سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . باصدای گریه ملیحه بالای سرم چند نفر میبینن ومیبرنمون بیم
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.
اصلا یه چندروزی میری خونه خالم تا آقام رو کم کم راضی کنیم .گفت:نمیشه نمیتونم بیام عباس دیگه اون عباس نیست بفهمه رفتم ومیاد وملیحه رو ازم میگیره مریم میاد روزگارمو سیاه میکنه هرچقدر بهش اسرار کردم فایده نداشت ازترس جدایی از ملیحه قبول نکرد .گفتم پس من میرم بیرون وبرمیگردم سکینه اینجا باش تا بیام .رفتم بیرون نه سواد درست وحسابی داشتم نه جایی رو بلد بودم نه پول داشتم اینقدر رفتم رفتم تا از محله های فقیر نشین دور شدم از خونه ها پیدا بود که آدمهای پولدار میشنن .در تک تک خونها رو زدم وگفتم کارگر نمیخواید خونه تمیز میکنم فرش میشورم شیشه پاک میکنم ولی کسی اعتماد نمیکرد به من با اون سروضع داعون .فکر میکردن دزدم .اینقدر خونه هارو زدم وگریه والتماس کردم که خسته شدم نشستم رو زمین وشروع کردم به زمین وزمان لعنت گفتن .که یه زن تقریبا چهل وخرده ای سال اومد ودست گذاشت رو شونمو گفت چی شده دختر جان چته چرا رو زمین نشستی گفتم .کار میخوام پول میخوام خواهرم چندروزه با بچش گرسنه است ولی کسی قبولم نمیکنه زن گفت بیا بریم با من خونه پاشو وقتی رفتم تو حیاط نشستم ویه چایی برام آورد با مقداری پول وگفت بگیر عزیزم برو غدا بگیر .دستشو رد کردم وگفتم بخدا من گدا نیستم من تموم عمر رو ازبچگی کار کردم اینجوری نمیتونم قبول کنم اگه کاری داری بده انجام بدم اگه نه که برم .هرچقدر اصرار کرد قبول نکردم .بلند شدم که برم که گفت بیا یه فرش دارم بشور .با خوشحالی برگشتم وچادرمو به کمرم بستم وشروع کردم فرش شستن ووقتی تموم شد خونه وحیاط رو جارو زدم وشیشه هارو پاک کردم ودست زن رو بوسیدم که بهم اعتماد کرد کلی ازم تعریف کرد.پول رو گرفتم رفتم باهاش یه روغن ودوکیلو برنج ونمک و نون ویه مرغ گرفتم فقط یه مقدار خیلی کمی از پول مونده بود .ماشین گرفتم کاغذی که روش آدرس بود رو دادم به راننده رو رفتم خونه اعظم .تموم همسایه ها کیسه های دست منو نگاه میکردن وپچ پچ میکردن زود ازبین نگاه های بقیه رد شدم رفتم تو اتاق وبقیه پولو با اون یه ذره پولی که خودم داشتم رو گذاشتم تو دست اعظم وگفتم برای خودت ملیحه خرج کن من دیگه باید برم ممدعلی خیلی وقته منتظره تا الانم دیر شده توروخدا بهم زنگ بزن آبجی .الهی بمیرم برای اشک چشمای خواهرم الهی بمیرم برای ملیحه که چقدر ذوق میکرد از دیدن خوراکی ها گفتم شرمنده ام بیشتر ندارم بخدا بازم میام بهت سر میزنم .با گریه ازهم خداحافظی کردیم ورفتیم سمت ترمینال که ممدعلی منتظر بود ...
◽️از زیاد حرف زدن برای فرزندتان جداً خودداری کنید.
▫️اگرچه حرف زدن با کودک لازم و مفید است اما زیاد حرف زدن تاثیر سازندهای ندارد، پس 👇🏻
▫️آنچه را قبلا گفتهاید تکرار نکنید.
▫️ چیزی را که کودک خود میداند، به او نگویید، بیشترمواقع کودک از اشتباهش آگاه است، پیامد طبیعی رفتار، خود بهترین آموزگار است.
▫️تکرار موجب اختلال در ارتباط سالم، اوقات تلخی، بگو مگو و استیصال میشود.
▫️گاهی هنگام خطای کودک سکوت کنید.
