eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.3هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 /۶۱ ماموریتی برون مرزی نوشته: ابوحسین ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ ادامه گزارش: ..چند قدمی جلوتر، پلیس راهنمایی گواهی نامه رانندگی از سیدصادق خواست و سید صادق گواهی نامه جعلی خود را که نشان می‌داد ۲۷ ساله است به پلیس راهنمایی ارائه داد. به آینه‌های ماشین و چرخ‌های آن نگاهی انداخت و سپس اجازه عبور داد. دو نهر به عرض ۱۵ از غرب به شرق، داخل العزیر وجود داشت که چهار پل بتونی روی این دو نهر نصب شده بود. یک پل دیگر هم در غرب العزیر روی رودخانه دجله دیده می‌شد. از العزیر به بعد، جزو استان بصره محسوب می‌شود. در سد راه ابتدا از شهر القرنه که محل تلاقی دو رودخانه دجله و فرات بود گذشتیم. یک پل عظیم و متحرک جهت عبور کشتی‌ها روی رود فرات وجود داشت که تا کنون دو فروند از هواپیماهای ما در آن جا سقوط کرده اند، در دو طرف جاده، یگان‌های پشتیبانی قوات محمدالقاسم المقداد قوات سعد با ذکر نام مستقر بود. ابتدای شهر سه راهی وجود دارد که یک راه آن به نشوه می‌خورد. در انتهای شهر ناصریه و ابتدای شهر بصره یک مرکز دژبانی وجود دارد که فقط هنگام خروج از بصره، ماشین‌ها را بازرسی می‌کنند. شهر بصره از چند قسمت: عشار-بصره‌ی قدیم – بصره‌ی جدید- و غیره تشکیل می‌شود. ابتدا به طرف بصره‌ی قدیم و سپس به طرف بازار کویت بصره رفتیم. بازار بسیار شلوغ بود. در آن جا نهار خوردیم و چند مجله و کتاب خریدیم. اطراف اداره‌ها و سازمان‌های دولتی سنگر بندی شده بود. در خیابان‌ها سنگر‌های اضطراری احداث شده بود از بصره به طرف زبیر رفتیم. در پ راه زبیر – بصره، از روی پل بزرگی که بر روی قنات (کانال) زبیر احداث شده بود گذشتیم. عرض قنات (کانال) حدودا صد متر بود و از کنار آن یک جاده‌ی آسفالته می‌گذرد. ساعت ۲:۳۰ به شهر زبیر رسیدیم. زبیر دارای مساجد بسیار بزرگ می‌باشد که بیشترشان متعلق به اهل سنت هستند. جاده‌های زیادی میان بصره و زبیر و شعیبه که بیشترشان بهم متصل می‌شوند وجود داشت. سپس به خانه‌ی یکی از دوستان سیدهاشم در زبیر رفتیم. ابتدا یک پیرزن و سپس دوست سیدهاشم از ما استقبال کردند. آنها وضعیت جبهه‌ها را از ما پرسیدند و ما وضع شهر زبیر را که به شدت گلوله باران کرده است که فقط قسمتی از آسفالت ها‌ی جاده را کنده است و هیچ آسیبی به کسی نرسانده است. نکته‌ی قابل ذکر این است که رفت و آمد در تمام شهر‌های استان بصره، عادی بودو هیچ آثاری از خرابی که نشان بدهد توپخانه‌ی ایران آن جاها را زده باشد وجود نداشت. فقط کنار یک مسجدی در ابتدای شهر زبیر تخریب شده بود. پیرمردی که داخل خانه بود، ۱۸ سال در شرکت نفت ایران کار کرده بود و به زبان فارسی آشنایی داشت. او در مورد قنات زبیر گفت که دیروز یک کشتی جهت آزمایش وارد قنات شده است. ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ همراه باشید کانال حماسه جنوب، لینک عضویت👇 http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 /۶۲ ماموریتی برون مرزی نوشته: ابوحسین ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ ساعت ۳ از زبیر به طرف شعیبه رفتیم. در جاده‌ی شعیبه ماشین‌های نظامی تردد می‌کردند. ابتدا به رادار بزرگ شعیبه رسیدیم که در پشت آن (شمال آن) یک فرودگاه نظامی وجود داشت. چون لباس شخصی بر تن داشتیم نمی‌توانستیم زیاد به آن نزدیک شویم. بلافاصله