eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.5هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
2.4هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
@defae_moghadas
@defae_moghadas
چه قشنگ می شود ؛ اگر‌ یک روز به جای حسرت باز هم شما را داشتیم .. ِ @defae_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂🍂 🔻ملاصالح قاری 7⃣6⃣ 👈 بخش سوم: مترجم صدام عزیزانم! می گوید شما نمی دانید چه کار اشتباهی گردید! اعتصاب مساوی است با مرگتان. با رو به من کرد و گفت: - اسئل منهم شوف شنو يريدون؟ ( از آنها بپرس چه می خواهند؟) رو به یکی از بچه ها گفتم: - میگوید: برای چه اعتصاب کردید؟ چه میخواهید؟ یکی از نوجوان ها گفت: - ما شروطمان را فقط به رئیس اسرا میگوییم. سعی می کردم کار بدتر نشود، رو به مأمور بعثی کردم و خواسته بچه ها را ترجمه کردم، نگهبان جوش آورد و خیلی زود از اتاق بیرون رفت. نگران بودم و البته این نگرانی را در چهره بچه ها هم میشد دید. چند دقیقه بعد مأمور بعثی و رئیس زندان که عصبانی بود و چوب دستی اش را در هوا می چرخاند و تهدید می کرد، وارد اتاق شدند. رئیس شروع به فریاد کرد و من نیز حرف هایش را ترجمه می کردم: - دارید چکار می کنید؟! اینجا استخبارات است! می دانید یعنی چه؟! هرکس در سرتاسر عراق کاری کند او را می آورند اینجا تنبیه می کنند. شما به چه جرئتی در استخبارات اعتصاب کرده اید؟! داد میزد و تهدید می کرد، گفت: - سرکرده شما کیست؟ یکی از بچه ها بلند شد و گفت: منم! دومی و سومی هم بلند شدند و هرکدام می گفتند: من هستم! آنها نمی خواستند مسئولیت این کار بر عهده یک نفر باشد. همگی باهم این تصمیم را گرفته بودند. رئیس زندان با خشونت آنها را از بقیه جا کرد و شروع به زدنشان کردند. ناله بچه ها بلند شد. به همین اکتفا نکردند و آن را به حیاط بردند و با مشت و لگد و ضربات باتوم به جانشان افتادند. صدایشان در حیاط می پیچید. ابووقاص که شاهد تنبیه شان بود، عربده می کشید و با نگاهی غضبناک فریاد میزد: - ببینید چه می گویم! تا نیم ساعت دیگر برمی گردم؛ اگر دیدم صبحانه تان را نخورده اید، اول آب جوش رویتان میریزم و بعد تا سرحد مرگ کتکتان میزنم! نگران حالشان بودم و سعی کردم با وساطت مانع تنبیه آنها بشوم. اوضاع بدی شده بود. بچه ها ترسیده بودند، اما مصمم به اعتصاب ادامه دادند و چیزی نخوردند. نیم ساعت بعد ابو وقاص و شکنجه گرها کابل به دست ریختند به داخل زندان و بچه ها را بردند بیرون و دیوانه وار زیر کتک گرفتندشان، اما با این حال آنها حاضر به شکستن اعتصابشان نشدند. **** دومین روز اعتصاب بچه ها فرارسید. نزدیک ظهر بود. سربازان سینی های بزرگ پر از برنج را که روی آن مرغ سرخ کرده و کباب بود، داخل سلول آوردند و مقابلشان روی زمین گذاشتند. بچه ها بیحال بودند و درد گرسنگی، درد شکم و سردرد آنها را ضعیف و بی حال کرده بود. بوی مست کننده کباب اشتها را تحریک می کرد؛ اما هنوز بر سر عهد خود بودند. ساعتی بعد در سلول باز شد و غذاها دست نخورده بود. مأمورها کلافه شده بودند و به من سخت می گرفتند: - صالح! برو وادارشان کن اعتصابشان را بشکنند. صالح؛ اگر نتوانی اعتصابشان را بشکنی برایت بد می شود. پیگیر باشید در در پیام رسان ایتا👇 @defae_moghadas 🍂
🍂 شیر اگر پیر باشد باز شیر است #پیران_دفاع_مقدس @defae_moghadas 🍂
مستقیم از شب شعر "بزم رزم" حاج صادق آهنگران مروری بر نوحه های دهه 60
🍂 🔻 خورشیدهای خاک نشین خورشیدهای خاک نشین، یادشان به خیر پل های آسمان به زمین، یادشان به خیر آن روزهای روشن و آن قلب های صاف شب های شور و رزم و کمین، یادشان به خیر مردان عاشقی که سبک بار رد شدند از خاک ریز شک و یقین، یادشان به خیر  دستان رو به علقمه ی مانده روی خاک، پاهای بوسه داده به مین، یادشان به خیر شبهای حمله، شور و مناجات عاشقان آن یاحسین های حزین، یادشان به خیر آنان که از تلاوت شان در میان شب می ریخت اشک روح الامین، یادشان به خیر این جا هنوز رو به خدا، رد پای شان پیداست روی خاک، ببین! ... یادشان به خیر ما مانده ایم و خاطره هایی که زنده اند ما مانده ایم و حسرت این «یادشان به خیره" مجموعه اشعار خط، @defae_moghadas 🍂
🌾🍂🍃 🌸فرازی از وصیت نامه شهید عبدالعلی عیدی فراش 👈نيتتان را خالص كنيد و فقط و فقط براي رضاي او كار كنيد از شما ميخواهم كه در نمازتان كوشش كنيد و فرزندانتان را خوب تربيت كنيد وخود خواهي را كنار بگذاريد كه از صفات شیطان است. هدیه به روح منورشهیدوالامقام عبدالعلی عیدی فراش۲۰صلوات. @defae_moghadas 🌾🍂🍃