eitaa logo
سخنان ناب دکتر انوشه👌
9هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
14.6هزار ویدیو
34 فایل
روانشناسی دکتر انوشه 💫﷽💫 تبلیغات پر بازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️🍃 زندگی بی‌هدف درست مثل قطاری است که بدون تعیین مقصد درحرکت باشد. این قطار یا به ناکجاآباد میرسد یا واژگون می شود. اگر هدف نهایی‌تان مشخص نکرده باشید به مقصدی که آرزویش را در سردارید نخواهید رسید! هر فرد موفقی برای خود اهداف مشخص و معینی دارد که به‌صورت پیوسته و هدفمند به سمت آن‌ها پیش می‌رود. همسرانه ❤️
⁣در زندگی مشترک چیزهایی مهم تر از و هم هست : مثل با یکدیگر ، مهربانی ، تفاهم ، ،و...... .و صد البته از همه مهم تر ، چیزی که لازمه زندگی است ،:بخشندگی، و ! اگر ازتان بر می آید ، که باید بر بیاید ، وقتی همسرتان اشتباهی کرد ، که ممکن است بکند ، باید هر جور شده ، ببخشیدش ببخشیدش...
همسرداری خانم ها بخوانند.... ♦️ مرد نیاز به محبت داره ♦️ خانم محترم همه ی انسانها تشنه دوستی و محبت هستند. اصلا دل انسان به محبت زندست. ❌ چرا فک میکنی چون مرده پس نیازی نداره ❗️⁉️ کسی که بدونه محبوب دیگران نیست خودشو بی کس و تنها میبینه هاا بعد پژمرده میشه بعد افسرده میشه 🌹تازه خانوم محترم ~ مرد تو قبل ازدواج محبت های فراوان پدر و مادرش رو داشته ~ حالااا اومده با شما ملکه ی زیباا پیوند زده دلشو👇 🌹 یعنی دلش میخواد که اون محبت ها رو از شما ببینه خانووووم محترم 🌹 از صمیم قلب دوسش داشته باش آخه میدونی؟!! انتظار داره به اندازه همه دوسش داشته باشی. شب و روز برای آسایش و رفاه تو زحمت میکشه حاصل دسترنجشو تقدیمت میکنه 🌹 شریک زندگی و مونس دائمی و غمخوار همیشگیته. ❣❣ مطمئن باش که اگه دوسش داشته باشی اونم بهت علاقه مند میشه ❤️💛 محبت و مهربانی یه پیوند دو طرفست 💙💜 مهربانیتو نشون بده خانووم خونه 💝 اعجاز میکنه محبت تو 💝 🌹 اگه دو طرفه شد پیمان زناشوییتون استوار میشه و خطر جدایی از بین میره.
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #سوری #ادامه_دارد حسابی گیج شده بودم و میدونستم که عاقلانه هم نیست که به کسی
📜 🩷 شب موقع شام بود که سیفی هم اومد خونه و همگی سر سفره نشستیم. سیفی تا چشمش به من افتاد چند لحظه مات نگام کرد و گفت این چه سر و وضعیه؟ چرا زخم و زیلی هستی؟ قبل از اینکه من دهنم باز بشه ننه سیفی گفت چیزی نیست پسر سر سفره وقت این حرفا نیست. غذاتونو بخورید. شهربانو گفت چیو هیچی نیست؟ چرا مخفی میکنید؟ این عفریته امروز میخواست مهدی رو بکشه. سیفی چشماش گرد شد و گفت چی میگی تو؟ _ این خانم به بچه میوه با هسته داده و هسته تو گلوش گیر کرد و داشت میمرد. خدایی شد که مش حسن تونست نجاتش بده. بچم مثل قیر سیاه شده بود. ننه سیفی گفت بچس دیگه بازیگوشی کرده پریده گلوش. این دختر بخت برگشته چه گناهی داره؟ + اگه اینجوره که شما میگید چرا مهدی تو اتاق سوری بوده؟ اصلا این با بچه ی من چکار داشته؟ سیفی نگاهی بهم کرد و منتظر جواب بود. جرئتمو جمع کردم و گفتم بار اول نیست که مهدی میاد پیش من. خودش دوس داره بیاد با هم بازی کنیم. شهربانو گفت: حرف مفت نزن بچه ی من کاری به تو نداره. سیفی گفت: مهدی بابا سوری راست میگه؟ تو دوس داری با هم بازی کنید؟ مهدی نگاهی به مامانش و بعد به من کرد و گفت: آره ولی ببخشید مامان چون میدونستم از سوری بدت میاد یواشکی میرفتم که دعوام نکنی، آخه سوری خیلی چیزای قشنگی با چوب برام درست میکنه. شهربانو یه پس گردنی به مهدی زد و گفت تو خیلی بیجا کردی. دفعه ی بعد ببینم نزدیک این جادوگر شدی قلم پاتو خورد میکنم. سیفی با قیافه ای که آروم تر از چند دقیقه قبل بود تشری به شهربانو زد و گفت تمومش کن. دیگه هم نبینم کسی تو این خونه وحشی بازی دربیاره. دست از سر این بچه هم بردار. غذاتونو بخورید. بسم الله. شهربانو از سر جاش بلند شد و با حالت قهر از مهمون خونه بیرون رفت و دیگه کسی لام تا کام حرف نزد. شب موقع خواب سیفی اومد تو اتاقم  دراز کشید و بدون مقدمه گفت: من میدونم تو کار بدی نکردی و اتفاق بوده. با خوشحالی گفتم: ممنون سیفی خان. به خدا من مهدی رو خیلی دوس دارم. هیچوقت کاری نمیکنم که آسیبی ببینه. سیفی گفت: باباشو چی؟ _ یعنی چی؟ + باباشم دوس داری یا هنوز ازم میترسی؟ خندم گرفت که مثل یه پسر نوجوون اینجوری داشت حرف میزد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا... به حرمت شب های تابستان درهای رحمتت را بروی همه دوستانم بگشا واز خان لطف وکرمت آنها را بهره ببخش وعزیزانم را بی نیاز از نامهربانان عالم گردان🙏 شب بخیر
تقویم نجومی اسلامی 👈 یکشنبه 👈 5 اسفند / حوت 1403 👈 24 شعبان 1446 👈23 فوریه 2025 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. ⭐️ احکام دینی و اسلامی. 📛اول صبح صدقه بدهید تا اثر نحوست از بین برود. 🚘مسافرت: مسافرت یا انجام نشود یا همراه صدقه انجام شود. 👶زایمان خوب نیست. 🔭 احکام نجوم. 🌓 امروز : قمر در برج جدی است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است: ✳️فرزند به دایه سپردن. ✳️لباس نو پوشیدن. ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️استقراض. ✳️شکار صید و دام گزاری. ✳️و معالجات نیک است. 🔵کتابت حرز و ادعیه خوب نیست. 👩‍❤️‍👨مباشرت امشب: فرزند در آینده حافظ قرآن گردد. ⚫️ اصلاح سر و صورت. طبق روایات ، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث اصلاح امور می شود. 💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا #زالو انداختن در این روز، باعث دفع صفرا می شود. 😴🙄 تعبیر خواب. خوابی که (شب دو شنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 25 سوره مبارکه "فرقان " است. یوم تشقق السماء بالغمام و نزل الملائکه... و مفهوم آن این است که خواب بیننده را خصومت یا گفتگویی ناشایست پیش آید صدقه بدهد تا رفع گردد. ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌( این حکم شامل خرید لباس نیست) ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه: یا ذالجلال والاکرام  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد. 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
نیایش صبحگاهی پروردگارا زیباترین انرژى هاى مثبت را نصیب دوستانم گردان تا تقدیرشان آنگونه که تو مى پسندى مهیّا شود.... امروزتان پر از رحمت الهی🤲 .
⁉️دو چیز مانع خوشبختی ما می شود 👈 زندگی در گذشته 👈توجه زیاد به حرف های دیگران 🍃در لحظه زندگی کن ،خودت را درگیر حرفها و قضاوت های دیگران نکن
♥️🍀 💫 💠💠ویژگی‌های رفتاری خانم‌های قاطع 🏷در بیان نیازها به همسرشان روراست و صادق هستند. 🏷قاطعانه و در عین حال عاقلانه مذاكره و گفت‌وگو می‌كنند. درواقع گفت‌وگوی صریح و محترمانه جزء ویژگی‌های این خانم‌هاست. 🏷 به هیچ عنوان منتظر نمی‌مانند گذشت زمان و یك اتفاق منجر به حل اختلاف‌شان شود بلكه همیشه دیدگاهی خلاقانه برای حل مشكلات پیدا می‌كنند. 🏷 این خانم‌ها علاوه بر اینكه به نیاز خودشان توجه می‌كنند به نیازهای همسرشان هم بی‌توجه نیستند و ملاك انصاف را همیشه مد نظر قرار می‌دهند. 🏷خودشان را مركز ثقل تغییرات زندگی شخصی‌شان می‌دانند و خودباوری بالایی دارند. آنها اعتقاد دارند موفقیت در زندگی به واسطه خودشان اتفاق می‌افتد. 🏷در گفتار و كلام بسیار صریح و شفاف هستند. اگر لازم باشد احساس‌شان را بیان می‌كنند اما به احساس كسی آسیب نمی‌رسانند. 🏷 گاهی اوقات ریسك می‌كنند؛ یعنی راه‌هایی را انتخاب می‌كنند كه تا به حال نكرده‌اند. افرادی كه این مهارت‌ها را ندارند و نمی‌خواهند آن را كسب كنند، همان‌هایی هستند كه به شانس اعتقاد دارند و همه‌چیز را به قسمت و قضا و قدر ربط می‌دهند. رابطه زناشویی👩‍❤️‍👨
بیشتر شکایتی که مردان به طور معمول از زنان دارند این است که زنان همیشه سعی دارند که مردان رو تغییر دهند. 👈تصور زن بر این است که به پرورش شخصیت همسرش کمک می نماید در حالی که مرد حس می کند که تحت سلطه او قرار گرفته است. ❤️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #سوری #ادامه_دارد شب موقع شام بود که سیفی هم اومد خونه و همگی سر سفره نشستیم.
📜 🩷 حقیقت هم این بود که دیگه مثل روزای اول ازش بدم نمیومد. مخصوصا چون خودش رو دیگه بهم تحمیل نکرده بود و جلوی بقیه هم بی آبرومم نکرد. آنچنان دوسش نداشتم ولی دیگه به عنوان شوهرم قبولش کرده بودم. با دیدن لبخند من سیفی هم لبخند زد و ب این بار خیلی بهتر از سری قبل باهام رفتار کرد. اصلا انگار اون آدم سابق نبود و به شدت مهربون تر شده بود. موقعی که میخواستیم بخوابیم بهش گفتم سیفی خان؟ + بله؟ _ ازت ممنونم که بهم اعتماد کردی. سیفی انگار اومد یه چیزی بگه ولی حرفشو خورد و گفت: شب به خیر سوری. برای منی که از هیچ مردی محبت نگرفته بودم در همین حد هم خیلی خوشایند بود. طوری که انگار یه چیزی تو دلم قلقلکم داد. از فرداش با یه روحیه ی دیگه از خواب بیدار شدم. طبق معمول وقتی چشمامو باز کردم سیفی کنارم نبود و زودتر از من بیدار شده بود. اون روز صبح هم شهربانو سر سفره نیومد و معلوم بود حسابی قهره. بچه هاشم تو خودشون بودن. به ننه سیفی گفتم: به نظرت اگه من برم باهاش حرف بزنم و عذرخواهی کنم از خر شیطون پیاده میشه؟ ننه سیفی گفت: نه اصلا نزدیکش نرو بذار خودش کم کم بیخیال این قضیه میشه. به خود سیفی هم گفتم برو پیشش و باهاش صحبت کن ولی سیفی قبول نکرد و گفت من کاری به کسی که الکی لوس بازی در میاره و فتنه درست میکنه ندارم. تا هروقت دلش خواست میتونه قهر باشه. * نزدیکای ظهر بود و داشتم تو حیاط رختامو میشستم که مش حسن اومد پیشم و گفت خانم خواهرتون دم در کارتون داره. با تعجب گفتم خواهرم؟ چکار داره؟ + والا چه عرض کنم مثل اینکه مادرتون یکم ناخوش احواله. اسم ننه رو که شنیدم با استرس لباسا رو تو تشت رها کردم و رفتم دم در و گفتم چی شده؟ آبجیم که معلوم بود گریه کرده گفت سوری ننه حالش خوب نیست. هیچکسم نیست درست ازش مراقبت کنه. خودش گفت بیام پی تو. _ یه لحظه اینجا وایسا الان برمیگردم. سراسیمه رفتم پیش سیفی که اون روز برحسب اتفاق خونه بود تا ازش اجازه بگیرم. تا نگاهش بهم افتاد گفت چی شده؟ چرا رنگت پریده؟ 📜 🩷 آقا خواهرم اومده پِیَم میگه حال ننم خوب نیست. کسی هم نیست ازش مراقبت کنه. من دختر بزرگشم الان باید پیشش باشم. + نکنه مرض واگیر داشته باشه و مریض بشی. _ آقا به هرحال من نمیتونم دست رو دست بذارم. سیفی چند لحظه فکر کرد و گفت باشه حاضر شو خودم میبرمت. * وقتی رسیدیم خونه ی آقام نارین اومد دم در و با تعجب گفت خیر باشه. راه گم کردین؟ وقتی بهش گفتم برای چی اومدیم با تعجب گفت یعنی ننت مریضه و به من نگفته ولی فرستاده پی شما؟ _ حتما نخواسته مزاحمت بشه. نارین سری تکون داد و بی توجه به ما رفت تو خونه ی خودش. سیفی یااللهی گفت و رفتیم داخل. ننه یه گوشه تو رخت خوابش دراز کشیده بود و سرشو با دستمال بسته بود. وقتی دید سیفی همرامه به سختی میخواست از سر جاش بلند بشه که سیفی گفت راحت باشید من بیرون منتظر میمونم. از اتاق که بیرون رفت، رفتم کنار ننه و گفتم چی شده؟ این چه سر و وضعیه؟ ننه با ناله گفت نمیدونم به دفعه چم شد! از دیشب تا حالا یدفعه همه‌ی بدنم درد گرفته و همش سر درد و تب دارم. چیز مهمی نیست احتمالا سرما خوردم ولی گفتم بیای که برای این بچه ها یه غذایی درست کنی. _ ننه خب چرا به نارین نگفتی؟ الان ناراحت شد که ما اومدیم ولی از اون کمک نخواستی! ننه همونطور که با دستاش سرشو فشار میداد نالید همینم مونده از این کمک بخوام که تا قیوم قیومت منتشو سرم بذاره. _ ننه اون قدرا هم که تو فکر میکنی نارین زن بدی نیست. ننه با غیظ نگاهی بهم کرد و گفت حالا که خودتم رفتی هوو شدی طرفدار نارین شدی؟ از حرف ننه خیلی ناراحت شدم، انگار نه انگار که منو مجبور کردن زن سیفی بشم ولی گذاشتم به پای حال بدش و بلند شدم رفتم پیش سیفی و گفتم: اگر اجازه بدی من دو سه روز اینجا بمونم تا حالش بهتر بشه. سیفی یکم این پا و اون پا کرد و با کلافگی گفت: باشه دو روز بمون اگه خواستی زودتر برگردی با آقات بیا اگرم نه که خودم دو روز دیگه میام دنبالت یا مش حسنو میفرستم پیت. _ چشم آقا. سیفی که رفت شروع کردم به انجام دادن کارای خونه و غذا درست کردن و… همونطور که تو حیاط داشتم بشور وبساب میکردم آقام اومد داخل و تا منو دید گفت اینجا چکار میکنم