سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . .انگار تواین همه فلاکت وبدبختی فقط منتطر یه تاییدیه بودی
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.
تو بچه هارو ببر حموم بشور منم پشت در منتظر میمونم تا بچه ها بیان ولباس تنشون کنم سرما نخورن .اما یه دلیلش این بود بخاطر اینکه لباس زیر نداشتیم که دوتایی باهم بریم حموم هروقت میخواستیم بریم حموم میرفتم از دختر همسایمون قرض میگرفتم وبعدازحموم پس میدادم .چون ننم نبود رومون نمیشد به آقام بگیم شورت میخوایم .بچهارو بردم یکی یکی شستم وابجیم لباس پوشید خودمم رفتم بیرون وشورت رو دادم بهش واون رفت حموم ماهم رفتیم خونه اینقدر سرد بود که استخونامون تیر میکشید .دوسه روزی بود دلم درد میکرد ولی کم بود ولی یه روز صبح با دل درد شدیدی ازخواب بیدار شدم اینقدر درد داشتم که اشک میریختم ترسیده بودم آبجیمم نبود اقام فرستاده بودش شهر اخه قالی دخترهای عموم نزدیک بریدن بود پیغوم دادن که اعظم بیا کمک دخترا تا زودتر تموم بشه .نفسم بند اومده بود نمیدونستم چیکار کنم رنگ وروم پریده بود وحال سرپا وایسادن نداشتم داشتم خونه رو جارو میزدم که چشمام سیاهی رفت ودیگه نفهمیدم چی شد وقتی به هوش اومدم خالم ویکی ازهمسایه ها بالاسرم بودن وگفتن چی شده گفتم دلم درد میکنه.همسایمون به خالم گفت تو آمادش کن تا من برم سراع ماشین ببرش درمانگاه ده بالا .ماشین اومد ومن با خالم رفتیم یه درمونگاه کوچیک دربه داعون که یه دکتر داشت که یه کارتون قرص ودوا جلوش بود .تا گفتم دلم درد میکنه گفت عادت ماهیانه شدی من روم نشد بگم اره گفتم نه فقط کمر درد وپا درد دارم وسرم گیج میره .دوسه بسته قرص داد .وقتی رسیدیم ده خودمون اقام از همسایه ها شنیده بود که من حالم بد شده رفتم دکتر جلوی در خونه راه میرفت که مارو دید .سریع اومد سمتمون وخالم بهش گفت دلش درد میکرده دوتومن کرایه دادم یه تومن پول دکتر .اقام پول خاله رو داد ورفتیم خونه که گفت:چت بوده حتما میخواستی بمیری .کاش میمردی از دستت راهت میشدم اخه من باید بخاطر تو حیف نون دوتومن کرایه ماشین بدم مرده بودی بهتر بود تا دوتومن کرایه بدم .اینقدر گفت وگفت تا خسته شد وخوابش برد من رفتم وازعروس همسایه که تازه عروسی کرده بود وباما رابطه خوبی داشت پرسیدم که عادت ماهیانه چیه اونم بهم توصیح داد .
.
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
#بانوی_جذاب
💎 استرسی نباشید تا موقع صحبت کردن به طرف مقابل ارامش بدید، سعی کنید کتاب بخونید و بیشتر دنبال اطلاعات جدید باشید
💎 تو جمع بازی کردن با گوشی موبایل از محبوبیت شما کم میکنه
💎 هیچوقت وقتی تو جمعی نشستید پشت بقیه بدگویی نکنید یه دختر با کلاس هیچوقت غیبت نمیکنه
💎 شاد باشید و برقصید حتی اگه نمیتونید به باشگاه یا کلاسای مختلف برید تو خونه دنبالشون کنید، مطمئن باشید شاد بودن و یه فکر اروم از هر چیزی تو پیشرفت کمکتون میکنه
💎 در اخر بگم
زشتی و زیبایی، رنگ قرمز و مشکی و سبزو وزردو....لباس تنگ و گشاد، ارایش غلیظ و کم، مد یا مد نبودن لباس هیچکدوم هیشکیو عزیز نکرده طرف نمیگه دختره رو نگا چقد دختر خوبیه گوشیش اخرین مدل آیفون، لباسش تازه هفته پیش مد شده
دیدید بگن ؟ ولی مطمئن باشید رفتارخوب و مهربونی تا همیشه تو خاطر بقیه میمونه درصورتی که اگه یه بدی جا بیفته دیگه نمیشه درستش کرد 😉💕
❤️ @daneshanushe✍️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفع بی اعتمادی بین همسران/دکتر فردوسی
🎥#کتر_فردوسی
@daneshanushe✍️
🔥در بنی آدم چند نوع آتش وجود دارد:
🔥1- آتش شهوت؛
ڪه با روزه گرفتن خاموش میشود.👌🏻
🔥2- آتش حرص و طمع؛
ڪه با یاد ڪردن مرگ خاموش میشود.👌🏻
🔥3- آتش نگاه و چشم چرانی؛
ڪه با ذڪر دل خاموش می شود.👌🏻
🔥4- آتش غفلت؛
ڪه با یاد خدا خاموش میشود.👌🏻
🔥5- آتش جهالت و نادانی؛
ڪه با استماع علم، فروڪش می ڪند.👌🏻
🔥6- آتش و شهوت شڪم؛
ڪه با طعام حلال خاموش میشود.👌🏻
🔥7- آتش زبان؛
ڪه با تلاوت قرآن خاموش میشود.👌🏻
🔥8- آتش معصیت؛
ڪه با توبه از بین می رود.👌🏻
🔥9- آتش شرمگاه؛
ڪه با نڪاح حلال سڪون می یابد👌🏻
#همسرداری
#زناشویی
💖رازهای💞همسرداری💝💍
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
8.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠اگر پدر یا همسرانی از حد خود خارج شدن آیا بهتر نیست مسئولیت و سرپرستی خانواده به عهده زن هم باشد ؟
✅برای پاسخ به این مسئله باید به ۳ نکته توجه کرد ...
✨اسلام برای این موقعیت چه راهکاری قرار داده است؟/دکتر میر باقری
🎥#دکتر_میرباقری
14.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑 خانم میخواهد برگردد سر خانه و زندگیاش،
اما خانوادهاش نمیگذارد...
❗️ چرا این مشکل پیش آمده و راهکار چیست؟/دکتر اسلامی
🎥#دکتر_اسلامی
@daneshanushe✍️
17.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️♨️♨️حمایت بیجا از جنس مخالف مممنوع/دکتر اسلامی
🎥#دکتر_اسلامی
@daneshanushe✍️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . تو بچه هارو ببر حموم بشور منم پشت در منتظر میمونم تا بچه
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.
.الان دیگه بزرگتر شده بودم وآبجیم وپسر عموم عاشق هم بودوخیلی همو دوست داشتن ولی آقام مخالف بود پسر عموم پسر خوبی بود هیکل درشت وچهارشونه که اونموقع ها هرکی کارگر میخواست میگفتن عباس خوبه جای پنج نفر کار میکنه .آبجیم قهر کرده بود وتواتاق گریه میکرد وآقام رو تهدید کرده بود که خودشو میکشه منم داشتم محمد رو روپام تکون میدادم بخوابه که معصومه دختر عموم سراسیمه وارد خونه شد وگفت ننم ننم جواب نمیده .آخه زن عمو مریمم البته زن عموی ناتنیم میشه تازه زاییده بود یه دوسه روز بود رفتم آبجیم رو صدا زدم ودوتایی باهم رفتیم تموم همسایه هاشون جمع شده بود ومیگفتن آل جیگرشو برده .اون یکی میگفت رقیه دیشب دیده یه چیزی از بالای پشت بومشون سیاه وبزرگ رد شده حتمی آل بود .یکی میگفت طفلک بچهاش اون از صدیقه که بدبخت جوون مرد وبچهاش ویلون شدن اینم از این یکی .زن عموم مرده بود بچش یه دقیقه هم ساکت نمیشد هیچ کس نمیتونست ساکتش کنه .ما چون محمد رو بزرگ کرده بودیم دختر نوزاد عموم که طاهره بود اسمش رو باخودمون بردیم خونه تا مراسما تموم بشه .این روزا آقا هوس زن گرفتن کرده بود وهی زن زن میکرد چند جا هم رفته بود ولی گفته بودن بچهات زیادن .یه چهل روزی از مرگ زنعموم میگذشت که عموم با گریه اومد وشروع کرد زدن توسر وصورتش که منم زن میخوام بچها رو نمیتونم جمع کنم به آقام گفت اول باید برا من زن بگیری بعد براخودت اقام وگفت پاشو خجالت بکش مرده گنده اخه تو زن داری بلدی یکی نبود بهش بگه نکه خودت خیلی بلد بودی .هرجا رفتن خواستگاری برای عموم موفق نشدن اخه عموم یه ذره ساده لوح بود ونمیدونست هرحرفی رو کجا وچه جوری باید بزنه مثلا تو یکی از خواستگاری ها گفته بود دختر سالمتون رو بدید نکنه اونم سر زا بمیره خانواده عروس هم بیرونشون کرده بودن اقام هم هرچی از دهنش دراومد نثار عموم کرد وقرار شد حرفی نزنه دیگه بالاخره یه زن که با یه بچه از یکی طلاق گرفته بود قبول کرد وبا عموم عقد کردن .آقام هم امشب قرار بود بره خواستگاری یه دختر که سن بالایی داشت از روستای پایین منتظر اقام بودیم ببینیم بالاخره چی شده قبول کرده یا نه دلشوره داشتم خیلی ترسیده بودم ازکلمه زن بابا تو اتاق راه میرفتم وبه آبجیم گفتم حالا چی میشه ما زن بابا نداشتیم بدبخت بودیم.
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
داستان کوتاه
در روزگاران پیشین، شغلی بنام خوشهچینی وجود داشت...
آنها که دستشان تنگ بود و خرمن و مزرعهای نداشتند، پشت سر دِروگرها راه میرفتند و خوشههای جامانده را از زمین بر میداشتند و گاها صاحب مزرعه به دروگران دستور میداد که شلخته درو کنند تا چیزی همگیر خوشهچینها بیاید.
حافظ نيز در شعرى چنين میفرماید:
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشهچینی 👌
""دستفروشان «خوشهچین» های روزگار ما هستند.""
آنهايى که در این روزگار چشم دارند به اینکه از جیب ما «اسکناسی» بیرون بیاید و چیزی از بساط مختصرشان بخریم...
گاهی لازم است شلخته درو کنیم و شلخته خرج کنیم...
⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱⋱
💕روزی مردی داخل چاله ای افتاد
و بسیار دردش آمد …
یک پدر روحانی او را دید و گفت :
حتما گناهی انجام داده ای!
یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!
یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد!
یک یوگیست به او گفت :
این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند!!!
یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت!
یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!
یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند!
یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است!
یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی!!!
سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آورد…!
آنکه می تواند، انجام می دهد و آنکه نمی تواند، انتقاد می کند.
"""جرج برناردشاو""""