سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . بچه ها همه صف کشیده بودن ودستهاشو بالا بود برای گرفتن ن
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.
کم از بچگی پای تنور داغ نشستم ونون پختم اون همه بدبختی کشیدم واسه این بچها اون همه کتک رو بجون خریدم واسه اینا که یادگار ننم بود امانت بودن دستم .حالا به همین راحتی بزارم بقیه بهش طعنه بزنن .اصلا اصلا نمیزارم مگه از جنازه من رد بشید .
مهدی گفت من یکم پول دارم فردا باهم میریم شهر یه خورده خرت وپرت براش میخریم تو گریه نکن باز سرت درد میگیره ومیوفتی رو جا ها ازمن گفتن .
فردا صبح هوا روشن نشده آماده شدم ویه انگشتر نقره از ننم داشتم اونم برداشتم وبا مهدی رفتیم سر جاده یه ساعتی طول کشید تا ماشین بیاد .رفتم شهر انگشتر فروختم وباهاش یه بلوز ودامن وروسری وصندل ولباس زیر گرفتم برای بقچه عاطفه .از سرویس پلاستیک هم فقط پولمون به یه تشت ویه آفتابه ویه برس فرش شویی ویه زنبیل رسید .برگشتیم ده خیلی ناراحت بودم که پول نداشتم بیشتر براش چیزی بخرم .دوتا دستگیره کاموایی هم که بافتنشو از خانم معلمها یادگرفته بودم ودوتا گیلاس هم روش بافته بودم براش گذاشتم .رفتم تو انبار چراغ علائدین خراب گوشه انبار رو آوردم شستم ودرست ومرتبش کردم .دوروز قبل عروسی دادم مهدی همه رو برد خونه داماد .مهدی میگفت تا رفته وبرگشته بهش تیکه انداختن که خسته نشدی بااین همه جهاز میگفتی بیای کمکت واینا هم که قدیمی هستن واین حرفا .چقدر خجالت کشیدم از حرفاشون ولی اونا نمیدونستن که همین دوتا تکه هم من با بدبختی وبی خبر جور کردم .خالم پسرش مراد بزرگ شده بود ویه عروس از ده پایین آورده بود .یه دختر صاف وساده وساکت که دربرابر ظلم های خالم فقط میخندید .
رفتم ازش ماتیک عروسیشو گرفتم واومدم خونه صورت خواهرمو بند انداختم وابروهاشو یکم نازک کردم وبا ماتیک پشت چشماشو ورو لپهاشو ورولبهاشو قرمز کردم ویه لباس سفید با آستین های پفکی که اونم برای عروس خالم بود تنش کردم .مثل ماه شده بود ولی لباس عروس براش خیلی بزرگ بود .مثل عروسک کوکی شده بود تو اون لباس از بس لاغر وضعیف بود .برای عشرت خواهرم هم درنوشابه هارو سوراخ کرده بودم وبا نخ بهم وصل کرده بودم به لباسش زدم جیرینگ جیرینگ صدا میداد وخیلی خوشحال بود وبه بچه های دیگه لباسشو نشون میداد واونا هم با حسرت بهش نگاه میکردن .عاطفه خواهرم هم ذوق داشت اصلا نمیدونست که قراره بره یه ده دیگه یا میدونست وحالیش نبود که ناراحت بشه .هی جلوی تیکه آینه شکسته شده که با گچ به دیوار اتاق زده بودم میرفتم وماتیکی که روی صورتش بود رو نگاه میکرد وذوق میکرد .آخ ننه کجایی که دخترت عروس شده کجایی که چقدر این روزها جای خالی بی مادری رو بیشتر
11.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫برای داشتن خانواده ای سعادتمند و فرزندانی موفق در قرآن چه دعایی توصیه شده ؟
🎥#دکتر_میرباقری
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#همسرداری
حسادت و غیرت یکدیگر را تحریک نکنید:
• به آقایون توصیه میشه که در معاشرت با نامحرم و حتی محارم کاری نکنید و حرفی نزنید که زنانِ خود را وادار به حسادت کنید!