▫️زیاده گویی مقدمهی نشنیدن است
رابطه زناشویی👩❤️👨
محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست
گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست
گفت: میباید تو را تا خانهٔ قاضی برم
گفت: رو صبح آی، قاضی نیمهشب بیدار نیست
گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم
گفت: والی از کجا در خانهٔ خمار نیست
گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب
گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست
گفت: از بهر غرامت، جامهات بیرون کنم
گفت: پوسیدست، جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست
گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی
گفت: ای بیهودهگو، حرف کم و بسیار نیست
گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را
گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست
پروین اعتصامی
@daneshanushe✍️
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃
مردها عاشق ساده اند
🌸🍃🍃🍃
مرد های عاشق ساده اند
مرد های عاشق بلد نیستند
پشت ساختمان دانشگاه شما را
متقاعد به گرفتن شماره تلفنشان کنند
مرد های عاشق وسط راهرو دانشگاه
شما را از بین دوستانتان صدا می زنند
و با کمی چاشنی خجالت خیلی بی پروا می گویند
که دوستتان دارند
مرد های عاشق بهانه های گرفتن جزوه
و کتاب را بلد نیستند
بلکه مرد های عاشق ساده اند
آنقدر ساده که فردای عاشق شدنشان می روند آرایشگاه ،
لباس های نو شان را می پوشند
و از فردای آنروز
صندلی های آخر کلاس را انتخاب می کنند
مرد های عاشق خیلی ساده اند
تولدتان را اولین نفر
حتی قبل از دوست های صمیمی تان تبریک می گویند
و این مرد های عاشق تمام معرفتشان را
خرج شما می کنند و این ها
بدجور هوایتان را دارند
اما این مرد های عاشقِ ساده
ساده طرد می شوند
فقط بخاطر سادگی شان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 بداخلاقی ها و خوش اخلاقی میان زن و شوهر و وظایف آنها
🎙مرحوم آیت الله مجتهدی
@daneshanushe✍️
#قضاوت_نکنیم
✨ قاضی خداست ✨
شخصی در ڪاباره ميميرد
و شخصی ديگر در مسجد
شاید اولی برای نصیحت داخل رفته بود
و دومی برای دزدیدن ڪفشها
پس انسانها را به میل خود قضاوت نڪنیم
در زندگیام بارها چیزی گم بوده است
وقتی نگاهم افتاده است به پنجره،
به آینه.
وقتی صدای دست فروشی
در سرم پیچیده است!
بارها در زندگیام
دنبال چیزی بودهام یا کسی که صدایم کند.
یا یک نگاه، که از آنسوی خیابان مرا دنبال کند...
همیشه در جایی گیر افتادهام.
خیابان و مغازهها از یادم رفتهاند.
کودکی برایم گل میآورد.
زنی فال تعارف میکند.
حتی آن زمان که رانندهای فریاد میزند:
حواست کجاست...!؟
تمام این سالها
تمام این ماهها و روزها
در خاطراتت زندگی کردهام!
و حواسم نبوده است...!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ_تصویری
🎤 سخنرانی استاد عالی
💠 موضوع: به همسرت محبت کن
@daneshanushe✍️
هدایت شده از تبلیغات گالری هنرمندان🎻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نبینی باختی😂
وای که چقدر خندیدم🤣🤣🤣
📌راست میگن تپل ها بامزن🤭
ولی خدایی راست میگه چاقی خیلی اعصاب ادم رو خوردمیکنه و رژیم و ورزش واقعا برای خیلیا سخته😢
ولی این دمنوش گیاهی راحت ماهی ۵تا۸کیلو لاغرت میکنه👌
تا پایان امشب بزن رو لینک زیر و سفارشش بده تا شامل ۵۰ درصد تخفیفم بشی👇🏻👇🏻👇🏻
https://landing.saamim.com/31U3g
https://landing.saamim.com/31U3g
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
📚#داستان_شب
تعدادی موش رو دانشمندان داخل يك استخر آب انداختند.
تمامي موشها فقط ١٧ دقيقه توانستند زنده بمانند و در نهايت خفه شدند!!!
دوباره دانشمندان با اينكه ميدانستند موش بيش از ١٧ دقيقه زنده نمي مانند تعداد ديگري موش رو به داخل همان استخر انداختند و با علم ١٧ دقيقه تا مرگ موشها، تمامي موشها رو قبل از ١٧ دقيقه از آب جمع كردند و تمامي آنها زنده ماندند!!!!
موشها پس از مدتي تنفس و استراحت دوباره به آب انداخته شدند!!!!!
حدس ميزنيد اين بار چند دقيقه زنده ماندند؟؟؟؟؟؟؟؟
٢٦ ساعت طول كشيد تا آنها مردند.
آنها به اين اميد كه دوباره دستي خواهد آمد و نجات پيدا ميكنند، ٢٦ ساعت تمام طاقت اوردند!!!!!!
اميد بهترين و بالاترين قوه محرك زندگي است!!!!
تمامي عاشقان كه به هم نرسيدن
تمامي مغازه داران و كاسباني كه ورشكست شدند
تمامي مريضاني كه شفا پيدا نكردند
تمامي تلاشهايي كه به ثمر ننشست
همه و همه از فقدان اميد بوده است!!!!!!!
هميشه به فرداي بهتر اميدوار باش
هميشه به رحمت خداوند اميدوار باش!!
زندگیتان سراسر امید
طرز ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﺩﺭ ﻫﺮ ﮐﺲ، ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺷﻪ...!
ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺷﯿﮏ، ﻧﻤﯽ ﭘﻮﺷﻪ...
ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ، ﺁﺭﺯﻭﯾﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ...
ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ، ﺑﻪ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻧﻤﯿﺪﻩ...
یکی دیگه، به خودش نمیرسه...
ﯾﮑﯽ مدام ﺗﺮﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﮔﻮﺵ ﻣﯿﺪﻩ...
ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ، ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ عکس ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﻩ...!
یکی محبت نمی کنه...!
یکی دیگه، محبت نميپذيره...!
و.....
اینگونه است که ﺍﮐﺜﺮ ﺁﺩﻣﻬﺎ در ٣٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻧﺪ و ﺩﺭ ٨٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺩﻓﻦ میشوند...!
(((پائولو كوئيلو)))
متني که برنده ی بهترین جایزه سال شد...
🍃🍃🍃🌼🍃
*
#داستانی ازحضرت سلیمان(ع)
🍃مردی یک طوطی را که حرف میزد در قفس کرده بود و سر گذری مینشست. اسم رهگذران را میپرسید و به ازای پولی که به او میدادند طوطی را وادار میکرد اسم آنان را تکرار کند.
☀️روزی حضرت سلیمان از آنجا میگذشت. حضرت سلیمان زبان حیوانات را میدانست. طوطی با زبان طوطیان به ایشان گفت: «مرا از این قفس آزاد کن.»
✨حضرت به مرد پیشنهاد کرد که طوطی را آزاد کند و در قبال آن پول خوبی از ایشان دریافت کند. مرد که از زبان طوطی پول درمیآورد و منبع درآمدش بود، پیشنهاد حضرت را قبول نکرد.
حضرت سلیمان به طوطی گفت: «زندانی بودن تو به خاطر زبانت است.»
🦜طوطی فهمید و دیگر حرف نزد. مرد هر چه تلاش کرد فایدهای نداشت. بنابراین خسته شد و طوطی را آزاد کرد.
👌نتیجه:بسیار پیش میآید که ما انسانها اسیر داشتههای خود هستیم.
28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴چیکار کنم نوجوان ها مخصوصا پسر ها همراهم بیان مهمونی و تفریح ؟
#استاد_عزیزی
#فرزند_پروری
🍃🍃🍃 🍃🍃🍃
💕به عقیده خیام هر کس که در این دنیا بتواند شاد زندگی کند و از زندگیش لذت ببرد، بطور حتم بعد از مرگش نیز در بهشت خواهد بود.
زیرا کسی که زندگی شادی داشته باشد به طور طبیعی نه به کسی ظلم می کند و نه تفکرات منفی نسبت به دیگران دارد.
پس دنیا و آخرتش برای او بهشت خواهد بود.
بنابراین نباید زندگی را به خود سخت گرفت و به خود وعده فردایی بهتر داد..
گردون نگری ز قد فرسوده ماست
جیحون اثری ز اشک پالوده ماست
دوزخ شرری ز رنج بیهوده ماست
فردوس دمی ز وقت آسوده ماست
👤خیام
۰
🖌#کانال_دڪتر_انوشه
چه بخواهیم چه نخواهیم باید از کوچه های زندگی عبور کنیم
گاهی تلخ، گاهی شیرین
عبورها میسازند کوچه های زندگی ما را ...
🍂 🍂
۰
🖌#کانال_دڪتر_انوشه
شما تنها یک بار زندگی میکنید
پس اگر احساس میکنید که زندگی دارد شما را نادیده میگیرد، دست بردارید؛ دست بردارید از ساختن با هرآنچه کمتر از سزاوار شماست ...
دست بردارید از این فکر که اگر فقط شغل، شوهر، خانه یا ماشینِ دیگری داشتید، میتوانستید کسی باشید که همیشه آرزو داشتید !
عنانِ زندگیتان را بدست بگیرید و بر اتّفاقات آینده سوار شوید، تنها شما قدرتش را دارید که برای زندگیتان تصمیم بگیرید ...
👤 کانال دکتر انوشه
@daneshanushe✍️
✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱🌱نگاه خلاقانه برای سرودن شعر وجود داشته باشد
- باید اشعار با هم، هم آوایی داشته باشند و یک معنا بدهند/روانشناس پهلوان نشان
#روانشناس_پهلوان_نشان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌾🌾خانمها باید در اولویت باشند
- همسر باید حواسش به خانوادهای که تشکیل داده است باشد/دکتر عزیزی
🎥#دکتر_عزیزی
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . اصلا یه چندروزی میری خونه خالم تا آقام رو کم کم راضی کنی
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.
با گریه ازهم خداحافظی کردیم ورفتیم سمت ترمینال که ممدعلی منتظرمون بود.طفلک اعظم عروسی مهدی وعاطفه روهم نبود وندید حتی خبر نداشت .هوا کم کم داشت تاریک میشد وسکینه هم دائم غر میزد که اگه آقات بگه رفتی دکتر چی گفت خودت باید جوابشو بدی من کار ندارم ها ..سوار ماشین شدیم وتا خوده ده گریه کردم یه چیزی رو سینم سنگینی میکرد ونمیتونستم نفس بکشم دیگه کم آورده بودم تاکی باید میجنگیدم با این زندگی نکبت بار .وقتی رسیدیم خونه آقام عصبانی بود وشروع کرد هوار هوار که تا الان کجا بودید وچرا موندید تا هوا تاریک بشه .گفتم حرفهای منو که باور نمیکنی لااقل از سکینه بپرس چیکار میکردیم.لااقل بپرس اعظم وبچش خوبن یا نه چرا ازشون نمیپرسی بی انصاف ها تا کی قراره تاوان غلطی که کرده رو پس بده تو مسلمون نیستی با گفتن آخرین کلمه یه طرف صورتم داغ شد ودیگه خفه شدم .رفتم اتاق مهدی پیش محبوبه وشروع کردم گریه کردن .گفتم محبوبه مهدی کی میاد ازتهران گفت گفته یکی دوروز دیگه میاد .خدا خدا میکردم بیاد تا باز هم برای اعظم خوراکی وپول بفرستم ولی از کجا من که تموم وقتمو قالی میبافتم ووقتی تموم میشد آقام میفروختش وحتی ریالی هم به من نمیداد .فردا صبح رفتم پیش خانم معلم وبهش سپردم که به درو همسایه بگه که میرم کمکشون نون میپزم یا طویله تمیز میکنم یا پایه میزنم (پایه فضولات گاوها رو خیس میکردن وبا دست دایره ای شکل وبزرگ درست میکردن ومیزاشتن خشک بشه واسه زمستون ازش برای گرما وآتیش استفاده میکردن )گفتم اگه من برم سکینه میفهمه .تموم روز رو منتظر جواب خانم معلم بودم ازاون روز کارم شروع شد ومیرفتم برای درو همسایه کلفتی ویه چندغاز میزاشتن کف دستم ومنم بی خبر از سکینه همه رو جمع میکردم.بالاخره مهدی اومد ازتهران وضعیت زندگی اعظم رو گفتم وقرار شد فردا براش وسیله ببره .اما آقام چی اگه میفهمید .فردا شب زودتر از همیشه شام رو آماده کردم وبچها رو خوابوندم وخودمم با قالی مشغول کردم خدارو شکر سکینه وآقام هم زود رفتن خوابیدن .برنج و روغن وگوشت ومرغ وماست وکره ویه دبه ترشی وسیب زمینی وپیاز ورب همه رو بی سروصدا بردیم پایین وگذاشتیم تو ماشین ممدعلی وپولی رو که جمع کرده بودم رو دادم به مهدی وماشین رو تا سرکوچه هل دادیم که روشن نکنیم که صدا بده وآقام بیدار بشه .مهدی وممدعلی رو فرستادم شهر و خودم تا خود صبح پشت پنجره ها بودم ودلم شور میزد هی دعا میخوندم وفوت میکردم .صبح کارارو انجام دادم وناشتایی آماده کردم وبقیه بیدار شدن وآقام سراغ مهدی رو گرفت ومحبوبه گفت مهدی نزاشتم .
☘داستان☘
😱دیدن حالت واقعی نماز گزار در نماز
☀️روزی سید رضی قدس سره به نماز برادرش سید مرتضی اقتدا نمود ولی در بین نماز قصد فرادا کرده ، نماز را به تنهایی و بدون جماعت خواند .
👈وقتی که به خانه مراجعت کردندسید مرتضی برادر بزرگتر، نزد مادر به گلایه و شکایت پرداخت که برادر کوچکش نماز را فرادا کرده وبا ما به جماعت نخواند.
❣مادر هم سید رضی را مورد مذمت و عتاب قرار داد.
🌹سید رضی در پاسخ گفت : علت اینکه من نمازم را فرادا خواندم این بود که در اثنای نماز که به برادرم اقتدا کرده بودم ناگهان دیدم برادرم به خون زنان غوطه ور است . من از مشاهده این حال متعجب و متحیر شدم و به ناچاری نمازم را فرادا کردم .
👈سید مرتضی باتعحب نیز گفته ی برادرش را تصدیق نمود و گفت : موقع رفتن به مسجد در بین راه زنی مساله حیض را از من سوال نمود و آن باعث شد که من در اثنای نماز یک مرتبه ازیادخدا غافل شده به یاد آن مساله افتادم و درباره آن مساله فکر کردم.