eitaa logo
سخنان ناب دکتر انوشه👌
9.4هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
14.5هزار ویدیو
34 فایل
روانشناسی دکتر انوشه 💫﷽💫 تبلیغات پر بازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✍ چه اهمیتی دارد که بدنمان کجا خاک شود 🔹عارفی را گفتند: بدن ما به چه مانَد؟ 🔸گفت: باید بدن ما شبیه به یک بیل باشد که تا ۴۰سالگی دنیای خود و فرزندان خود می‌سازد و بعد از آن، دنیای خود در سرای دیگر را (با کار نیک) می‌سازد. 🔹گفتند: آیا از مرگ نمی‌هراسی؟ 🔸گفت: اگر بنای خود را در سرای دیگر ساخته باشم، دیگر بیل (بدنم) مرا چه کاری آید؟! چون هیچ‌کس بعد از ساختن خانه‌اش بیل را داخل ‌اتاق نمی‌گذارد و نیازی به بیل ندارد. 🔹اگر خانۀ خود در سرای دیگر با بیل وجودم در دنیا ساخته باشم از این‌که این بیل (تن) را کجا بیندازند (خاک سپارند) مرا ملالی نیست. ‌‌‌‌
✨﷽✨ ✍ هویت و ریشه‌ات را فراموش نکن 🔹چمدانش را بسته بودیم. با خانه سالمندان هم هماهنگ شده بود. کلا یک ساک داشت با یک قرآن کوچک، کمی نان روغنی، آبنات، کشمش و چیزهای شیرین برای شروع آشنایی. 🔸گفت: مادر جون! من که چیز زیادی نمی‌خورم. یک گوشه هم که نشستم. نمی‌شه بمونم، دلم واسه نوه‌هام تنگ می‌شه؟ 🔹گفتم: مادر من! دیر می‌شه، چادرتون هم آماده‌ست، منتظرن. 🔸گفت: کیا منتظرن؟ اونا که اصلا منو نمی‌شناسن! آخه اونجا مادرجون، آدم دق می‌کنه هاااا. من که اینجا به کسی کار ندارم. اصلا دیگه حرف هم نمی‌زنم، خوبه؟ حالا می‌شه بمونم؟ 🔹گفتم: آخه مادر من! شما داری آلزایمر می‌گیری. همه چیزو فراموش می‌کنی! 🔸گفت: مادر جون! این چیزی که اسمش سخته رو من گرفتم، قبول. اما تو چی؟ تو چرا همه چیزو فراموش کردی دخترم؟! 🔹خجالت کشیدم. حقیقت داشت، همه کودکی و جوانی‌ام و تمام عشق و مهری را که نثارم کرده بود، فراموش کرده بودم. او بخشی از هویت و ریشه و هستی‌ام بود. راست می‌گفت، من همه را فراموش کرده بودم! 🔸زنگ زدم خانه سالمندان و گفتم که نمی‌رویم. توان نگاه‌کردن به خنده نشسته بر لب‌های چروکیده‌اش را نداشتم. 🔹ساکش را باز کردم. قرآن و نان روغنی و... همه چیزهای شیرین دوباره در خانه بودند! 🔸آبنات را برداشت و گفت: بخور مادر جون، خسته شدی هی بستی و باز کردی. 🔹دست‌های چروکیده‌اش را بوسیدم و گفتم: مادرجون ببخش، حلالم کن، فراموش کن. 🔸اشکش را با گوشه روسری‌اش پاک کرد و گفت: چی رو ببخشم مادر؟ من که چیزی یادم نمیاد. شاید فراموش می‌کنم! گفتی چی گرفتم؟ آلمیزر؟! 🔹در حالی که با دست‌های لرزانش، موهای دخترم را شانه می‌کرد، زیر لب می‌گفت: گاهی چه نعمتیه این آلمیزر. ✨✨✨
✨﷽✨ ✳️ انسان چه زمانی دست از طغیان برمی‌دارد؟! ✍ خداوند وقتی از انسان یاد می‌کند می‌فرماید: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ» همه‌ی شما در مقابل خدا هستید. فقیر به معنی نیست. فقیر به کسی نمی‌گویند که مال ندارد؛ آن که مال ندارد، فاقد مال است. بلکه فقیر به کسی می‌گویند که ستون فقراتش شکسته است و قدرت قیام ندارد. وقتی انسان خود را فقیر دانست یعنی در مقابل خدا ستون فقراتش را شکسته دید و بر ذکر شریف لا حول و لا قوة الا بالله مداومت داشت (به معنی حقیقی) آن‌وقت دست از برمی‌دارد. می‌گوید خدایا! نه تنها برخاستن و نشستن من، بلکه خوابیدن و خوردن و پوشیدن و قلم به دست گرفتن و همه چیز من به کمک تو است. ما در این ذکر (بحول الله و قوته اقوم و اقعد) را می‌گوییم که هم با این ذکر کنیم. 👤 📚 از کتاب «توصیه‌ها، پرسش‌ها و پاسخ‌ها» 📖 صفحات ۱۶۲ و ۱۶۳ ✨✨✨
✨﷽✨ 🌹داستانی پندآموز درزمان پیامبر(ص)🌹 ✍قحطی و کمبود غذا شهرمدینه را فرا گرفته بود، گرسنگی و تهی دستی ، فشار سختی بر مردم مدینه وارد ساخته بود، در این صورت اگر کاروانی آذوقه و غذا به مدینه می آوردند، روشن بود که مردم از هر سو هجوم می آوردند تا برای خود غذا تهیه کنند. 🌾 معمول بود وقتی کاروان تجارتی می آمد مردم مشتاق ، طبل کوبان به استقبال آن می رفتند. دختران از خانه ها بیرون آمده ، صف می کشیدند و طبل ها را به صدا در می آوردند. ☀️روز جمعه بود، مسلمانان برای نماز جمعه پشت سر پیامبر صلی الله علیه وآله جمع شدند و پیامبر صلی الله علیه وآله مشغول ایراد خطبه های نماز جمعه شد. خبر آمد که یک قافله تجارتی به مدینه آمده است که بلافاصله مسلمانان برای تهیه طعام از مسجد بیرون آمدند و تنها چند نفر (8یا 11یا 12یا 40نفر) پیامبر (ص ) ماندند مسلمانان فکر می کردند که اگر دیر بجنبید، دیگران طعام را تمام کرده و برای آنها چیزی باقی نمی ماند، پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: سوگند به خدایی که جانم در اختیار او است اگر شما چند نفر هم از مسجد می رفتند، و کسی در مسجد نمی ماند آتش (قهر الهی ) سراسر بیابان را فرا می گرفت و شما را به کام خود فرو می کشید و به نقل دیگر فرمود: اگر اینها نمی ماندند، از آسمان سنگ بر سر آنها می بارید. 👈در این وقت بود که آیه 11 سوره جمعه نازل گردید: و اذا راو تجاره اولهوا انفصوالیها وترکوک قائماقل ما عندالله خیر من اللهو و من التجاره و الله خیر الرازقین 🌱وهنگامی که آنها تجارت یا سرگرمی و لهوی را ببینند پراکنده می‌شوند و به سوی آن می روند و تو را ایستاده به حال خود رها می‌کنند؛ بگو: آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است، و خداوند بهترین روزی‌دهندگان است🌱 📚 اقتباس از تفسیر کشاف جلد 4 ص 329 ✨✨✨
سلام صبح همگی بخیر و شادی همسرانه
5.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨✨نام حضرت زهرا (سلام الله علیها) معجزه می‌کند.../دکتر عزیزی
خانمها آقایون بدانید این جملات را هرگز به همسرتان نگویید! زنان از مردهای داد و فریاد زن، فحاش و منت گذار متنفرند. این جملات چه از زن شنیده شود و چه از مرد، شکننده است: 👈 ما هیچوقت بیرون نمی رویم. 👈 همه به من بی محلی می کنند. 👈 می خواهم همه چیزرا فراموش کنم. 👈 خیلی خسته ام، هیچ کار نمی توانم بکنم. 👈 خانه همیشه کثیف است. 👈 هیچ کس دیگر حرف مرا گوش نمی دهد. 👈 من در این خانه ارزشی ندارم، فقط یک کارگرم. 👈 دیگر دوستم نداری. 👈 من که از تو خیری ندیدم. 👈 تو گولم زدی، خواستگاران زیادی داشتم. 👈 حرف هایت برای من دیگر ارزشی ندارد. 👈 زن زیاد است، از تو بترها هم وجود دارد. 👈 نمی خواهی برو طلاقت را بگیر. 👈حوصله ات را ندارم. 👈 من طلاق می خواهم، از تو متتنفرم. 👈 در خانه پدرت به تو چیزی یاد ندادن. 👈 عجب آدم زبان نفهمی هستی. 👈 خرت که از پل گذشت، دیگر ما را آدم به حساب نیاوردی. 👈 تو هیچی نداشتی، من تو را به اینجا رساندم. 👈 حیف خوبی، حیف از این همه زحمت و تلاش، تو 👈 لیاقت نداری، لیاقت تو همین است.
