🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#عاشقانه_های_شھدا
#سردار_شھید
#علی_صیاد_شیرازی
روزهای #جمعه می گفت :
امروز می خوام یه کار خیر برات انجام بدم. هم برای شما ، هم برای خدا .
#وضو می گرفت و می رفت توی آشپزخانه .
هر چه می گفتم :
نکنید این کار رو ، من ناراحت می شم ، باعث شرمندگیمه ، گوش نمی کرد . در را می بست و آشپزخانه را می شست .
راوی :
#همسر_شهید
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🌴💐🥀🕊🥀💐🌴
#عاشقانه_های_شهدا
#خاطرات_تفحص_شهدا
خاطره ای از
#نیمه_شعبان
#شقایق
#شهدا
روایتی جالب از اولین #شهید شرهانی ( #شهید_مهدی_منتظرالقائم قرارگاه به ما اجازه تفحص در این منطقه (شرهانی) را نمی داد و علت را وجود مسائل امنیتی و حضور منافقین در منطقه اعلام می کردند و دیگر اینکه اکثر #شهدای ما داخل خاک عراق می باشند و ما مجوز وارد شدن به خاک عراق را نداشتیم.
#شهید_علیرضا_غلامی می گفت: با اصرار زیاد قرار شد در مدت یک هفته ( بعضی از همرزمانش می گفتند 10 روز) در منطقه کار کنیم، چنانچه یک #شهید از بچه های لشکر 14 امام حسین (ع) پیدا کنیم تا مجوز کار را صادر نمایند و اجازه دهند وسایل خود را جهت شروع رسمی کار به محل یاد شده بیاوریم.
از طرفی خوشحال بودیم که مجوز حضور در منطقه را گرفته ایم و از طرفی التهاب عجیبی که مبادا دست خالی برگردیم.
مدت زمان ما کم بود.
محور بسیار وسیع و فوق العاده خطرناک.
همه چیز دست به دست هم داده بود تا ما بیشتر احساس یأس و ناامیدی کنیم اما با امید به رحمت خداوند کار را شروع کردیم هر روز با گذشتن از همین میدان های وسیع مین و سیم های خاردار و تله های انفجاری، خود را به محور عملیاتی لشکر می رساندیم و سرگردان بدنبال پاره های جگر این امت می گشتیم و در بازگشت هر روز ناامیدتر از دیروز.
وضعیت منطقه، میدان های مین و موانع دیگر و حضور منافقین هیچ کدام ترسی در دل ما راه نمی داد جز اینکه مبادا فرصت تمام شود و دستمان خالی بماند و #شهید یافت نشود.
دیگر ناامیدی در چهره تک تک افراد به خوبی رویت می شد تا اینکه صبح روز نیمه شعبان، بار دیگر ناامیدی از وجود بچه ها رخت بربست.
روز عید بود و بچه ها به امید گرفتن عیدی، راه میدان مین و موانع را در پیش گرفتند.
هر کدام از دوستان نجوایی داشت؛ این هم روز آخر کار ما و نیمه شعبان.
حال عجیبی بر جمع حاکم شده بود.
بچه ها رمز حرکتمان را «یا مهدی(عج)» گذاشتند و تفحص روز آخرمان را آغاز کردیم. هرچه می گشتیم، هیچ اثری از #شهدا نمی یافتیم.
آن روز یکسره تا عصر مشغول جستجو بودیم ولی همه ناامید و پریشان شده بودیم. همگی خدا خدا می کردند، خورشید هم سر به سرما می گذاشت و مثل اینکه زودتر می خواست خود را به پشت ارتفاع 178 برساند.
غروب نزدیک شد و آسمان به زیباترین شکل درآمده بود که بهترین نقاش ها با بکارگیری عالی ترین رنگ ها نمی توانند چنین صحنه ای نقاشی کنند.
ما باید سریعاً منطقه را ترک می کردیم. لحظات وداع شروع شد.
به بچه ها گفتم: برمی گردیم و دیگر هم اینجا نمی آییم.
غروب نیمه شعبان است آقا جان ما قابل نبودیم،
امروز با امید به شما کار را شروع کردیم، حال در این لحظه های آخر باید دست خالی برگردیم.
اشک، چشمان بچه ها را گرفته بود هر کس به دنبال چیزی می گشت تا به عنوان تبرک و یادگاری با خود به عقب بیاورد.
یکی از بچه ها مشتی خاک برمی داشت، دیگری تکه ای از سیم خاردار و ته گلوله منور را بر می داشت و دیگری هم تجهیزات همراه رزمنده ای که پر بود از تیر و ترکش را جمع آوری می کرد تا با خود بیاورد.
#شهید_علیرضا_غلامی ( که بعد ها خودش توی فکه به #شهادت رسید ) می گفت:
من هم به سمت یک شقایق که نظرم را جلب کرده بود، رفتم تا آنرا از ریشه کنده و در قوطی کنسروی قرار دهم و با خود به عقب بیاورم.
وقتی آرام آرام داشتم دور شقایق را می کندم تا از زمین جدایش کنم، باورش بسیار سخت بود، درست شقایق روی جمجمه یک #شهید سبز شده بود فریاد یا حسین (ع) یا مهدی(عج) یا زهرایم (س) بلند شد.
بچه ها همه به سمت من آمدند نمی توانم حال و هوای آن لحظه را برایتان تعریف کنم.
اشک پـهنای صورتم را گرفته بود.
با بچه ها آرام خاک های روی پیکر #شهید را کنار می زدیم و پشت سرهم صلوات نثار روحش می کردیم.
پیکر مطهر #شهید را کامل از زیر خاک بیرون آوردیم.
بر استخوان های این #شهید بوسه زدیم اما باز هم دلهره داشتیم که آیا این #شهید پلاک هویت دارد؟ آیا از لشکر 14 امام حسین (ع) می باشد؟ با پیدا شدن پلاک #شهید، همه بلند صلوات فرستادند.
دیگر یقین کردیم که امام زمان (عج) عنایت کرده حال می خواستیم نام #شهید را بدانیم.
برایمان جالب بود که اولین #شهید تفحص شده در منطقه شرهانی را بشناسیم.
#شهید را همراه خود به چادر آوردیم بچه ها از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدند، ولی وقتی خوشحال تر شدند که پلاک هویت #شهید استعلام شد، آن وقت دیگر روی پای خودمان بند نبودیم و واقعاً او هدیه ای از طرف آقامون بود، #شهید_مهدی_منتظرالقائم از #شهدای لشگر 14 امام حسین (ع) در عملیات محرم .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌴 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀
#السلام_علی_المهدی_عج
#تو میآیی
و میبینم
#شهیدان
بازمیآیند
و #آوینی
روایت
میکند
#فتحِ نهایی
را...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
یاد باد
یاد جبهه ها
یاد دفاع مقدس
#یاد_شهدا
ارسالی از اعضاء
شادی روح #امام_راحل و #شهدا و سلامتی رزمندگان 8 سال دفاع مقدس
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
💐🍀🌸🥀🌸🍀💐
امروز
#یازدهم_خرداد_ماه
سالروز #طلوع
چند آسمون نشین شهرستانمونه
تولدتان مبارک
#شهدای_عزیز
💐 سردار #شهید احمد محمدی 🌷 (رضا)
🍀 پاسدار #شهید حسنعلی مهدیه 🌷 (رجبعلی)
💐 بسیجی #شهید محمدعلی یوسفی 🌷 (فتح اله)
🍀 بسیجی #شهید محمدعلی مهدوی 🌷 (خداداد)
#کادوی_تولدشون
#شادی_روحشون
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
💐 @dashtejonoon1🍀💐
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹
#شهيد_والامقام
#علی_ناصحی
فرزند : محمود
#طلوع :
🗓 1331/10/29 🗓
محل تولد : نجف آباد
وضعیت تاهل : متأهل
شغل : کارگر
#غروب :
🗓 1362/03/11 🗓
مسئولیت : بسیجی
محل #شهادت : دیواندره
عملیات : درگیری با ضد انقلاب
مزار #شهید :
#گلزار_شهدای_نجف_آباد
#مهربانم
#آسمانی_شدنت_مبارک
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀 @dashtejonoon1🕊🥀
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹
#شهيد_والامقام
#حسن_برخور
فرزند : علی اصغر
#طلوع :
🗓 1350/09/02 🗓
محل تولد : نجف آباد
وضعیت تاهل : مجرد
شغل : دانش آموز
#غروب :
🗓 1372/03/11 🗓
مسئولیت : بسیجی
محل #شهادت : مشهد مقدس
نحوه #شهادت : امر به معروف
مزار #شهید :
#گلزار_شهدای_نجف_آباد
#مهربانم
#آسمانی_شدنت_مبارک
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀 @dashtejonoon1🕊🥀