در یک روز گرم تابستان که حوصلم خیلی سررفته بود گفتم پنجره رو بازکنم ببینم بیرون چه خبره . در یک مجتمع آپارتمانی ۵ طبقه زندگی میکردیم. طبقه پنجم.. حجاب کامل گرفتم ی چادر رنگی خوشگل سرم کردم و پرده رو کنارزدم و پنجره رو بازکردم.. سالهای بعد از جنگ بود و منم تازه عروس و مذهبی که اصلآ اشعار غیر مجاز گوش نمیدادیم و از وضعیت ترانه های اونور آبی خبر نداشتیم و بلد نبودیم.. به محص اینکه پنجره رو باز کردم ناگهان دو تا جوان موتورسوار با گاز و ویراژ و تک چرخ از خیابون پیچیدن جلو ساختمون ما و شروع کردن بلند بلند با آهنگ خوندن که دختر کاشونی چادرتو بردار دختر کاشونی چادرتو بردار
منم کاشونی و ( ترسو) 😅🤣 سریع پنجره رو بستم و اومدم زنگ زدم به خواهرم که آبجی این جوونا از کجا میدونستن من کاشونی ام
خواهرم غش کرد از خنده و گفت بابا. میگفتن دختر چادری چادرتو بردار😅🤣😅🤣
این شعر فلان خواننده اونور آبیه.. به تو کار نداشتن😆😆
من🙄🙄🙄
آبجیم🤣🤣🤣
#سوتی
#خاطره_گویی
😍-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 😍
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
#حداقل_برای_یک_نفر_ارسال_کنید
🌼 https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed 🌼
🌼 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw 🌼