eitaa logo
دشت جنون
4.7هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀🌸🌺🌼🌺🌸🍀 شد ربیعُ الثانی و فصل شور ِ دلبری نغمه ی عالَم شده یا امام ِ عسگری ای امام ِ عالمین از همه خوبان سری بر فَلَک مولایی و از مَلَک دل می بری ای گل پیغمبری،یا امام ِ عسگری آیه ای از کوثری،یا امام ِ عسگری آمده ای عاشقان،نخل زهرا را ثمر شد ز الطاف ِ خدا،حضرت ِ هادی پدر آمده آنکه بُوَد دَه صدف را چون گوهر من مدیحه خوان شدم بهر ِ تو با چشم ِ تر میلاد با سعادت ، 🌺🌼 🌼🌺 🌺 @dashtejonoon1💐🌼
27.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺🍀💐🌼💐🍀🌺 💐 باز اومد شب هیجان ما 💐 تندتند میزنه ضربان ما 🌺 💐 🌼 مبارک باد 💐 @dashtejonoon1🍀🌺
دشت جنون
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 #شهیدانه #دوری_شهدا_از_گناه #شهید_والامقام #احمدعلی_نیری #قسمت_سوم نفس عمیقی کشید و گ
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 من همینطور که اشک می‌ریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه می‌کنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک می‌ریختم و با خدا مناجات می‌کردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله...» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزه‌ها و تمام کوه‌ها و درخت‌ها صدا می‌آمد. همه می‌گفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچه‌ها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت می‌لرزید به اطراف می‌رفتم از همه ذرات عالم این صدا را می‌شنیدم! بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد : از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! بلند شد و گفت این را برای تعریف از خودم نگفتم. گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد. بعد گفت : تا زنده‌ام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن. http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🌹🇮🇷🥀🕊🥀🇮🇷🌹
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 جنگ به وسیله‌ مردم اداره شد . هم ارتش و هم سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و هم نیروهاى گوناگون ، همه متکى به مردم بودند . به ایمان مردم ، به عشق مردم ، به صفاى مردم http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🌹🇮🇷🥀🕊🥀🇮🇷🌹
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یاد باد یاد جبهه ها یاد دفاع مقدس شادی روح و و سلامتی رزمندگان اسلام 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🌺🍀🌼💐🌼🍀🌺 امروز سالروز طلوع چند آسمون نشن شهرستانمونه تولدتان مبارک 🍀 بسیجی ابراهیم صادقی🌷(محمد) 🍀 جهادگر محمد منتظری🌷(اسدالله) 🍀 جهادگر حیدرعلی نیکفر🌷(محمدحسین) 🌼 سرباز مهدی شرفی🌷(محمدعلی) 🌼 سرباز مهدی شریفی🌷(حسینعلی) 🌼 بسیجی حسن مصدق🌷(عباس) 🌴 @dashtejonoon1💐🌺
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🌹 🌹 فرزند: غلامعلی : 🗓 1348/10/23 🗓 محل تولد : نجف آباد وضعیت تاهل : مجرد شغل : دانش آموز : 🗓 1365/07/09 🗓 مسئولیت : بسیجی محل : فاو نام عملیات : خط پدافندی مزار : 🥀 @dashtejonoon1🌹🌴
دشت جنون
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 #خاطرات_آزادگان #زنان_آزاده #قسمت_پنجم وقتی به ما رسیدند، یک اسلحه در بغلم بود. جلو آمدن
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 رفتارهایی که با ما داشتند از یادم نمی‌رود. آن لحظات اول، چون من و شوهرم تیر خورده و خون زیادی از ما رفته بود، خیلی تشنه‌مان شد. هر چقدر التماس کردیم که یک ذره آب به ما بدهند، توجهی نمی‌کردند. می‌گفتند شما پاسدار خمینی هستید، پس از آب خبری نیست. دقایقی بعد، آمبولانس عراقی آمد. آن‌ها می‌خواستند به هر قیمتی که شده، من را زنده نگه دارند. صورت جلسه نوشتند که این خانم نظامی و مسلح بود، خودرو هم پر از مهمات جنگی و آن آقا یعنی شوهرم هم راننده اوست، فکر می‌کردند من فرمانده هستم و شوهرم کاره‌ای نیست و راننده‌ام بوده. دقایقی بعد دیدم که در بیمارستان جمهوری شهر العماره عراق هستم تا تحت درمان قرار بگیرم. تقریبا 15 روز در بیمارستان بستری بودم و تحت عمل جراحی قرار گرفتم. سپس 4 ماه در زندان انفرادی بغداد بودم و بعدش من را به اردوگاه موصل بردند. آن 4 ماه را در زندان استخبارات عراق و در یک اتاق خیلی کوچک بودم. راوی : http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🌹🇮🇷🥀🕊🥀🇮🇷🌹
🇮🇷🌹🥀🇮🇷🥀🌹🇮🇷 دلم "بهشتـی" را مے‌خواهد کہ ساکنانش "شهـدا" هستند گوشه ای کنارشان بنشینم و برای خود " فاتحه ای " بخوانم بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم الحمدلله ‌رب‌ العالمین... http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🌹🇮🇷🥀🕊🥀🇮🇷🌹