eitaa logo
سخنان ناب دکتر انوشه👌
9.9هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
14.3هزار ویدیو
34 فایل
روانشناسی دکتر انوشه 💫﷽💫 تبلیغات پر بازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃 عاشقانه ای زیبا
خداخاک را بر گرفت. می خواست لیلی را بسازد، از خود در آن دمید و لیلی پیش از آن که با خبر شود عاشق شد. سالیانی است که لیلی عشق می ورزد، لیلی باید عاشق باشد. زیرا خداوند در آن دمیده است و هرکه خدا در آن بدمد، عاشق می شود. لیلی نام تمام دختران ایران زمین است، نام دیگر انسان. لیلی زیر درخت انار نشست، درخت انار عاشق شد، گل داد، سرخ سرخ. گلها انار شدند، داغ داغ، هر اناری هزار دانه داشت. دانه ها عاشق بودند، بی تاب بودند، توی انار جا نمی شدند. انار کوچک بود، دانه ها بی تابی کردند، انار ترک برداشت. خون انار روی دست لیلی چکید. لیلی انار ترک خورده را خورد. مجنون به لیلی اش رسید. خدا گفت: راز رسیدن فقط همین است، فقط کافیست انار دلت ترک بخورد. خدا ادامه داد: لیلی یک ماجراست، ماجرایی آکنده از من، ماجرایی که باید بسازیش. شیطان گفت: تنها یک اتفاق است، بنشین تا اتفاق بیفتد. آنان که سخن شیطان را باور کردند، نشستند و لیلی هیچ گاه اتفاق نیفتاد. اما مجنون بلند شد، رفت تا لیلی اش را بسازد … خدا گفت: لیلی درد است، درد زادنی نو، تولدی به دست خویش. شیطان گفت: آسودگی ست، خیالی ست خوش. خدا گفت: لیلی، رفتن است. عبور است و رد شدن. شیطان گفت: ماندن است و فرو در خویشتن رفتن. خدا گفت: لیلی جستجوست. لیلی نرسیدن است و بخشیدن. شیطان گفت: لیلی خواستن است، گرفتن و تملک خدا گفت: لیلی سخت است، دیر است و دور از دسترس شیطان گفت: ساده است و همین جا دم دست است … و این چنین دنیا پر شد از لیلی هایی زود، لیلی های ساده ی اینجایی، لیلی هایی نزدیک لحظه ای. خدا گفت: لیلی زندگی است، زیستنی از نوعی دیگر. لیلی جاودانی شد و شیطان دیگر نبود. مجنون، زیستنی از نوعی دیگر را برگزید و می دانست که لیلی تا ابد طول می کشد. لیلی می دانست که مجنون نیامدنی است، اما ماند، چشم به راه و منتظر، هزار سال. لیلی راه ها را آذین بست و دلش را چراغانی کرد، مجنون نیامد، مجنون نیامدنی است. خدا پس از هزار سال لیلی را می نگریست، چراغانی دلش را، چشم به راهی اش را. خدا به مجنون می گفت نرود، مجنون به حرف خدا گوش می داد. خدا ثانیه ها را می شمرد، صبوری لیلی را.عشق درخت بود، ریشه می خواست، صبوری لیلی ریشه اش شد. خدا درخت ریشه دار را آب داد، درخت بزرگ شد، صدها شاخه، هزاران برگ، ستبر و تنومند. سایه اش خنکی زمین شد، مردم خنکی اش را فهمیدند، مردم زیر سایه ی درخت لیلی بالیدند. لیلی هنوز هم چشم به راه است چراکه درخت لیلی ریشه می کند. خدا درخت ریشه دار را آب می دهد. مجنون نمی آید، مجنون هرگز نمی آید. مجنون نیامدنی است، زیرا که درخت ریشه می خواهد. لیلی قصه اش را دوباره خواند، برای هزارمین بار و مثل هربار لیلی قصه باز هم مرد. لیلی گریست و گفت: کاش این گونه نبود. خدا گفت : هیچ کس جز تو قصه ات را تغییر نخواهد داد. لیلی! قصه ات را عوض کن. لیلی اما می ترسید، لیلی به مردن عادت داشت، تاریخ به مردن لیلی خو گرفته بود. خدا گفت: لیلی عشق می ورزد تا نمیرد، دنیا لیلی زنده می خواهد. لیلی آه نیست، لیلی اشک نیست، لیلی معشوقی مرده در تاریخ نیست، لیلی زندگی است. لیلی! زندگی کن. اگر لیلی بمیرد، دیگر چه کسی لیلی به دنیا بیاورد؟ چه کسی گیسوان دختران عاشق را ببافد؟ چه کسی طعام نور را در سفره های خوشبختی بچیند؟ چه کسی غبار اندوه را از طاقچه های زندگی بروبد؟ چه کسی پیراهن عشق را بدوزد؟ لیلی! قصه ات را دوباره بنویس. لیلی به قصه اش برگشت. این بار نه به قصد مردن، بلکه به قصد زندگی. و آن وقت به یاد آورد که تاریخ پر بود از لیلی های ساده ی گمنام …
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نحوه صحیح رفتار با کودکی که خلاف قانون خانه برخی کارها انجام می‌دهد - دلیل قانون گذاری را برایشان شرح دهید/روانشناس پهلوان نشان
هیچگاه به دنبال صورت زیبا نباشید روزی پیر خواهد شد ! هیچگاه به دنبال پوست خوب نباشید روزی چروک خواهد شد ! هیچگاه به دنبال اندام خوب نباشید روزی عوض خواهد شد ! هیچگاه به دنبال موی زیبا نباشید روزی سپید خواهد شد ! در عوض بدنبال قلبی وفادار باشید که تا ابد دوستتان خواهد داشت...❤️👌
♥️🍃 🔴 به مردان اندرز ندهید⛔️ 💠مردان دوست دارند که مشکلات را به تنهایی حل کنند. 💠 اگر مشکلی را مخفی می‌کنند یعنی مایل هستند به تنهایی موضوع را حل کنند و خود را برای حل آن قادر می‌دانند. 💠 پس کتمان برخی مشکلات یا مسائل توسط آنها نشانه بی‌اعتمادی به شما نیست. 💠 آنها در صورت لزوم با شما در میان می‌گذارند. وظیفه شما خانمها این است که بعد از مطلع شدن، مرد را نصیحت نکنید و حتی احساس درونی او را تایید نمایید. مثلا بگویید: من مطمئنم که قادر هستی این مشکل را حل کنی! 💠 با روانشناسی یکدیگر و آگاهی از تفاوتهای روحی و شخصیتی یکدیگر، مانع ایجاد بگو مگو و مشاجرات لفظی شویم!
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . .الان دیگه بزرگتر شده بودم وآبجیم وپسر عموم عاشق هم بود
📜 🩷 . وای به حال اینکه زن بابابیاد به نظرت چه شکلیه اگه خیلی بدجنس باشه چی توکه دیریازودشوهرمیکنی اونوقت ماچی میشیم .آبجیم میگفت نه نترس دیگه ازآقام که بدترنیست ماچندساله آقام روتحمل کردیم اونم تحمل میکنیم. آقام اومدتوشنگول وسرحال وخوشحال بودازوضعیت وحالش فهمیدیم که خاک برسرشدیم وقبول کردن دست کرد توجیبش وسه تاشکلات کام گرفت جلومن بیانصف کنیدبخوریدانقدزیادیدکه نمیتونستم‌به‌تعدادبیارم‌براتون.فردابااعظم وفاطمه تموم خونه روتمیزآب وجاروکنیدطویله وتخته خونه وحیاط برق بزنه پس فرداعروس میاد.