دشت جنون 🇵🇸
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 #خاطرات_آزادگان مفقودالاثری که آزاده شد #غلامرضا_قائدی #قسمت_بیست_و_سه سه خانم از طرف ص
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹
#خاطرات_آزادگان
مفقودالاثری که آزاده شد
#غلامرضا_قائدی
#قسمت_بیست_و_چهار
سه خط قرمز کشیده بودند یک طرف خط اتوبوس ایرانی بود که اسرای عراقی را در خود داشت، یک طرف خط هم اتوبوس عراقی بود که اسرای ایرانی را در خود داشت یعنی در واقع یک طرف خط پاسدارهای رتبهدار ایرانی ایستاده بودند و طرف دیگر هم نیروهای عراقی ایستاده بودند و وسط خط هم نیروهای صلیب سرخ بودند که همه این نیروها بر مبادله نظارت میکردند. مبادله به این صورت بود که ایرانیها یک عراقی تحویل میدادند و یک ایرانی تحویل میگرفتند، ما به صورت صفی ایستاده بودیم یکی از ما میرفتیم و یکی از عراقیها به سمت اتوبوس عراق میآمدند و در عین حال هم پاسدارهای ما و نیروهای عراقی و نیروهای صلیب سرخ نظارت داشتند. نه تنها من بلکه همه ما باور اینکه در خاک ایران هستیم برایمان سخت و عجیب بود. با وجود اینکه وقتی از اتوبوس پیاده میشدیم هنوز اسلحه بر روی سرمان بود اما بلافاصله خاک ایران را میبوسیدیم، چشمهایمان پر از اشک و گلویمان پر از بغض میشد.
#یاد_باد
#آن_روزگاران
#یاد_باد
🥀 @dashtejonoon1🌴🌹