eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
2.6هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 /۵۸ ماموریتی برون مرزی نوشته: ابوحسین ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ سید احمد ۱۵ ساله، اصرار کرد این بار هم اجازه بدهد همراه‌شان باشد. عبدالمحمد در حالی که سر او را می‌بوسید گفت: باشد ولی از جدت بخواه کمک مان کند. ـ حتماً دعا می‌کنم و شما هم موفق می‌شوید. طبق برنامه‌ریزی که عبدالمحمد کرده بود در عملیاتهایی که برای شناسایی می‌رفتند هرکس کاری برعهده اش بود. یکی تامین کننده، یکی تقویت کننده روحی دیگری می‌شد و یکی .... سیداحمد که بودن با عبدالمحمد را یک توفیق می‌دانست گفت: من از عملیات‌هایی که با عبدالمحمد می‌آیم هزار درس و تجربه‌ی اطلاعاتی می‌آموزم. عبدالمحمد باز سر او را بوسید وگفت: این‌ها همه از برکت جدتان است. هنوز حرف‌های او تمام نشده بود که راننده گفت:‌ ای وای تور ایست و بازرسی. در تور بازرسی روی پل شهر العماره در حالی که سرباز عراقی به طرف بچه‌ها می‌آمد، عبدالمحمد روبه سیداحمد کرد و گفت: سیداحمد چطوری؟ آماده ای؟ نعم سیدی، آماده آماده ام. حیاک الله. اهلاً و سهلاً سرباز عراقی با دست اشاره کرد حرکت نکن. ماشین را خاموش کن. همه متعجب مانده بودند که دلیل توقف چیست؟ عبدالمحمد طبق معمول سرش را از شیشه ماشین بیرون داد و گفت: چه شده؟ فعلاً حرکت ممنوع است. عبدالمحمد روبرویش را که نگاه کرد دید گروهی با تیربار آماده شلیک هستند. او برای یک لحظه احتمال داد که لو رفته‌اند ولی سعی کرد آرامش خودش را حفظ کند. هنوز ۵ دقیقه‌ای از توقف آنها نگذشته بود که کاروانی ماشین آژیر کشان از مقابل آنها رد شدند و کسی که در ماشین رو باز بود داشت منطقه را نگاه می‌کرد. با رد شدن کاروان سرباز عراقی اشاره کرد حالا بروید. مشکلی نیست. راه آزاد است. عبدالمحمد وقتی دید کاروان ماشین‌ها یک ماشین بلیزر مشکی را اسکورت می‌کردند فهمید دلیل توقف آنها چه بوده است. عبدالمحمد برای بار دوم پرسید: چه کسی را اسکورت می‌کردند؟ ـ طاها یاسین رمضان ـ او کیه؟ ـ معاون اول رئیس جمهور عراق. چطور او را نمی‌شناسی؟ عبدالمحمد دیگر سوالی نکرد و به راننده گفت: حرکت کن. با دور شدن از تور بازرسی گفت: اگر می‌شد در این موقعیت این طاها یاسین ترور می‌شد چقدر خوب بود. او آدم سفاک و جنایتکاری است. آنها نیم ساعتی در شهر برای دیدن وضعیت مردم شهر دور زدند و به منزل برگشتند. همه بعد از خوردن قهوه تلخ تا شب در منزل سید معلان مشغول بحث درباره‌ی مکان‌هایی که شناسایی کرده بودند شدند. بعد از شام هرکس در گوشه‌ای دراز کشید. هنوز دوساعتی از خوابیدن آنها نگذشته بود که سیدناصر دستی را روی کتفش حس کرد که آن را فشار می‌دهد. با احتیاط چشمانش را باز کرد. عبدالمحمد بود که بی مقدمه گفت: باید برویم. کجا؟ هور چرا؟ اینجا امن نیست یعنی چه؟ چیزی شده؟ واضح حرف بزن. نگران شدم. حرف گوش کن. آماده رفتن شو. وضع خراب است. سیدناصر با تعجب وسایلش را جمع کرد و همراه عبدالمحمد در ساعت ۱ نیمه شب راهی الکحلا شدند و پس از آن به سرعت به هور رفتند. سیدناصر که نمی‌دانست عبدالمحمد از کجا یک مرتبه این تصمیم را گرفته است، گفت: عبدالمحمد چطور یک مرتبه گفتی برویم هور؟ بگو چه شده است؟ بعداً می‌گویم. فعلاً حرفی نزن. ولی الان بگویی بهتر است. خواهش می‌کنم. دیروز صبح سیدصادق وقتی از راه رسید گفت: دیشب به صدام حسین سوء قصد شده است و نیروهای اطلاعاتی دارند تمام مکان‌ها را می‌گردند. ـ عجب. پس این بود. عبدالمحمد طبق معمول شروع به نوشتن روز شمارش نمود. او در صفحه سالنامه اش نوشت: «امروز خبردار شدیم که صدام از یک سوء قصد جان سالم بدر برده است. کاش به درک می‌رفت ولی تقدیر این نبود. بر همین اساس تمام نیروهای اطلاعاتی و امنیتی با راه اندازی تورهای بازرسی به دنبال عاملین این سوء قصد بودند که من با شنیدن این خبر از العماره به هور برگشتم تا گرفتار تورهای بازرسی نشویم. زیرا راه‌های منتهی به مرز دارای حساسیت ویژه‌ای بودند که بیشترین دقت و سخت گیری را درآنجا انجام می‌دادند. ولی بحمدالله به خیر گذشت و ما سریع از کمند آنها خارج شدیم.» سیدصادق دو روز بعد وقتی داشت موضوع سوء قصد به صدام را توضیح می‌داد گفت: تاکنون در اثر بازرسی‌ها استخبارات، فقط از منطقه ما حدود ۱۵۰ نفر را دستگیر و به زندان برده‌اند. اوضاع شهر خیلی وخیم و خفقان زاست. به هرکس که مشکوک بشوند به سرعت او را دستگیر می‌کنند و به خانواده اش هم رحم نمی‌کنند. عبدالمحمد گفت: دراطراف خانه شما هم آمده بودند؟ بله. خدا به شما رحم کرد. اگر آن شب می‌ماندید منزلمان، صبح نمی‌توانستید جان سالم بدر ببرید. آنها حتماً شما را دستگیر می‌کردند. سیدناصر از هوش و فراست عبدالمحمد تعجب کرد و گفت: خدا به ذهن تو برکت بدهد. تو دیشب جان همه را نجات دادی. ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ همراه باشید کانال حماسه جنوب، لینک عضویت👇 http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
10.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 توسل به امام زمان (عج) در شب لیل الرغائب من همونم، همیشه از خودم فراری که جز شما نداره یاری، اگه منو بجا بیاری 🔻با نوای محمد حسین پویانفر http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 خلاصه مطالب کانال های حماسه جنوب را در پیج اینستاگرام زیر دنبال کنید 👇👇 https://instagram.com/hemasehjonob_?igshid=12qetpozgwr6o
13.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 دیدار خانم ناصره‌شرمان نویسنده معروف هندی و مصاحبه‌گر مهدی طحانیان در دیدار صمیمی با آزادگان اردوگاه رمادی http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 روند شروع تجاوز دشمن بعثی به ایران اسلامی۲ ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ به موازات عملیات منظم ارتش عراق در سرتاسر نقاط مرزی، دشمن به اقدامات دیگری از جمله توزیع سلاح بین عشایر خوزستان و عناصر ضدانقلاب در سراسر مرز دست زد. این اقدام تا حدی گسترده بود که در برخی شهرهای مرزی، از جمله در مناطق کردنشین، خرید و فروش سلاح کاری عادی شده بود و بعضاً بازار گرمی داشت. همچنین، عملیات‌های نامنظم که عموماً با حمایت عراق و گاهی به دست نیروهای عراقی انجام می‌شد، وضعیت استان‌های مرزی را ناآرام کرده بود و تلفات فراوانی را از مردم و نیروهای نظامی و انتظامی می‌گرفت. مین‌گذاری در جاده‌ها، بمب‌گذاری در معابر عمومی و مراکز اقتصادی، کمین به ستون‌های نظامی و خودروهای عمومی و شبیخون به مراکز مختلف، از جمله این اقدامات بود. ادامه دارد ----------------- http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 🔅 نقش مصر در جنگ ایران و عراق ۳ ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁❣❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ 🔅 از آغاز جنگ تا آزادسازی خرمشهر در ۳ خرداد ۱۳۶۱ به دست رزمندگان ایران، شرایطی که مستلزم ایفای نقش فعال مصر در جنگ باشد، وجود نداشت. این امر سه دلیل عمده داشت: نخستین و مهم ترین دلیل موضع برتر نیروهای عراقی در جبهه های جنگ بود. دومین دلیل، عدم تمایل سادات به ایفای چنین نقشی بود؛ زیرا، او به طور یکسان از رهبران دو کشور درگیر در جنگ که مخالف سرسخت سیاست هایش در قبال اسرائیل بودند، نفرت داشت. سومین دلیل عدم تمایل شیخ نشین های ثروتمند حوزه خلیج فارس به پشتیبانی از ایفای چنین نقشی توسط مصر بود. این دلایل باعث شد تا مصر در این دوران تنها به فروش تسلیحات به طرف عراقی اکتفا کند، اما با ترور سادات در اکتبر ۱۹۸۱ و چند ماه بعد فتح خرمشهر و پیروزی هایی که رزمندگان ایران در جبهه های جنگ به دست آوردند، شرایط برای مداخله گسترده تر مصر فراهم شد. در مصر، حسنی مبارک به قدرت رسیده بود، در جبهه های جنگ، ایران از حریف برتر بود و در میان شیوخ عرب حوزه خلیج فارس، نیاز به یک پشتیبان منطقه ای، به ویژه پشتیبانی که فاصله اش از صحنه نبرد به آنان اطمینان بدهد که در را به آسانی به روی قدرت منطقه ای حریص دیگری نمی گشایند؛ به خوبی احساس می شد. ضمن این که در سال ۱۹۸۲، عراق با اعزام یک هیئت نظامی به قاهره خواستار افزایش سطح همکاری نظامی مصر شده بود. مصر در واکنش به تقاضای عراقی و شرایط به وجود آمده با احتیاط عمل کرد. مصریان ضمن این که پذیرفتند سطح کمک و همکاری های نظامی خود را با عراق افزایش دهند، اما از پذیرش این که همکاری هایشان از چارچوب های تعریف شده فراتر رود و به مداخله مستقیم در جنگ منجر شود، خودداری کردند. ----------- فیلیپ استودارد برای خودداری مصر از مداخله مستقیم، سه دلیل زیر را ارائه کرده است: 1) آگاهی مصریان از ارزش استراتژیک ایران و خطرات احتمالی بیگانگی ایران از همسایگان عربش در بلند مدت ؛ ۲) اعتقاد به این که سرانجام دستیابی به توافق امکان پذیر است و از این رو سودمندترین نقش برای سایر کشورهای عربی در این زمینه، تأمین بقای عراق و تقویت توانایی هایش برای مذاکرات صلح با ایران است؛ ۳) خاطره تلخ مصریان از ماجراجویی مصیبت بار ناصر در دهه ۱۹۶۰ در یمن. -------- به نظر می رسد که برای فهم نقش و موضع مصر در طول جنگ، باید به بررسی شیوه نگرش این کشور در قبال منازعه پدید آمده پرداخت. از دیدگاه مصر جنگ ایران و عراق یک بازی با حاصل جمع صفر نبود که در آن برد یکی لزوما با باخت دیگری مساوی باشد؛ زیرا، آنها پیروزی کامل هیچ یک از دو طرف (حتی عراق را در راستای منافع خود ارزیابی نمی کردند، چرا که این امر می توانست تهدیدی جدی برای نقش منطقه ای مصر باشد. بر پایه همین نگرش، این کشور کوشید تا نقش یک موازنه گر را ایفا کند. نقشی که بر مبنای آن رابطه و همکاری نظامی با عراق از حدود قدرت ایستادگی این کشور در برابر ایران فراتر نمی رفت. مبارک در مصاحبه اش با مجله لبنانی السفیر با تأکید بر سیاست موازنه درباره نقش مصر در جنگ ایران و عراق ادعا کرد: «مصر هیچ گاه از جنگ میان عراق و ایران که هر دو کشورهایی اسلامی اند و میان آنها رابطه دوستی برقرار بوده، حمایت نکرده است. من امیدوارم که ما نقش میانجی را میان ایران و عراق ایفا کنیم. من علت آنچه را که باعث شده تا ایران موضع تندی در برابر ما اتخاذ کند نمی دانم اگرچه ما به عراق آن قدر کمک نمی کنیم که عملیات های نظامی تهاجمی این کشور را علیه ایران ممکن سازد. ما از مذاکرات و میانجیگری برای حل مسائل حمایت می کنیم. ما هرگز به عراق سلاح تهاجمی که با آن به ایران ضربه بزند ارائه نکرده ایم. این هرگز اتفاق نیفتاده است ما آن گونه که برخی تصور می کنند هیچ نیروی نظامی در عراق نداریم. ما در جنگ تخصص داریم. ما در جنگ نمی توانیم یک نیروی ناکامل اعزام کنیم. اگر ما می خواستیم که به عراق نیرو بفرستیم می بایست یک نیروی کامل می فرستادیم ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁❣❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ همراه باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 /۵۹ ماموریتی برون مرزی نوشته: ابوحسین ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ عبدالمحمد تا چند روزی در هور، کارش تنها کشیدن نقشه و نوشتن گزارش هایش بود. سیدناصر هم به تبعیت از او گزارش این ماموریت را اینگونه نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم «گزارش ماموریت‌های شناسایی سیدناصر سیدنور از منطقه‌ی استان العماره و استان بصره و زیارت عتبات مطهره»: السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع) و علی جمیع الشهدا. روز جمعه بعدازظهر ۶۲/۷/۱۵ پس از تهیه برگ عبور به وسیله سیدهاشم، با نام (احمد جعفر خضیر)، ساعت ۷:۴۵ از عماره به قصد بغداد و زیارت عتبات با یک ماشین تاکسی به همراهی یک سرباز به نام ستار، حرکت کردیم. در ابتدای حرکت، ستار به حضرت امام خمینی ناسزا گفت. ساعت ۸ به اولین دژبانی رسیدیم. ماشین‌های زیادی جهت بازرسی توقف کرده بودند. بدون رعایت نوبت، راننده‌ی تاکسی خود را به دژبان رسانید. دژبان ابتدا برگه یا کارت شناسایی خود (راننده) و سپس صندوق عقب ماشین و جلوی ماشین را بازرسی کرد و اجازه‌ی عبور داد. چون شب هنگام بود و به غیر از رستوران‌های سر راه چیزی دیده نمی‌شد، جاده‌ی اتوبان و تردد ماشین‌ها کاملا عادی به نظر می‌رسید. در بین راه ستار خوابید و من توانستم نام شهرها را از سیدهاشم بپرسم. ساعت ۱۰ شب به استان کوت رسیدیم و دژبانی بدون درخواست برگه، اجازه تردد داد. ساعت ۱۱:۳۰ شب به دژبانی بغداد رسیدیم. دژبانی بغداد نیز بدون درخواست برگه، اجازه عبور داد. شهر، نسبتا خلوت و تردد ماشین‌ها در نیمه شب کم بود. در بین راه چند کامیون که تعدادی زن و مرد کنار آن جمع شدن بودند دیدیم و از آن جا به شرق بغداد، به طرف یکی از فامیل‌های نزدیک سیدهاشم رفتیم. ساعت ۱۲ شب، یک زن در را به روی ما باز کرد. وقتی که مطمئن شدند آشنا هستیم یک مرد بنام علوان از ما پذیرایی کرد. سریع شام تهیه کردند. سپس شروع به پرسیدن از اوضاع جبهه‌ها کرد. برای این که با اطمینان بتوانند صحبت کنند از فامیل و نسبتم سوال کرد. من خودم را اهل الاعوج معرفی کردم که بعد از سوالات زیادی ناچار شدم خود را اهل بصره معرفی کنم. صبح زود، سیدهاشم برای دادگاه نظامی به یعقوبه رفت و مرا تنها در خانه گذاشت. من هم به علت عدم آشنایی به وضع کل عراق و پرسش‌های مکرر از طرف خانواده، بیشتر طول روز را خوابیدم. روز ۱۷/۷، صبح زود با سیدهاشم به طرف پادگان التاجی واقع در مسیر سامرا-بغداد حرکت کردیم. ابتدا سوار اتومبیل شدیم و در منطقه‌ای بنام الثوره، پیاده شدیم. در آن جا بعد از صبحانه به طرف کاظمین حرکت کردیم. ساعت ۷:۳۰ به حرم مطهر کاظمین (ع) رسیدیم. دورتادور صحن عکس‌هایی از صدام که در حال قرآن یا نماز خواندن بود دیده می‌شد. عده‌ی بسیار کمی زن و پیرمرد و نیز چند نفر نظامی در داخل صحن بودند. به سرعت و در حالی که اطراف خود را می‌پاییدیم به طرف وضوخانه رفتیم. پس از وضو گرفتن به داخل حرم وارد شدیم. نیروهای امنیتی و آدم‌های مشکوک الحال توی صحن بودند. داشتیم به دور ضریح حضرت موسی الکاظم (ع) و امام محمد تقی (ع) طواف می‌کردیم، یک پیرزن را در حالی که گریه می‌کرد دیدیم که با صدای کوتاهی می‌گفت: دلم را سوزاندند، خدایا دلشان را بسوزان. سپس نماز زیارت را خواندیم و به تندی از صحن خارج شدیم و از آن جا به طرف پادگان التاجی رفتیم و به راحتی از دژبانی مشرف به پادگان گذشتیم. ساعت ۸:۳۰ به پادگان رسیدیم. سیدهاشم به درون پادگان رفت و تا ساعت ۱۰:۳۰ درکناری به انتظار ایستادم. چند تریلی حامل سیم خاردار و چند تریلی نظامی را که از سامرا به طرف بغداد در حال حرکت بودند، دیدیم. در همان ساعت از پادگان به طرف بغداد برگشتیم و دژبانی در حالی که تمام ماشین‌ها را نگه می‌داشت، به ماشین ما اجازه عبور داد. ساعت ۱۱ بعد از گذشتن از کنار فرودگاه و سپس میدان ((جندی المجهول)) به منطقه العلاوه رسیدیم. بلافاصله از آنجا به طرف کربلا حرکت کردیم. در بغداد، نیروهای امنیتی به وسیله‌ی ماشین هایشان در شهر گشت می‌زدند. بدون توقف در این مسیر، ساعت ۱۲:۳۰ به کربلا رسیدیم. تاکسی ما را کنار صحن ابوالفضل العباس (ع) که در سمت شرق صحن اباعبدالله (ع) قرار دارد پیاده کرد. داخل صحن پر از عکس صدام بود. عده‌ی قلیلی توی حرم بودند. بلافاصله مشغول زیارت شدیم و در حالی که عده‌ای در حدود ۲۰ نفر نماز جماعت می‌خواندند، ما داشتیم زیارت می‌کردیم. ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ همراه باشید کانال حماسه جنوب، لینک عضویت👇 http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