از شعیبه به طرف زبیر و سپس به سمت جنوب زبیر رفتیم. از سه راهی بصره-کویت گذشتیم و سپس وارد یک جاده دیگر که جاده‌ی راه آهن بصره را قطع می‌کرد شدیم. در آنجا، شرکت‌های بسیار بزرگ نفتی-پتروشیمی و اداری وجود داشت و در اکثر آنها اتباع خارجی (ژاپنی و فرانسوی) دیده می‌شد. از آن جا مجددا به طرف بصره جدید بر گشتیم. بصره‌ی جدید مانند دیگر قسمت‌های شهر سنگربندی شده بود. از آنجا به سمت رودخانه رفتیم. لنج‌های تفریحی بر سطح شط (رودخانه) مشغول گشت زنی بودند و عده‌ای از مردم برای تفریح در آن جا ایستاده بودند. یال غربی رودخانه به وسیله گونی سنگر بندی شده بود. پس از توقف کوتاه در آنجا به سرف میناءالبصره (بندر بصره) رفتیم که در آنجا، کشتی‌های غول پیکر به علت جنگ، توقف کرده بودند. اسکله به وسیله سیم خاردار و نیروهای انتظامی به شدت حفاظت می‌شد. از آن جا به سمت فرودگاه رفتیم که در آن قسمت هم سیم خاردار و چند نگهبان وجود داشت. بعد به طرف پل سندباد رفتیم. این پل بسیار بزرگ و به طول یک کیلومتر می‌باشد. چون ماشین ما شخصی بود اجازه‌ی عبور به ما ندادند. در آن جا، سید هاشم از ما خداحافظی کرد و به طرف جبهه‌ی خودش رفت و ما نیز از یک پل دولبه‌ای به عرض ۸ متر و طول ۷۰۰ متر گذشتیم. در آن سوی پل یک دژبانی بود که براحتی از آن گذشتیم. در آخر شهر یک کارخانه‌ی کاغذسازی وجود داشت که به علت جنگ تعطیل شده بود ولی عده‌ای از سربازان می‌گفتند که یک لوله به دودکش کارخانه وصل کرده‌اند که دود آن را به زیر زمین منتقل می‌کند تا در معرض دید نیروهای ایرانی نباشد. ساعت ۵ بعدازظهر از بصره به قصر عماره برگشتیم و ساعت۷ به عماره رسیدیم. در تاریخ ۶۲/۷/۲۱ در شهر عمراه بودیم و با عده‌ای از دوستان در مورد کارها صحبت می‌کردیم. روز ۶۲/۷/۲۲ به اتفاق سیدصادق و سیدطالب از عماره به طرف کحلا و از آنجا به ابوخصاف و سپس به طرف شلفه حرکت کردیم. جاده‌ی شلفه خاکی بود. در طول راه پنج کامیون ایفا حامل نیروهای جیش العربی که از آموزش بر می‌گشتند، دیدیم. در تاریخ ۶۲/۷/۲۳ در عماره، در خانه‌ی عبدالحسین صبیح عباسی بودیم. در تاریخ ۶۲/۷/۲۴ در عماره – و بیات و ماجدیه و در تاریخ ۶۲/۷/۲۵ در عماره و ماجدیه بودیم. در تاریخ ۶۲/۷/۲۶ در عماره، در منطقه‌ی اسکان بودیم. در تاریخ ۶۲/۷/۲۷ در عماره با مهندسی در مورد وضعیت سیاسی و اجتماعی و نظامی عراق صحبت کردیم و در تاریخ ۶۲/۷/۲۸ در عماره بعدازظهر به طرف کحلا-قلعه صالح مجرالکبیر رفتیم. در ۸ کیلومتری مجرالکبیر یک پادگان آموزشی جیش العربی که در آن پیرمردان ۵۰ سال به بالا مشغول آموزش دیدن بودند، وجود داشت. مدتی برای ملاقات دایی سید هاشم توقف کردیم و سپس از آن جا برای شناسایی وضعیت کساره رفتیم که وضعیت دقیق آن، روی کروکی تشریح شده است. شب هنگام، مهندسی را دیدیم و اطلاعات جدیدی درباره‌ی سپاه چهارم و پادگان‌های موشکی و غیره بدست آوردیم. در تاریخ ۶۲/۷/۲۹ در بازار عماره به اطراف شهر عماره بودیم. در تاریخ ۶۲/۷/۳۰ هنوز هم در عماره بودیم. بعدازظهر ساعت ۴:۱۰ به وقت عراق صدای چند انفجار شدید شنیده شد که تمامی مردم سراسیمه بیرون آمدند تا وضعیت را ببینند. آنها وقتی فهمیدند که این موشک‌ها به طرف ایران پرتاب شده‌اند بسیار نگران شدند. اکثر مردم را می‌دیدیم که دعا می‌کردند موشک‌ها به کسی آسیبی نرسانند. به اتفاق سیدهاشم و سیدصادق و سید احمد با ماشین تویوتا به طرف منطقه الاسکان رفتیم که ناگهان چشممان به یک ماشین تریلی سکودار افتاد که به وسیله دو ماشین ایفا حامل نیروهای مخصوص و یک جیپ فرماندهی و یک ماشین بیسیم، اسکورت می‌شد و از طرف البتیره به سمت جاده‌ی بغداد-عماره می‌رفت. در بین راه عده‌ای از دانش آموزان پسر و دختر را که از محل‌های مختلف جهت حمایت از صدام و محکوم کردن دشمنان صدام جمع کرده بودند دیدیم. ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ همراه باشید کانال حماسه جنوب، لینک عضویت👇 http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 از چه میدان های مین، سیم های خاردار، موانع بی‌شماری گذشتند تا ما زنده بمانیم. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 روند شروع تجاوز دشمن بعثی به ایران اسلامی۴ ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 🔅 آغاز تهاجم هوایی عراق هجوم سراسری خود را در ساعت ۱۴ روز ۳۱ شهریور ۵۹ با حملات هوایی آغاز کرد و ظرف چند ساعت ۱۹ نقطه مهم، از جمله فرودگاه‌های کشور را مورد هدف قرار داد. ■ تهاجم زمینی نیروی زمینی ارتش عراق از سه جبهه به خاک ایران تهاجم کرد: ▪︎جبهه جنوبی - دو لشکر ۳ زرهی و ۱۱ پیاده به اضافه ۲ تیپ نیروی مخصوص از محور شلمچه برای تصرف خرمشهر و آبادان. - لشکر ۵ مکانیزه از محور کوشک با هدف هجوم به اهواز. - لشکر ۹ زرهی از محور چذابه با هدف تصرف بستان و سوسنگرد و پیشروی به سمت اهواز. - لشکرهای ۱ مکانیزه و ۱۰ زرهی به ترتیب از محور فکه و محور عین‌خوش به سمت شوش، دزفول و دهلران. ▪︎جبهه میانی - لشکر ۲ پیاده کوهستانی برای تصرف مهران. - لشکر ۱۲ زرهی برای تصرف سومار و نفت شهر. - لشکرهای ۴ و ۸ پیاده کوهستانی و لشکر ۶ زرهی برای تصرف قصرشیرین، سرپل ذهاب و گیلان غرب. ▪︎جبهه شمالی - لشکر ۷ پیاده برای تصرف نوسود و ارتفاعات مرزی مریوان. عراق توان قابل توجهی را برای تأمین اهدافش در خوزستان به کار گرفت. در روز اول جنگ ۱۰۰٪ توان مکانیزه و ۴۰٪ توان زرهی‌اش را در خوزستان به کار برد و پس از توقف در جبهه میانی، توان زرهی خود در جبهه جنوبی را به دو برابر افزایش داد و ۸۰٪ از قدرت زرهی‌اش را در خوزستان متمرکز کرد. ضمن آنکه یک لشکر پیاده را برای کمک تیپ‌های نیروی مخصوص راهی جنوب کرد. ادامه دارد ----------------- http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2ed
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 🔅 نقش مصر در جنگ ایران و عراق ۴ ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁❣❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ مبارک نه تنها در طول جنگ، بلکه پس از جنگ نیز نظرات خود را درباره ایجاد موازنه در برابر ایران تکرار کرده است. او بعد از جنگ آمریکا با عراق و ضعیف شدن موقعیت منطقه ای این کشور با تأکید بر ضرورت عراق نیرومند که بتواند با تهدیدات و تحرکات آرمان گرایانه ایران در ورای مرزهایش مقابله کند، گفت: «اگر عراق به جای حمله به کویت به حرف های او گوش کرده بود، ایران وزن واقعی و جایگاهش را در جهان درک می کرد زیرا تنها عراقی ها می توانند موازنه قدرت را در برابر تهران برقرار و تضمین کنند. با توجه به این که در طول جنگ تحمیلی، سوریه و لیبی طرفدار ایران بودند، مصر نیز از این که برای ایجاد موازنه به طرفداری از عراق ایفای نقش کند، ابایی نداشت. در واقع، همان گونه که سوریه و لیبی خود را موظف به تأمين تسلیحات ایران می دانستند، مصر نیز تدارک تسلیحات، مشاوره نظامی و همکاری در پروژه