#سیاستهای_خانومی
🔵حریم #خصوصی تو و همسرت خصوصی بمونه
‼️قدیمی ها می گفتن حمام رفتی،برای زنهای فامیل #تعریف نکن.
نیازی نیست خوشی ها و لذت های زندگیتو عمومی کنی
و از هر صحنه ی #زندگیت عکس بگیری و بذاری اینستاگرام یا عکس پروفایلت.
👈🏻نگو حرف مردم برام مهم نیست.چون با این کار اتفاقا داری نشون میدی دنبال تایید مردم و نمایش دادن زندگیتی.
❌چه اهمیتی داره ک ملت بدونن خیلی عاشق شوهرتی یا باهاش مشکل داری؟🤔
✖تا دعواتون شد نرو پستِ غم نذار
تا یه خیر و خوشی ای بود به رخ نکش.
حریم خصوصیتو خصوصی نگه دار
عمومیش نکن...
#زناشویی
رابطه زناشویی👩❤️👨
3.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 #کلیپ_تصویری
🔶 حواست را بیشتر جمع کن.
🍃@daneshanushe✍️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . وفقط اشک میریخت دعا میکرد .کم کم خدا به هممون رحم کرد وم
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.
خیلی دوست داشتم جای یکی ازاون بچه های شهری باشم.بالاخره رسیدیم بیمارستان بخش قلب ننم بستری بود ولی بچه راه نمیدادن .خالم مارو زیر چادرش قایم کرد یکی یکی برد بالا ازپشت شیشه ننم رو دیدیم .به ما نگاه میکرد ودستشو بالا آورد وازگوشه چشمش اشک میریخت .یه چند دقیقه گذشته بود که پرستار فهمید ومارو بیرون کرد.خداخدا میکردم یه کم دیگه شهر بمونیم وزود برنگردیم ده .ولی پدرم میگفت خونمون وبچه ها تنها هستن وهزارتا کار داریم وزندگیمون رو هواست .رفتیم ترمینال منتظرماشین تراب شدیم تا یکی دوساعت نیومدازگرسنگی ضعف کرده بودیم وبه مردمی که کیک ونوشابه میخوردن نگاه میکردیم وبا حسرت آب دهنمونو قورت میدادیم .ولی جرات نداشتیم که بگیم ما گرسنمونه .سوار ماشین تراب شدیم وراه افتادیم.دوباره تموم راه به چرخهای ماشین نگاه کردم وبه این فکر کردم که چه جوری میچرخن ؟!اینقدر نگاه کردم وفکرمو مشغول کرده بود که نفهمیدم کی رسیدیم.تا خونه دوییدم ودعا دعا میکردم دوستم قدمخیر ودخترخالم رو ببینم تا ازشهربراشون بگم.خالم آبگوشت بار گذاشته بود اینقدر گرسنمون بود که زانوهامون جون نداشت ازپله ها بالا بره .سریع لباسهامو با همون لباسهای کهنه ورنگ ورو رفته واز هزار جا وصله پینه شده عوض کردم ورفتم نشستم سرسفره .ولی طبق معمول همیشه بهترین وبیشترین قسمت غذا گوشت وسیب زمینیش برای آقام بود خالم یکی یه ملاقه کوچیک آبگوشت برای ما ریخت .اینقدر گرسنه بودم واینقدر نون تو اون یه ذره آبگوشت تیلیت کردم که نصف نون های تو کاسه خشک بود وآبگوشت بهشون نرسیده بود ولی همچنان با اشتها وخوشمزه میخوردم انگارپلو خورشت یا بوقلمون بود.
18.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥مسئولیت آقا در دوره ویار خانم
🌸 چیزی که خانم هوس میکنه نیاز جنینه👶🏻 نه مادر
💌 16 راز موفقیت زوجین در رابطههای موفق :
❤️1. دعوا دلیل جدایی نیست
💛2. به تعهدات رابطه پایبند باشید
😄3. چیزهای مورد علاقه او را بخرید
💚4. هنگام ورود و خروج از خانه، همسرتان را ببوسید
💙5. گاهی کنسل کردن یک قرار، به بودن در کنار همسرتان می ارزد
💜6. با خانواده او مانند خانواده خود رفتار کنید
💙7. گفتن «دوستت دارم» هر چه بیشتر بهتر
💛8. هنگام بیماری با او مهربان باشید
❤️9. در نبود یکدیگر، کارهای خانه را انجام دهید
💚10. از گفتن جوک های توهین آمیز خودداری کنید
❤️11. وقت شناس باشید
💛12. با افرادی که پشت همسر شما بد می گویند، به تندی رفتار کنید
😄13. او را از کوچیک ترین تصمیمات خود آگاه کنید
💚14. به تماس و پیام ها او پاسخ دهید
💙15. از همسرتان بپرسید روز خود را چگونه گذرانده است
💜16. در مسافرت دعوا نکنید، مشکلات را بگذارید برای بعد از بازگشت، مسافرت و تفریحتان را به هیچ عنوان خراب نکنید
┅┄┅┄┅┄◜🔥🍷◞┄┅┄┅┄┅
4.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸اگر میخواهید فرندانتان منظم باشند باید خودتان هم این رفتار را داشته باشید/روانشناس پهلوان نشان
#روانشناس_پهلوان_نشان
8.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همسانی دختر و پسر مهمه ....
