دکتر انوشه /
نیازی نیست؛
برای کسی که نمیفهمه توضیح بدی
که چه کارهایی براش انجام دادی
و چقدر باهاش ساختی !
و چقدر به فکرش بودی ...
نگران نباش ، گذر زمان بهش میفهمونه !!
زمانی به پختگی روانی می رسی که
احساس نیاز نکنی به هرچیزی جواب بدی ...!
🖌#دڪتر_انوشه
خوشبختی سه ستون دارد:
فراموش کردن تلخی های دیروز
غنیمت شمردن شیرینی های امروز
امیدواری به فرصت های فردا
🍃🍃🍃
مراقب آدمهاے "آرام" زندگیتان باشید،
آنهایے که "گوش" میدهند،
دیرتر "غمگین" میشوند،
"سخت عصـــبانے" میشوند،
طولانے "دوستتان" دارند،
کم "عاشـــق" میشوند،
"مهربانے" را بلدند،"حواسشان" به شماست، ...
"درد" را به "جان" میگیرند تا شما را "نرنجانند"،...
آنها همانهایے هستند که اگر "دلشان بشکند"!
دیگر"نیســـتند"!
نه اینکه "کم" باشند
دیگر "نیستـــند..
@daneshanushe✍️
9.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟣پول توجیبی بچهها چقدر باید باشد؟
✍پول توجیبی که والدین به بچههایشان میدهند باید پشتوانهای داشته باشد، یعنی در ازای کاری باشد یا اینکه حداقل به اندازهی نیازهایشان تعیین شود وگرنه در صورت بیشتر بودن و بی حساب و کتاب بودنش، موجب توقع و گستاخی نسل بعدی خواهد شد
سخنان ناب دکتر انوشه👌
#سرگذشت_یک_زندگی♥️. #قسمت69_70 هر چی اقدس رو صدا میزدیم اصلا جواب نمیداد... گریه نازنین از یک طرف
#سرگذشت_یک_زندگی♥️. #قسمت71_72
اقدس جواب داد: هیچی نمیشه یه چند وقت دیگه تورم میبرم فعلا آرامش منو بخوا...
مادرم اشکاش رو پاک کرد و نتونست ممانعت کنه...
رفتم نزدیکتر و صداش زدم...
با حالت کینه نگام کرد و هیچ نگفت...
گفتم: خواهری بیا فراموش کنیم گذشته رو بیا دوباره از اول مثل اون روزای اول خواهرای دلسوز هم باشیم...
گفت: اون موقعها نمیشناختمت فکر میکردم چه خواهر مهربونی دارم الان میبینم تو یه عقده ای بودی که تمام عقدت رو سر من خالی کردی...
گفتم: اقدس داری اشتباه میکنی...
گفت: برو نمیخوام ببینمت به وقتش شاهد عذابت خواهم بود الان دیگه وقت رفتنه...
ازش میترسیدم کاش میتونست فراموش کنه ولی رفت تا با قدرت بیشتری برگرده اما کی؟ معلوم نبود...
از فردای اونروز آقاجونم کارای اقدس رو جفت و جور کرد و در اولین فرصت زمان رفتن اقدس بود...
اونروز از خود صبح تو خونه ما گریه و زاری مادرم به پا بود...
انقدر گریه کرده بود چشمای رنگیش قرمز شده بودن...
اقدس عین خیالشم نبود و کبکش خروس میخوند...
نزدیکای غروب اقدس پرواز داشت و برای همیشه مارو ترک میکرد...
ساعت هرچی میگذشت دلم بیشتر به درد میومد...
دلم برای حالت غمگین آقام برای گریه مادرم برای ناراحتی شاپور کباب بود...
خودم رو مقصر میدونستم کاش هرگز اصرار به اومدن دخترم نمیکردم و میدون رو برای اقدس خالی میگذاشتم...
تیک تاک ساعت روی گغزم رژه میرفت...
ناخونام رو میجویدم و حتی به دخترم هم محل نمیدادم...
چی قرار بود بشه؟ چی قرار بود به سرمون بیاد...
عجب روزگاری بود کاش فرهاد نامی تو زندگی ما وجود نداشت...
بلخره ساعت جدایی رسید...
همه برای رفتن به فرودگاه آماده بودیم...
وقتی خواستیم از در خارج بشیم اقدس رو به من گفت: تو کجا؟
گفتم: اقدس داری میری کینه رو پاک کن و برو بذار بیام...
اقدس: مم بخاطر گندی که تو به بار آوردی دارم خودمو آواره میکنم پس مظلوم نمایی نکن...
گفتم: ولی من میام...
آقام هم گفت: هممون با هم میریم و دیگه هیچکس نظری نداد...
تو فرودگاه بودیم که حس کردم چهره ای آشنا اون دور نشسته و نگاه میکنه...
کمی که دقیق شدم متوجه فرهاد با حالت زار گوشه دیوار شدم...
سر روی شونه خودش گذاشته بود و با مظلومیت نگاه به رفتن عشق نافرجامش میکرد...
بهانه ها را رها کنید
اگر دوست دارید زندگی رویایی خود را خلق کنید, پس تصمیم دارید صد در صد مسئولیت زندگی خویش را نیز بر عهده بگیرید.
این یعنی رها کردن تمامی بهانه ها, تمامی داستان های قربانی شدن, تمامی دلایلی که چرا نمی توانید و چرا تا کنون نتوانسته اید, تمامی سرزنش کردن های شرایط بیرونی, گفتگوهای نا امید کننده از وضع بازار ، شما باید همه این ها را برای همیشه رها کنید.