های نظامی عراق را وظیفه خود می دانست. جدول زیر نوع تسلیحاتی را که مصر در جنگ به عراق فروخته است، نشان می دهد. مصر افزون بر سلاح های مندرج در جدول مزبور، به واسطه خودکفایی اش در زمینه تولید مهمات، بخش در خور توجهی از نیازهای عراق را تأمین کرده است و در زمینه تأمین قطعات یدکی مورد نیاز ماشین جنگی عراق نیز نقش مهمی داشته است؛ زیرا، هر دو کشور در دهه های ۶۰ و ۷۰ توسط اتحاد شوروی سابق تأمین تسلیحاتی شده بودند. این وضعیت به مصر امکان می داد تا در طول جنگ کمبودهای عراق را در زمینه قطعات یدکی جبران کند. یکی دیگر از حوزه های همکاری مصر و عراق در طول جنگ، همکاری در پروژه های موشکی بوده است. روی هم رفته مصریان در سه پروژه موشکی عراق به نام های العباس، الحسین و بدر۲۰۰۰ همکاری کرده اند. البته، تمرکز این پروژه ها بر پایه همکاری ها روی پروژه بدر ۲۰۰۰ بوده است. هدف از این پروژه تولید موشک های بالیستیک با برد ۸۰۰ تا ۱۰۰۰ کیلومتر بود. گذشته از مصر، آرژانتین و گروه CONSEN نیز در پروژه مزبور با عراق همکاری کردند. در پایان سال ۱۹۸۴، مصر، آرژانتین و عراق قراردادهایی را امضاء کردند که سرمایه گذاری عراقی ها را در پروژه بدر ۲۰۰۰ تثبیت می کرد. بر پایه طرح های اولیه، آرژانتین موظف بود که ده فروند از این نوع موشک ها را تولید و آزمایش کند و سپس پنج فروند را به وزارت دفاع و تولیدات نظامی مصر و پنج فروند دیگر را نیز به عراق تحویل دهد. منابع آگاه تخمین می زدند که در پایان کار هر یک از این سه کشور به دویست فروند از این نوع موشک ها دست می یافتند." ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁❣❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ همراه باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 /۶۳ ماموریتی برون مرزی نوشته: ابوحسین ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ ادامه گزارش: در تاریخ ۶۲/۸/۱ صبح در عماره بودیم. بعدازظهر جهت شناسایی مجدد کساره به آن جا رفتیم. در تاریخ ۶۲/۸/۲ هنوز در عماره بسر می‌بردیم. سرباز، نوری عبدالهادی در پادگان رشید بغداد خدمت می‌کند. ایشان به نقل از یکی از سربازان فراری می‌گفت: در منطقه‌ی النجمی جنوب بصره، کناره‌ی جاده‌ی ام القصر، در یک ساختمان زیر زمینی، یک پایگاه موشکی (ساخت چین) وجود دارد که برای سرنگون کردن اهداف دریایی به کار می‌رود. این موشک‌ها به وسیله‌ی ماشین مخصوصی جهت شلیک به منطقه‌ی فاو و کنار مخازن نفت منتقل می‌شوند. نکته‌ی قابل ذکر این است که روی تابلویی که کنار جاده، جهت راهنمایی این گردان نصب شده با اسم رمز مشروع ۷۱ (آبیاری ۷۱) نوشته شده است و چند آشیانه هواپیما (بطور مخفی) در زیر حبل سلام در بصره موجود می‌باشد و یک هلی کوپتر (از نوع پیشرفته) کنار پایگاه موشکی درهنگام غروب در حالیکه بوسیله عده‌ای از نیروهای مخصوص محافظت می‌شود، فرود می‌اید و به هنگام صبح نیز خارج می‌شود. مهندس حسین رویشی که در یکی از پایگاه‌های تلفنی کار می‌کند گفت: کابل‌های تلفنی در کانال‌های کوچکی نصب شده‌اند و برای تماس‌های فوری بین وزارت‌ها و قرارگاه‌ها و پایگاه‌های هوایی و سازمان‌های حزبی و مقر فرماندهی صدام در سرتاسر کشور به کار می‌روند. حدود هشت ماه پیش، یکی از این کابل‌ها در منطقه‌ی شمال غربی نزدیک شهر سنجار قطع می‌شود؛ لذا گروهی جهت رفع نقص به آن جا اعزام می‌شوند به هنگام کندن خاک، یکی از افراد یک دستگاهی را به این سیم و کابل