زبون درازی وبلبل زبونی واخم تخم هم نداریم.هرچی گفت جزکلمه چشم نمیخوام بشنوم خواب وخوش گذرونی هم دیگه تعطیل زودبخوابید کلی کارداریم.فرداتموم خونه تمیز وآب وجاروکردیم.رفتیم کهریزآب زیادی هم آوردیم که دیگه ازخونه بیرون نریم مثلاعروسی آقام بود.زن عموهام اومدن واسه نهارآبگوشت بارگزاشتن منم داشتم ماست میریختم توپیاله هاکه صدای کیل بلندشدرفتم روایوون توحیاط رونگاه کردم‌یه زن چهل ساله که یه چشمم کوربودوشبیه جادوگرها به نظرمیرسیدیه نظرازش ترسیدم یه سی چهل‌نفرم‌مهمون‌باخودشون‌آورده‌بودن.بعدازخوردن نهارمهمونایکی یکی رفتن وآقاموماروصدازدکه چایی ببریم وبشینیم که آشنامون کنه.ازحرف زدنش زن بدی بنظرنمیومدحالا یا داشت نقش بازی می‌کرد.عروس خانوم بعدشام زودرفت تواتاق وگرفت خوابید.ولی من خوابم‌نمیبرددلم‌شورمیزدانگارقراربوداتفاقی بیفته آبجیم هی میرفت بیرون ومیومدتواتاق وباخودش حرف میزد.خیلی نگرانش بودم عجیب شده بودتوهمین فکرابودم رفتم زیرکرسی ولحاف روکشیدم روسرم نمیدونم کی خوابم برد.صبح باصدای گریه ودادبیدادبیدارشدم.باموهای ژولیده وچشمای بادکرده رفتم بیرون دیدم زن بابام داره دادمیزنه فکرکردم آقام روزاولی مثه ننه بدبختم کتکش زده ولی نه آبجی بدبختم آبجی خوشگلم خودشوازپشت بوم پرت کرده پایین وتموم سروصورتش خونیه...ترسیده بودم دست وپام‌میلرزیدخودموبه زوررسوندم بالاسرش آبجی توروخداپاشومن جزتوکسی وندارم آبجی توروخدامن میترسم تنهایی آبجی بخاطرمن پاشوپاشولعنتی توهم آبجیمی هم ننمی هم دوستمی همه کسمی پاشوتموم صورتموباچنگ کنده بودم ماشین آوردن وخواهرموغرق درخون بردن شهرآقام متنفربودم اونودلیل همه بدبختی هامون میدیدم ازخدامیخواستم اون جای آبجیم بود. جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・
💕 💕 ▪️در قسمت های گذشته گفته شد که باید خلوت گفتگو داشته باشیم ♦️نکاتی که باید در خلوت گفتگو هایمان رعایت کنیم: 1️⃣نباید تسویه حساب کنیم. 🔻گاهی خلوت گفتگو داریم که بتوانیم تسویه حساب کنیم. 🔘گفتگـو، ابـزاری بـرای ارتبـاط بهتـر، حـل مشـکات، برنامـه ریـزی بهتـر، تبـادل عاطفـی و... اسـت. 🔸مثـلا شــوهر محبــت نمیکنــد و همســر بــرای حــل ایــن مشــکل وقــت بــرای صحبــت کــردن ایجــاد کنـد، نـه اینکـه بـه شـوهر محبـت نکنـد.❌ 2️⃣ در گفتگو هایمان باید صادق و راستگو باشیم. ❌در ارتباط کلامی زن و مرد مطلقا نباید به سمت دروغ بروند. ⚠️چون اولین دروغی که گفته میشود پایه های زندگی را متزلزل میکند. 💢بــه زن نمیشــود دروغ گفــت و ســریع دروغ مــرد را میفهمــد. و ایــن بــه دلیــل بــالا بــودن هــوش درونــی زنان اســت. 3️⃣در هنگام گفتگو به طرف مقابل فرصت پاسخگویی بدهیم. 🔻وقتـی بـه طـرف مقابـل فرصـت گفتگـو داده نمـی شـود حـرص و اعصبانیـت او را در مـی آورد! برخـی افـراد مسـتبد هسـتند در گفتگـو کـه ایـن عـادت خوبی نیسـت. 4️⃣ذهن خوانی نکنید. 🔻یعنی برداشت از فکر و ذهن طرف مقابل نداشته باشیم و براساس آن قضاوت نکنیم. 5️⃣شنونده خوبی باشیم و بین سخنان طرف مقابل وارد نشویم 6️⃣از واژه های آرام بخش استفاده شود. 🔻مثلا: مهربانم، عزیزم، تو امید من هستی، تو پناه من هستی و... . از کلمات غیر ضروری و مضر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر چیزی از کسی دریافت میکنی که تو رو می رنجونه به دل نگیر . ./دکتر انوشه 🎥
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 داستان چوبان... 🍃🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 📌داستان 🍃🌺 چوپانی به عالِمی که در صحرا تشنه بود، کاسه‌ای شیر داد. سپس رفت و بزی برای او آورد و ذبح کرد. عالِم از سخاوت این چوپان که تعداد کمی بز داشت در حیرت شد. پرسید: چرا چنین سخاوت می‌کنی؟ چوپان گفت: روزی با پدرم به خانهٔ مرد ثروتمندی رفتیم از ثروت او حسرت خورده و آرزوی ثروت او را کردم آن مرد ثروتمند لقمهٔ نانی به ما داد پدرم گفت: در حسرت ثروت او نباش هر چه دارد و حتی خود او را، روزی زمین به خود خواهد بلعید و او فقط مالک این لقمهٔ نان بود که توانست به ما ببخشد و از نابودی نجاتش دهد بدان ثروت واقعی یک مرد آن است که می‌تواند ببخشد و با خود از این دنیا به آن دنیا بفرستد چوپان در این سخنان بود و بز را برای طبخ حاضر می‌کرد که سیلی از درّه روان شد و گوسفندان را با خود برد چوپان گفت: خدایا! شکرت که چیزی از این سیلاب مرا مالک کردی که بخشیدم و به سرای دیگر فرستادم عالِم که در سخن چوپان حیران مانده بود گفت: از تو چیزی یاد گرفتم که از هیچ‌کس نیاموخته بودم مرا ثروت زیاد است که ده برابر آنچه این سیلاب از تو ربوده است احشام خریده و به تو هدیه خواهم کرد چوپان گفت: بر من به اندازهٔ بزهایم که سیلاب برد احسان کن که بیش از آن ترس دارم اگر ببخشی دست احسان مرا با این احسان خود بخاطر تیزشدن چاقوی طمعم بریده باشی.
ازحضرت سلیمان(ع) 🍃مردی یک طوطی را که حرف می‌زد در قفس کرده بود و سر گذری می‌نشست. اسم رهگذران را می‌پرسید و به ازای پولی که به او می‌دادند طوطی را وادار می‌کرد اسم آنان را تکرار کند. ☀️روزی حضرت سلیمان از آنجا می‌گذشت. حضرت سلیمان زبان حیوانات را می‌دانست. طوطی با زبان طوطیان به ایشان گفت: «مرا از این قفس آزاد کن.» ✨حضرت به مرد پیشنهاد کرد که طوطی را آزاد کند و در قبال آن پول خوبی از ایشان دریافت کند. مرد که از زبان طوطی پول درمی‌آورد و منبع درآمدش بود، پیشنهاد حضرت را قبول نکرد. حضرت سلیمان به طوطی گفت: «زندانی بودن تو به خاطر زبانت است.» 🦜طوطی فهمید و دیگر حرف نزد. مرد هر چه تلاش کرد فایده‌ای نداشت. بنابراین خسته شد و طوطی را آزاد کرد. 👌نتیجه:بسیار پیش می‌آید که ما انسانها اسیر داشته‌های خود هستیم.
💎داستان کوتاه💎 گويند كه در شهر نيشابور موشی به نام «زيرک» در خانه‌ی مردی زندگی می‌كرد. زيرک درباره‌ی زندگی خود چنين می‌گويد: «هرگاه مرد صاحب‌خانه خوراكی برای روز ديگر نگه میداشت، من آن را ربوده و می‌خوردم و مرد هر چه تلاش می‌كرد تا مرا بگيرد، كاری از پيش نمی‌برد. تا اينكه شبی مهمانی برای مرد آمد، او انسانی جهان‌ ديده و سرد و گرم روزگار چشيده بود. هنگامی كه مهمان برای مرد سخن می‌گفت، صاحب خانه برای آن‌كه ما را از ميان اتاق رفت و آمد می كرديم براند(فراری دهد)، دست‌هايش را به ‌هم ميزد، مهمان از اين كار مرد خشمگين شد و گفت؛ من سخن می‌گويم آنگاه تو كف می زنی؟ مرا مسخره می‌كنی؟ مرد گفت؛ برای آن دست می زنم كه موش‌ها بر سر سفره نريزند و آن‌ چه آورده‌ايم را ببرند. مهمان پرسيد؛ آيا هر چه موش در اين خانه‌اند همگی جرات و توان چنين كاری را دارند؟ مرد گفت نه! يكی از ايشان از همه دليرتر است، مهمان گفت: بی‌گمان اين جرات او شوندی(دليلی) دارد و من گمان می كنم كه اين كار را به پشتيبانی چيزی انجام می‌دهد، پس تيشه‌ای برداشت و لانه‌ی مرا كند، من در لانه‌ی ديگری بودم و گفته‌های او را میشنيدم. در لانه‌ی من ١٠٠٠ دينار بود كه نمی دانم چه ‌كسی آن‌جا گذاشته بود اما هرگاه آن‌ها را می‌ديدم و يا به‌ آن‌ها می‌انديشيدم، شادی و نشاط و جرات من چند برابر می‌شد. مهمان زمين را كند تا به زر رسيد و آن را برداشت و به مرد گفت كه، شوند دليری موش اين زر بود، زيرا كه مال پشتوانه‌ای بس نيرومند است، خواهی ديد كه از اين پس موش ديگر زيانی به تو نخواهد رسانيد، من اين سخن‌ها را می شنيدم و در خود احساس ناتوانی و شكست می كردم، دانستم كه ديگر بايد از آن سوراخ، به جايي ديگر رفت. چندی نگذشت كه در بين موش‌هاي ديگر كوچک شمرده شدم و جايگاه خود را از دست دادم و ديگر مانند گذشته بزرگ نبودم، كار به جایی رسيد كه دوستان مرا رها كردند و به دشمنانم پيوستند، پس من با خود گفتم كه، هر كس مال ندارد، دوست، برادر و يار ندارد، مهمان و صاحب‌خانه، زر را بين خود بخش كردند. صاحب‌خانه زر را در كيسه‌ای كرد و بالای سر خود گذاشت و خوابيد، من خواستم از آن چيزی باز آرم تا شايد از اين بدبختی رهایی يابم، هنگامی كه به بالای سر او رفتم، مهمان بيدار بود و يک چوب بر من زد كه از درد آن بر خود پيچيدم و توان بازگشت به لانه را نداشتم، به سختی خود را به لانه رساندم و پس از آن‌كه دردم اندكی كاسته شد، دوباره آز مرا برانگيخت و بيرون آمدم، مهمان چشم به راه من بود، چوبی ديگر بر سر من كوفت، آن‌چنان كه از پای درآمدم و افتادم، با هزار نيرنگ خود را به سوراخ رساندم، درد آن زخم‌ها، همه‌ی جهان را بر من تاريک ساخت و دل از مال و دارایی كندم، آن‌جا بود كه دريافتم، پيش‌آهنگ همه‌ی بلاها طمع است، پس از آن، به ناچار كار من به جایی رسيد كه به آن‌چه در سرنوشت است خشنود شدم، بنابراين از خانه‌ی آن مرد رفتم و در بيابانی لانه ساختم.» 💎💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐در این شب زیبا دعا می‌کنم خدا به همتون ⭐یه قلب زیبا و مهربون بده ⭐قلبی که فقط و فقط برای✨ ⭐رضایت و خشنودی خدا بتپه ⭐و جز یاد خدا یادی توش نباشه✨ ⭐با قلب‌های مهربونتون ما رو هم دعا کنید✨ ⭐شبتون در پناه خداوند یکتا و مهربان🌙
نجومی اسلامی ✴️ شنبه 👈 7 مهر / میزان 1403 👈24 ربیع الاول 1446👈28 سپتامبر 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. 📛امروز برای امور زیر مناسب نیست : 📛سفر. 📛و دیدارها خوب نیست. 🚘مسافرت: مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 👶 مناسب زایمان نیست. 💑مباشرت امشب: مباشرت کراهت یا استحباب ندارد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج اسد و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️عهد و پیمان نوشتن با رقیب‌. ✳️خرید احشام و چارپایان. ✳️شروع به معالجه و درمان. ✳️جابجایی و نقل و انتقال. ✳️ و خون دادن نیک است. 🟣امور کتابت ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب نیست. 💇💇‍♂  اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث اصلاح امور می شود. 💉💉 حجامت: فصد زالو انداختن خون_دادن یا در این روز از ماه قمری، باعث دفع صفرا می شود. 😴😴 تعبیر خواب : خواب و رویایی که امشب. (شبِ یکشنبه) دیده شود تعبیرش در آیه ی 25 سوره مبارکه "فرقان" است. یوم تشقق السماء بالغمام و نزل الملائکه تنزیلا... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده را خصومت یا گفتگویی ناشایست پیش آید صدقه بدهد تا رفع گردد. چیزی همانند آن قیاس گردد... کتاب تقویم همسران صفحه ۱۱۶ 💅 ناخن گرفتن. شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن، روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود) 🙏🏻 استخاره: وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد. 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. ‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌‏‌ 🤍💫شروع هفته تون بخیر ❤️💫بـوم روزتــون رنـگـیـن 🤍💫طرح زمینه اش مهربانی ❤️💫لــحــظـــه هـــاتـــون 🤍💫پـراز اتـفـاقـات قـشـنـگ ❤️💫افـکـار بـلـنـدتـان سـبـز 🤍💫و دلتان به پاکی آسمان ❤️💫آغـاز هفته تون بسلامتی 🤍💫و سرشاراز معجزه‌ی خدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆پدر شوهرم فردای بله برون زنگ زده میگه رشته تحصیلی دخترتون خوب نبود به مهریه نمی‌خوره!/دکتر عزیزی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ۴۷ بار خواستگاری رفتم!/ به نوبه خودم همه را می‌پسندیدم/ یه شب تو یه کوچه دو جا رفتم خواستگاری 😂 💞اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا همسرانه ❤️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . وای به حال اینکه زن بابابیاد به نظرت چه شکلیه اگه خیلی
📜 🩷 . تموم صورتم جای چنگ بود وخونی مثل ابر بهار گریه میکردم وتو دلم آقامو نفرین میکردم که نزاشت منم باهاشون برم .دعا میکردم آبجیم چیزیش نشه وگرنه منم میمیرم تنهایی با شش تا بچه کوچیک چیکار کنم من با زنی که نمیشناسم چه جوری زندگی کنم از خدا اززمین وزمان گله داشتم که چرا ازبچگی تا الان ما یه روز خوش نداشتیم هرروز مصیبت وکتک ودعوا .دوسه روزی از رفتنشون میگذشت که صدای کوبیده شدن در اومد جوری که انگار میخواستن درو از جا بکنن سریع رفتم تو حیاط وگفتم چته در کندی کی هستی دروبازکردم .عباس بود بدبخت از ده بالا که یه روز با اینجا فاصله داشت که برای کار وقهر رفته بود برگشته بود اونم پیاده با لبهای ترک خورده و خشک بی حال گفت چه خاکی به سرم شده وافتاد رو زمین واز گشنگی وتشنگی خستگی بی هوش شد .دوسه تا ازمردهای همسایه رو صدا زدم وعباس رو بردن تو اتاق یکی دوساعت گذشت تا به هوش بیاد .مثل بچه ها گریه میکرد وتو سرو صورت خودش میکوبید وسرش رو به دیوار میکوبید وناله میکرد خیلی دلم برایش سوخت اصلا ازاون عباس مغرور وچهارشونه وقدبلند خبری نبود .هردومون اشک ریختیم عباس گفت میرم شهر انتظار فایده نداره .لباسها وکفشاشو پوشیدو رفت .یه دوسه روزی بود که عباس هم رفته بود که ماشین داری که برده بودشون اومد سریع رفتم جلو گفتم آبجیم چی شد ها خوبه اره توروخدا بگو خوبه توروخدا بگو زود میاد .که سرشو بلند کرد وگفت حالش خیلی بد بود چندتا عمل داشت چندروز بی هوش بود ولی فردای روزی که عباس اومد بالاخره به هوش اومد چشمتون روشن صداش تو سرم اکو میشد چمتون روشن چمتون روشن .آبجیم منتظر عباسش بود وقتی اونو دیده به هوش اومده خدایا شکرت .چندروز بعد خبر اوردن که مرخص شده تموم خونه رو آب وجارو کردم واب آوردم بچهارو حموم کردم وخمیر کردم واسه نون پختن .خدا روشکر زن بابا اورده بودیم مارو بزرگ کنه مثلا خودشم اومده بود شده بود سربار صبح تا شب یا میخوابید یا تو اتاق ودرو قفل میکرد فقط سر شام وناهار میومد الحمدالله فقط واسه خوردن .دوتا تغار بزرگ تنهایی نون پختم تموم زنهایی که یه روز نمیومدن واسه ما نون بپزن الان در خونه صف میبستن واسه اینکه من برم کمکشون کنم .یه سینی بزرگ کشمش پاک کردم وپول دادم از شهر برام نخودچی اوردن قاطیش کردم آخه میدونستم آبجیم بیاد مهمون میاد اقامم که درقید وبند اینکارا نبود .بالاخره صدای بوق ماشین اومد .ابجی خوشگلم بود خیلی میترسیدم که مثل ننم ازبیمارستان لعنتی برنگرده .زود رفتم جلو در بعلش کردم وبوسیدمش .تموم همسایه ها یکی یکی واسه عیادت میومدن ... . جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌
🔻چگونه با كودك خجالتي برخورد كنيم؟! 🔸از واژه‌های تمسخرآمیز مانند ترسو، خجالتی، دست و پاچلفتی و بی‌عرضه استفاده نکنید. 🔸از سرزنش کودک به دلیل بازی نکردن با همسالان بپرهیزید. 🔸او را با دیگران مقایسه نکنید و اجتماعی بودن اطرافیانش را به رخ او نکشید. 🔸در کودک احساس امنیت ایجاد کنید و از دیگران او را نترسانید. 🔸به کودک برچسب خجالتی بودن نزنید. 🔸به کودک مسئولیت‌های کوچک بدهید و اعتماد به نفس او را تقویت کنید. 🔸رفتار مثبت و واقعی در کودک پیدا کنید و آنها را برجسته کنید و تشویقش کنید. 🔸فرزندتان را همان طور که هست، بپذیرید و توقع و انتظار بی‌مورد و بیش از حد نداشته باشید. 🔸درباره تجربیات خوب فرزندتان با همبازی‌هایش صحبت کنید. 🔸متناسب با سن و توانایی فرزندتان یکی دو هنر و تردستی به او بیاموزید (نظیر بازی با طناب یا حلقه پلاستیکی). این کار به کودک کمک می‌کند برای نشان دادن خودش به همسالانش فرصت داشته باشد. 🔸بازی‌های دسته‌جمعی که در آنها بزرگسالان با کودکان مشارکت می‌کنند انجام دهید.