گذشته, گذشته است.
تنها چیزی که مهم است این است که از آنچه که گذشته درس گرفته ایم.
این لحظه به بعد شما انتخاب کنید
❤️
#فرزند_پروری👭
#برچسب🚫
به کودکان برچسب نزنیم؛
🔺یعنی اینکه به خاطر یک رفتار خاص یک خصلت را به او نسبت بدهیم.
مثلا:
🔸چون بچه زیاد زمین میخورد به او بگوییم 《"دست و پا چلفتی"》
🔸یا به کودکی که زود فراموش میکند بگوییم"حواس پرت"
🔸یا برچسب هایی مانند : خنگ " غرغرو " لجباز" گیج" شکمو" خرابکار" و .....
وقتی روی یک کودک برچسبی گذاشته میشود یعنی خود و دیگران او را با آن مشخصه میشناسند و کودک یک تصویر ذهنی از خودش بر اساس آن خصلت میسازد و احتمالا تا اخر عمر همانگونه میماند و والدین هم تلاشی برای اصلاح کودک نمیکنند چون پذیرفته اند که کودکشان اینگونه است .
بهتر است احساس خود را از رفتار نامناسب کودک اینگونه بگوییم:
مثلا به جای اینکه به کودک برچسب تو "لجبازی" را بزنیم به او بگوییم از اینکه حرف منو گوش نمیدی خیلی ناراحتم.
سخنان ناب دکتر انوشه👌
#سرگذشت_یک_زندگی♥️. #قسمت71_72 اقدس جواب داد: هیچی نمیشه یه چند وقت دیگه تورم میبرم فعلا آرامش منو
#سرگذشت_یک_زندگی♥️. #قسمت73_74
عشقی که همه نتیجه نافرجامیش رو پای من میدونستن...
بلخره اقدس موقع رفتنش شد...
همرو بغل و بوس کرد به من که رسید پوزخندی زد و گفت: میبینمت...
این میبینمت هزاران معنی داشت...
اقدس لحظات آخر چشمش به فرهاد افتاد حالت چهرش تغییر کرد...
اشک به چشمای قشنگش هجوم آورد ولی غرور اجازه ریختنش رو نداد...
اقدس رفت و من تک تک لحظات با اقدس بودن جلوی چشمام رژه رفتن...
انگار همین دیروز بود دست در دست هم کوچه پس کوچه هارو با خنده طی میکردیم...
یادم به اون شبی افتاد که شب روی بوم خونمون لهاف تشک پهن کردیم و تا خود صبح ستاره هارو نگاه کردیم...
میگفتیم هر کی برا خودش یه ستاره برداره...
اقدس حرصش میگرفت که چرا دستش به ستاره نمیرسه تا بیاردش برای خودش...
روزی که شاپور دنیا اومد من و اقدس اتاق رو کلی عروسک و شکلات چیدیم که مثلا مادرمون رو شاد کنیم...
هرروزمون خنده بود و شادی...
با هم به مکتب میرفتیم و باهم درس میخوندیم...
کسی جرئت نداشت نگاه چپ به اقدس بندازه که اون موقع با من طرف بود...
چی شد که اینجوری شد؟
کاش اصلا فرهاد نامی نبود تا زندگی مارو از هم بپاشونه...
از رفتن اقدس حدود یک هفته میگذشت هنوز به وسایلای اقدس دست زده نشده بود...
چقدر دلگیر بود خونه ای که این چنین ازهم پاشید...
بی سرو صدا با فرهاد عقد دوباره کردیم و رفتم سر خونه زندگیم...
اما اون خونه زندگی شبیه هیچ خونه زندگی نبود...
روز اول که وارد خونه شدم با ذوق نازنین رو زمین گذاشتم و خودم داخل آشپزخانه رفتم و با لبخند رو به فرهادی که مشغول خوندن روزنامه بود گفتم: چی درست کنم ناهار؟
جوابم رو نداد...
بار دیگه با صدای بلندتری تکرار کردم باز هم جوابم رو نداد...
روزنامه رو کناری گذاشت و گفت: بیا بشین کارت دارم...
با ترس و لرز قدم برداشتم روبروش نشسته بودم...
دستاشو توی هم قفل کرد و گفت: ببین دختر جون من فقط و فقط بخاطر دخترم دوباره قبولت کردم...
.جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
12.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرش ماشینی #فقط۶میلیونتومن
فروش ویژه قیمت درب کارخانه
مستقیم از تولید کننده در کاشان خرید کن✅️
ارسال رایگان به سراسر کشور🚚
تنها با پرداخت یک بیعانه جزئی میتونی ثبت سفارش کنی و اصل مبلغ رو درب منزل پرداخت کن.
اطلاعات بیشتر در کانال زیر
https://eitaa.com/joinchat/2123170412C6dc305f98a
فرش آمیرزا کاشان
هدایت شده از تبلیغات گالری هنرمندان🎻
⭕️اگه واسه خونت دنبال فرش هستی و با این قیمتای بسیار بالای فرش توان خریدشو نداری حتما پیشنهاد میکنم یه سر به کانال ما بزنی⬇️
https://eitaa.com/joinchat/2123170412C6dc305f98a
فرش رو با قیمت تولیدی بخر✅️