🌼الهى یادم بده
🌼آنقدر مشغول عیبهای خودم باشم
🌼که عیب های دیگران را نبینم...
🌼یادم بده
🌼اگر کسی را بد دیدم
🌼قضاوتش نکنم، دعایش کنم...
🌼یادم بده
🌼بدی دیدم "ببخشم" ولی بدی نکنم
🌼چرا که نمیدانم بخشیده میشوم یا نه
🌼یادم بده
🌼اگر دلم شکست نفرین نکنم
🌼دعا کنم، اگر نتوانستم سکوت کنم
🌼یادم بده
🌼اگر سخت بگیرم "سخت میبینم"
🌼یادم بده
🌼به قضاوت کسی ننشینم چرا که
🌼در تاریکی همه شبیه هم هستیم...
🌼یادم بده
🌼از آدمها خرده نگیرم، اگر بد شدند
🌼حتما جایی بدی دیدند...
🌼خدایا آدمهای بد را از سر راهمان
🌼در حال و آینده بردار...
🌼توفیق بده خوب باشیم
🌼و خوب بمانیم...
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . با حرف آقام آب دهنم پرید تو گلوم وشروع کردم سرفه کردن .ت
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.
.مهدی رو کشوندم تو اتاق کجا بودی عروس کی بود چه شکلی بود .قبول نکن داداشی تو بچه ای بیا برگرد وبرو تهران من جایی ندارم ونمیتونم برم توکه مردی میتونی هرجایی بری .برو نمون .ولی کار ازکار گذشته بود مهدی هم راضی بود انگار بدش هم نیومده بود .مهدی:کجا برم مریم دختر خوبی بود هیچ عیبی هم نداشت چرا اینقدر نگرانی .من هم ازش خوشم اومد بعدم بهتره لااقل زن میگیرم سرخونه زندگی خودمم .هرشب مجبور نیستم خونه یکی باشم ازاین بلاتکلیفی درمیام .اون میگفت ولی من دلم آروم نبود همش فکر میکردم یه جای قضیه میلنگه .عروسو پدر ومادرش اومدن خونه ما تا عاقد بیاد عقدشون کنه .اسمش محبوبه بود دختر بدی به نظر نمیومد یه خورده قدش کوتاه بود وگرنه بد هم نبود .تاحدودی بعدازدیدنش خیالم راحت شد .مشغول پذیرایی وآماده کردن ناهار بودم .که پدرو مادر سکینه خواهراش وبرادراش وعمه هاشو همه ازپله سلام سلام بالا اومدن .وااینا چرا اومدن دیگه حالا پدرو مادرش بخاطر سکینه اومدن عمه ها واسه چی اومدن .این زن اصلا شرم نداره آخه مگه عروسیه برداشتی این همه آدم دعوت کردی واسه عروسی خودتم این همه دعوت نکرده بودی داشتم تو دلم بهش بدوبیراه میگفتم که عاقد اومد .به عنوان پدر عروس داداش سکینه نشست پیششون .یعنی چی چرا اون نشست .ای دل غافل عروس برادر زاده سکینه بود وما هیچکدوم نمیدونستیم .حتی مهدی هم نمیدونست آخه مراسم آقام وسکینه اون داداش نبود وما ندیده بودیمشون اصلا .واسه همین شب که میرن خونشون مهدی چون نمیشناخته اصلا شک هم نمیکنه .پس نقشه این بود.
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・
🍃🌸🍃
خانومها بخوانند....
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃
خانومها بخوانند
اگه یه زن، یه ذره بلد باشه زن بودن خودشو، مرد هیچ وقت خیانت نمیکنه....
مثلا خیلی از خانم ها اصلا اطلاعاتی از مباحث زناشویی ندارن،یا بلد نیستند با مرد چ جوری رفتار کنن
منظورم اینکه روحیه مرد هارو نمیشناسند...
مثلا مرد از آرایش کردن خوشش میاد، ولی میاد خونه میبینه خانمش خیلی شلخته هست، خب این مرد در روز هزار بار چهره خانم های بزک کرده رو چشمش افتاده، خب وقتی میاد خونه مقایسه میکنه با خانمش زده میشه ...
یا مثلا بلد نیست عشوه گری کنه....
مردا هم مثل خانم ها نیاز به دیده شدن دارن، دوس دارن خانمشون ازشون تشکر کنه به خاطر زحماتی که میکشه ولی دریغ از یک تشکر خشک و خالی ...
یا مثلا تو خونه ب جایی اینکه با اقاشون صحبت کنند، دم به ساعت میشنن پای سریال ماهواره و تلویزیون یا با گوشی ور میرن.....
خب وقتی مرد میبینه کسی تو خونه اصلا براش و برای علاقه هاش ارزش قائل نیست میره سمت کسی که دلبری کنه ازش... 😏🚶🚶
همه این ها دلیل نمیشه مرد خیانت کنه ولی خانم ها باید مراقب باشند و جلوی عوامل خطارو بگیرند ...
یک خانم خوب باید دلبری بلد باشه.....
🍃🌸
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . .مهدی رو کشوندم تو اتاق کجا بودی عروس کی بود چه شکلی بود
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.من گفتم اینا چرا یه دفعه به فکر سروسامون دادن مهدی افتادن نگو برادر زادشو گرفته براش .مهدی بدبخت تازه فهمید چی شده نگاهی من کرد وسرشو تکون داد منم هاج وواج مونده بودم ولی دیگه راهی نبود خونه پرازمهمون بود عاقد داشت خطبه رو میخوند .مراسم عقد تموم شد وناهار خوردن ومهمونا یکی یکی رفتن.عروس هم با خانوادش رفت وقرار شد ازفردا برن خرید وهفته بعد عروسی بگیرن .بعد ازاینکه خونه خلوت شد مهدی کارد بهش میزدی خونش درنمیومد شروع کرد سروصداکردن ودعوا کردن خودشو میزد به درودیوار دیوونه شده بود آقام وسکینه ومن هرکاری میکردیم نمیتونستیم دستاشو بگیریم داشت به خودش آسیب میزد .بالاخره ساکتش کردیم وازسردرد سه چهارتا قرص خورد وبدون شام خوابید .ولی به آقام گفت انتقام اینو ازت میگیرم مطمئن باش .سکینه وداداش وزنداداش هرچیزی که بگید خریدن حتی چیزایی که به عهده خانواده عروس بود رو آقام خرید اینقدر خرج رو دستش گذاشتن که باهاش میشد چهارتا عروسی گرفت به بهونه های الکی بیچارش کرده بودن .اقام تازه داشت میفهمید که چه اشتباهی کرده .ولی دیگه فایده ای نداشت .سه روز مونده به عروسی صبح طبق معمول ازخواب بیدار شدم رفتم طویله تا شیر بدوشم وحیاط رو اب وجارو کنم که دیدم در حیاط ودر طویله بازه فکر کردم دیشب یادمون رفته ببندیم سطلو برداشتم ووارد طویله که شدم دیدم گاومون تو طویله نیست هی چشمامو مالیدم که نکنه خواب باشم پس گاو کو ؟سطل رو انداختم وبا داد وهوار رفتم بالا .آقا آقا بیا بیا بدبخت شدیم گاومون نیست .آقام خواب آلوده اومد بیرون وپشت سرشم همه اومدن .چی میگی چی شده .رفتن طویله رو نگاه کردن واقام میزد تو سر خودشو میگفت بدبخت شدم چیکار کنم حالا کجا برم .با مهدی رفتن تموم صحرا وکوهستان وباغها وجاده های اطراف رو گشتن ولی خبری از گاو نبود که نبود .خسته داغون همه رفتیم بالا .یه اتاق پایین حیاطمون بود که قراربود دوتا خانم معلم ازشهر بیان وبه بچه ها درس بدن وتواون اتاق ما زندگی کنن .اخه دهات ما یه جای پشت کوههای بلند که همیشه برفی هستش ورفت وآمد مخصوصا زمستون امکان پذیر نیست .خوشحال بودم که خانم معلمها میان خونمون .دوستم منیژه که خواهر احمد بود عاشق یه مرد که بیست وپنج سال ازمون بزرگتر شده بود وزن وبچه داشت شده بود .هرروز میومد وازاون برام حرف میزد منم میترسیدم سکینه بشنوه وبرامون دردسر بشه .بالاخره روز عروسی فرا رسید .یه عروسی مجلل سه شبانه روز خرج دادیم .هرکی میرسید میگفت خدا به دادتون برسه شدن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعاى شبانه"
آرامش شب نصیب کسانی باد...
که دعا دارندادعا ندارند
نیایش دارند نمایش ندارند
حیادارندریاندارند
رسم دارنداسم ندارند...
شبتون آروم و در پناه خدا
#تقویم_نجومی اسلامی #چهارشنبه
✴️ چهارشنبه 👈 11 مهر/ میزان 1403
👈28 ربیع الاول 1446 👈2 اکتبر 2024
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی
🌓 خورشید گرفتگی حلقوی غیر قابل رویت در ایران.
❇️ امروز برای امور زیر خوب است.
✅ نوشیدن دارو.
✅ دیدار با روسا و دفتر داران و منشیان.
✅ مناظره و گفتگو و بحث.
✅ درختکاری.
✅ بنایی و خشت بنا نهادن.
✅ و خرید و فروش خوب است.
👶 برای زایمان مناسب و نوزاد روزی دار و عمر زیادی دارد ولی عقیقه هم برایش انجام گیرد.
🚖 سفر:مسافرت اکیدا مکروه و در صورت نیاز حتما همراه صدقه و خواندن ایه الکرسی باشد.
🔭 احکام #نجومی:
🌗 امروز قمر در برج میزان و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️ فروش و تبدیل و معاوضه طلا.
✳️ لباس نو پوشیدن.
✳️ آغاز معالجه و درمان.
✳️ و نوشیدن شربت های دارویی نیک است.
💑 مباشرت امشب: مباشرت مکروه است.
💉💉 حجامت:
#حجامت خون دادن و فصد سبب قوت دل می شود.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت خوب نیست.
✂️ ناخن گرفتن:
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت و دوز:
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاءالله.
😴🙄 #تعبیر_خواب:
خوابی که (شب پنجشنبه )دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 29 سوره مبارکه" عنکبوت" است.
قال رب انصرنی علی القوم المفسدین...
و از مفهوم این آیه چنین استفاده میشود که خواب بیننده مامور شود به اصلاح گروهی که اگر با آنها جنگ و ستیز کند پیروز شود و همه احوالات او شاید نیک شود ان شاءالله.و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✴️️ وقت #استخاره:
در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر (وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه: یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد.
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به حضرت #امام_موسی_کاظم علیه السلام ، #امام_رضا علیه السلام ، #امام_جواد علیه السلام و #امام_هادی علیه السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
❣وقتی ما کاری را سرشار از عشق انجام میدهیم،وقتی انرژی مثبت از خودمان ساطع میکنیم،احساس شادی میکنی.خداوند همه انسانها را این گونه آفریده است.بنابراین هدف از کارما،البته اگر آن را هدف بنامیم،این نیست که ب خاطر بازگشت انرژی مثبت به خودمان،انرژی مثبت ساطع کنیم،بلکه هدف از ساطع کردن انرژی مثبت این است که نسبت به زندگیمان احساس خوب و مثبت داشته باشیم!این مطلب نشان میدهد که تغییر و تحول اساسی در زندگی با تغییر و تحول شخصی آغاز می شود.🍃🍃🍃
#قهرمان
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد .من گفتم اینا چرا یه دفعه به فکر سروسامون دادن مهدی افتادن
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.همه میگفتن خیلی مواظب خودتون باشید یه جورایی اهل محل هم ترسیده بودن .خانم معلمها اومدن ومنم هرازگاهی که کاراهام وتموم میکردم بی خبر که سکینه وآقام نفهمه میرفتم پیششون که بهم درس یاد بدن خیلی خوشحال بودم که سواد یاد میگیرم .محبوبه هم گاهی خوب بود وگاهی بد ولی برخلاف تصورات ما وبقیه شبیه سکینه نبود .سکینه محبوبه بدبخت رو هم اذیت میکرد وبه بهونه های مختلف گریشو درمیورد .به مهدی شک کرده بودم .سرشب به بهونه آوردن ترشی از انبار رفتم ومهدی رو صدا کردم وگفتم :بیا ببینم راستشو بگو چیکار کردی چندروزه زیر نظرت دارم دیگه ازآقام عصبی نیستی وباهاش حرف میزنی .اولش انکار کرد ولی بعد گفت .:گاو رو یادته دزدیدن من به یکی بدهی داشتم آوردم گاورو به جای قرضم دادم بهش برد یه ذره دلم خنک شد خیلی ازآقام ناراحت بودم .دودستی زدم توسرم وای مهدی نفهم چیکار کردی تو اگه یکی بفهمه اگه سکینه بفهمه وبه آقام بگه اقا میکشتت بدبخت .ببینم به محبوبه که نگفتی اون به سکینه خبر میده ها خرنشی یه وقت بگی .گفت نه بابا نگفتم خیالت راحتنمیفهمن .ترسیده بودم اگه میفهمیدن زندش نمیزاشتن .فردای اونشب منیژه با گریه اومد پیشم نشست رو دارقالی گفتم چیه چی شده گریه میکنی .اروم گفت بیچاره شدم مریم من باردار شدم .مریم:چی باردار شدی از کی کجا چی داری میگی تو ؟از ممدعلی دیگه یه چندباری باهم قرار گذاشتیم تا اینکه گفت اگه باهم باشیم دیگه میتونیم راحت ازدواج کنیم وهمه هم مجبورن قبول کنن .گفتم خوب بهش بگو ازکجا فهمیدی بارداری شاید نباشی .گفت نه رفتم پیش قابله گفت...گفتم اکه اون به کسی بگه چی .منیژه :نه نمیگه یکی از النگوهای ننم که شکسته بودرو دادم بهش که نگه به کسی .سکینه پشت در حرفای مارو شنیده بود و طولی نکشید که تموم ده خبر شدن که منیژه از ممدعلی زن وبچه دار حامله است .زن ممدعلی اومد سراغ منیژه وتموم موهای سرشو کند وهرچی ناسزا بود بارش کرد .منیژه بدبخت مثل توپ فوتبال از همه کتک میخورد وقرار گذاشتن که سنگ سارش کنن .چه روزهای بدی بود ننه منیژه ازغصه مریض شده بود واحمد هم حال خوبی نداشت .ممدعلی هم از ترس مردم فرار کرده بود .تلفن چی جار زد که بعدازظهر ساعت سه جمع بشن جلو مسجد واسه سنگ سار کردن منیژه دیگه بدبختی خودم رو فراموش کرده بودم وتموم فکرم منیژه بود .رفتم سراع سکینه وگفتم تو به اهالی ده گفتی اره خیلی بی چشم رویی تو خودتم زنی خجالت نمیکشی ابروی یه زنو میبری ؟با دست هلم داد وگفت بروبابا توهم لنگه همون منیژه ای
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·