eitaa logo
سخنان ناب دکتر انوشه👌
9.9هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
14.2هزار ویدیو
34 فایل
روانشناسی دکتر انوشه 💫﷽💫 تبلیغات پر بازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
🔥در بنی آدم چند نوع آتش وجود دارد: 🔥1- آتش شهوت؛ ڪه با روزه گرفتن خاموش می‌شود.👌🏻 🔥2- آتش حرص و طمع؛ ڪه با یاد ڪردن مرگ خاموش می‌شود.👌🏻 🔥3- آتش نگاه و چشم چرانی؛ ڪه با ذڪر دل خاموش می شود.👌🏻 🔥4- آتش غفلت؛ ڪه با یاد خدا خاموش می‌شود.👌🏻 🔥5- آتش جهالت و نادانی؛ ڪه با استماع علم، فروڪش می ڪند.👌🏻 🔥6- آتش و شهوت شڪم؛ ڪه با طعام حلال خاموش می‌شود.👌🏻 🔥7- آتش زبان؛ ڪه با تلاوت قرآن خاموش می‌شود.👌🏻 🔥8- آتش معصیت؛ ڪه با توبه از بین می رود.👌🏻 🔥9- آتش شرمگاه؛ ڪه با نڪاح حلال سڪون می یابد👌🏻 💖رازهای💞همسرداری💝💍 ⁣⁣‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣ ⁣⁣‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌ ‌‌‌       •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠اگر پدر یا همسرانی از حد خود خارج شدن آیا بهتر نیست مسئولیت و سرپرستی خانواده به عهده زن هم باشد ؟ ✅برای پاسخ به این مسئله باید به ۳ نکته توجه کرد ... ✨اسلام برای این موقعیت چه راهکاری قرار داده است؟/دکتر میر باقری 🎥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 خانم می‌خواهد برگردد سر خانه و زندگی‌اش، اما خانواده‌اش نمی‌گذارد... ❗️ چرا این مشکل پیش آمده و راهکار چیست؟/دکتر اسلامی 🎥 @daneshanushe✍️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . تو بچه هارو ببر حموم بشور منم پشت در منتظر میمونم تا بچه
📜 🩷 . .الان دیگه بزرگتر شده بودم وآبجیم وپسر عموم عاشق هم بودوخیلی همو دوست داشتن ولی آقام مخالف بود پسر عموم پسر خوبی بود هیکل درشت وچهارشونه که اونموقع ها هرکی کارگر میخواست میگفتن عباس خوبه جای پنج نفر کار میکنه .آبجیم قهر کرده بود وتواتاق گریه میکرد وآقام رو تهدید کرده بود که خودشو میکشه منم داشتم محمد رو روپام تکون میدادم بخوابه که معصومه دختر عموم سراسیمه وارد خونه شد وگفت ننم ننم جواب نمیده .آخه زن عمو مریمم البته زن عموی ناتنیم میشه تازه زاییده بود یه دوسه روز بود رفتم آبجیم رو صدا زدم ودوتایی باهم رفتیم تموم همسایه هاشون جمع شده بود ومیگفتن آل جیگرشو برده .اون یکی میگفت رقیه دیشب دیده یه چیزی از بالای پشت بومشون سیاه وبزرگ رد شده حتمی آل بود .یکی میگفت طفلک بچهاش اون از صدیقه که بدبخت جوون مرد وبچهاش ویلون شدن اینم از این یکی .زن عموم مرده بود بچش یه دقیقه هم ساکت نمیشد هیچ کس نمیتونست ساکتش کنه .ما چون محمد رو بزرگ کرده بودیم دختر نوزاد عموم که طاهره بود اسمش رو باخودمون بردیم خونه تا مراسما تموم بشه .این روزا آقا هوس زن گرفتن کرده بود وهی زن زن میکرد چند جا هم رفته بود ولی گفته بودن بچهات زیادن .یه چهل روزی از مرگ زنعموم میگذشت که عموم با گریه اومد وشروع کرد زدن توسر وصورتش که منم زن میخوام بچها رو نمیتونم جمع کنم به آقام گفت اول باید برا من زن بگیری بعد براخودت اقام وگفت پاشو خجالت بکش مرده گنده اخه تو زن داری بلدی یکی نبود بهش بگه نکه خودت خیلی بلد بودی .هرجا رفتن خواستگاری برای عموم موفق نشدن اخه عموم یه ذره ساده لوح بود ونمیدونست هرحرفی رو کجا وچه جوری باید بزنه مثلا تو یکی از خواستگاری ها گفته بود دختر سالمتون رو بدید نکنه اونم سر زا بمیره خانواده عروس هم بیرونشون کرده بودن اقام هم هرچی از دهنش دراومد نثار عموم کرد وقرار شد حرفی نزنه دیگه بالاخره یه زن که با یه بچه از یکی طلاق گرفته بود قبول کرد وبا عموم عقد کردن .