سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #سوری #ادامه_دارد . اسم زناش اقدس و شهربانو بود هردوشون کلی بچه های قد و نیم
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#سوری
#ادامه_دارد
.
۱۲ ننه دستمو گرفت و با خودش منو برد تو اتاق و گفت الان دیگه وقت این حرفا نیست به جاش بشین اینجا باید یه سری مسائل رو بهت بگم. دیگه وقتشه وظایفت در مقابل شوهرتو بدونی
من قبلا از دوستام که ازدواج کرده بودن یه چیزایی از شب عروسی شنیده بودم ولی درست و حسابی حالیم نشده بود. ننه که بهم گفت قضیه از چه قراره کم مونده بود پس بیوفتم من حتی از نگاهای سیفی چندشم میشد. واقعا نمیدونستم چجوری باید این قضیه رو تحمل کنم.
وقتی ننه داشت حرف میزد من به زمین خیره شده بودم. حرفاش که تموم شد گفت کجا سیر میکنی سوری؟ فهمیدی چی گفتم؟ با بغض گفتم ننه من نمیخوام برم خونه ی سیفی من نمیتونم به خدا خودمو میکشم. ننه زد رو دست خودش و گفت خاک بر سرم چرت و پرت نگو بچه. مثل بچه ی آدم میری سر خونه و زندگیت تو که نمیخوای آبروی آقاتو ببری! مگه آقام به فکر من هست که من به فکرش باشم؟
ننه از کنارم بلند شد و گفت این حرفا همش .کشکه دیر یا زود به این زندگی هم عادت میکنی همونطور که من به این زندگی نکبتی عادت کردم اون شب تا صبح چشم رو هم نذاشتم هی با خودم نقشه میکشیدم که چجوری خودمو از این بدبختی خلاص کنم ولی هرچی بیشتر فکر میکردم بیشتر ترس به جونم میوفتاد
بالاخره اون چند روزی هم که مهلت داشتم گذشت و روز عروسی رسید. صبح مراسم به خانمی از همسایه ها اومد سرخاب سفیدابم کرد و لباس محلی سفید و قرمزی که سیفی برام فرستاده بود رو تنم کردن و بردنم خونه ی سیفی
اولین باری بود که خونشو میدیدم یه عمارت خیلی بزرگ با یه عالمه اتاق و خدم و حشم که هرکس در حال انجام دادن به کاری بود به خاطر مراسم زمینا رو آب و جارو کرده بودن و بوی خاک نم خورده مشامم رو نوازش میداد یکی از خدمتکارا کمکم کرد تا از اسب پیاده بشم و همون موقع گوسفندی جلوم سر بریدن و با سلام و صلوات بردنم داخل خونه همین که وارد شدم دیدم یه عالمه چشم دارن بهم نگاه میکنن از خجالت دهنم خشک شده بود ننهی سیفی در حال شعر خوندن بود و بقیه هم کل و دست میزدن دور تا دور مهمون خونه پر از متکاهای قرمز مخمل بود که با پرده های مخملی که آویزون بود همخونی داشتن
.
11.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️زنهای مردم شانس ندارن
زنهای مردم زنای آگاه و عاقلی ان....
فرمول _۱ رو بلدن،میدونی یعنی چی؟!
داخل دعواها حرمت ها رو نشکنید
🔸دعوا و اختلاف در همهی خانواده ها پیش میاد مخصوصا توی خانواده هایی با سن زیر ۵ سال. ولی چیزی که خیلی مهمه اینه که باید توی دعــوا حرمت ها نگــه داشتــه بشـــه.
🔸به هیــچ وجــه توی دعــوا اسمی از طلاق گرفتن، ازت متنفرم و یا ازدواج با تو بزرگترین اشتباه زندگم بود و یا حرف های زشت نزنید.
🔸حرف های زشت توی دعـــوا مثل میخی میمونن که توی دیوار می زنین بعد از آشتی میخ کنده میشـه ولی جای میخ توی دیوار میمونه.
🔸درستــه که توی دعـوا نقــل و نبات پخش نمی کنن ولی نباید حرمت ها شکسته بشه و اگر توی یه زندگی حرمت ها شکسته بشه و روابط و حرف زدن ها بدون مرز بشن فاتحه اون زندگی رو باید خوند
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #سوری #ادامه_دارد . ۱۲ ننه دستمو گرفت و با خودش منو برد تو اتاق و گفت الان د
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#سوری
#ادامه_دارد
.
با اینکه وضع مالی آقامم تقریبا خوب بود ولی این خونه با خونه ی ما خیلی فرق داشت و اسباب و وسایلش به چشمم خیلی شیک و قشنگ
میومد.
بعد از اینکه زنا دورم رقصیدن و شاباش رو سرم ریختن ننم دستمو گرفت و به سمت اقدس و شهربانو برد تا دستشونو ببوسم.
اون لحظه شهربانو اینقدر بد نگاهم میکرد که واقعا یه لحظه ازش ترسیدم مشخص بود اگر بقیه اونجا نبودن یه بلایی سرم میاورد. دستشو که بوسیدم یه جوری که انگار چندشش شده روشو گردوند اون ور و جای بوسمو به پیرهنش مالید.
خلاصه نشوندنم بالای مجلس و بقیه هم شروع کردن به رقصیدن. همونطور که چشمم به جمعیت بود یه پسر بچه ی سه چهار ساله اومد
نشست تو بغلم و گفت خاله تو دیگه میخوای اینجا زندگی کنی؟ ناخودآگاه لبخندی روی لبام نشست و خواستم ازش بپرسم اسمت چیه که دیدم شهربانو به سمتمون خیز برداشت و دست بچه رو گرفت و گفت ورپریده اینجا چه غلطی میکنی؟ یالا برو بیرون بازی کن. بعدم یه چشم غره بهم رفت و آروم از لای دندونای کلید شدش غرید بار اول و آخرت باشه به بچه ی من دست میزنی.
از ترس چشمی گفتم و سرمو پایین انداختم زنایی که دور اتاق نشسته بودن اکثرا سرشون تو سر هم بود و داشتن پچ پچ میکردن
دلم میخواست زودتر این مراسم مسخره تموم بشه و از شر این نگاهها راحت بشم هرچند که شبی که در انتظارم بود بیشتر از این نگاه ها منو میترسوند.
كم كم وقت نهار شد و سفره انداختن و همه مشغول غذا خوردن شدن ولی مگه من لقمه از گلوم پایین میرفت؟ ننه ی سیفی سقلمهای بهم زد و گفت دختر یه چیزی بخور تا یکم گوشت بگیری دیگه دختر خونه ی بابات نیستیا باید خوب بخوری که بنیه داشته باشی و برامون نوههای تپل مپل به دنیا بیاری
ناچار اطاعت کردم و مشغول شدم
غذا رو که خوردیم یکی از خدمه گفت خانما سیف الله خان میخواد بیاد
داخل.
چند
لحظه
بعد سیفی یا الله گویان وارد زنونه شد ننش چنان قربون قد و بالاش میرفت که انگار بار اوله داره دامادش میکنه. سیفی اومد کنارم ایستاد و بهم خوش آمد گفت و النگوی سنگین و پهنی
رو دستم کرد و رو سر کسایی که داشتن میرقصیدن پول ریخت.
از همسرتان تعریف کنید و نتایجش را ببینید
🔸اظهار خوبیهای همسرتان در حضور دیگران، فعالکننده پاسخ و واکنشی بسیار مهم و اساسی در اوست؛ گویی در حضور همگان، اعلام میکنید که این مرد خوشبخت، همسر شماست.
🔸هنگامیکه همسرتان احساس کند به او افتخار میکنید، غرق در شادی و شعف میشود و برای شما ارزش بیشتری قائل خواهد شد.
🔸تعریف کردن از همسر، مثل مهمانی دادن است؛ به طور حتم پاسخی به همان ترتیب خواهد داشت.
زندگی هرکس
"تصویری عینی"
از براورد باورهایی ست که درذهن نیمه هشیار او نقش بسته است.
پس به هرکجا که برود ،
درست همان شرایط را باخود میبرد...
@daneshanushe✍️
#ایده_های_زنونه🦩🌿*-*
#تجربیات_مادرانه 🧿
ناز و ادا و داشتن ظرافت کلامی و رفتاری بزرگترین سیاستِ😏👍☺️
شمرده شمرده حرف بزنید ، تون صداتون آروم باشه
لات و الواتی و زمخت و کوچه بازرای حرف نزنید😱🙈
مرد مقایسه میکنه زنشو با زنای دیگه
💞 تو زنی ، زن یعنی خدای ظرافت
خدای زیبایی ، خدای هر چیز خوبی که فکر کنید
شما زن ها قدر خودتان را رو نمی دانید
وقتی یه زن دیگه میتونه با رفتار و ناز و اداش عقل و هوش رو از سر یه مرد بپرونه چرا شما نتونی !؟؟
واقعا تو ذهنتون مرور کنید چرا نمیتونی پر از #عشوه باشی ...
برای شوهرت بی حیا باش / حیا باید در کلام و رفتار برای احترام باشد/اما در ارتباط زناشویی شرم و حیا جایگاهی ندارد/ عشق بورز / لمسش کن تا اونو مال خودت کنی.
🖌#کانال_دکتر_انوشه
@daneshanushe✍️
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#قشنگه_بخونید
🌸🍃🍃🍃
🪴من آموخته ام:
ساده ترین راه برای شاد بودن،
دست کشیدن از گلایه است...
🪴من آموخته ام:
تشویق یک آموزگار خوب،
می تواند زندگی شاگردانش را
دگرگون کند...
🪴من آموخته ام:
افراد خوش بین نسبت به افراد بدبین
عمر طولانی تری دارند...
🪴من آموخته ام:
نفرت مانند اسید،
ظرفی را که در آن قرار دارد ،
از بین می برد...
🪴من آموخته ام:
بدن برای شفا دادن خود توانایی
عجیبی دارد،
فقط باید با کلمات مثبت با آن
صحبت کرد...
🪴من آموخته ام:
اگر می خواهم خوشحال باشم،
باید سعی کنم دل دیگران را شاد کنم...
🪴من آموخته ام:
اگر دو جمله «خسته ام» و «احساس خوبی ندارم» را از زندگی حذف کنم، بسیاری از بیماری ها و خستگی ها
برطرف می شوند...
🪴من آموخته ام:
وقتی مثبت فکر می کنم،
شادتر هستم و افکار مهرورزانه
در سر می پرورانم...
🪴من آموخته ام:
اگر کسی یادم نکرد، من یادش کنم
شاید او تنهاتر باشد...
💌و سرانجام این که من آموخته ام:
«با خدا همه چیز ممکن است
♥️🍃
دکتر شریعتی :
زن اگر پرنده آفریده می شد ، حتما "طاووس" بود.
اگر چهار پا بود ، حتما "آهو" بود.
اگر حشره بود ، حتما "پروانه" بود.
او انسان آفریده شد ، تا خواهر و مادر باشد و عشق...
زن چنان بزرگ است که اشرف موجودات خداست.
تا حدی که یک گل ، او را راضی می کند،
و یک کلمه ، او را به کشتن می دهد.
پس ای مرد، مواظب باش،
زن از سمت چـــپ، نزدیک به قلبت ساخته شده، تا او را در قلبت جا دهی.
شگفت انگیز است!
زن در کودکی درهای برکت را به روی پدرش می گشاید،
در جوانی دین شوهرش را کامل می کند،
و هنگامی که مادر می شود، بهشت زیر پای اوست.
قدرش را بدانیم...