eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
3.6هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
5.2هزار ویدیو
36 فایل
﷽   کپی مطالب و نشر با ذکرصلوات تبلیغ و تبادل  🇮🇷https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 https://rubika.ir/dastan9 مدیریت کانال  https://eitaa.com/yazahra_9
مشاهده در ایتا
دانلود
در یک روز گرم تابستان که حوصلم خیلی سررفته بود گفتم پنجره رو بازکنم ببینم بیرون چه خبره‌ . در یک مجتمع آپارتمانی ۵ طبقه زندگی میکردیم. طبقه پنجم.. حجاب کامل گرفتم ی چادر رنگی خوشگل سرم کردم و پرده رو کنارزدم و پنجره رو بازکردم.. سالهای بعد از جنگ بود و منم تازه عروس و مذهبی که اصلآ اشعار غیر مجاز گوش نمیدادیم و از وضعیت ترانه های اونور آبی خبر نداشتیم و بلد نبودیم.. به محص اینکه پنجره رو باز کردم ناگهان دو تا جوان موتورسوار با گاز و ویراژ و تک چرخ از خیابون پیچیدن جلو ساختمون ما و شروع کردن بلند بلند با آهنگ خوندن که دختر کاشونی چادرتو بردار دختر کاشونی چادرتو بردار منم کاشونی و ( ترسو) 😅🤣 سریع پنجره رو بستم و اومدم زنگ زدم به خواهرم که آبجی این جوونا از کجا میدونستن من کاشونی ام خواهرم غش کرد از خنده و گفت بابا. میگفتن دختر چادری چادرتو بردار😅🤣😅🤣 این شعر فلان خواننده اونور آبیه.. به تو کار نداشتن😆😆 من🙄🙄🙄 آبجیم🤣🤣🤣 😍‌‎‌‌‎-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 😍 🌼 https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed 🌼 🌼 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw 🌼