«شهید احمد علی نیری» در تابستان 1345 در روستای آینه ورزان دماوند چشم به جهان گشود. از همان زمان کودکی به حق الناس و نماز اول وقت بسیار حساس بود. در مقابل معصیت و گناه واکنش نشان میداد. همه میدانستند که اگر در مقابل او غیبت کسی را بکنند با آنها برخورد سختی خواهد کرد. او در تاریخ 27 بهمن ماه سال 64 و در سن 19 سالگی طی عملیات والفجر8 به شهادت رسید. اویکی از شاگردان خاص آیت الله حق شناس بود.«دکتر محسن نوری» یکی از دوستان شهید بود او در مورد نحوه تحول این شهید که با وجود سن کمش اما مراتب عرفانی زیادی را طی کرده بود به ذکر خاطرهای از زبان خود شهید اشاره میکند. این خاطره در کتاب «عارفانه» کاری از «گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی» نقل شده است که در ادامه میآید:رفتار و عملکرد احمد با بقیه فرق چندانی نداشت. در داخل یک جمع همیشه مثل آنها بود با آنها میخندید با آنها حرف میزد احمد هیچ گاه خود را از دیگران بالاتر نمیدانست. در حالی که همه میدانستیم که او از بقیه به مراتب بالاتر است. از همان دوران راهنمایی که درگیر مسائل انقلاب شدیم احساس کردم که از احمد خیلی فاصله گرفتم. احساس کردم که احمد خداوند را به گونهای دیگر میشناسد و بندگی میکند! ما نماز میخواندیم تا رفع تکلیف کرده باشیم اما میدیدم که احمد از نماز و مناجات با خدا لذت میبرد. شاید لذت بردن از نماز برای یک انسان عارف و عالم طبیعی باشد اما برای یک پسر بچه 12 ساله عجیب بود. من سعی می کردم بیشتر با او باشم تا ببینم چه میکند. اما او رفتارش خیلی عادی بود و مثل بقیه میگفت و میخندید. من فقط میدیدم اگر کسی کار اشتباهی انجام میداد خیلی آهسته و مخفیانه به او تذکر میداد. احمد امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نمیکرد. فقط زمانی برافروخته میشد که میدید کسی در یک جمعی غیبت میکند و پشت سر دیگران صحبت میکرد در این شرایط دیگر ملاحظه بزرگی و کوچکی را نمیکرد با قاطعیت از شخص غیبت کننده میخواست که ادامه ندهد. من در آن دوران نزدیکترین دوست احمد بودم. ما رازدار هم بودیم. یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمیدانم چرا در این چند سال اخیرشما این قدر رشد معنوی کردید اما من... لبخندی زد و میخواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیم بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم. گفت یک روز با رفقای محل و بچههای مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اون جا رودخانه است. راه زیادی نبود از لا به لای بوتهها ودرختها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم وهمان جا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمیدانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوتهها مخفی شدم. من میتوانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوتهها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم :«خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمیشود اما به خاطر تو از این از این گناه میگذرم.»
بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچهها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همین طور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود:«هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور که اشک میریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک میریختم و با خدا مناجات میکردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله...» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزهها و تمام کوهها و درختها صدا میآمد. همه میگفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچهها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت میلرزید به اطراف میرفتم از همه ذرات عالم این صدا را میشنیدم! احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت این را برای تعریف از خودم نگفتم.گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد. بعد گفت: «تا زندهام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای تذکر رهبر انقلاب به سید جواد هاشمی بهخاطر یک نقش کوتاه منفی
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
هدایت شده از داناب (داستانک+نکاتناب)
🌷موضوع: بازار فارکس
سوال:
معامله در بازار فارکس چه حکمی دارد؟
جواب:
مقام معظم رهبری:
بطور کلی صحت معاملات در بازار فارکس متوقف بر رعایت ضوابط شرعی و قانونی است.
............................................
🔹 بنا به گفته برخی کارشناسان، کارگزاران بازار فارکس دو دسته اند: دسته اول که اکثر مدعیان کارگزاری از این دسته اند، صرفا یک صفحه مجازی در فضای اینترنت تشکیل داده اند و حضور واقعی در بازار ارز ندارند، این گروه پول مشتریان را دریافت و برای اهداف و برنامههای خود استفاده میکنند و فقط یک صفحه اینترنتی برای مشتری اختصاص می دهند که مشتری در آن مشغول معاملات به ظاهر ارزی میشود، بنابراین معاملات انجام شده غیر واقعی و باطل است و موجب ملکیت درآمد حاصله نمی شود. دسته دوم کارگزاران واقعی هستند که حضور واقعی در بازار ارز دارند و با پول مشتری اقدام به خرید و فروش ارز میکنند، که با رعایت ضوابط شرعی و قانونی، فی نفسه اشکال ندارد، ولی باید به نکات زیر توجه شود: 1) معاملات باید به صورت واقعی و خرید و فروش ارز باشد، بنابراین اگر کسب درامد براساس پیش بینی نوسانات قیمت ارز باشد مشروع نیست. 2) معاملات اهرمی، که با اعتبار گرفتن از کارگزار انجام می شود، اگر ماهیت قرض همراه با سود داشته باشد، ربا و حرام است.(۱)
آیت الله مکارم شیرازی:
با توجّه به اینکه فارکس شرایط شرعیّه معاملات را ندارد جایز نیست.
پی نوشت:
۱-استفتا اختصاصی از دفتر مقام معظم رهبری به شمارهr5r9p6k
۲_سایت آیت الله مکارم شیرازی(makarem.ir)
#حکم_شرعی
#فارکس
کانال احکام استاد صالحی
@amirsalehi110
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
هدایت شده از پاتوق بارانے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصادف به این خوشگلی تا حالا ندیده اید 😳😉
شیک و مجلسی😂
💦 @otaghesargarmi 🌧️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹شهیدی که #امام_خمینی دستور داد بجای بهشت زهرا در حرم مطهر
#حضرت_معصومه سلام الله علیها در کنار آیتالله حائری مؤسس حوزه علمیه قم دفن شود...
#جالب_و_طوفانی
#نشر_حداکثری
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
در کتاب ریشه های تاریخی امثال و حکم در مورد ضرب المثل آش معاویه را می خورد پشت سر علی (ع) نماز می خواند آمده است:
«ریشه تاریخی این مثل، بدین شرح است: عبدالرحمن بن صخرازدی معروف به «ابوهُریره» از فقیرترین اصحاب پیامبر (ص) و از عشیره «سلیم بن فهم» بود. نامش به عهد جاهلیت «عبدقیس» یا «عبد شمس» بود و به سال «غزوه خیبر» که مسلمان شد، نامش به «عبدالرحمن» تبدیل شد. گویند در خلافت «عمر بن خطاب» ولایت بحرین را داشت. به روزگار عثمان، قضای مکه به او محول گردید. و به زمان معاویه چند روزی والی مدینه شد. مشهور است که ابوهریره در محاربات صفین حاضر و ناظر بود ولی در جنگ شرکت نداشت. کارش این بود که موقع صرف طعام نزد معاویه می رفت و در کنار سفره چرب و نرمش می نشست؛ هنگام نماز و صلوه در پشت سر علی (ع) نماز می خواند. ولی هنگام مصاف از معرکه جنگ دور می شد و در گوشه ای مبارزه دلاوران را تماشا می کرد. وقتی علت این سه حالت را از او سؤال کردند در پاسخ گفت: نماز در پشت سر علی (ع) کامل ترین نماز است و غذای معاویه چرب ترین غذاها و احتراز از جنگ و کشتار سالم ترین کارهاست.»
