دفاع همچنان باقیست
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۸۳ 🔅•✾••┈ ☀️تبرّی از خون عثمان هنگامی که خبر کشته شدن عثمان را شنیدم!
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۸۴ 🔅•✾••┈
☀️ #دوران_خلافت
📍امتناع از پذیرش خلافت
🔸خدا میداند که علاقهای به حکومت نداشتم
بعد از #کشته_شدن_عثمان، تنها نام من بود که برای خلافت مطرح میشد؛ ولی!!!!
خداوند سبحان میداند که من [از روی تمایل شخصی] علاقهای به زمامداری و حکومت در میان #امت_محّمد نداشتم؛ زیرا از آن بزرگوار شنیده بودم که میفرمود:
"هر #زمامداری بعد از من کار امت مرا بر عهده گیرد، روز قیامت #دستهایش را بر #گردنش میبندند و در مقابل دیدگان مردم برای حساب #احضار میکنند. سپس نامه عمل او باز میشود. اگر با عدالت حکومت کرده باشد، نجات مییابد و اگر ستم روا داشته باشد، هلاک میشود."
☀️افقهای تاریک و فتنههای پیش رو
🔸در مقابل درخواست مردم برای پذیرش خلافت به آنها گوشزد کردم: مرا واگذارید و سراغ فرد دیگری بروید؛ زیرا ما به استقبال حوادثی میرویم که رنگارنگ و فتنهآمیز است و چهرههای گوناگون دارد.
دلها بر این بیعت ثابت نمیماند و عقلها بر این پیمان، استواری نشان نمیدهد! کران تا کران را ابرهای فتنه پوشانده و چهره افق را ابرهای تیره فساد گرفته و راه مستقیم حق ناشناخته مانده است.
آگاه باشید! اگر درخواست شما را بپذیرم، براساس آنچه میدانم با شما رفتار میکنم و به گفتار این و آن و سرزنش ملامتکنندگان گوش فرا نمیدهم. اما اگر مرا رها کنید، همچون یکی از شما هستم که شاید شنواتر و مطیعتر از شما باشم در برابر کسی که کار خود را به او میسپرید. در هر حال، من وزیر شما باشم، بهتر است تا امیر و رهبر شما به شمار آیم.
☀️من به امیر شدن نیازی ندارم
اصرار مردم زیاد شده بود. #طلحه و #زبیر، #مهاجران و #انصار نزد من آمدند و درخواست کردند خلافت را بپذیرم.
🔸به آن ها گفتم: من به امیر شدن نیازی ندارم. ببینید چه کسی را برای این کار انتخاب میکنید، من هم با شما همراهی خواهم کرد.
شما به دنبال امیر شدن من نباشید. دراین وضع، وزیر شما باشم، بهتر است تا امیر شما شوم. من به شما نیازی ندارم و درعین حال همراه شما هستم. هرکس را که شما برای خلافت بپسندید، من نیز به او رضایت خواهم داد. شما به سراغ فرد مدنظر خویش بروید.
☀️اصرار بیش از حد مردم
در مقابل پاسخ منفی من، مردم اصرار میکنند و اگر به یاد داشته باشید :
شما مردم به من میگفتید بیعت با او را قبول کن و من میگفتم نمیپذیرم.
شما میگفتید چارهای جز این نیست و من زیر بار نمیرفتم. من دست خود را بسته بودم و شما آن را باز میکردید. دستم را عقب میکشیدم و شما با اصرار، دستانم را میگرفتید و میگفتید: ما به کسی غیر از تو راضی نمیشویم و جر تو بر کسی اتفاق نظر و اجماع نداریم. چنان پای بیعت هجوم آوردید که گویی شتران تشنه به آب رسیده باشند و بر همدیگر فشار آوردند تا زودتر از آن آب بنوشند!
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist