8.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادر، مادر، مادر.....!
@daneshanushe✍️
4.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️♨️با چشم باز ازدواج کنید
/دکتر فرهنگ
🎥#دکتر_فرهنگ
#ازدواج
🖌#کانال_دکتر_انوشه
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #گلبهار #ادامه_دارد . زبونم تو دهنم اصلا نمیچرخید، یه لحظه لال مونی گرفتم و
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#گلبهار
#ادامه_دارد
.
نمیدونم چجوری اون حیاط عمارت رو رد کردم و چقد گذشت، از ترس و استرس نفسم بالا نمیومد، از در که گذشتم، پوف بلندی کشیدم تا نفس حبس شدم خارج بشه، با صدای افروز به خودم اومدم که یه دفعه جلوم ظاهر شد و گفت: بریم خانم جان......
گفتم بریم افروز جان، شرمندتم عزیزم تورو هم به دردسر انداختم...
لبخندی زد و دست تو دست هم و سراسیمه از کوچه پس کوچه ها با سرعت داشتیم رد میشدیم که، یکدفعه......
محبوب دست راست مادر ارباب و چند تا از خدمه های عمارت بالا جلومون سبز شدن....
خدایا اینا از کجا پیداشون شد؟؟!!!
دستمون رو بیشتر به هم فشار دادیم که نتونن از هم جدامون کنن که شاید بتونیم از دستشون فرار کنیم، با ترس نگاهشون میکردیم و عقب عقب میرفتیم که از پشت سرمون به سرعت و با یه اشاره من و افروز رو گرفتن و دهنمون رو بستن....
نمیدونم چند نفر بودن، به کلی خودم رو باخته بودم و از ترس چشمام داشت دو دو میزد....
سرم رو چرخوندم به افروز نگاه کنم که، محبوب جلوم ظاهرشد، غافلگیرانه یه تو دهنی بهم زد، دستم رو جلوی دهانم گرفتم که دیدم دهنم پر از خون شده....
با زور و کشون کشون مارو برگردوندن....
کمی بعد به عمارت رسیدیم، خدمتکار ها من و افروز رو وسط حیاط عمارت روی زمین پرت کردن، هنوز گیج بودم، با لگدی که به پهلوم خورد به خودم اومدم......
مادر ارباب جلوم ظاهر شد و منه از همه جا بیخبر شوکه فقط نگاهش کردم!!!
با تنفر نگاهی بهم انداخت و گفت:
گفته بودم حواسم بهت هست عروس!!......
من همه جا چشم دارم و از همه اتفاقات باخبرم......
فک کردی من نمیدونم تو اون عمارت کوفتی چه خبره؟!!......
تو وقتی داشتی با افروز نقشه فرارت رو میکشیدی من از همه چی باخبر بودم دختره ی پتیاره......
الان هم دیگه بهادری نیست جلوت دربیاد و ازت دفاع کنه، خودم تو رو به سزای اعمالت میرسونم دختره عوضی!!...
به خدمتکار ها اشاره کرد و گفت: من و افروز رو به انباری ته عمارت ببرن و دست و پامون رو ببندن.......
مارو به انباری بردن، تو تاریکی به بخت بد خودم لعنت میفرستادم و گریه میکردم، افروز بینواهم حال و روزش بهتراز من نبود....
کمی بعد در انباری به شدت باز شد و با نوری که به چشمام خورد،چشمامو بستم.....
در که بسته شد چشمامو باز کردم، مادر ارباب بود با دو تا از خدمه ها...
با شلاقی جلوم ظاهر شد و دستور داد افروز رو بیرون ببرن......
.
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・
2.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 چـرا دسـت زدن بـه زن اشـکال دارد
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
8.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥💥بلدی حال همسرتو خوب کنی؟/دکتر فرهنگ
🎥#دکتر_فرهنگ
#همسرداری
#حال_خوب
#پیام_دادن
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
با خود بخوان:
"من از طوفان نمیهراسم!"
برای اینکه دارم می آموزم چگونه کشتی ام را هدایت کنم!
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
ملانصرالدین وقتی وارد طویله میشد
به خرش سلام میکرد ...
گفتن:
ملا این خره نمیفهمه که سلامش میکنی ...!!
میگه:
اون خره ولی من آدمم،
من آدم بودن خودم و ثابت میکنم،
بذار اون نفهمه ...!
حالا اگه به کسی احترام گذاشتی حالیش نبود،
شنا آدم بودن خودتون رو ثابت کردید؟
بذار اون نفهمه ....
@daneshanushe✍️
569K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آﺩﻣﺎﯼ ﺭﺍﺳﺘﮕﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ
ﻭﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺣﺖ ﻋﺎﺷﻖ میشن …
ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺣﺖ ﺍﺣﺴﺎﺳﺸﻮﻥ ﺭﻭ
ﺑﺮﻭﺯ ﻣﯿﺪﻥ …
ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﻬﺖ میگن ﮐﻪ
ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻥ …
ﺧﯿﻠﯽ ﺩﯾﺮ ﺩﻝ ﻣﯽ ﮐﻨﻦ …
ﺧﯿﻠﯽ ﺩﯾﺮ ﺗﻨﻬﺎﺕ میزارن …
ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺯﺧﻤﯽ ﺑﺸﻦ ،..
ﺳﺎﮐﺖ میشن و ﭼﯿﺰﯼ نمیگن ،..
ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺣﺖ ﻣﯿﺮﻥ ﻭ ..
ﺩﯾﮕﻪ هیچوقت ﺑﺮ نمیگردن !!
ذهن ما مانند يک تلويزيون با صدها شبکه است و اين ما هستيم که تصميم میگيريم روی کدام شبکه باشيم!
شبکه رنجش
شبکه بخشش
شبکه نفرت
شبکه مهربانی
شبکه شادمانی
شبکه برنامههای تکراری!
تصميم ما همان کنترل یا ریموت ماست، پس لحظاتت را با انتخاب بهترین شبکهها زیبا کن.