خانواده ها کمتر
❤️
▫️کودک تحت هيچ شرايط نبايد از دهان شما يا كسی بشنود كه مظلومه یا دست پاچلفتی هست وگرنه واقعا مظلوم و حتی مظلومتر خواهد شد.
شما بايد شديدا روی ارتقا و بالا رفتن اعتماد به نفس فرزندتان كار كنيد.
نزد مهمان و يا ديگران نگوید بچهمون كمروه، عادی باشید و عادی با او برخورد کنید.
پول مغازه يا تاكسی را بدهید فرزندتان بدهد.
رويش زوم نكنید و با نگاه او را شرمنده نكنيد.
#کودک
#مظلوم
12.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✔️✔️به هرچه فکر کنید.../دکتر انوشه
🎥#دکتر_انوشه
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . خیلی دوست داشتم جای یکی ازاون بچه های شهری باشم.بالاخر
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.با اشتها میخوردم که انگارپلو خورشت یا بوقلمون بود پدرم هم چپ چپ نگاه میکرد وغر میزد ومیگفت خفه نشی بخور حیف یه لقمه نون که به شما بدم با وجود بچگیم ولی یه دفعه تموم بادم خالی شد من به این حرفا عادت داشتم ولی نمیدونم چرا ایندفعه ناراحت شدم حتما بخاطر این بود که مادرم نبود که با چشمای مهربونش بهمون نگاه کنه وبا سر اشاره کنه اشکال نداره بخور بعد از غذا پدرم به دار قالی مادرم نگاه کرد وگفت پاشو بشین سردارقالی بباف تا یاد بگیری دخترای عبدالحسین یه وجب قالی بافتن تو این چند روز اونوقت خونه ما فقط بخور وبخواب دخترای جملی با قالی بافتن پدرشونو فرستادن مکه اونوقت اینا فقط بلد لقمه بگیرن اندازه کلشون .نشستم رو دار قالی هاج وواج به نقشه وتاروپودنگاه میکردم ولی نمیدونستم باید چیکار کنم .اینقدر نگاه کردم وررفتم تا سر تختش خوابم برد باصدای کوبیده شدن در ازخواب پریدم گردنم وبدنم خشک شده بود پدرم وقتی اومد دید رو دار قالیم یه لبخند کجی زد وگفت یاد گرفتی ؟نه مگه به این زودی یاد میگیری اون دختر فلانیه که با نگاه کردن یاد میگیره نه شماها پاشو نون چایی آماده کن بعد برو دنبال خالت بگو بیاد کارش دارم تند تند آماده کردم ورفتم وبا خاله برگشتم پدرم گفت به دخترا بافتن قالی نشون بده بیست روزه همینجوری مونده اینا هم ول میچرخن به جاش منم یه شب میرم صحرا وباغ شمارو آب میدم .ازاون روز تمرین بافتن قالی ویادگرفتن شروع شد ازشهر برای بچه ها تعریف میکردم والکی بهش اضافه میکردم که بستنی خوردیم ومغازه هارو گشتیم دخترا هم با دهن باز نگاه میکردن وازشهر ولباسها وماشین ها میپرسیدن ومیگفتن ای خوش به حالت کاش ما هم یه بار شهرو ببینیم .دقیقا بیست وهشت روز از رفتن ننم میگذشت که صبح که ازخواب پاشدیم تموم همسایه ها توحیاط وخونه ما بودن وعموهام وبچه هاشون اومدن بودن ازاینکه خونمون شلوغ شده بود ومهمون بود خیلی خوشحال بودم هرکسی کاری انجام میداد قند میشکستن وغذا میپختن ولباس مارو عوض کردن ومحمدمون رو شیر دادن وبردنش خونه همسایمون خیلی ذوق داشتیم پسرعموهام که ننم رو ننه صدیقه صدا میزدن توسرخودشون میزدن وننه ننه میکردن منم بهشون نگاه میکردم ومیخندیدم .ننم مرده بود ما بی کس وتنها که بودیم بدبخت ترهم شدیم ولی من بچه بودم وازمردن درکی نداشتم تموم هوش وهواسم مهمون های خونمون بودن وبچه هاشون آمبولانس اومد ببو ببو ببو ببو ازذوق دنبالش دست میزدم ومیدوییدم با بچه ها وادای آژیر کشیدنش رو درمیاوردم بقیه گریه میکردن وننم رو توخاک گذاشتن واومدن خونه شلوغ.
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・