• به خانمها هم سفارش میشه که در برخورد با مردهای بیگانه، کاری نکنید و حرفی نزنید که حس حسادت و غیرت شوهرتان را تحریک نمایید ...
• این حسادتها بدبینی میآورد و پایههای محبّت را سُست میکند و از ریشه میسوزاند .
*
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
روشهای کشف و شفای کودک درون
۱- حتماً برای خود خلوتی روزانه در نظر بگیرید. در این زمان فقط سکوت کنید و بدون هیچگونه تجزیه و تحلیلی، تنها در لحظه غرق شوید.
۲- تا جایی که میتوانید در طبیعت قرار بگیرید و از دیدن گلها و درختان و گیاهان و مناظر مختلف، لذت ببرید و سرشار از شور و شوق گردید.
۳- هرگز تلاش نکنید با احساسات خود مقابله کنید. هرگاه دوست داشتید بخندید و هرگاه دلتان گرفت، گریه کنید.
۴- به موسیقی شاد و مورد علاقه خود گوش دهید و آن را با خود تکرار و زمزمه نمایید.
۵- قبل از خواب از فضاهای مجازی فاصله بگیرید و اندکی با خود خلوت کنید.
۶- نقاشی بکشید. مهم نیست این نقاشی چقدر زیبا باشد. هر آنچه به ذهنتان میرسد را بر روی کاغذ ترسیم کنید.
۷- در یک دفترچه مخصوص، احساسات خود را بدون اتخاذ هیچ تصمیمی، فقط بنویسید.
۸- شعر بخوانید.
۹- به نیازهای کودکانه خود توجه کنید. شاید یک روز هوس کنید مسیری را پیاده طی کنید یا برقصید یا حتی خوردن یک بستنی یخی در میانه ظهر تابستان را تجربه کنید.
۱۰- با دوستانی که به آنها علاقهمند هستید، وقت بگذرانید.
۱۱- هر وقت دوست داشتید، پوشش و ظاهر خود را تغییر دهید. تزیینات منزل یا محل کار خود را عوض کنید و برایتان قضاوت دیگران اهمیتی نداشته باشد.
۱۲- به الهامات درونی خود توجه کنید. در هنگام تصمیمگیری، به عمق وجود خود نگاهی بیندازید و اگر راضی به انجام برخی از کارها نیستید، آنها را در لحظه رها کنید.
۱۳- به جسم خود توجه کنید و پیگیر علائم درد یا بیماریهای احتمالی خود باشید.
۱۴- خود را با مجموعه احساسات مثبت و منفی و همانطور که هستید، بپذیرید.
۱۵- هر روز زمانی را فقط و فقط به خودتان و توجه به احساساتتان اختصاص دهید.
۱۶- به اندازه کافی به تفریح و استراحت خود اهمیت دهید.
۱۷- با کودک درون خود حرف بزنید. به او بگویید دوستش دارید، عاشقش هستید و هوای او را خواهید داشت و به خاطر بی توجهیهایی که تاکنون نسبت به او داشتهاید، با زبانی ملایم و آرام عذرخواهی کنید
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱آیا ازداوج محدودیت داره ؟
🌱محدودیت در ازدواج به چه صورت هست ؟/دکتر میر باقری
🎥#دکتر_میرباقری
#ازدواج
#محدودیت
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
8.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☝ میگن زن و شوهر دعوا کنند ابلهان باور کنند‼️
📌رابطه ی تو و همسرت چیزی داره که اگه اونو خووب بلد باشی ؛
اخر همه ی دعواها به آشتی ختم میشه!
با دیدن این پست متوجه میشی ،
رابطه ج.نسیِ سالم چه تاثیر مثبتی
در محکم شدن رابطه داره
🖌#کانال_دڪتر_انوشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆 باید شخصیتهای قهرمان را به فرزندانمان نشان دهیم/روانشناس میرسادات
🎥#سید_سبحان_میرسادات
#روانشناس
─┅═ঊঈ💔ঊঈ═┅─
#خانواده_همسر
زمانی که دیدید احترام ها کم شده
بدون قطع رابطه
برای مدتی کوتاه
از میزان رفت و آمدتان کم کنید
ولی هرگز به قطع رابطه فکر نکنید
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . کم از بچگی پای تنور داغ نشستم ونون پختم اون همه بدبختی ک
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.
