فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نفع زن است یا مرد؟!
@daneshanushe✍️
💎#جواز_بهشت
روزی مردی خواب دید که مرده و پس از گذشتن از پلی به دروازه بهشت رسیده است. دربان بهشت به مرد گفت:
برای ورود به بهشت باید صد امتیاز داشته باشید، کارهای خوبی را که در دنیا انجام داده اید، بگویید تا من به شما امتیاز بدهم. مرد گفت: من با همسرم ازدواج کردم، ۵۰ سال با او به مهربانی رفتار کردم و هرگز به اوخیانت نکردم. فرشته گفت: این سه امتیاز.مرد اضافه کرد: من در تمام طول عمرم به خداوند اعتقاد داشتم و حتی دیگران را هم به راه راست هدایت می کردم. فرشته گفت: این هم یک امتیاز.مرد باز ادامه داد: در شهر نواخانه ای ساختم و کودکان بی خانمان را آنجا جمع کردم و به آنها کمک کردم.
فرشته گفت: این هم دو امتیاز.
مرد در حالی که گریه می کرد، گفت: با این وضع من هرگز نمی توانم داخل بهشت شوم مگر اینکه خداوند لطفش را شامل حال من کند. فرشته لبخندی زد و گفت: بله، تنها راه ورود بشر به بهشت موهبت الهی است و اکنون این لطف شامل حال شما شد و اجازه ورود به بهشت برایتان صادر شد!
🍂❤
برخی از علتهای غلط پنهان در ایجاد روابط
🏷برخی اوقات ما آنقدر تنها هستیم که سراغ هر کسی میرویم.
🏷برخی اوقات ما سراغ کسی میرویم که بدونیم حتما از ما پایین تر است چون میخواهیم باهاش راحت باشیم بطور مثال آدمی که مشکلش در ارتباط زن و مرد مساله اعتماد و اطمینان است میگوید که سراغ کسی میروم که از خودم کمتر است که خاطرم آسوده باشه اولا احتمالا نمیره و دوما اگر هم رفت من چیزیو از دست ندادم.
🏷برخی اوقات ما میریم سراغ کسی که از اول میدونیم اونو نمیخواهیم برای اینکه میخواهیم رابطه را بعد از یک مدتی تمومش کنیم.
🏷برخی اوقات ما میریم سراغ کسی که با بودن با او احساس بد بکنیم و بتونیم خودمونو مجازات و تنبیه بکنیم.
🏷برخی اوقات ما میخواهیم با ایجاد یک رابطه از فرد دیگری مثلا پدر و مادر انتقام بگیریم.
@daneshanushe✍️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . موهامو دور دستش پیچید ومیکشید اینقدر با لگد زد تو شکمم
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.
پولو دادم بهشو گفتم بیا خیر نمیبینی .نیشخندی زد وگفت ازپولای خودته نه .گفتم به تو ربطی نداره ورفتم نشستم سر قالی .روزها میگذشت وما بزرگتر میشدیم آبجیم باردار بود خیلی خوشحال بودیم حتی با وجود اینکه رفت وآمد ممنوع بود .ابجیم وعباس جمع کردن ورفتن شهر .گفتم ابجی توروخدا نرید مادیگه کسی رونداریم ابجیم گفت وقتی اینجا هستیم که همو نمیبینیم تو ده خودمم دوتا خونه با آقام فاصله دارم ولی انگار تو یه جای غریب بی کس وبی یار ویاور گیر افتادم .حتی همسایه ها هم ازترس اقام باهام حرف نمیزنن .نترس ابجی قشنگم توهم شوهر میکنی راحت میشی ازاین خونه .آبیجیم رفت وما بازهم تنها شدیم فکرکردم دوباره ننم مرده حوصله هیچ کس ونداشتم روپشت بوم خونه عموم که الان خرابه شده بود نشسته بودم وپاهام رو آویزون کرده بودم .که صدای پای یکی رو شنیدم سرمو برگردوندم ولی کسی نبود .باز هواسم پرت شد وداشتم جاده ده رو نگاه میکرد که یکی هلم داد رو به جلو وبازوهامو گرفت ازترس جیع کشیدم وسریع ازجام بلند شدم ورفتم عقب .احمد بود برادر دوستم :مگه مریضی داشتم میوفتادم پایین ..گفت داشتم شوخی میکردم ببین من من من دوست دارم میخوام باهات عروسی کنم چندوقته میخوام بهت بگم ولی میترسم به منیژه خواهرم گفتم بهت بگه وقتی دیدم خبری از جواب اون نشد خودم دست به کار شدم .اتفاقا منیژه بهم گفته بود ولی منم بهش گفتم نمیخوام درموردش فکر کنم الان هیچ چیزی جز خواهر برادرام برای من مهم نیستن .اگه من برم اونا تنها میشن گفتم ورفتم طویله وسفندارو درآوردم ببرم صحرا .دلم شکسته بود ناراحت بودم یه حسی داشتم انگار یه کاری بد انجام داده باشم .دلم یه جوری زیرورو شده بود.انگاری بدمم نمیومد ازش پس خواهرام چی اگه من برم نه نه نمیشه اول اونا باید برن .تو فکر بودم اصلا متوجه تاریک شدن هوا نشده بودم .زدم توسرخودم ای خاک به سرت کنن سربه هوا حتما الان کتک میخوری خدایا به آقام چی بگم ای خدا کمکم کن .رفتم اقام جلو در بود با مشت میکوبید کف دستش تا منو دید با طنابی که بار خر رو باهاش میبست اومد جلو کجا بودی هاکجا بودی من تورو امشب میکشم حالا ببین کوری که شب شده اره خراب شدی واسه من میخوای ابرو منو ببری میخوای حرفمو سرزبونها بندازی اره میکشمت .بخدا اقا گوسفندارو بردم گرسنه بودن نفهمیدم کی تاریک شد توروخدا توروخدا آقا نزن سرم درد میکنه .از روزی که آقام با گلدون تو سرم زد .تقریبا دوروزی یه بار سردرد داشتم که تاحد مرگ میرفتم .سردرد های خیلی شدید ..
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・
💎یک روز از پدرم پرسیدم فرق بین عشق و ازدواج چیست؟
روز بعد او کتابی قدیمی آورد و به من گفت این برای توست. با تعجب گفتم : اما این کتاب خیلی با ارزش است، تشکر کردم و در حالیکه خیلی ذوق داشتم تصمیم گرفتم کتاب را جایی دنج بگذارم تا سر فرصت بخوانم.
چند روز بعد پدرم روزنامه ای را آورد، نگاهی به آن انداختم و بنظرم جالب آمد که پدرم گفت این روزنامه مال تو نیست، برای شخص دیگریست و موقتا میتوانی آن را داشته باشی، من هم با عجله شروع به خواندنش کردم که مبادا فرصت را از دست بدهم،
در همین گیر و دار پدرم لبخندی زد و گفت : حالا فهمیدی فرق عشق و ازدواج به چیست؟ در عشق میکوشی تا تمام محبت و احساست را صرف شخصی کنی که شاید سهم تو نباشد اما ازدواج,کتابِ با ارزشیست که به خیال اینکه همیشه فرصت خواندنش هست به حال خود رهایش میکنی.
💎💎
🍃🌸🍃🍃🌸🍃🍃🌸🍃🍃
#دعا_براے_جلب_محبت_شخصی
💯✍🏻ابوعلی سینا می گوید :چنانچه بخواهی محبت کسی را جلب کنی این اذڪار را بر غذا یا آب یا عطر هفت مرتبه بخوان و به اوهدیه کن و آن آیات این است :
♡⇇آیه 89 سوره واقعه :
فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِيمٍ
سوره عبس آیات 12 الی 16 :
فَمَن شَاء ذَكَرَهُ فِي صُحُفٍ مُّكَرَّمَةٍ مَّرْفُوعَةٍ مُّطَهَّرَةٍ بِأَيْدِي سَفَرَةٍ كِرَامٍ بَرَرَةٍ
آیه 31 سوره آل عمران :
قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ
و لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ⇉♡
🧿
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ · ·
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#داستان_زیبا
🌺🍃ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮﺯﯾﻊ ﮔﻮﺷﺖ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﮐﺮﺩ . ﯾﮏ ﺭﻭﺯ که به تنهایی ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺮﮐﺸﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭفته بود در ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ او ﺩﺭ ﺩﺍﺧﻞ سردخانه گیر افتاد . آخر وقت کاری بود.
🌺🍃ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺟﯿﻎ ﺩﺍﺩ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺑﻠﮑﻪ ﮐﺴﯽ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﺩ ﻭ ﻧﺠﺎﺗﺶ ﺑﺪﻫﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﮔﯿﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺶ ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﺪ . ﺑﻌﺪ ﺍﺯ 5 ﺳﺎﻋﺖ، ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﮒ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩ. ﺍﻭ ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﻄﻮﺭ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺳﺮ زدید .
🌺🍃ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : «ﻣﻦ 35 ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺁﯾﻨﺪ ﻭ ﻣﯽﺭﻭﻧﺪ. ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻌﺪﻭﺩ ﮐﺎﺭﮔﺮﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺳﻼﻡ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﻭ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﻣﯽﮐﻨﯽ و ﺑﻌﺪ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﯽﺷﻮﯼ.
🌺🍃ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮔﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻃﻮﺭﯼ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ . ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻗﺒﻞ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩﯼ ﻭﻟﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﺮﺩﻥ تو ﺭﺍ ﻧﺸﻨﯿﺪﻡ.
🌺🍃برای همین ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﺎﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺳﺮﯼ ﺑﺰﻧﻢ . ﻣﻦ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯﻩ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺗﻮ ﻣﻦ ﻫﻢ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻡ.»
🌺🍃ﻣﺘﻮﺍﺿﻊ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﭘﯿﺮﺍﻣﻮﻧﻤﺎﻥ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺍﺳﺖ. ﺳﻌﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺗأﺛﯿﺮ ﻣﺜﺒﺘﯽ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻧﻤﺎﻥ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎً ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ.
🍃🍃🍃🌼🍃
*
بنده ای، خدا را گفت:
اگر سرنوشت مرا تو نوشته ای پس چرا دعا کنم؟
خداوند فرمود:
شاید نوشته باشم هر چه دعا کرد..
امضای خدا پای تمام آرزوهاتون...♡
#شبتون_پرازنگاهالهی♡
#شبتونبخیردوستان
#تقویم نجومی اسلامی #یکشنبه
👈 یکشنبه 👈 8 مهر / میزان 1403
👈25 ربیع الاول 1446 👈29 سپتامبر 2024
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی
⭐️ احکام دینی و اسلامی
📛 صدقه صبحگاهی رفع نحوست کند.
📛 از قسم خوردن پرهیز شود خصوصا قسم دروغ.
🚘 مسافرت : مسافرت سودی ندارد و حتما همراه صدقه و احتیاط لازم انجام گیرد.
👶 زایمان خوب و نوزاد نجیب و مبارک و روزی دار است.
🔭 احکام #نجومی:
🌓 امروز تا ظهر : قمر در برج اسد است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است:
✳️ عهد و پیمان نوشتن با رقیب.
✳️ خرید احشام و چارپایان.
✳️ شروع به معالجه و درمان.
✳️ جابجایی و نقل و انتقال.
✳️ و خون دادن نیک است.
📛 بستن حرز برای اولین بار و نماز آن خوب نیست.
👩❤️👨 مباشرت امشب: فرزند به قسمت و تقدیر خود راضی می شود.
⚫️ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، خوب است.
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن #خون_دادن یا #حجامت #فصد #زالو انداختن در این روز، از ماه قمری باعث صفای خاطر می شود.
💅 ناخن گرفتن:
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز:
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم و اندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود (این حکم شامل خرید لباس نیست)
😴🙄 #تعبیرخواب:
خوابی که (شب دوشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 26 سوره مبارکه " شعراء " است.
قال ربکم و رب ابایکم...
و مفهوم آن این است که فرد خوب و بسیار عاقلی در مقام نصیحت و موعظه ان شخص در آید تا خواب بیننده به جواب سوال خود برسد و بر خصم خود غالب گردد و شاد شود ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعد از ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ #ذکر روز یکشنبه: یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد.
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی علیه السلام و #فاطمه_زهرا سلام الله علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
16.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پیام عجیب یکی از مخاطبان درباره خواستگاری رفتن
- گاهی خواستگاری میروم/دکتر عزیزی
🎥#دکتر_عزیزی
💎 #تلنگر
بقالی زنی را دوست میداشت. با کنیزک خاتون پیغامها کرد که: «من چنینم و چنانم و عاشقم و میسوزم و آرام ندارم و بر من ستمها میرود و دی چنین بودم و دوش بر من چنین گذشت.»
قصه های دراز فرو خواند.
کنیزک به خدمت خاتون آمد و گفت: «بقال سلام میرساند و میگوید که "بیا تا تو را چنین کنم و چنان کنم."»
گفت: «به این سردی؟»
گفت: «او دراز گفت اما مقصود این بود!»
آدمیتی طلب کن. مقصود این است. باقی، دراز کشیدن است. سخن را چون بسیار آرایش میکنند، مقصود فراموش میشود.
اصل مقصود است. باقی، دردسر است.
فیه مافیه مولانا
💎💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شش اصل آرامش، برای تو👇
به کسی که به تو اهمیت نمیده،
اهمیت نده!
به خلایق هر چی لایق،
باور داشته باش!
توقعتو از دیگران،
به صفر برسون!
هر کسو نتونستی ادب کنی،
بشینو صبر کن تا روزگار ادبش کنه!
هر انسانی به اندازهی سطح
شخصیت و شعور خودش میتونه
ارزش تو رو تشخیص بده !
هر کسی که ارزش تو رو ندونست،
راهتو ازش جدا کن؛ و اگر امکانش نبود،
در ذهنت کم رنگش کن !
🖌#کانال_دڪتر_انوشه
👇
@daneshanushe✍️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . پولو دادم بهشو گفتم بیا خیر نمیبینی .نیشخندی زد وگفت ازپ
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.
ولی فقط میزد وفوش میداد .ازیه جایی تصمیم گرفتم دیگه التماسش نکنم تا اینقدر بزنه تا خسته بشه .تموم همسایه ها جمع شده بودن ونگاه میکردن ولی کسی جرات حرف زدن نداشت.زن اقام اومد ای وای آقا ولش کن گناه داره بچه است حالا یه ساعتم دیر اومده باشه کشتیش توکه .ببین ببین چیکار کرده اومد ودستم وگرفت واز روزمین که باخاک یکی شده بودم بلند کرد.من هنوز گیج بودم ونگاش میکردم خدایا این همون زنه چه عجب دلش برای من سوخته خدایا خورشید ازکدوم طرف دراومده امروز.لنگان لنگان رفتم توخونه .سروصورتمو شستم ورفتم لباسهامو عوص کنم تموم بدنم کبود بود وخون مردگی .رفتم بیرون دیدم چایی ریخته ونشسته .بیا بیا چایی بخور عیب نداره مرده دیگه نگرانت شده آخه یه ساعته بیرون منتظرته راستش ترسیده نکنه جایی رفته باشی بیا چرا برو بر منو نگاه میکنی .میخوام بگم درسته تا الان باهات خوب نبودم ولی الان بیا دوتایی باهم مثل دوتا خواهر باشیم منم که اینجا غریبم باشه صبح تاشب تنهاییم توخونه ولی یه کلمه هم حرف نمیزنیم باشه قبوله .منم سرمو تکون دادم اخه زبونم بند اومده بود چه جوری یه روزه عوض شده .پاشو توبرو استراحت کن من خودم شامو اماده میکنم صدات میزنم نه اخه اقام نتر س برومن خودم دارم بهت میگم.رفتم تو اتاق وازبدن درد وخستگی خوابم برده بود که صدای در اومد رفتم بیرون وبا دیدن ممدلی که تازه یه مینی بوس داغون بااقام شریک خریده بودن ترسیدم .مطمئن بودم چیزی شده که اینوقت شب اومده اینجا .اقام دروبست ورفت تو خونه .اروم پشت در گوش کردم دیدم داره اقام میگه اعظم درد گرفتتش بردنش دواونه .ممدلی میگفت اومده دنبال ما .زن اقام :خوب تو چی گفتی .آقام:چی باید میگفتم گفتم ما نمیایم کسی که پدرشو بفروشه به شوهر دیگه دختر من نیست.بمیره هم نمیرم این که زاییدنشه .ای خدا یه کاری کن آقام قبول کنه بریم ابجیم تنهاست بلد نیست گناه داره .داشتم اروم اروم با خدا حرف میزدم که شنیدم زن آقام میگه :اشتباه کردی باید بریم دختره طفلک تنهاس ننه که نداره منو وتوهم نریم فردا مردم چی میگن نمیگن حتما زن آقاهه نزاشته که اقاش بره میخوای مردم وده رو بامن دشمن کنی وپشت سرم حرف بزنن تو دوست نداری بری نرو حداقل بزار منو ومریم بریم بچها دوست دارن اولین خواهرزادشونو ببینن توهم اولین نوته مثلا .پاشو پاشو مرد برو تا ممدلی نرفته بگو بمونه فردا صبح تا ماهم بریم اگه جایی هم نداره بیارش اینجابخوابه پاشو دیگه .ازتعجب حرفاش دهنم وا مونده بود خدایا چی میبینم الانه که دیوونه بشم .آقامو بگو ننه بدبختم جرات حرف زدن نداشت میگفت زن ناقص العقله حق حرف زدن نداره.
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🐚
⭕️برای خوشبختی در زندگی مشترک به این نکات توجه کنید.
❏ معیارهای آرمانی انتخاب همسر را حذف و منطق را جایگزین کنید. چرا که هیچ کس کامل نیست.
❏ از چشم و هم چشمی و حسادت ها دوری کنید. هر کس باید از زندگی و داشته های خود لذت ببرد.
❏ ساده لوح و صادق باشید و اصلا به رفتار مرموزانه فکر نکنید .
❏ دروغ نگویید اما هر واقعیتی از زندگی گذشته تان را نیاز نیست بگویید.
❏ اعتماد کنید و شکاک نباشید. یکی از مهمترین مسائلی که میبایست به توجه کنید اعتماد به همسرتان است.
❏ مقایسه نکنید. چه #زن_ها و چه #مرد_ها از مقایسه شدن ناراحت می شوند. فراموش نکنید شما در حال مقایسه ظاهر زندگی دیگران با باطن زندگی خود هستید.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
مدام برای حرف مردم زندگی کنیم؟ تا کجا؟ شخصیت نمایشی یعنی چی؟/دکتر غلامی
🎥#دکتر_غلامی
❤️🍃❤️
‼️اگر همسر #بهانهگیر داریدبخوانید!
👌به جملات آشنای یک مرد یا زن بهانه گیر توجه کنید
👇
👨مرد
❣ چرا خونه همیشه نامرتبه
❣ این بچه کی قراره بخوابه؟
❣ هیچ وقت غذا سروقت حاضر نیست!
❣ دوباره بی اجازه من مهمان دعوت کردی و...
👩زن
👇
🍒باز که میوه های بدرد نخور گرفتی!
🍒پس کی میخوای آشغال ها را دم در بزاری خونه بو گرفته!
🍒چند دفعه بگم لباس هاتو این ور آن ور پرت نکن
🍒چقدر جورابات بو میده و...
و در نهایت، بهانه گیری ها به این جمله ختم می شوند😡
‼️خسته شدم
‼️چقدر باید خونسردی و بی مسئولیتی تو را تحمل کنم ...
🔺به همین راحتی، همسران می توانند با مکالمات بهانه جویانه روی اعصاب یکدیگر راه بروند
و موجب عصبانیت، لجبازی و کشمکش شوند.
رابطه زناشویی👩❤️👨
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . ولی فقط میزد وفوش میداد .ازیه جایی تصمیم گرفتم دیگه الت
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.
ننه بدبختم حق حرف زدن واظهار نطر توهیچی رو نداشت حالا واسه این زنیکه مهربون شده ونطر خواهی میکنه وچنان به حرفش گوش میده ومو به مو انجام میده انگاری برده اون زنه .کتک زدنا ننه بدبختمو یادش رفته .
اینقدر از اینکه اقام راضی شد که بریم پیش آبجیم خوشحال بودم وذوق داشتم که حرفای زن اقام ورفتار مهربون امروزش از خاطرم پاک شد .رفتم لباسامو نگاه کردم وای خدا میخوام برم شهر اخ جون نی نی ببینم اخ جون .پقچه لباسمو باز کردم ولی هیچ چیزی نداشتم به درد بخور که بپوشم همه پاره وپرو شده ورنگ رفته وکوچیک بودن .اخرین باری که رفتم شهر همون ملاقات ننم بود چندسال پیش .بازم باید برم لباس قرص بگیرم اینجوری که نمیشه رفت شهر .سریع از پشت بوم رفتم وپشت پنجره خالم قایم شدم وشروع کردم با چوب به دیوار کشیدن اخه این نقشه رمز ما بود وقتی میخواستیم خالم نفهمه . اروم ازگوشه پنجره نگاه کردم دیدم خالم یه وری خوابیده زیر کرسی ودستش وگذاشته زیر سرشو خروپف میکنه .از حالتی که خوابیده بود خندم گرفت .سریع اشاره کردم به دختر خالم افی اومد بیرون چیه چی شده .ابجیم زاییده ما فردا صبح میریم شهر میشه کفشها ولباساتو بدی به من .نه نمیدم چرا توهی باید بری شهر ولباسای منو ببری ومن نرم .ای برو لوس نشو اقامو به زور سکینه راضی کرد پشیمون میشه برو دیگه توروخدا از شهر برات ادامس خروسی میارم هابدو دیگه بدو .باشه الان میام قول دادی ها دوتا آدامس خروس میخوام .لباسارو گرفتم رفتم تواتاق شلوار وجورابمو پوشیدم وبقیه لباسهارو کنار بالشم گذاشتمودستمو گذاشتم روشو خوابیدم چقدر خوشحال بودم وچقدر اون خواب لذت بخش بود اینقدر به فردا فکر کردم تا خوابم برد.
.
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
. 🔴 اثر مهم "احترام خانم به آقا و محبت آقا به خانم" بر روی فرزندان
💠 این که مرد دل خانم را نشکند و زن غرور مرد را، دو اثر بر روی فرزندان خواهد داشت. پسری که ابراز محبت پدر به مادر را در محیط خانه دیده است، میداند اساساً خانمها دارای یک جایگاه خاصی هستند، چون رفتار لطیف پدر با مادر را دیده است، در نتیجه به خودش اجازه نمیدهد به خانمها در سطح جامعه تعدی کند.
💠 از طرف دیگر دختری که احترام و اطاعت مادرش از پدرش را در خانه دیده است، پدر او در ذهنش دارای جایگاه خاصی قرار میگیرد. محبت این پدر که دارای احترام و عزت مناسبی در خانه است، دختر را از طلب محبت دیگران در سطح جامعه مستغنی میکند.
🔴 #استاد_پناهیان
┅─═ঊঈ
🧡🦋🧡
💞 نشون بده که شوهرت برات مهمه 😊
❣اگر شوهرتان میخواهد به سفر و یا باشگاه برود حتما درباره وسائل مورد نیازش از او سوال کنید. توجه ویژه شما به همسرتان در اینگونه موارد باعث دلگرمی او و ایجاد علاقه بین شما میشود.
👈 اگر به این قضیه بیتوجه باشید در سرد شدن رابطه شما و همسرتان اثرگذار است 😢
#همسرداری 👩❤️👨
🖌#کانال_دکتر_انوشه
@daneshanushe✍️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ ببینید
راهنمایی پیامبر(ص) به جوانی که میخواست ازدواج کند 💞
حجتالاسلام راشدیزدی
🌿🌺﷽🌿🌺
🦋خوشبختى به معني نبود مشكلات و ناراحتى ها نيست !
اين تعريف غلط باعث شده كه ما همواره به دنبال شرايط تخيلى در توهم اين باشيم كه افرادى كه ظاهرا كمبودها و مشكلات فعلى ما را ندارند هيچ مشكلى ندارند و خوشبخت واقعى هستند حال آنكه خوشبخت واقعى كسى است كه بداند و بپذيرد كه زندگى معجونی از شادى و غم است
🌺🌿در اين شرايط فرد خوشبخت نگاهى به گذشته ى خود مى اندازد و از اينكه پيش از اين كمبودهايى داشت كه امروز بر طرف شده است شكر گزارى مى كند و حال خود را خوب نگه مى دارد !
🦋همچنين او مى داند كه اگر گاهى احساسات منفى را با تمام وجود پذيرا نباشد معناى احساسات مثبت را درك نخواهد كرد بنابراين حتى در بحران ها هم با پذيرش شرايط از زندگى و لحظاتش بهره كافى مى برد !
🌺🌿خوشبختى يعنى بپذيريم كه در هر غمى حكمتى است كه قطعا خيرى به همراه دارد و باعث رشد ماست كه هم اكنون در آگاهى ما نمى گنجد !
خوشبخت باشيد !
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . ننه بدبختم حق حرف زدن واظهار نطر توهیچی رو نداشت حالا و
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.
ادامه داستان:آقا قرار نبود باما بیاد یعنی دیشب خودش گفته بود که نمیاد نمیخواد ریخت آبجیمو ببینه ولی تو اتاق خواب نمیدونم سکینه چه وردی خونده بود که فردا صبح اقام کت وشلوار پوشیده وتسبیح به دست تو حیاط منتظر ما بود .تند تند بچه هارو آماده کردم طفلکی ها یه لباس درست وحسابی نداشتن خیلی ذوق داشتن وهی از شهر میپرسیدن .همه سوار مینی بوس شدیم .آقا گفت جمع جور تر بشینید لااقل یه دوتا مسافرم جابشه دوقرون دربیارم کل مینی بوسو پر کردید مریم خواهراتو بنشون رو پات .محمد توهم بیا روپای من واقعا که مثلا مینی بوس خودشه .بالاخره رسیدیم سرکوچه بچه ها شهرو ودرو دیوارو با چشماشون میخواستن بخورن .یاد اولین بار خودم افتادم .زنگ درو زدیم ابجی توروخدا زودبیا دیگه طاقت ندارم باز کن درو .عباس درو باز کرد خوشحال شد طفلک ازدیدن ما سریع خم شد دست اقام رو ببوسه که آقام دستشو کشید وگفت به خاطر تو نیومدم برو کنار .طفلک عباس خجالت زده گفت بفرمایید بعد اروم به من گفت اعظم شب وتاصبح گریه کرده میگه زائو به این تنهایی ندیدم الان خیلی خوشحال میشه .آبجیم صاحب یه دختر سفید وتپل وباچشمای درشت مشکی وموهای پر مشکی شده بود که اسمشو ملیحه گذاشته بودن بچه ها همه ملیحه رو دوره کردن وسر اینکه بغل کی باشه دعوا میکردن .آبجیم گریه میکرد وهرچیزی تو خونه داشت آورد جلوی سکینه وآقام چید هی میگفت چه خوب شد اومدید خیلی دلم برات تنگ شده بود .اقام حتی نگاش نکرد حتی باهاش حرف نمیزد رو کرد به بچه ها گفت خوبه حالا سروصدا نکنید انگار اجاقمون کور بوده وتاحالا بچه ندیدیم خوبه مثل ننش دختر زاییده اگه پسر بود چی .آبجیم ناراحت شد من تودلم گفتم ای آقا الهی مار زبونتو بزنه حالا نوبته آبجی بدبختمه .آبجیم رفت تو آشپزخونه وسکینه رو صدا کرد منم رفتم به سکینه گفت .همسایمون میخواد خونشو بفروشه آقامم که پول داره بهش بگو بیاد خونه رو بخره ارزون ترهم میده بهش آشناباشه تا کی میخواید تو دهات زندگی کنید اینجوری منم از تنهایی درمیام اگه من بهش بگم قبول نمیکنه تو بگی قبول میکنه چشمای سکینه از خوشحالی برق میزد اون بامن نگران نباش تو فقط همسایه رو بپز .یه صبح تا شب خونه آبحیم موندیم وهمون روز خونه همسایه رو آقام خرید قرار شد مارو بزاره ده ویه روز خودش بیاد واسه سند زدن وقولنامه .دلم گرفته بود نمیخواستم ازملیحه وآبجیم جدا بشم بچه ها همه گریه میکردن وآبجیمم خودش گریه میکرد وسعی میکرد بچه ها رو آروم کنه راه افتادیم..
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・