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلینَ فِى الْفَلَواتِ،
سلام بر آن به خاک افتادگان در بیابان ها،
أَلسَّلامُ عَلَى النّازِحینَ عَنِ الاَْوْطانِ،
سلام بر آن دور افتادگان از وطن ها،
أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونینَ بِلا أَکْفان ،
سلام بر آن دفن شدگـانِ بدون کفن،
زیارت_ناحیه_مقدسه
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
سوال:
آیا آسفالت در پاک کنندگی حکم زمین را دارد؟
پاسخ:
آيات عظام خویی، تبریزی، سیستانی، وحید، صافی و نوری: بنابر احتیاط واجب پاک کننده نیست.(۱)
آيات عظام امام، خامنه ای، بهجت و فاضل: پاک کننده نیست.(۲)
آيات عظام مکارم و شبیری: پاک کننده می باشد.(۳)
#حکم_شرعی
#زمين
پي نوشت:
۱_خویی، سیستانی و نوری: العروة الوثقی، کتاب الطهارة، الثانی، قبل از م 1؛تبریزی و وحید: رساله، م 185؛صافی: هدایةالعباد، ج1، کتاب الطهارة، م 604.
۲_امام: تحریرالوسیلة، ج1، کتاب الطهارة، المطهرات، ثانیها؛ خامنه ای اجوبة الاستفتائات، س 80؛بهجت: وسیلة النجاة، م 578؛ فاضل: العروة الوثقی، کتاب الطهارة، الثانی من المطهرات،
۳_مکارم: العروة الوثقی، کتاب الطهارة، الثانی، قبل از م 1؛شبیری: رساله، م 1
کانال احکام استاد صالحی
@amirsalehi1101
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
بسم الله.
مرد ویلچری!
امشب توفیق شد نماز مغرب مسجد ملک بودم. قبل از اذان مغرب. بخاطر یه جلسه دلم گرفته بود دنبال یه گوشه خلوتی می گشتم یه مقدار با ارباب خلوت کنم. وارد مسجد شدم گوشه مسجد یه مرد ویلچری دیدم نماز میخوند. وقتی میگم مرد یعنی مرد. به معنای واقعی کلمه نه اوناییکه مثل افراد جلسه کذایی ادای مرد بودن در میارن. نماز امام زمانم که تموم شد زیارت آل یاسین رو شروع کردم. و بعد خواستم که حال دلم رو واسه سررسیدم شرح بدم. دیدم این مرد ویلچری با یه نوجوون حرف میزد. از کتاب الله و عترتی میگفت. خیلی روون و ساده. گوش و دلم رو مشغول کرد. قبلا این مرد ویلچری رو روی تخت با کپسول اکسیژن دیده بودم. حین بحث از شهدا هم برای همون نوجوون گفت. خیلی دوستش دارم. همون مرد ویلچری رو میگم. البته دوستش داشتم ولی الان چند برابر بیشتر. مجاهدانه روی ویلچر قیام کرده بود و از دین و مکتب برای نوجوان مسجدی میگفت. خدا حافظش باشد. خدا تمام مردان ویلچر سوارمان را محافظت کند. خدا به برکتشان این بیماری را از کشورمان ریشه کن کند. بعد از نماز التماس دعایی گفتم و یاعلی.
حال دلم خدا را شکر خوب است.
والسلام
ــــــــــــــــ
☑️ هر روز یک داســـتانڪــ در👇
🆔 @dastanak_ir
تصور کن بهاری را....mp3
280.5K
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
#اختصاصی_داناب
تصور کن بهاری را که از دست تو خواهد رفت
خم گیسوی یاری را که از دست تو خواهد رفت
شبی در پیچ زلف موج در موجت تماشا کن
نسیم بی قراری را که از دست تو خواهد رفت
مزن تیر خطا آرام بنشین و مگیر از خود
تماشای شکاری را که از دست تو خواهد رفت
همیشه رود با خود میوه غلتان نخواهد داشت
به دست آور اناری را که از دست تو خواهد رفت
به مرگی آسمانی فکر کن محکم قدم بردار
به حلق آویز داری را که از دست تو خواهد رفت
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
▪️ دست نوشته تکاندهنده شهیدی که هنگام بمباران شیمیایی ماسکش را به یکی از رزمندهها داد
🔹 ۱۲ فروند هواپیما ساعت ۵ غروب منطقه را بمباران شیمیایی کردند که یکی در ۱۰ متری او افتاد.
🔹 نعمت الله ملیحی ماسکش را به یکی از رزمندهها داد و خودش بدون ماسک مانده بود كه درع مل دم نايژکهای ريه تاول میزد و در بازدم تاولها پاره میشد ! به همین علت برای گفتگو کردن روی کاغذ مینوشت و کمتر صحبت میکرد.
🔹 در بیمارستان به دلیل حاد بودن جراحت نعمت الله، او را ممنوع از نوشیدن آب کردند.
🔹 او از شدت تشنگی و زجر کاغذی خواست و روی آن نوشت :" جگرم سوخت، آب نیست ؟! " و بعد از دقایقی به علت شدت جراحت به شهادت رسید.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 گزارشی دیدنی از دلتنگی مردم عراق برای ایرانیان جامانده از #اربعین...
🔹این روزها که اشک دلتنگی و حسرت اربعین میریزیم؛ نمیدانیم ما بیشتر دلتنگ اربعینیم، یا مردم دوستداشتنی #عراق دلتنگ جای خالی زوار ایرانی؟
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک دقیقه حرف حساب👌
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
🌹شرط شهید شدن شهید بودن است.🌹
-داشتم با خودم میگفتم چجوری باید شهید بود؟
+خوب چرا کتاب شهدا را نمیخونی؟؟
-کتاب زیاده و وقت من کمه
+خوب بیا برو تو این کانال زندگینامه شهدا و خصوصیات اخلاقیشون را بهت میگه به صورت مختصر
-خوب زود بهم بگو میخوام برم بیبینم چجوری باید مثل یک شهید زندگی کنم
+خوب بیا برو تو این کانال همه چیو بهت میگه
-کوووو؟؟؟
لینکشو بفرست دیگه
+بیا اینم لینک کانالش::
🆔
https://eitaa.com/tarigh_alshohadaa
هدایت شده از پاتوق بارانے
کاش میشد با وسایل صحبت کرد بگی من خیلی خستم
خودشون رعایت کنن پخش وپلا نشن😁😁
💦 @otaghesargarmi 🌧️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻بخش خبری دیبیسی فارسی🔻
🔰 ۷ مهر ۱۳۹۹ | ۲۸ سپتامبر 2020 🔰
◽️چرا ایرانیها به ادامه جنگ علاقهمند هستند؟/ بررسی تاریخچه مقصرسازی عوامل خارجی در جنگ ایران و عراق با گزارشی از کیوان کمیلی
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
لجبازي كودكان بهترين فرصت
براي تربيت آنهاست.
وقتي مثل هميشه آرام و محكم
باشيد فرزندتان ميفهمد قادر به
كنترل كردن شما نيست.
اگر عصباني بشويد يعني
فرزندتان در كنترل شما موفق بوده.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
هم میبینندت و هم قادر به دیدنت نیستند.هم صدایت را میشنوند و هم نمیشوند.هم حالت را درک میکنند و هم درکی از شرایطت ندارند.
شاید این وضعیت، جذابترین بخش از فواید نویسنده شدن است.
وقتی اهل نوشتن باشی، کلمات را تسلیم عقایدت میکنی.انگار وظیفهی قلبت میشود هجی کردن واژهها و دلت آرام و آهسته کلمات را دیکته میکند و تو مینویسی.
البته داریم نویسندگانی که عقایدشان را تسلیم واژهها میکنند.
واژههایی که از پل اعتقاد رد میشوند ایمان مستقر را توصیف میکنند؛ اما کلماتی که در پس تزلزل عقاید برکاغذ هویدا میشوند، ایمان مستودع را به یاد میآورند.
نوشتن میتواند تو را جسور کند همانگونه که قادر است از تو یک ترسوی تمام عیار بسازد.
نوشتن میتواند شجاعتت را فریاد کشد و تو با صراحت تمام، واژهها را به استخدام درآوری؛ اما نوشتن نیز می تواند از تو آدم بُزدلی بسازد که هربار از پس واژهای سرک میکشد و دوباره خودش را مخفی میکند.
نوشتن میتواند اثباتت را رقم بزند و یا حتی انکارت را.
پس ببین چه مینویسی، چگونه مینویسی و چرا مینویسی؟
#روز_نوشت
#بی_وقت_نوشت
#نوشتن
https://eitaa.com/roznevesht
🌺 یه روز سه نفر بودیم....
#دفاع_مقدس
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❓ آیا به غیر از کره ی زمین در جاهای دیگر و سیارات دیگر موجوداتی زندگی می کنند؟
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
♥️ سلمان فارسی کیست؟
حدود دویست و شانزده یا سیصد و شانزده سال قبل از هجرت، در روستای «جی » (از روستاهای اصفهان) فرزندی به دنیا آمد، که نامش را «روزبه » گذاشتند و بعدها پیامبر اسلام(ص) او را «سلمان » نامید.
پدر سلمان «بدخشان کاهن » (روحانی زرتشتی) بود و کار همیشگی اش هیزم نهادن بر شعله آتش. با اینکه سلمان در میان خاندان و محیطی زرتشتی دیده به جهان گشود، ولی هرگز در برابر آتش سر فرود نیاورد و به خدای یکتا اعتقاد یافت. سلمان در دوران کودکی مادرش را از دست داد و عمه اش سرپرستی او را به عهده گرفت.
سلمان، بعد از آنکه دریافت قرار است او را شش ماه با اعمال شاقه زندانی سازند و پس از آن اگر به آیین نیاکانش ایمان نیاورد اعدامش کنند، با همکاری عمه اش گریخت و روانه بیابان شد. در بیابان کاروانی دید که به سوی شام می رفت; پس به مسافران پیوست و رهسپار سرزمینهای ناشناخته گردید.
سرانجام سلمان، در همان آغاز هجرت گمشده اش را یافت و در حالی که برده یک یهودی بود، در محضر رسول خدا(ص) مسلمان شد.
📖 بحار الأنوار، ج 22، ص 366.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
🔸در روزگاری کهن پیرمرد روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت :
🔹روزی اسب پیرمرد فرار کرد و همه همسایگان برای دلداری به خانه اش آمدند و گفتند: عجب شانس بدی آوردی که اسبت فرار کرد!
🔸روستا زاده پیر در جواب گفت: از کجا می دانید که این از خوش شانسی من بوده یا بد شانسی ام ؟
🔹و همسایه ها با تعجب گفتند ؟ خب معلومه که این از بد شانسی است.
▫️هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پیرمرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه برگشت.
🔸این بار همسایه ها برای تبریک نزد پیرمرد آمدند : عجب اقبال بلندی داشتی که اسبت همراه بیست اسب دیگر به خانه برگشت.
🔹پیرمرد بار دیگر گفت : از کجا میدانید که از خوش شانسی من بوده یا از بدشانسی ام ؟
🔸فردای آنروز پسر پیرمرد حین سواری در میان اسبهای وحشی زمین خورد و پایش شکست.
🔹همسایه ها بار دیگر آمدند: عجب شانس بدی...
🔸کشاورز پیر گفت : از کجا میدانید که از خوش شانسی من بوده یا از بدشانسی ام ؟
🔹چند تا از همسایه ها با عصبانیت گفتند : خوب معلومه که از بد شانسی تو بوده پیرمرد بی خرد !!!
▫️چند روز بعد نیروهای دولتی برای سربازگیری از راه رسیدن و تمام جوانان سالم را برای جنگ در سرزمین دور دستی با خود بردند. پسر کشاورز پیر بخاطر پای شکسته اش از اعزام معاف شد.
🔸همسایه ها برای تبریک به خانه پیرمرد آمدند :
🔹عجب شانسی آوردی که پسرت معاف شد و کشاورز پیر گفت: از کجا میدانید که ....؟
🔺همیشه زمان ثابت می کند که بسیاری از رویدادها را که بدبیاری و مسائل لاینحل زندگی خود می پنداشته ایم صلاح و خیرمان بوده و آن مسائل، نعمات و فرصتهای بوده که زندگی به ما اهدا کرده است!
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b