✅ فرار از زندان #دولتو (۱)
«ما چارهاي نداريم جز اين كه طرح يك فرار دستهجمعي را براي خودمان بريزيم؛ هرچند كه منجر به كشته شدن همه ما در اين راه بشود. در اين صورت هم، با شهادت به مقصود خود رسيدهايم و چنانچه زنده بمانيم و نجات يابيم، جهادي ديگر انجام داده و از چنگ اين دژخيمان و شكنجههاي روزافزون آنان نجات يافتهايم.»
در سالهاي اوليه پيروزي انقلاب اسلامي، نام «زندان دولتو» براي ملت مسلمان ايران، بسيار دردناك و تلخ بود. اين زندان تجسم جنايات تكان دهنده #گروهك_ضدانقلاب_دموكرات در مناطق كردنشين كشور بود.
زندان «دولهتو» در روستاي مرزي «دولهتو» در شمالغربي #سردشت قرارداشت كه قبلاً بعنوان اصطبل استفاده ميشد و حدود ۲۵٠ نفر از #اعضاي_سپاه، #ارتش و #مردم_عادي كه توسط گروهك دموكرات ربوده شده بودند، در آن زنداني بودند. روز پنجشنبه ۱۷ارديبهشت ۱۳۶٠ اين زندان در يك هماهنگي ميان گروهك دموكرات و #رژيم_بعثي_عراق، توسط جنگندههاي ارتش بعثي عراق بمباران شد و بيش از ۱۳٠ تن از زندانيان #شهيد و #مجروح شدند.
اين جنايت عجيب در آن زمان به شدت افكار عمومي را جريحهدار نموده و خشم مردم را برانگيخت.
امسال، در بيستونهمين سالگرد جنايت در زندان «دولهتو»، به مرور خاطرات يكي از جان بدربردگان اين زندان ميپردازيم. اميد است كه خداوند بر درجات ارواح طيبه شهداي اين منطقه بيافزايد.
مدت شش روز بيشتر، از توقف ما در #عليآباد، از توابع #بانه در كردستان، نگذشته بود كه حدود ساعت ۱۲نيمهشب، ۹نفر مرد مسلح، با #لباس_كردي و با سر و روي بسته، ناگهان با لگد، دَرب اتاق ما را باز كردند و داخل شدند. تا سر بلند كرديم، آنان را اسلحه بدست بالاي سرمان مشاهده كرديم. چون ما به منظور جنگ و خونريزي به آنجا نرفته بوديم، هيچ نوع اسلحهاي - حتي به منظور دفاع از جان خودمان - در اختيار نداشتيم.
سردسته گروه مهاجم كه بعدها متوجه شديم همه مردانش او را #خالق» صدا ميزنند، دستور داد دست و پا و چشمهاي ما را ببندند و داخل اتاقك يك وانتبار نيسان روي هم بريزند.
هركس كوچكترين مقاومت يا اعتراضي از خود نشان ميداد، با #ضربههاي_مشت، #لگد و #قنداق_تفنگ آنان روبهرو ميشد؛ بطوري كه در همان شب، #فك يكي از برادران به نام #محمد_منصوري، در اثر #ضربه_شديد قنداق تفنگ، كاملاً شكست. ماشين بسرعت راه افتاد و در تاريكي شب به طرف مقصدي «نامعلوم» حركت كرد. همانطور كه گفتم چشمهاي ما را بسته بودند و قادر به ديدن چيزي نبوديم.
صبح فردا به دهكدهاي به نام #مدك - بر وزن كلك - رسيديم. با خشونت تمام، همه ما را از همان بالا از داخل اتاق نيسان به پايين انداختند و از آن جا مستقيم به داخل يك #طويله پر از بز و گوسفند بردند؛ طويلهاي كه مثل زاغه، تنگ و تاريك بود و بجز يك در چوبي محكم، روزنه و راه به جايي نداشت.
با وجود اين، يك نفر نگهبان مسلح، در مقابل در، براي نگهباني از ما گماشتند و رفتند. دو روز تمام، #بدون ذرهاي #آب و #غذا داخل همان طويله بوديم. از شدت گرسنگي و تشنگي مجبور شديم ته مانده شير پستان گوسفندان را بدوشيم؛ در حالي كه كاملاً مواظب بوديم كه اين جلادان بيرحم، متوجه اين كارمان نشوند؛ زيرا واي به حال كسي بود كه دور دهان يا ريشش كمي شيري ميشد و آنان متوجه اين كار ميشدند. در اين صورت كارش تمام بود! پس از گذشت ۴۸ ساعت، ما را از كنار گوسفندان به طويله خالي ديگري منتقل كردند. داخل اين طويله بزرگ، جاي كمي براي جا دادن و نگهداري بچه گوسفندها وجود داشت. يك هفته تمام، ما را داخل اين #زندان_تاريك، دربند كردند. در اين مدت، در طول روز، تنها ظهر به ظهر، #يك_وعده غذاي سرد، شامل لوبياي پخته يخزده به ما ميدادند، كه فكر ميكنم اين غذاها پس مانده خوراكي آنان بود.
#انتشار_با_ذکر_منبع
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
دفاع همچنان باقیست
⭕️ #تشریح_عملیات_مرصاد به روایت عضو گروهک منافقین پس از اعلام پذیرش قطعنامه 598 از سوی جمهوری اسلام
⭕️ #تشریح_عملیات_مرصاد به روایت عضو گروهک منافقین
❓برای انجام عملیات آموزش خاصی هم دیدید؟
🗣 آموزشها بسیار #مختصر بود و آن هم برای کسانی که 2، 3 روز قبل از #اروپا برای #شرکت در #عملیات آمده بودند. فقط هم #آموزش_تیراندازی با #کلاش و #کلت بود. کسانی که حین عملیات میرسیدند که اصلا همین آموزش مختصر را هم نمیدیدند #فقط_سلاحشان را میگرفتند و به میدان جنگ فرستاده میشدند.
