eitaa logo
رواق دعبل
412 دنبال‌کننده
727 عکس
273 ویدیو
44 فایل
منی که باز برآنم که #دعبلانه برایت غزل ترانه بخوانم در آرزوی عبایت... 🌹گزیده ای از اشعار ناب فارسی @debelane
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ افتاد دست راست، خدایا ز پیکرم بر دامن حسین رسان، دست دیگرم چون دست من، لیاقت دامان شه نداشت انداختم به راه که بردارد از کرم ای دست چپ! زیاری من دست بر مدار من در هوای آب، بشوق تو میپرم آبی که آبروی من و اعتبار تست بر تشنگان اگر نرسد، خاک برسرم این آب آبروی منِ دلشکسته نیست خود آبروی ام بنین است، مادرم مردُم به حفظ دیده زهر چیز بگذرند من بهر آب، حاضرم از دیده بگذرم من که به عمر، منتی از کس نبرده ام اینک به ناز منتت، ای دست حاضرم
۲ تا تو بودی خیمه ها آرام بود دشمنم در کربلا ناکام بود تا تو بودی من پناهی داشتم با وجود تو سپاهی داشتم تا تو بودی خیمه ها پاینده بود اصغر ششماهه من زنده بود تا تو بودی خیمه ها غارت نشد گوشوار بچه ها غارت نشد تا تو بودی دست زینب باز بود بودنت بهر حرم اعجاز بود تا تو بودی چهره ها نیلی نبود دستها آماده سیلی نبود تا که مشکت پاره و بی آب شد دشمنت در خنده و شاداب شد پهنه پیشانی ات در هم شکست خیمه ات مثل حسین از پا نشست ای که تو دست خدائی داشتی هستی ات را بر زمین بگذاشتی ای که زینب خواهرت گردیده است فاطمه دور سرت گردیده است آنکه طاق ابروانت را شکست بعد تو بر سینه یارت نشست بعد تو دشمن هیاهو می کند وحشیانه بر حرم رو می کند
۳ هر جا علم میر و علمدار بلند است فریاد عطش از در و دیوار بلند است . از سرو بپرسید چرا در نظر خاک قدی که برافراشته بسیار بلند است . لب تشنه اگر دست و دل از آب بشوید بختش به خدا مثل سپیدار بلند است . آب از عطش حضرت ساقی ست پر از موج نخل از قِبَل میثم تمار بلند است . سقای حرم آب شد و آب نیاورد این زمزمه در کوچه و بازار بلند است . دشمن چه بلایی به سر پیکرش آورد ؟ که قامتش انگار نه انگار بلند است . عمری ست که وابسته ی بین الحرمینم مدیون اباالفضلم و مجنون حسینم پوشید زره را و مهیای سفر بود می رفت ولی از همه دلسوخته تر بود خورشید که در بدرقه اش دست تکان داد از مشتریان پر و پا قرص قمر بود در آل عبا حل شده بود و جریان داشت عباس گره خورده به این پنج نفر بود افتاد نگاهش به لب خشک برادر لب های پدر تشنه تر از هر دو پسر بود عطر نفس فاطمه در علقمه پیچید آن روز مگر بر لب ساحل چه خبر بود بگذار که یک روضه کوتاه بخوانم ای کاش که نه کوچه، نه دیوار، نه در بود هرکس به رجز خوانی او گوش فرا داد در تاب و تب ها علیٌ کیفَ بَشر بود تا ماه بنی هاشمی از راه می آمد انگار جناب اسدالله می آمد طفلان حرم بعد تو ماتم زده بودند خواب همه را بعد تو برهم زده بودند با حال پریشان و دل شعله ور از آه آتش به دل عالم و آدم زده بودند در خیمه فقط حرف عمو بود و عمو بود آه! از فقط، از تو فقط دم زده بودند بعد از تو چه سخت است بخواهم بنویسم بر صورتشان سیلی محکم زده بودند آن روز غم انگیز ترین روز جهان شد آن روز ملائک همگی غم زده بودند نام تو پس از نام حسین بن علی بود بر سر در هر خیمه دو پرچم زده بودند انگار علی بود... نه انگار تو بودی «سقای حرم، میر و علمدار تو بودی» علوی
۴ نه در توصیف شاعر ها نه در آواز عشاقی تو افزون تر از اندیشه فراوان تر از اغراقی وفاداری و شیدایی علمداری و سقایی ندارند این صفت ها جز تو دیگر هیچ مصداقی به خوبی تو حتی معترف بودند بدخواهان یزید آنجا که می گوید الایاایها الساقی تمام کودکان معراج را توصیف می کردند مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی چنان رفتی که حتی سایه ات از رفتنت جا ماند رکاب از هم گسست از بس برای مرگ مشتاقی فرار از تو فراری می شود در عرصهء میدان چنان رفتی که بعد ازآن بخوانندت هوالباقی سید حمیدرضا برقعی