آقام هم امشب قرار بود بره خواستگاری یه دختر که سن بالایی داشت از روستای پایین منتظر اقام بودیم ببینیم بالاخره چی شده قبول کرده یا نه دلشوره داشتم خیلی ترسیده بودم ازکلمه زن بابا تو اتاق راه میرفتم وبه آبجیم گفتم حالا چی میشه ما زن بابا نداشتیم بدبخت بودیم. جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌
داستان کوتاه در روزگاران پیشین، شغلی بنام خوشه‌چینی وجود داشت... آنها که دست‌شان تنگ بود و خرمن و مزرعه‌ای نداشتند، پشت سر دِروگرها راه می‌رفتند و خوشه‌های جامانده را از زمین بر می‌داشتند و گاها صاحب مزرعه به دروگران دستور می‌داد که شلخته درو کنند تا چیزی هم‌گیر خوشه‌چین‌ها بیاید. حافظ نيز در شعرى چنين می‌فرماید: ثوابت باشد ای دارای خرمن اگر رحمی کنی بر خوشه‌چینی 👌 ""دست‌فروشان «خوشه‌چین»‌ های روزگار ما هستند."" آنهايى که در این روزگار چشم دارند به اینکه از جیب ما «اسکناسی» بیرون بیاید و چیزی از بساط مختصرشان بخریم... گاهی لازم است شلخته درو کنیم و شلخته خرج کنیم... ⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد … 🌸🍃🍃🍃
💕روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد … یک پدر روحانی او را دید و گفت : حتما گناهی انجام داده ای! یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت! یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد! یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند!!! یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت! یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد! یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند! یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است! یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی!!! سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آورد…! آنکه می تواند، انجام می دهد و آنکه نمی تواند، انتقاد می کند. """جرج برناردشاو""""
🍃🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃 عاشقانه ای زیبا
خداخاک را بر گرفت. می خواست لیلی را بسازد، از خود در آن دمید و لیلی پیش از آن که با خبر شود عاشق شد. سالیانی است که لیلی عشق می ورزد، لیلی باید عاشق باشد. زیرا خداوند در آن دمیده است و هرکه خدا در آن بدمد، عاشق می شود. لیلی نام تمام دختران ایران زمین است، نام دیگر انسان. لیلی زیر درخت انار نشست، درخت انار عاشق شد، گل داد، سرخ سرخ. گلها انار شدند، داغ داغ، هر اناری هزار دانه داشت. دانه ها عاشق بودند، بی تاب بودند، توی انار جا نمی شدند. انار کوچک بود، دانه ها بی تابی کردند، انار ترک برداشت. خون انار روی دست لیلی چکید. لیلی انار ترک خورده را خورد. مجنون به لیلی اش رسید. خدا گفت: راز رسیدن فقط همین است، فقط کافیست انار دلت ترک بخورد. خدا ادامه داد: لیلی یک ماجراست، ماجرایی آکنده از من، ماجرایی که باید بسازیش. شیطان گفت: تنها یک اتفاق است، بنشین تا اتفاق بیفتد. آنان که سخن شیطان را باور کردند، نشستند و لیلی هیچ گاه اتفاق نیفتاد. اما مجنون بلند شد، رفت تا لیلی اش را بسازد … خدا گفت: لیلی درد است، درد زادنی نو، تولدی به دست خویش. شیطان گفت: آسودگی ست، خیالی ست خوش. خدا گفت: لیلی، رفتن است. عبور است و رد شدن. شیطان گفت: ماندن است و فرو در خویشتن رفتن. خدا گفت: لیلی جستجوست. لیلی نرسیدن است و بخشیدن. شیطان گفت: لیلی خواستن است، گرفتن و تملک خدا گفت: لیلی سخت است، دیر است و دور از دسترس شیطان گفت: ساده است و همین جا دم دست است … و این چنین دنیا پر شد از لیلی هایی زود، لیلی های ساده ی اینجایی، لیلی هایی نزدیک لحظه ای. خدا گفت: لیلی زندگی است، زیستنی از نوعی دیگر. لیلی جاودانی شد و شیطان دیگر نبود. مجنون، زیستنی از نوعی دیگر را برگزید و می دانست که لیلی تا ابد طول می کشد. لیلی می دانست که مجنون نیامدنی است، اما ماند، چشم به راه و منتظر، هزار سال. لیلی راه ها را آذین بست و دلش را چراغانی کرد، مجنون نیامد، مجنون نیامدنی است. خدا پس از هزار سال لیلی را می نگریست، چراغانی دلش را، چشم به راهی اش را. خدا به مجنون می گفت نرود، مجنون به حرف خدا گوش می داد. خدا ثانیه ها را می شمرد، صبوری لیلی را.عشق درخت بود، ریشه می خواست، صبوری لیلی ریشه اش شد. خدا درخت ریشه دار را آب داد، درخت بزرگ شد، صدها شاخه، هزاران برگ، ستبر و تنومند. سایه اش خنکی زمین شد، مردم خنکی اش را فهمیدند، مردم زیر سایه ی درخت لیلی بالیدند. لیلی هنوز هم چشم به راه است چراکه درخت لیلی ریشه می کند. خدا درخت ریشه دار را آب می دهد. مجنون نمی آید، مجنون هرگز نمی آید. مجنون نیامدنی است، زیرا که درخت ریشه می خواهد. لیلی قصه اش را دوباره خواند، برای هزارمین بار و مثل هربار لیلی قصه باز هم مرد. لیلی گریست و گفت: کاش این گونه نبود. خدا گفت : هیچ کس جز تو قصه ات را تغییر نخواهد داد. لیلی! قصه ات را عوض کن. لیلی اما می ترسید، لیلی به مردن عادت داشت، تاریخ به مردن لیلی خو گرفته بود. خدا گفت: لیلی عشق می ورزد تا نمیرد، دنیا لیلی زنده می خواهد. لیلی آه نیست، لیلی اشک نیست، لیلی معشوقی مرده در تاریخ نیست، لیلی زندگی است. لیلی! زندگی کن. اگر لیلی بمیرد، دیگر چه کسی لیلی به دنیا بیاورد؟ چه کسی گیسوان دختران عاشق را ببافد؟ چه کسی طعام نور را در سفره های خوشبختی بچیند؟ چه کسی غبار اندوه را از طاقچه های زندگی بروبد؟ چه کسی پیراهن عشق را بدوزد؟ لیلی! قصه ات را دوباره بنویس. لیلی به قصه اش برگشت. این بار نه به قصد مردن، بلکه به قصد زندگی. و آن وقت به یاد آورد که تاریخ پر بود از لیلی های ساده ی گمنام …
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نحوه صحیح رفتار با کودکی که خلاف قانون خانه برخی کارها انجام می‌دهد - دلیل قانون گذاری را برایشان شرح دهید/روانشناس پهلوان نشان
هیچگاه به دنبال صورت زیبا نباشید روزی پیر خواهد شد ! هیچگاه به دنبال پوست خوب نباشید روزی چروک خواهد شد ! هیچگاه به دنبال اندام خوب نباشید روزی عوض خواهد شد ! هیچگاه به دنبال موی زیبا نباشید روزی سپید خواهد شد ! در عوض بدنبال قلبی وفادار باشید که تا ابد دوستتان خواهد داشت...❤️👌
♥️🍃 🔴 به مردان اندرز ندهید⛔️ 💠مردان دوست دارند که مشکلات را به تنهایی حل کنند. 💠 اگر مشکلی را مخفی می‌کنند یعنی مایل هستند به تنهایی موضوع را حل کنند و خود را برای حل آن قادر می‌دانند. 💠 پس کتمان برخی مشکلات یا مسائل توسط آنها نشانه بی‌اعتمادی به شما نیست. 💠 آنها در صورت لزوم با شما در میان می‌گذارند. وظیفه شما خانمها این است که بعد از مطلع شدن، مرد را نصیحت نکنید و حتی احساس درونی او را تایید نمایید. مثلا بگویید: من مطمئنم که قادر هستی این مشکل را حل کنی! 💠 با روانشناسی یکدیگر و آگاهی از تفاوتهای روحی و شخصیتی یکدیگر، مانع ایجاد بگو مگو و مشاجرات لفظی شویم!
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . .الان دیگه بزرگتر شده بودم وآبجیم وپسر عموم عاشق هم بود
📜 🩷 . وای به حال اینکه زن بابابیاد به نظرت چه شکلیه اگه خیلی بدجنس باشه چی توکه دیریازودشوهرمیکنی اونوقت ماچی میشیم .آبجیم میگفت نه نترس دیگه ازآقام که بدترنیست ماچندساله آقام روتحمل کردیم اونم تحمل میکنیم. آقام اومدتوشنگول وسرحال وخوشحال بودازوضعیت وحالش فهمیدیم که خاک برسرشدیم وقبول کردن دست کرد توجیبش وسه تاشکلات کام گرفت جلومن بیانصف کنیدبخوریدانقدزیادیدکه نمیتونستم‌به‌تعدادبیارم‌براتون.فردابااعظم وفاطمه تموم خونه روتمیزآب وجاروکنیدطویله وتخته خونه وحیاط برق بزنه پس فرداعروس میاد.زبون درازی وبلبل زبونی واخم تخم هم نداریم.هرچی گفت جزکلمه چشم نمیخوام بشنوم خواب وخوش گذرونی هم دیگه تعطیل زودبخوابید کلی کارداریم.فرداتموم خونه تمیز وآب وجاروکردیم.رفتیم کهریزآب زیادی هم آوردیم که دیگه ازخونه بیرون نریم مثلاعروسی آقام بود.زن عموهام اومدن واسه نهارآبگوشت بارگزاشتن منم داشتم ماست میریختم توپیاله هاکه صدای کیل بلندشدرفتم روایوون توحیاط رونگاه کردم‌یه زن چهل ساله که یه چشمم کوربودوشبیه جادوگرها به نظرمیرسیدیه نظرازش ترسیدم یه سی چهل‌نفرم‌مهمون‌باخودشون‌آورده‌بودن.بعدازخوردن نهارمهمونایکی یکی رفتن وآقاموماروصدازدکه چایی ببریم وبشینیم که آشنامون کنه.ازحرف زدنش زن بدی بنظرنمیومدحالا یا داشت نقش بازی می‌کرد.عروس خانوم بعدشام زودرفت تواتاق وگرفت خوابید.ولی من خوابم‌نمیبرددلم‌شورمیزدانگارقراربوداتفاقی بیفته آبجیم هی میرفت بیرون ومیومدتواتاق وباخودش حرف میزد.خیلی نگرانش بودم عجیب شده بودتوهمین فکرابودم رفتم زیرکرسی ولحاف روکشیدم روسرم نمیدونم کی خوابم برد.صبح باصدای گریه ودادبیدادبیدارشدم.باموهای ژولیده وچشمای بادکرده رفتم بیرون دیدم زن بابام داره دادمیزنه فکرکردم آقام روزاولی مثه ننه بدبختم کتکش زده ولی نه آبجی بدبختم آبجی خوشگلم خودشوازپشت بوم پرت کرده پایین وتموم سروصورتش خونیه...ترسیده بودم دست وپام‌میلرزیدخودموبه زوررسوندم بالاسرش آبجی توروخداپاشومن جزتوکسی وندارم آبجی توروخدامن میترسم تنهایی آبجی بخاطرمن پاشوپاشولعنتی توهم آبجیمی هم ننمی هم دوستمی همه کسمی پاشوتموم صورتموباچنگ کنده بودم ماشین آوردن وخواهرموغرق درخون بردن شهرآقام متنفربودم اونودلیل همه بدبختی هامون میدیدم ازخدامیخواستم اون جای آبجیم بود. جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・
💕 💕 ▪️در قسمت های گذشته گفته شد که باید خلوت گفتگو داشته باشیم ♦️نکاتی که باید در خلوت گفتگو هایمان رعایت کنیم: 1️⃣نباید تسویه حساب کنیم. 🔻گاهی خلوت گفتگو داریم که بتوانیم تسویه حساب کنیم. 🔘گفتگـو، ابـزاری بـرای ارتبـاط بهتـر، حـل مشـکات، برنامـه ریـزی بهتـر، تبـادل عاطفـی و... اسـت. 🔸مثـلا شــوهر محبــت نمیکنــد و همســر بــرای حــل ایــن مشــکل وقــت بــرای صحبــت کــردن ایجــاد کنـد، نـه اینکـه بـه شـوهر محبـت نکنـد.❌ 2️⃣ در گفتگو هایمان باید صادق و راستگو باشیم. ❌در ارتباط کلامی زن و مرد مطلقا نباید به سمت دروغ بروند. ⚠️چون اولین دروغی که گفته میشود پایه های زندگی را متزلزل میکند. 💢بــه زن نمیشــود دروغ گفــت و ســریع دروغ مــرد را میفهمــد. و ایــن بــه دلیــل بــالا بــودن هــوش درونــی زنان اســت. 3️⃣در هنگام گفتگو به طرف مقابل فرصت پاسخگویی بدهیم. 🔻وقتـی بـه طـرف مقابـل فرصـت گفتگـو داده نمـی شـود حـرص و اعصبانیـت او را در مـی آورد! برخـی افـراد مسـتبد هسـتند در گفتگـو کـه ایـن عـادت خوبی نیسـت. 4️⃣ذهن خوانی نکنید. 🔻یعنی برداشت از فکر و ذهن طرف مقابل نداشته باشیم و براساس آن قضاوت نکنیم. 5️⃣شنونده خوبی باشیم و بین سخنان طرف مقابل وارد نشویم 6️⃣از واژه های آرام بخش استفاده شود. 🔻مثلا: مهربانم، عزیزم، تو امید من هستی، تو پناه من هستی و... . از کلمات غیر ضروری و مضر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر چیزی از کسی دریافت میکنی که تو رو می رنجونه به دل نگیر . ./دکتر انوشه 🎥
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 داستان چوبان... 🍃🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 📌داستان 🍃🌺 چوپانی به عالِمی که در صحرا تشنه بود، کاسه‌ای شیر داد. سپس رفت و بزی برای او آورد و ذبح کرد. عالِم از سخاوت این چوپان که تعداد کمی بز داشت در حیرت شد. پرسید: چرا چنین سخاوت می‌کنی؟ چوپان گفت: روزی با پدرم به خانهٔ مرد ثروتمندی رفتیم از ثروت او حسرت خورده و آرزوی ثروت او را کردم آن مرد ثروتمند لقمهٔ نانی به ما داد پدرم گفت: در حسرت ثروت او نباش هر چه دارد و حتی خود او را، روزی زمین به خود خواهد بلعید و او فقط مالک این لقمهٔ نان بود که توانست به ما ببخشد و از نابودی نجاتش دهد بدان ثروت واقعی یک مرد آن است که می‌تواند ببخشد و با خود از این دنیا به آن دنیا بفرستد چوپان در این سخنان بود و بز را برای طبخ حاضر می‌کرد که سیلی از درّه روان شد و گوسفندان را با خود برد چوپان گفت: خدایا! شکرت که چیزی از این سیلاب مرا مالک کردی که بخشیدم و به سرای دیگر فرستادم عالِم که در سخن چوپان حیران مانده بود گفت: از تو چیزی یاد گرفتم که از هیچ‌کس نیاموخته بودم مرا ثروت زیاد است که ده برابر آنچه این سیلاب از تو ربوده است احشام خریده و به تو هدیه خواهم کرد چوپان گفت: بر من به اندازهٔ بزهایم که سیلاب برد احسان کن که بیش از آن ترس دارم اگر ببخشی دست احسان مرا با این احسان خود بخاطر تیزشدن چاقوی طمعم بریده باشی.