✨﷽✨ ✍آیت الله بهجت: دو کلمه از شیخ انصاری رحمه‌الله نقل شده است که بر علوّ مقام او دلالت دارد: اول آن‌ که: یکی از اهل علم حاجتی داشته و مدت‌ها به حرم مشرف می‏ شده و توسل می‏ کرده است، تا این‌ که روزی، عربی را می‏ بیند که وارد حرم شد و عرض حاجت کرد (فرزندش بیمار بوده) و فوراً همان‌جا حاجتش برآورده شد؛ از این‌رو ، خیلی ‏ناراحت می‏ شود و به اصطلاح، قهر می‏ کند و تصمیم می‏ گیرد از عراق برود. وقتی به محل اقامتش بر می‏ گردد، به او می‏ گویند: چندین بار، خادم شیخ به سراغ شما آمد و شما نبودید. در همین وقت، دوباره خادم سر می‏ رسد. سرانجام بعد از آن‌ که شیخ، حوایج او (هزینه حج، منزل و عیال) را برآورد، به او می‏ فرماید: "شما نگاه نکنید به این‏ مردم. این‌ها را این‌طور عادت داده ‏اند؛ اما شماها اگر خواستید حاجت‌تان برآورده شود، بر خشوع و خضوع خود در نماز بیفزایید." کلام بزرگی است. کأنّه می‏ فرماید که به این، أحوج هستید. دوم آن ‌که، ایشان مریض شده بودند و اهل علم و عرب‌ها به دیدنشان آمده، و طی عیادت گفته بودند: ان ‌شاء الله خوب ‏می‏ شوید. ایشان در پاسخ فرموده بود: "الموت و الحیاة من عوارض البدن ، و المصیبة سواد الوجه في الآخرة"؛ مرگ و زندگانی از عوارض بدن است ، ولی مصیبت، سیاه‌ رویی در آخرت است. 📚نکته‏‌های ناب ، ص ۸۵ ‌‌‌‌ ✨✨✨
✨﷽✨ ✍در روایتی آمده است: یک قاضی مقدّس و بسیار عابد از دنیا رفت. او حقّی را ناحق نمی کرده و علاوه بر شهرت به قضاوت عادلانه، مۆمن و متّقی بوده است و از این رو همسرش یقین داشته که وی بهشتی است. وقتی زن جسد شوهر را در لحد قرار داد و پارچه روی صورت او را کنار زد، دید ماری از بینی او بیرون آمد و شروع به کندن و خوردن صورت او کرد. زن از این وضعیت عجیب ترسید. هنگام شب، شوهر خود را درخواب دید و از آنچه رخ داده بود سۆال کرد و گفت: تو که انسان خوبی بودی! پس این مار چه بود؟ قاضی جواب داد: آن به خاطر برادر توست. روزی برادر تو با کسی نزاع داشت. برای حلّ مسأله به نزد من آمدند و من در دل خود دوست داشتم که حق با برادر تو باشد. نه اینکه العیاذبالله ناحقی باشد، بلکه دوست داشته حق با برادر زنش باشد البته نتیجه حکمیّت به نفع برادرت شد و من از این امر خوشحال شدم و با اینکه واقعاً حق با برادر تو بود، اکنون گرفتارم. همین که قاضی در دل بین دو مسلمان تفاوت قائل شده، عمل او در برزخ مجسّم شده و موجب آزار او گردیده است ⚠️مواظب حق دیگران باشیم گناهی که خدا آن را تا بنده حلال نکند نمی بخشد 📚 الکافی، ج 7، ص 410