چقدر این روزها بی مادری رو بیشتر حس میکردم .بعد از ناهار خوردن اومدن عاطفه رو ببرن خونه داماد .عاطفه تازه فهمیده بود یا شاید هم تازه باور کرده بود که قراره بره ازاینجا .نگاهی به من کرد وشروع کرد گریه کردن اومد بغلم کرد گریه میکرد وآبجی توروخدا نزار منو ببرن من میخوام پیش تو باشم من نمیخوام باهاشون برم .دلم برای سادگیش آتیش گرفت خدا میدونه چه حالی داشتم وخودم.صورت قشنگشو تو دستام گرفتم نگاش میکردم وتند تند میبوسیدمش آبجی جونم توالان باید خوشحال باشی عروس شدی عزیزم تو باید بری خونه خودت خانم خونه خودت باشی منم تند تند با بچهام میایم دیدنت باشه الان اگه تو گریه کنی منم غصه میخورم باشه بخند بخند .عاطفه منو کسی که براش مادری کرده بودم وباهزار بدبختی بزرگش کرده بودم بردنش .من مثل کسی که از یه جنگ بزرگ شکست خورده باشه تلو تلو خوردم ونشستم روی پلها دلم نمیخواست برم بالا وجای خالی خواهرمو ببینم .ازته دلم گریه میکردم وازخدا میخواستم که اونجا باهاش خوب رفتار کنن لااقل از اینجا بهتر باشه براش .سکینه از پیشم رد شد وگفت خوبه خوبه حالا مگه چه خبر شده نشستی اینجا دوساعته داری آبغوره میگیری پاشو ببینم مهمونا رفتن خونه بهم ریختس .منم نمیتونم جمع کنم .تمام نفرتم از آقام وسکینه رو تو نگاهم بهش نشون دادم .اونم دید که کش دادن ماجرا به نفعش نیست گذاشت رفت بالا .یه دوسال ونیمی بود که خواهرم رو ندیده بودیم وازش خبری نداشتیم باید میرفتم شهر وخودم دنبال خواهرم میگشتم نمیتونستم طاقت بیارم .شام گذاشتم جلوشون وجمع کردم وبچه هارو خوابوندم .تا صبح نشستم رو دار قالی وبافتم بافتم که اگه گفتم پس فردا برم شهر دنبال آبجیم آقام نگه نمیخواد بری پس قالی بافتنت چی میشه .باید اینقدر میبافتم که بتونم یه روز برمو برگردم .صبح زود رفتم حیاط جارو کردم وشیر گاو رو دوشیدم وهمه کارامو انجام دادم وسر ناشتایی خوردن گفتم از اعظم دوساله خبر نداریم آقا بریم بگردیم ببینیم کجاست خوبه یا نه .خیلی دلم شور میزنه براش ببین من قالی رو هم بافتم دیشب تا صبح به جای امروز تا غروبمم بافتم .نگاهی به قالی انداخت وانگار دلش به حال روزم سوخت .گفت باشه آماده باش تا برم سراغ ممدعلی بیاد ببرتت .تا سکینه اینو شنید گفت حاجی این که داره تا شهر میره منم برم یه دکتر خودمو نشون بدم خیلی کمرم درد میکنه یه هوایی هم عوض کنم پوسیدم بخدا .خدا خدا میکردم آقام بگه نه نمیخواد بری که گفت :باشه برو اینجوری هم دونفرید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫از دو چیز نترس که به دست خداست:
🦋روزی و مرگ
🌺در تنگنا و بلا به دو چیز تکیه کن:
صبر و دعا
🌺راز هایت را به دو نفر بگو:
خودت و خدایت
🌺تا وقتی نگاه خدا به سوی توست از آمدن بلا و گرفتاری
و روی گرداندن دیگران غمگین مباش...
🤲خدایا شکرت
✨✨✨