سازمان به #دروغ به آنها میگفت مثلا الان در کرمانشاه هستیم شما هم به آنجا بروید. #افرادی در #اروپا بودند که #بچه خود را #تحویل_همسایهشان داده بودند تا به #عملیات برسند.
کسانی که حتی دست چپ و راست خود را نمیدانستند، چه برسد به استفاده از سلاح!
❓نیروهایی که در این عملیات شرکت داشتند شامل 3 دسته میشدند.
〽️یک دسته #اعضای_قدیمی_سازمان که آموزش دیده بودند
〽️یک دسته اعضایی که از #کشورهای_دیگر اضافه شدند
〽️و دیگری هم #اسراء_سازمان.
❓در مورد دو دسته آخر قدری توضیح بدهید.
🗣 نیروهای از #خارج_آمده آموزش ندیده بودند و با این انگیزه در عملیات شرکت میکردند که از این #خوان_نعمتی که گسترده شده بود، #بهرهای_ببرند! به این امید بودند که مثلا رژیم ایران تغییر کند و آنها به #پست و #منصبی برسند که #اکثرا هم در عملیات #کشته شدند. اما وضعیت #اسرا از این هم #وخیمتر بود.
❓چطور؟
🗣 برخی از این اسرا، #اسیران_ایرانی موجود در #زندانهای_عراق بودند که در آنجا به #بدترین_شکل با آنها #رفتار_میشد. سازمان از این فرصت استفاده کرد و به آنها گفت اگر برای شرکت در عملیات به ما بپیوندید #آزاد خواهید شد. برخی از آنها به این امید که در #حین_عملیات بتوانند #فرار کنند، قبول کردند. اما #غالب این اسرا کسانی بودند که در #عملیات آفتاب #اسیر شده بودند که تعدادشان به حدود 300 نفر میرسید.
این اسرا بیشتر از #نیروهای_ارتش بودند که تعدادی در #سردشت، تعدادی در #فکه و تعدادی هم حین عملیات #چلچراغ اسیر شده بودند. همه این اسرا در #پادگان معروف به #دبس در کرکوک #نگهداری میشدند که #اردوگاه_اسرای_سازمان بود.
وقتی عملیات شروع شد #سازمان مجبور بود از #حداکثر نیروهایش استفاده کند به همین دلیل سراغ این #اسرا هم رفت. #برخی از اسرا #اعلام_آمادگی کردند که تعدادشان کم بود. #بقیه آنها را در #اتاقی_حبس کردند و مقداری آب و غذا برایشان گذاشته و به آنها گفتند هر موقع در عملیات پیروز شدیم میآییم سراغ شما و رفتند.
یکی از مسئولان عملیات به نام #احمد_واقف گفت روز دوم مجددا سراغ آنها رفتیم و به #دروغ به آنها #گفتیم که ما توانستیم #کرمانشاه را #تصرف کنیم هر کس میخواهد بیاید. #تعدادی_گول_خوردند و آمدند و #مابقی را دوباره #حبس کرده و رفتیم. به این ترتیب سازمان توانست حدود 40 نفر از اسرا در عملیات شرکت دهد که #اکثر آنها در صحنه عملیات #گریختند. سازمان هم این موضوع را میدانست ولی میگفتند چارهای نیست باید تعداد نیروها را افزایش داد. این زمانی بود که #کرند در حال تصرف توسط #نیروهای_ایران بود و این یعنی #محاصره_نیروهای سازمان در #اسلامآباد.
❓شما در عملیات مرصاد در چه واحدی بودید؟
🗣 در #واحد_توپخانه. فرمانده لشکرمان هم #مهین_رضایی معروف به #آذر بود.
روز عملیات یک توپ 122 همراه 2 دستگاه آیفا مهمات تحویل ما شد که 4 نفر بودیم.
تا اسلامآباد درگیری خاصی نداشیتم تا اینکه به #تنگه #چهارزبر رسیدیم. آنجا درگیری کوچکی رخ داد ولی به هر صورتی بود توانستیم راه را باز کنیم. تا به #تنگه_حسنآباد رسیدیم که درگیری اصلی شروع شد.
حوالی 10 صبح بود که از #ناحیه_شکم مجروح شدم و من را به زیر پل حسنآباد که اکثر زخمیهای مرصاد آنجا بودند، منتقل کردند. از حسنآباد به فرمانداری اسلامآباد رفتیم. #تعداد_زخمیها_خیلی زیاد_بود و اکثرا حال وخیمی داشتند. ما را از آنجا به #کرند و سپس به #سرپل_ذهاب بردند و از سرپل ذهاب بوسیله #هلیکوپتر_عراقی به بیمارستانی در #بغداد منتقل کردند.
هوا در حال تاریک شدن بود که تعداد #زخمیها در بیمارستان بقدری شد که مابقی مریضها را از آنجا منتقل کردند و #بیمارستان بصورت کامل در #اختیار_سازمان قرار گرفت.
من از ناحیه شکم تیر خورده بودم و حال خوبی نداشتم. جالب اینجاست که بعد از #اتمام_عملیات و #شکست_کامل سازمان، برخی از فرماندهان پیش ما میآمدند و به دروغ میگفتند که کرمانشاه را تصرف کردیم و آنجا مستقر هستیم! من 8 ماه بستری بودم و بعد از آن هم تا 2 سال تحت نظر دکتر قرار داشتم.
ادامه دارد...
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist