی او آمد، فرار خواهند کرد؛ اما شاید محاسبه غلط باشد و فیلم سمت راست آن چیزی باشد که در صحنه اتفاق میافتد.
فریب غربگرایان را نخورید. باید زمین بازی را ما تعریف کنیم و امنیت را تأمین نماییم.👇
🎞️ درسی از طبیعت
💠 اختلاف و همدل نبودن، موجب هلاکت!
◀️ اختلافات داخلی زمینهساز خطرات خارجی