4.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی حاج اقا قرائتی مجلس خاستگاری را بهم ریخت
@daneshanushe✍️
داستان کوتاه
فرشته_بی_کار
روزی مردی خواب عجیبی دید، او دید که پیش فرشتههاست و به کارهای آنها نگاه میکند
هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامههایی را که توسط پیکها از زمین میرسند، بازمیکنند، و آنهارا داخل جعبه میگذارندمرد از فرشتهای پرسید، شما چکار میکنید؟
فرشته درحالی که داشت نامهای را باز میکرد، گفت: این جا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل میگیریم مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت میگذارند و آنها را توسط پیکهایی به زمین میفرستند.
مرد پرسید شما ها چکار میکنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: این جا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوندی را برای بندگان میفرستیم
مرد کمی جلوتر رفت و دید یک فرشتهای بی کار نشسته است مرد با تعجب از فرشته پرسید شما چرا بی کارید؟
فرشته جواب داد: این جا بخش تصدیق جواب است.
مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند، ولی فقط عده بسیار کمی جواب میدهند.
مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه میتوانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد: بسیار ساده فقط کافیست بگویند خدایا شکر
#سیرت_نیکو
#داستان_های_ناب
⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱
14.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠چرا در خانواده حتما یک نفر باید مدیر باشد ؟
"مدیریت خانواده، هنری است که با آن میتوان نظم، همدلی و رشد را در میان اعضای خانواده برقرار کرد.
یک مدیر خوب با برنامهریزی، توزیع مسئولیتها و ایجاد فضایی برای گفتگو، خانواده را به سوی اهداف مشترک هدایت میکند و از بروز مشکلات جلوگیری مینماید. در سایه مدیریت آگاهانه، خانواده به محیطی امن و آرام برای شکوفایی و پیشرفت تبدیل میشود."/دکتر میر باقری
🎥#دکتر_میرباقری
#جایگاه_مرد
#حق_مرد
🖌#کانال_دکتر_انوشه
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
4.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مردی که در خرج کردن برای #خانواده آسان میگیرد خدا هم به او آسان میگیرد و به او برکت میدهد.
#دکتر_غلامی
❤️· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . چرا بهش اعتماد کردی آخه مگه نمیدونستی چه مارمولکیه .خیل
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.
بعد از این هم باید زجر میکشیدن چون مطمئنا با وجود سکینه وآقام تواون خونه هم رنگ آرامش نمیدیدن .
وای حالا آقامو چیکار کنیم بهش چی بگیم .اگه نزاره بچه ها اونجا بمونن چی .یه دفعه دلم شور افتاد گفتم مهدی آقام آقامو چیکار کنیم ؟نمیدونم والا عقلم به جایی نمیرسه باور میکنی منم ترسیدم همینجوریشم آقام چشم دیدن اعظمو نداشت وای به حال اینکه بفهمه معتاد شده وزندونم افتاده واویلا میشه از فکر کردن بهش هم میترسم بخدا .مریم:ولی چاره ای نداریم باید بهش بگیم ماجراهای اعظم یه طرف اینکه ما بهش دروغ گفتیم واومدیم شهرم یه طرف دیگه .شک نکن روز عاشورا میشه خونه .
اعظم وسیله های زیادی نداشت یه گاز رو زمینی داشت وچندتا ظرف وظروف ودوتا گلیم یخچالم که خاله داده بود .مهدی رو فرستادم یخچالو برد براش .بقیه وسایل هم جمع کردم .منصور به ممدعلی زنگ زده بود حداروشکر ممدعلی شهر بود لازم نبود منتظرش بمونیم تا ازده بیاد .النگو منصور رو هم فروختیم وبا پولش کرایه صابخونه وپول آب وبرق رو دادیم .وسایلو تو ماشین ممدعلی جا دادیم .بچه هارو سوار ماشین کردیم .با تموم بچگی میدونستن دارن وارد چه جهنمی میشن برای همین هردوشون مثل ابر بهار گریه میکردن وبه خونه نگاه میکردن .چه جوری میتونستم بچها رو دلداری بدم وقتی خودم با دیدن خونه خالی اعظم جیگرم داشت میسوخت .بادیدن وسایل اعظم که ویلون شده بودن .با خودم گفتم :ای پوست کلفت مریم درو ببندو برو این بلارو هم دیدی وباز هم نفس میکشیدی دیگه دارم .به حرفای آقام مطمئن میشم که من آدم نیستم وشتر لوکم اگه آدم بودم بعد از این همه دردو بدبختی حتما تا الان هفت تا کفن پوسونده بودم .نگاهی به همه جوی خونه انداختم ودر بستم وبه طرف ماشین رفتم .بمیرم برای خواهرم حتما با امید در این خونه رو باز کرده ووسیله آورده حتما خیلی خوشحال بوده .این شهر نامرد برای اعظم اصلا خوب نبود ازوقتی اومده بدبختی هاش تمومی نداره .به ممدعلی گفتم سرراه یه مغازه لباس فروشی وایسا کار دارم ..
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
🔵 نبود نوازش روانی در کودکی
ما را در بزرگسالی
آنچنان تشنهی نوازش
و ارتباط با دیگران
و گدای محبت
و به دنبال عشق دویدن میکند
که تمام زندگی ما را
به نوعی در اختیار میگیرد
و یا احتمالاً گ
ما همه را رد و نفی میکنیم
و خودمان را بینیاز و آزاد
از همهی این ارتباطات میدانیم
و از هر نوع نزدیکی و دوستی
پرهیز میکنیم
و آن را یک دروغ
یک فریب
و یک بازی میدانیم !
🚩 اگر فرزند من و شما
توجه ميخواهد
من و شما بايد بدانيم كه :
نگاهی
گفتوگویی
آغوشی
برخی از اوقات
دوای درد است
و ريختن آب بر روی آتشی كه
ميتواند خاطر او را آسوده كند
و كودكي كه اين توجه را داشته باشد
در بزرگسالی
گدای اين توجه و محبت نخواهد بود
بلکه مشتاق محبت و توجه خواهد بود !
➖➖➖➖➖➖➖➖
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
#عزت_نفس
"هركسى بـايد خودشو زندگى كنه"
اونقدرا مهم نيست ديگران چى فکر میکنن وچی ميگن و چی دوست دارن و چى ميخوان❗️
مهم اينه كه تو دلت چى ميخواد و چى دوست دارى و اينكه خوشت مياد چه جورى زندگى كنى.
هر كار کنى، هر حرفى بـزنى، هر رفتارى داشته باشى، هميشه قضاوت خواهى شد و غير ممكنه همه بـاهات حال كنن و از تو خوششون بياد، به نظر من در بهترين حالت از هر ١٠ نفر شايد ٤ نفر با تو اوكى باشن پس زور الكى نـزن كه قشنگ ترين و گوگولى ترين آدم جمع ها باشى.
تو مسئولیت ویژه ای برا جلب رضایت همه نداری
✿قرار نيست جواب همه را بدي🗣
✿قرار نيست همه را خوشحال كني😻
✿قرار نيست همه ازت راضى باشند🎈
✿قرار نيست همه باهات دوست باشند🙌🏽
خوش به سعادتت اگه زیباترین نقش رو در زندگیت خدای مهربون داشته باشه و خود زیبای خودت رو زندگی کنی 🩵
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . بعد از این هم باید زجر میکشیدن چون مطمئنا با وجود سکینه
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.
میخواستم برای بچه ها لباس بخرم آخه لباس نداشتن بعد هم میحواستم یکم هواسشون پرت بشه وبادیدن لباس نو خوشحال باشن .
بعد از خریدن لباس وکفش برای بچه ها یه پیراهن هم برای مرضیه خریدم و راه افتادیم .
هرچقدر به ده نزدیک میشدیم تن وبدنم به لرزه در میومد همش میترسیدم از واکنش آقام بعد از دیدن وسیله ها وبچه ها ..اگه بچه ها بترسن چی ؟
سرجاده رسیده بودیم تپش قلب گرفته بودم گر گرفته بودم خیلی حالم بد بود .رفتم وبه بچه ها گفتم خاله اگه بابا بزرگ چیزی گفت شما ناراحت نشید ها نترسید من هیچوقت تنهاتون نمیزارم .اگه بابابزرگ هم چیزی بگه از دست باباتون ناراحته وگرنه شمارو خیلی دوست داره .تازه ما خونمون یه مرضیه هم داریم میتونید باهاش برید بازی کنید ودوست بشید .بچه ها سرشونو تکون دادن وبه بیرون خیره شدن .
بعد از نگهداشتن ماشین سریع پیاده شدم وبچه هارو بردم بالاوگذاشتم تو اتاق مرضیه هم صدا کردم بردم پیششون .ودرو بستم .
سکینه:چه خبره خانم خانما چه عجله ای داری چی شده مرضیه رو میخوای چیکار .آبله های صورتت خوب شد یا میمونه خداروشکر ؟
مریم:اصلا یاد صورتم نبودم ودروغی که گفته بودم هوا شدم وگفتم آره خوب میشه دکتر پماد داده بزنم جاش نمونه .سکینه مشکوک نگاهی کرد ورفت تو خونه .
وسایلو با مهدی منصور و آوردیم گوشه حیاط گذاشتیم ویه پتو کهنه کشیدیم روشون تا آقام راضی کنیم بعد ببریم بالا .
آقام مثل همیشه پای بساطش نشسته بود ومغز گردو میخورد .با دیدن ما سه تا گفت چه عجب این دفعه زود اومدید نرفتید شهر وبگید تصادف کردیم شهر آتیش گرفت زلزله اومد سیل اومد بهونه بیارید تا بمونید اونجا .بادیدن قیافه ما مشکوک شد وگفت :چیه چی شده هرسه تایی باهم لال شدین من یه کلمه حرف میزدم میخواستید منو قورت بدید الان هیچکدوم چیزی نمیگه .چه خبره باز چه گندی زدید ؟
با آرنج به مهدی زدم ومهدی هم به منصور هیچکدوم جرات نمیکردیم دهنمونو باز کنیم..
.· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
🌟꧁༼﷽༽꧂🌟
❤️روزی یه #نکته❤️
🔴 #صمیمیت_و_احترام
💠 مهم نیست که چند وقت از ازدواج شما میگذرد، صمیمیت و به هم احترام گذاشتن هرگز ضد هم نیستند.
💠 در گفتگوهای خود از کلماتی مانند: لطفاً، متشکرم، متأسفم، ببخشید و کلماتی که نشانهی احترام گذاشتن است استفاده کنید.
💠 در رفتارهای خود، احترام به همسرتان مشهود باشد.
💠 طرز گفتار و رفتار شما نشان میدهد چقدر برای همسرتان ارزش قائل هستید و به او احترام میگذارید.
💠 نتیجه تکریم و احترام به یکدیگر، افزایش و تقویت صفات خوب و کمرنگ شدن صفات رذیله در انسان است.
💠 همیشه برای همسرتان یک همسر بانشاط و گرم و صمیمیِ مودّب باشید تا محبوبیت و جاذبهی شما روز به روز بیشتر شود.
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•