eitaa logo
دشت جنون
4.2هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹💐🥀🌴🥀💐🌹 💐 ای مردم ، بعد از هر ، خیلی از ما ادعای دوستی با او را کردیم و برای او تخت و حجله بستیم ، بلند گو بستیم ، تاج گل بردیم و... ولی آیا یک سوره بالای سر خواندیم ؟ آیا رفتیم سر قبرش و یک جزء قرآن بخوانیم ؟ آیا به تاج گل احتیاج دارد یا به اینکه برویم برایش نمازی بخوانیم ، روزه ای بگیریم ، قرآنی بخوانیم و طلب آمرزش کنیم . 🌹 🕊 🌹 🌹 🌺 @dashtejonoon1💐🌼
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 سلام برلب های خشكیده عملیات رمضان تازه آغاز شده بود ، هوا بشدت گرم بود ، گروهان تحت فرماندهی در محاصره بود ، از شدت تشنگی همگي بیهوش شدیم ، توان اینرا نداشتیم كه پلك بزنیم ، ناگهان او از جایش بلند شد و گفت : بچه ها بیدار شوید ، من فاطمه زهرا(س) را در خواب دیدم ، حضرت با دست خودشان قمقمه ی را آب كردند. چند لحظه بعد قمقمه دست به دست گشت و همه را سیراب نمود ، آب سرد جانمان را تازه كرد و روح تازه ای به ما بخشید . به داخل قمقمه نگاه كردم هنوز داخل آن آب بود. راوی : 🕊 @dashtejonoon1🕊🥀
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 یکی از روزها که پیدا نکرده بودیم، به طرف هجوم بردیم و بنا بر رسمی که داشتیم، دست و پایش را گرفتیم و روی زمین خواباندیم تا بچه ها با بیل مکانیکی خاک رویش بریزند. کلافه شده بودیم. پیدا نمی شد. بیل مکانیکی را کار انداختیم، ناخنهای بیل که در زمین فرو رفت تا خاک بر روی بریزد، متوجه استخوانی شدیم که سر آن پیدا شد. سریع کار را نگه داشتیم، درست همانجایی که می خواستیم خاکهایش را روی بریزیم تا به التماس کند که خودشان را نشان بدهند، یک پیدا کردیم . راوی : 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🌓 ❤️ زنده را زنده نخوانند که مرگ از پی اوست، بلکه زنده است که حیاتش ز قفاست؛ آری اتفاقی نیست بلکه انتخابی است، سعادتی است که نصیب هر کس نمی‌شود بلکه نصیب کسانی می‌شود که مجاهدین فی سبیل الله هستند. باید زندگی کرد تا به سوی خدا رجعت کرد. ای 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🕊 تاریخ : 🗓 1404/03/09 🗓 محل : منطقه مرزی مریوان نحوه : انفجار مین در هنگام پایش مرز 🌗 🌷 🌴 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🌓 ❤️ زنده را زنده نخوانند که مرگ از پی اوست، بلکه زنده است که حیاتش ز قفاست؛ آری اتفاقی نیست بلکه انتخابی است، سعادتی است که نصیب هر کس نمی‌شود بلکه نصیب کسانی می‌شود که مجاهدین فی سبیل الله هستند. باید زندگی کرد تا به سوی خدا رجعت کرد. ای 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🕊 تاریخ : 🗓 1404/03/09 🗓 محل : منطقه مرزی مریوان نحوه : انفجار مین در هنگام پایش مرز 🌗 🌷 🌴 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 که جایش نگهبانی داد . در تابستان 1359 در پادگان امام حسین(ع) دوره آموزشی عمومی نظامی را گذراند و پس از آن برای مقابله با ضد انقلاب آماده اعزام به کردستان می شود که با شروع جنگ تحمیلی در شهریور 59 داوطلبانه به سمت جبهه های غرب عازم می شود. وی پس از اینکه به مدت شش ماه داوطلبانه در جبهه های غرب کشور به مقابله با دشمن بعثی مشغول بود پس از چندی به عضویت سپاه پاسداران درآمد و مدت چهار ماه به عنوان محافظ بیت حضرت به خدمت مشغول شد. مادر خندان در این باره می گوید: یک شب با خوشحالی به منزل آمد و گفت: دیشب یکی از بچه ها در بیت مشغول نگهبانی بود که سلاحش را گرفت و عبایش را به او داد و دو ساعت تمام در حیاط به نگهبانی پرداخت. پس از نگهبانی اسلحه را به آن داد و به نماز شب مشغول شد. آن بنده خدا در حالی که اشک شوق در چشمانش حلقه زده بود به نماز ایستاد. بعدها فهمیدم که آن پاسدار خود بوده است. 🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
ما مِن شَهیدِ اِلاّ وَ یُحِبُّ ان یَکونَ مَع الحُسینِ علیه السّلام حتّی یدخُلونَ الجنَّهَ مَعَهُ در روز قیامت هیچ جز این نیست که دوست دارد در محضر علیه السلام باشد و همراه همه در معیّت حضرتش وارد بهشت گردند . 📚 کامل الزیارت ، صفحه ۱۱۱ @dashtejonoon1
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 حکایت پیکر دو با پلاک های ۵۵۵ و ۵۵۶ که طی عملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیدا شدند : یکی از این نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود و سر دیگری را که لای پتو پیچیده شده بود را بر دامن داشت, معلوم بود که دراز کش مجروح شده بوده است. پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند. معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند. اسامی را در کامپیوتر دیدیم، آن که نشسته است، پدر است و آن که درازکش است، پسر است... پدری سر پسر را به دامن گرفته است... سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدر و سید حسین اسماعیل زاده پسر است اهل روستای باقر تنگه بابلسر.. http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 بارها گفته ام که بچه های کمیل در این کانال، کاری کردند که از شجاعت بالاتر است. آنها چنان ایثار و اخلاصی از خودشان نشان دادند که در تاریخ اسلام کم نظیر بود. ما شبیه این ماجرا را جز در صحنه ی کربلا مشاهده نکرده ایم. حکایت بچه های کمیل را با هیچ عقل مادی و حسابگری نمی توان ارزیابی کرد. بچه های کمیل، بودند که لب تشنه، بی کفن و غریب، به مهمانی مادر مظلومه ی خود رفتند. برای این مطلب هم دلیل دارند. در روایات ما را جوان معرفی کردند. همه نیروهای گردان کمیل هم جوان بودند. درباره لب تشنه آنها چیزی نمی گویم. سراسر این حکایت، داستان تشنه کامی آنها بود. چه بسیار از مجروحان که بخاطر نرسیدن آب به رسیدند. درباره بی کفن بودن ؛ در بیشتر عملیات ها، وقتی روی زمین قرار می گرفت، چفیه اش به عنوان کفن او بود. اما در کانال کمیل به جهت نبود وسایل امدادی، و برای بستن زخم مجروحان، مجبور شدیم که از چفیه ی هم استفاده کنیم. لذا پیکرهای پاره پاره در انتهای کانال بی کفن و بدون پارچه ای که آنها را بپوشاند رها شد. می گوییم غریب؛ چون حتی یاران رزمنده هم کمتر از آنها یاد می کنند. این عملیات با خیانت های آشکار منافقین به اهداف خود نرسید. به همین جهت بسیاری از بزرگان جنگ، اجازه ی صحبت در خصوص این عملیات را نمی دادند. حتی بعد از جنگ نیز کمتر کسی از آنها یاد کرد. اما مهمانی مادر : بارها به دوستانش گفته بود که ، مهمانان ویژه ی در عالم برزخ هستند. او عشق و محبت به را در دلها نهاد . ما شاهد بودیم که بیشتر گردان کمیل با ذکر نام به رسیدند. برخی از ، چه در این منطقه و چه در مناطق دیگر به خواب دوستان می آمدند و پیغام می دادند که ما دوست داریم گمنام و غریب در کنار مادر رزمندگان، بمانیم ، زیرا مورد عنایت خانم هستند. نیز در سخنانی در مورد فرمودند: سلام ما بر این پاره های تن ملت که مونسی جز نسیم صحرا و همدمی جز مادرشان ندارند. برای همین موارد است که همیشه می گوییم: کانال کمیل، بی کفن و لب تشنه و غریبی بودند که به دیدار مادر پهلو شکسته ی خود رفتند . شادی روح و http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
🥀🕊🏴🌹🏴🕊🥀 از خطـــــه سرزمیــــــن مجاهدتهــــــای خامـــــوش کردستان اگر شدم مرا ندهید ، چون است کسی که معلمش را نداده‌اند ، خودش را دهند . http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
ما مِن شَهیدِ اِلاّ وَ یُحِبُّ ان یَکونَ مَع الحُسینِ علیه السّلام حتّی یدخُلونَ الجنَّهَ مَعَهُ در روز قیامت هیچ جز این نیست که دوست دارد در محضر علیه السلام باشد و همراه همه در معیّت حضرتش وارد بهشت گردند . 📚 کامل الزیارت ، صفحه ۱۱۱ http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 💐🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷💐
💐🌺🌹🕊🌹🌺💐 کفنش کرد بود که همیشه ذکرش این بود، نمی دونم شعر خودش بود یا غیر... یابن الزهرا یا بیا یک نگاهی به من کن یا به دستت مرادر کفن کن از بس این به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) علاقه داشت به دوست روحانی خود وصیت می کند. اگر من شدم دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانی کنی... روحانی می گوید: ما از جبهه برگشتیم وقتی آمدیم دیدیم عکس را زده اند. پیش پدر و مادرش آمدم گفتم: این چنین وصیتی کرده است آیا من می توانم در مجلس ختم او سخنرانی کنم؟ و آنان اجازه دادند... در مجلس سخنرانی کردم بعد گفتم ذکر این بوده است: یا بن الزهرا یا بیا یک نگاهی به من کن یا به دستت مرا در کفن کن وقتی این جمله را گفتم ، یک نفر بلند شد و شروع کرد فریاد زدن . وقتی آرام شد گفت: من غسال هستم دیشب آخرهای شب به من گفتند یکی از فردا باید تشییع شود و چون پشت جبهه شده است باید او را غسل دهی وقتی که می خواستم این را کفن کنم دیدم یک شخص بزرگواری وارد شد گفت: برو بیرون من خودم باید این را کفن کنم. من رفتم در وسط راه با خود گفتم این شخص که بود و چرا مرا بیرون کرد؟؟؟ با عجله برگشت و دیدم این کفن شده و تمام فضای غسالخانه بوی عطر گرفته بود. از دیشب نمی دانستم رمز این جریان چه بود.اما حالا فهمیدم ...نشناختم... منبع: کتاب روایت مقدس صفحه ۹۶ به نقل از نگارنده کتاب "میر مهر" حجت الاسلام سید مسعود پور آقایی http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 💐🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷💐