eitaa logo
سخنان ناب دکتر انوشه👌
9.3هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
14.5هزار ویدیو
34 فایل
روانشناسی دکتر انوشه 💫﷽💫 تبلیغات پر بازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
سخنان ناب دکتر انوشه👌
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️ #بیراهه #پارت62 . با تعجب گفتم برای علی اومدن؟! سری به تایید تکون داد و مشغول
🤝♥️ . هرچی من از احمد خوبی میگفتم اون از سجاد و سختی های زندگی باهاش میگفت و در ادامه هم گفت که بعد از به دنیا اومدن پسرش رفتار سجاد باهاش کمی بهتر شده اما هنوز سرده و نمیدونه چیکار کنه! میگفت هرچی ترفند از مادر سجاد بلد بودم به کار گرفتم اما سجاد هنوز نشده اون سجادی که من انتظار داشتم! خلاصه کلی حرف زدیم که آخر سر درومد و گفت من پیشنهاد شیوا رو به علی دادم و اونم پذیرفت و مادر سجاد هم گفته خانواده بسیار خوبی هستن خود سجاد هم که ناکام هست ... اینو گفت و یهو کلامش قطع شد و هم من و هم خودش فهمیدیم سوتی داده و با اون حرف نشون داد که متوجه شده اونی سجاد عاشقش بوده من بودم اما من خودم رو زدم به اون راه و مطهره هم که دید رازش فاش شده با خونسردی و نگاهی خاص بهم گفت راستش خیلی وقته فهمیدم سجاد تو رو میخواسته و ... پریدم تو حرفش و گفتم عزیزم سجاد اول و آخر مال تو هست و من به اندازه پشیزی علاقه ای بهش نداشته و ندارم اونم یه خواستگاری ساده بود ‌همون اول کار بابام جواب منفی داد... باز مطهره پرید تو حرفم و گفت باشه باشه میدونم عزیزم، میدونم خانمی کردی در حقم و از اینکه بهم وفا کردی ازت بینهایت ممنونم... تو همین حین در خونه زده شد و سعادت دوید سمت در و بعد صدای آشنایی به گوشم خورد! احمد؟! احمد که قرار نبود بیاد به این زودی؟ سراسیمه خودم رو به در خروجی اتاق رسوندم و با دیدن اون لب خندونش گل از گل منم شکفت و با ذوق بهش خوشامد گفتم و احمد همونطور وارد اتاق شد و سلام گرمی داد که همه جلو پاش بلند شدن و لحظه ای حسرت رو در چشمان سجاد دیدم و سریع رو برگردوندم سمت مطهره و دیدم با چشمان گشاد شده داره احمد رو نظاره میکنه. مطهره احمد رو هنوز از نزدیک ندیده بود و با دیدنش معلوم بود حسابی جا خورده و این جاخوردگی به وضوح نشون میداد که حسرت رو در دلش به همراه داره‌‌. سریع رفتم پیش مطهره و برعکس چند لحظه پیش انگار تو خودش بود و سعی کردم به حرف بیارمش اما حوصله نداشت و بیشتر دیگه حواسش گرم صحبت مردها شده بود و گهگاهی سوالی می‌پرسید و معلوم بود درباره احمد کنجکاوه اون لحظه اصلا برام مهم نبود و اصلا به جیزی غیر از اینکه احمد اومده فکر نمیکردم تا اینکه مطهره و سجاد رفتن و من و احمد هم سما خونه خودمون رهسپار شدیم از اون روز تماس تلفنی من و مطهره دوباره برقرار شد و گفت که دوباره قصد داره باردار بشه چه بسا محبت سجاد بهش بیشتر بشه و منم گفتم هر مردی قلقی داره اگه واقعا قلقش اینه خوب بجنب! گذشت تا روزی دوباره پروانه رو دیدم و همه چی رو براش گفتم و در کمال ناباوری پروانه گفت مراقب شوهرت باش کسی تورش نکنه.
همسرم خوشبختی یعنی ❣ اون چیزی رو که داری دوست داشته باشی❣ مثلا من کنار تو خوشبختم عشقم ...❣ همین که کنارمی ❣ و حال دلم با تو خوبه ❣ خودش خوشبختیه ❤️
5.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔆 سنینی که ممکن است کودکان با والدین صمیمی نباشند/روانشناس پهلوان نشان ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
11.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍁🍁اگر یک مرد فقط کار کند و به خانواده‌اش نرسد در حق آن‌ها اجحاف می‌شود/دکتر عزیزی 🎥 @daneshanushe✍️
🟣 با شوهر شکاک چه کنم : ➖ تلافی نکنید! ← اگر از همسرتان رنجیده‌اید، ‌برای تلافی کردن موقعیتی را به وجود نیاورید که احساس شک بیشتری کند. ← زندگی مشترک میدان جنگ و مقابله به مثل نیست و راه‌حل آرام کردن همسر شکاک‌تان، بیشتر کردن تردیدهایش نیست. ← مقابله به مثل یا متهم کردن همسر بدترین راهی است که می‌توانید برای آرام کردن زندگی‌تان انتخاب کنید. ← مدام انگشت اتهام را به سمت همسرتان نشانه نگیرید و با از بین بردن اعتماد به نفسش برای برنده شدن تلاش نکنید. ← گاهی به او بگویید که شاید در برخی موارد حق داشته و سوءتفاهمی ‌میان شما چنین مشکلی را ایجاد کرده است. ← در تمام طول بحث به او بگویید که «برداشت‌های اشتباه» در ایجاد این مشکل دخیل بوده و «هر دوی شما» باید برای از بین بردن سوءتفاهم‌ها تلاش کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیادی خوب بودن، خوب نیست🍃 زیادی که خوب باشی، دیده نمیشوی می شوی مثل شیشه ای تمیز کسی شیشه ی تمیز را نمی بیند همه به جای شیشه، منظره ی بیرون را میبینند ولی وقتی شیشه کمی بخار بگیرد وقتی کمی منظره ی بیرون را بد نشان دهد همه آن را می بینند وهمه سعی می کنند تمیزش کنند! 🖌
سخنان ناب دکتر انوشه👌
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️ #بیراهه #پارت63 . هرچی من از احمد خوبی میگفتم اون از سجاد و سختی های زندگی باه
🤝♥️ . از طرز صحبت کردن پروانه خوشم نیومد و گفتم نه اینطور نیست عزیزم مطهره مدتهاست که با من دوسته! خندید و گفت خوشمزه ساده لوح من مگه نمیگی مدام از شوهرش بد میگه؟! گفتم آره! گفت خوب عاقل خانم تو کف شوهر تو مونده! نوچی کردم و گفتم چی میگی پروانه مطهره چی کم داره بخواد احمد رو تور کنه؟! نیشخندی زد و گفت پس تو این پسر خاله خوشتیپ ما رو دست کم گرفتی اره! احمد جوون تره خوشتیپ تره و از همه مهم تر تو بهش اثبات کردی که بینهایت عاشق پیشه و مهربون هم هست درسته؟! با دهن باز گفتم آره اما خوب ... پرید تو حرفم و گفت عزیز دلم مگه نمیگی من مثل خواهرتم؟! خوب از من به تو نصیحت میگم دور مطهره رو خط بکش! دختر مطهره زخم خورده است؛ مگه نمیگی فهمیده سجاد عاشق تو بوده؟! هان؟! گفتم آره خوب ولی ... باز پرید تو حرفم و گفت دیوونه ای سارا؟!‌ دختر از من نصیحت و از تو نشنیدن! خلاصه کلی گفت و من هم با قاطعیت گفتم به احمد قدر دنیا اعتماد دارم و پروانه هم گفت میدونم احمد خیلی مرده راستش از همه پسرای خاله کلثوم مردتر و با حیاتره ولی فراموش نکن مرده دیگه ممکنه به هر طریقی قاپش رو بدزده! شب تو تنهایی به فکر رفتم مطهره فوق العاده ساده تر از این حرفا بود که بتونه مخ کسی رو بزنه؛ یه دختر ساده و مهربون اما خوب حرف های پروانه ام کمی حساسم کرد ولی با خودم گفتم بی خیال من که دیگه مطهره رو نمیبینم و سعی کردم فراموشش کنم اما چند روز بعد گوشی اتاقم زنگ خورد و وقتی جواب دادم دیدم مطهره است و کلی احوالپرسی کرد و منم باهاش گرم گرفتم ولی ته دلم ترس ورم داشت که همونم وجدانم گفت آخه مگه زنگ زدن مطهره چیز جدیدی هست؟ همون مجردی هم زیاد جیک تو جیک بودیم. کمی که احوالپرسی کردیم باز رفت روی فاز آه و ناله و حسرت که نمیدونم برای سجاد باید دیگه چیکار کنم و از این حرفا منم مونده بودم چی بگم فقط دلداری میدادم که بین حرفاش با من من گفت سارا میگم یه چیزی بگم برام انجام میدی؟ گفتم بگو! گفت میگم ببخش اینو میگم اما میشه خواهش کنم با احمد آقا بیاین خونه ما؟! آخه میخوام احمد آقا با سجاد دوست بشن و رفتارهای احمد آقا روی سجاد هم تاثیر بزاره! اینو گفت و بعد با دستپاچگی ادامه داد البته به سجاد هم گفتم میخوام سارا و شوهرش رو دعوت کنم خونه مون بالاخره دوست صمیمی ام هست و ممکنه فامیل نزدیک بشیم و سجاد هم موافقه... وای اینو گفت انگار آب یخ ریختن روم با تته پته گفتم مطهره ببخشید اما احمد کم میاد اینجا که همونم چون دو روز بیشتر نمی مونه خیلی فرصت نمیکنه جایی بره مطهره گفت ببخشید اگه اینطوره اجازه بده ما بیاییم خونه ات!
💞 نامزدی، تنها دوره شناخت است نه بخشی از دوران متاهل شدن شما ❣اجازه ندهید تعهدی که در این دوره ایجاد می‌شود، بر تفاهم میان شما مقدم شود و حق تصمیم گیری درست و منطقی را از شما بگیرد. ❣چشم های‌تان را باز کنید. چه تفاوت‌ها و چه مشابهت‌هایی دارید؟ این تفاوت‌ها تا چه اندازه می‌توانند باعث زیر پا گذاشته شدن خطوط قرمز شما شوند؟ در برابر کدام‌شان می‌توانید چشم‌های‌تان را ببندید و کدام‌شان اگر یک عمر در زندگی‌تان تکرار شوند، می‌توانند آرامش شما را بگیرند؟ ❣نباید به خاطر ترس از حرف دیگران یا نگرانی در مورد احساسات فرد مقابل تان خود را موظف به نشستن پای سفره عقد بدانید. شاید اگر نامزد بودن‌تان را فریاد نزنید و آن را تنها به اطلاع آشنایان نزدیک برسانید، برهم زدن این قرارداد در صورت نبود تفاهم برای‌تان آسان‌تر باشد.
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃 قلب ها و «هدایت» به دست شُماست! 🌹یکی از علما از علامه سید مرتضی عسکری رضوان الله تعالی علیه نقل می نمایند: 🌹هنگام گرفتاری‌ها، ابتدا یک سوره حمد هدیه به امام هادی علیه السلام بفرستید، سپس با حال توسل به ایشان «۷۰ مرتبه» ذکر «یا امام هادی اَدرِکنی» امام را بخوانید و از ایشان کمک و امداد الهی‌شان را بخواهید. 🌹در امر ازدواج به امام هادی علیه السلام متوسل شويد که توسل به ايشان در اين امر راهگشاست. 🌹قطعا یکی از کارهای موثر برای هدایت افراد به مسیر درست، توسل به امام هادی علیه السلام است‌. اگر جوان نابابی دارید، به طور خاص برای هدایتش به آستان حضرت هادی علیه السلام متوسل شوید. 🌹برای خوب تربیت شدن و هدایت شدن فرزندان توسل به امام هادی علیه السلام بسیار نافع است. 🌹برای بهره مندی از فضل و طاعت خداوند به امام هادی(علیه السلام) توسل کنیم؛ بزرگان ما از راه توسل به حضرت هادی(علیه السلام) به هدایت خاص رسیدند. ✋نکته:نام گویندگان سخنان فوق محفوظ است. 🍃🌸🍃
خــــ🌸ـــداونـدا 🤲 فردایمان را همانطور که می خـواهـی نقـاشی کـن ... ما به قلم رحمتت ایمان داریم شبتون قشنگـــــــ و رویــایـی لحظه هاتون لبریز از آرامش