وصل بود مشاهده می‌کند. چند تن از کارشناسان مخابرات را خبر می‌کند تا این دستگاه را بررسی کنند که در حین کار این دستگاه منفجر می‌شود (تله گذاری شده بود) در نتیجه چند افسر و سرباز از جمله یک سروان کشته می‌شوند. سرانجام پس از تحقیق و بررسی ثابت می‌شد که این دستگاه از طرف دولت سوریه مخابره می‌شده است. * « گزارش مامویت شناسایی استان عماره و شهرهای عراق و زیارت عتبات مقدس توسط برادران سیدناصر نور عبدالمحمد سالمی در تاریخ ۶۲/۸/۳»: پس از گذشتن از پست شناسایی کساره، ساعت ۳ بعدازظهر (به وقت عراق) به اتفاق برادر سالمی وسید هاشم و سیدصادق و سید احمد با کرایه کردن یک تاکسی از شهر عماره خارج شدیم. حرکت از سه راهی البتیره مقابل انتظامات، یک جاده به طرف جنوب که به پادگان میمونه (سپاه چهارم) منتهی می‌شد وجود داشت. دژبان از ما پرسید: «برادران کجا می‌روند؟» «به نجف می‌رویم» «محصل هستید یا نظامی؟ کارت‌های خود را نشان بدهید» پس از نشان دادن کارت‌های خود سید هاشم برای ما تهیه کرده بود، صندوق عقب ماشین را بازرسی نمود. برادر سالمی، مسلح به کلت قلمی بود که هیچ کس از آن اطلاعی نداشت. پس از ۴۵ دقیقه به سه پل به فاصله‌ی پانصد متر و در نزدیکی البتیره رسیدیم. در قسمت جنوبی جاده، از دور ساختمان‌های زیادی را می‌دیدیم که می‌گفتند انبارهای مهمات در آنجا وجود دارد. پس از گذشتن از پل که در نزدیکی بیمارستان قرار داشت، زمین اطراف جاده به صورت رمل بود هیچ کدام از افراد همراه، مناطق مسیرمان را نمی‌دانستند. در بعضی از این نقاط پادگان‌های نظامی دیده می‌شد. به طور کلی، از البتیره تا مرکز استان دیوانیه مراکز نظامی متعددی دیده می‌شد. بلندای شهر دیوانیه چند رادار و در مقابل آن یک پادگان نظامی بزرگ دیده می‌شد. در شهر دیوانیه شام خودیم. شهر پر از مصری بود. شهر نسبتا شلوغی بود. بلافاصله به شهر نجف رفتیم. ابتدای شهر نجف، تابلوهای بزرگی از صدام با لباس‌های مختلف به چشم می‌خورد. پس از چند دقیقه دیگر به صحن مطهر امیرمومنان (ع) رسیدیم. این بار جمعیت نسبتا بیشتری در حرم مشغول زیارت بودند. نماز مغرب و عشا را در حرم خواندیم و پس از زیارت، در هنگام خروج متوجه شدیم که دو نفر به تعقیب ما مشغولند، ولی پس از این که فهمیدند که ما متوجه آنها شدیم فورا برگشتند. ما هم در کنار پلیس که مقابل صحن ایستاده بود مشغول عکس گرفتن شدیم که هیچ عکس العملی مشاهده نشد. از آن جا به طرف خانه علی (ع) و سپس به طرف صحن مسلم ابن عقیل که در کوفه واقع شده‌اند رفتیم. داشتند درهای صحن را می‌بستند که ما رسیدیم. فورا وارد صحن شدیم هیچ گونه تعمیر جدیدی در صحن مشاهده نمی‌شد و محوطه‌ی داخل صحن خاکی بود. پس از زیارت به طرف خندق و تکیه گاه مسلم بن عقیل که هر دو در داخل صحن واقع هستند رفتیم. از آن جا به زیارتگاه طفلان مسلم رفتیم. در موقع خروج از صحن، صدای گریه و زاری بلند بود. متوجه شدیم که یک نفر در جبهه کشته شده است. ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ همراه باشید کانال حماسه جنوب، لینک عضویت👇 http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 /۶۴ ماموریتی برون مرزی نوشته: ابوحسین ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ به طرف مقبره هانی بن عروه رفتیم که متاسفانه صحن بسته بود. از آنجا به طرف کربلا حرکت کردیم و ساعت ۹:۳۰ بعدازظهر رسیدیم ولی هر دو صحن بسته بود. به هتلی که کنار حرم ابوالفضل قرارداشت رفتیم. مسئول هتل از یکایک ما کارت شناسایی خواست و گفت که در این جا زیاد سخت گیری می‌کنند. بیشتر کارگران و مسافران هتل مصری بودند. صبح زود به هنگام اذان، وارد صحن ابوالفضل (ع) شدیم. پس از نماز و زیارت به طرف صحن حضرت امام حسین (ع) رفتیم. در فاصله‌ی دو صحن، عده‌ای مسافر که حدود پانزده خانوار بودند دیده می‌شد. داخل صحن خلوت بود و ما توانستیم راحت از قبل زیارت کنیم. در بین حرمین چند عکس گرفتی و پس از صرف صبحانه به طرف بغداد حرکت کردیم. از ابتدای شهرهای سیب، اسکندریه، و محمودیه گذشتیم. در نزدیکی محمودیه چند پادگان نظامی وجود داشت و نیز در اطراف بغداد پایگاه ضدهوایی دیده می‌شد. از کنار پالایشگاه الدویره که داشت کار می‌کرد گذشتیم. بدون توقف در انتظامات اول بغداد وارد شهر شدیم و سپس وزارت برنامه‌ریزی که چندی قبل توسط مجاهدین عراقی منفجر شده بود رفتیم. چند بار به طور کامل در شهر دور زدیم و از آن‌جا به طرف شهر سامرا حرکت کردیم. در بین راه فقط در یک جا بیش از هفده دکل رادیو تلویزیون دیدیم. ساعت ۹:۳۰ به ابتدای شهر سامرا رسیدیم. ابتدا از یک سد بزرگ گذشتیم و از آن جا وارد صحن مطهر امام علی النقی (ع) و امام حسن عسکری (ع) شدیم. عده‌ای از کارگران مشغول بازسازی صحن و یک مسجد که در صحن واقع شده بود، بودند. به علت مسن بودن اغلب مردم شهر سامرا، نیروهای امنیتی کمتر دیده می‌شد و ما با ارامش بیشتری به زیارت مشغول شدیم. توی حرم، عکس‌های شجره نامه صدام به در و دیوار آویخته بودند. از آنجا به سمت محل غیبت امام زمان (ع) رفتیم. داخل زیارتگاه عده‌ای از کارگران مشغول کار بودند. گداهای سامرا به زور از مردم پول می‌گرفتند. ساعت ۱۱:۳۰ از صحن خارج شده و به طرف بازار شهر رفتیم. توی بازار، چند مجله و باتری خریدیم. در بین راه کنار حوزه علمیه توقف کردیم. چند طلبه را دیدیم و با آنها احوالپرسی کردیم و سراغ یکی از استادان آنها را گرفتیم. مدرسه علمیه، زیرنظر وزارت اوقاف اداره می‌شد. در خیابان زنان زیادی با حجاب دیده می‌شد. در داخل شهر گشتی زدیم و ساعت ۱۲ به طرف بغداد برگشتیم. ساعت یک به شهر بغداد رسیدیم. چون راه سامرا به مرز ترکیه منتهی می‌شد، توی راه ماشین‌های حامل مواد غذایی و صنعتی و غیره را مشاهده کردیم. بلافاصله وارد صحن مطهر امام موسی کاظم (ع) و امام محمد تقی (ع) شدیم. نماز ظهر و عصر را در آن جا خواندیم و پس از زیارت به طرف قبر شیخ مفید رفتیم. ساعت ۱۲:۳۰ از صحن خارج شدیم. در خیابان مشرف به صحن ناهار خوردیم و سپس به طرف مرکز شهر رفتیم. از بغداد به طرف عزیزیه حرکت کردیم. در بین راه شرکت‌های متعدد به چشم می‌خورد. در نزدیکی عزیزیه چند دکل رادیو تلویزیون دیدیم. همچنین در بین راه چند کامیون ایفا که از عماره به طرف منطقه‌ی والفجر۸ *حرکت می‌کردند ۸ دستکاه کاتیوشا که از بغداد به طرف عماره می‌رفتند مشاهده شد. در تمام طول این مسیر‌ها پایگاه‌های ضدهوایی دیده می‌شد. بعد از شهر عزیزیه چون شب شده بود و در بین راه چیزی دیده نمی‌شد در شهر الکوت شام خوردیم. ساعت ۹:۳۰ شب، به شهر العماره رسیدیم. الحمدلله از تمامی پست‌های انتظامی بدون توقف گذشتیم. پس از خواندن نماز، با برادران همراه در مورد وضعیت کار و طرح‌های شناسایی آینده و لزوم رعایت بیشتر مسایل امنیتی صحبت کردیم. در حالی که قصد داشتیم بخوابیم، به طور معجزه آسا و عجیبی برادر سالمی پیشنهاد کرد همین الان به طرف هور حرکت کنیم. ساعت ۱۲ به طرف هور چنکه حرکت کردیم و در نزدیکی باغ سیدهاشم کنار عده‌ای از دوستان خوابیدیم. فردا صبح مطلع شدیم که نیروهای بعثی، قسمت به قسمت شهر العماره را بازرسی کرده‌اند و ۱۵۰ نفر از سربازان فراری را دستگیر نموده‌اند. * طرح عملیاتی والفجر ۸، از قبل در برنامه عملیاتی سپاه قرار داشت که بعد منتفی اعلام شد. ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ همراه باشید کانال حماسه جنوب، لینک عضویت👇 http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 السلام علیک یا جوادالائمه علیه السلام 🍂
🍂 🔻 روند شروع تجاوز دشمن بعثی به ایران اسلامی۴ ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 🔅 مقاومت جنگ در حالی آغاز شد که هنوز بیش از ۱۹ ماه از آغاز انقلاب اسلامی نگذشته بود، نظام جمهوری اسلامی تثبیت نشده و در گوشه و کنار کشور حوادث مختلفی رخ می‌داد. سپاه و کمیته به همراه نیروهای مردمی تأمین امنیت در داخل کشور را به عهده داشتند و ارتش همچنان تا انطباق با وضعیت جدید فاصله داشت. در همین حال بحران مناطق کردنشین، توان آزاد سپاه و درصدی از توان موجود ارتش را درگیر کرده بود. تحلیل فرماندهان نظامی مبنی بر عدم احتمال هجوم سراسری عراق، موجب بی‌توجهی به پدافند جبهه میانی و جبهه جنوبی شده بود. لذا هنگام هجوم سراسری عراق، نیروی خودی به‌طور کامل غافل‌گیر شد. به عبارت دیگر، درک نیروهای انقلابی از ماهیت دشمن و قریب‌الوقوع دانستن حمله سراسری عراق، تا زمان اشغال منطقه خان لیلی، هرگز مورد تأیید فرماندهان عالی نظامی کشور قرار نگرفت و از آن تاریخ به بعد نیز بسیج تجهیزات و یگان‌ها به کندی انجام شد. طوری که اولین یگان‌های کمکی، ۲ گردان از لشکر ۲۱ حمزه بود که چند روز پس از آغاز جنگ به منطقه عملیاتی رسید و بقیه یگان‌ها نیز پس از آنکه پیشروی دشمن متوقف شد، وارد منطقه عملیاتی شدند. به عبارت دیگر در بُعد استراتژی، به علت عدم تشخیص تلاش اصلی دشمن و در بُعد تاکتیک با تدبیر "دادن زمین به منظور گرفتن زمان" از سوی بنی‌صدر، زمین‌های ارزشمندی از دست رفت. ادامه دارد ----- http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 تشکر از شما بابت این پیشنهاد خوب دوستانی که از این سفرها خاطره‌ای مناسب کانال دارند ارسال کنند تا در وقت صبح، به اشتراک گذاشته شود. - کوتاه بودن خاطرات و جذابیت را نوشتن لحاظ بفرمایید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 🔅 نقش مصر در جنگ ایران و عراق ۵ ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁❣❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ یک ی دیگر از عرصه های همکاری مصر و عراق، در زمینه تسلیحات شیمیایی بوده است. مصر یکی از معدود کشورهای جهان است که خیلی زود به تسلیحات شیمیایی دست یافته است. شواهد متقنی نیز وجود دارد که از چنین تسلیحاتی در جنگ یمن (۱۹۶۳-۱۹۶۷ ) استفاده کرده است. این کشور دارای بیش از سیصد واحد صنعتی فعال در زمینه صنایع شیمیایی است که در هنگام ضرورت قابلیت تولید تسلیحات شیمیایی را دارند." این سابقه و توانایی ها، ادعاهایی را درباره همکاری مصر و عراق در طول جنگ هشت ساله با ایران در زمینه تولید تسلیحات شیمیایی مطرح کرده است. به طوری که روزنامه جروسالم پست در ۱۹۸۹ به نقل از منابع قابل اعتماد نوشت : «مصریان سال ها با عراق در زمینه تولید و ذخیره سازی تسلیحات شیمیایی همکاری کرده اند . روزنامه نیویورک تایمز نیز با درج گزارشی در این زمینه نوشت: « مصر در طول جنگ هشت ساله ایران و عراق در کنار تسلیحات متعارف در خصوص تسلیحات شیمیایی نیز با عراق همکاری کرده است. البته، دولت مصر چنین ادعاهایی را رد کرده و مدعی است که همکاریشان با عراق در صنایع شیمیایی جنبه تدافعی داشته است. وزیر مشاور در تولیدات نظامی مصر در این باره می گوید: «همکاری های مصر و عراق در زمینه صنایع شیمیایی جنبه تدافعی داشته است. مصر تنها در زمینه تولید وسایل و تجهیزات حمایتی و حفاظتی در برابر تسلیحات شیمیایی و راه اندازی کارخانه های دفاعی - صنعتی با عراق همکاری کرده است . مصر گذشته از زمینه های سخت افزاری که در بالا به آن اشاره شد، در زمینه های نرم افزاری نیز در طول جنگ به عراق کمک کرده است. هر چند سطح این نوع همکاری ها دقیقا روشن نیست، اما بر پایه گزارش های معتبر منابع بی طرف، تعداد نامعلومی از افسران نظامی مصر طبق برنامه مهاجرت اختیاری» مصر با ارتش عراق در جنگ همکاری کردند. برنامه مهاجرت اختیاری به افسران مصری اجازه می داد تا با تقاضای بازنشستگی پیش از موعد برای مشاورت، رایزنی و حتی ایفای نقش های رزمی تخصصی نظامی به ارتش عراق بپیوندند. این عده با تشکیل گروه های ارزیاب ضمن بررسی وضعیت جبهه های جنگ، پیشنهادهای لازم را برای اتخاذ تاکتیک های جنگی در عملیات ها به همتایان عراقی شان ارائه می کردند. ملاحظات و انگیزه های مصر برای ایفای نقش فعال در جنگ ملاحظات و انگیزه هایی که مصر را به سوی ایفای نقش فعال در جنگ ایران و عراق سوق داد، می تواند در دو سطح ملی و منطقه ای که در تیررس برد منافع ملی مصر قرار دارند مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد. ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁❣❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ همراه باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 /۶۵ ماموریتی برون مرزی نوشته: ابوحسین ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ روز دوم مهر ۱۳۶۲ بود که سیدهاشم از الکحلا با ماشین تویوتای سواری اش به هور آمد تا عبدالمحمد و سیدنور را برای ماموریت شناسایی ببرد. عبدالمحمد ابتدا از وضعیت شهر العماره پرسید: اوضاع عادی شده است؟ ـ بله. خیلی عادی شده است. ـ شاید فریب است. ـ شاید. ـ تورهای بازرسی چطور؟ - آنها هم خیلی کم شده‌اند. ـ پس می‌شود در شهر برویم. ـ بله. مشکلی نیست. ـ پس حرکت کنیم. او به همراه سیدهاشم و سید نور راهی شدند. اول از همه آنها سراغ کیوسک روزنامه فروشی رفتند و عبدالمحمد روزنامه آن روز را گرفت و شروع به خواندن کرد. تیتر اول این بود: به جان سیدالقائد سوء قصد شد. آنها پس از خریدن روزنامه به یک عکاسی رفتند تا تعدادی عکس پرسنلی بگیرند. عکاس اولین سوالی که کرد این بود: عکس پرسنلی برای کجا؟ عبدالمحمد بلافاصله با تندی گفت: به تو چه مربوط است؟ ـ چرا ناراحت می‌شوی؟ سوال کردم. فحش ندادم. اصلاً جواب نده. ـ مگر فضولی؟ ـ نه همین طور خواستم بپرسم. اصلاً برای هرکجا می‌خواهی بگیر. به من چه مربوط است. سیدناصر که از عکس العمل عبدالمحمد خوشحال شده بود. دست او را گرفت و گفت: عیب ندارد آقا. حالا بنده خدا یک سوالی کرد. همگی عکس‌های پرسنلی شان را گرفتند در حالی که آنها صورتشان را با تیغ زده بودند و تنها سبیل پُرپشتی داشتند. سیدهاشم در حالی که به سمت ماشین می‌رفتند نگاهی به اطراف کرد و گفت: ابوعبدالله! الان باید کجا برویم؟ ـ معلوم است. قلعه صالح در شهر العزیر ـ بسیار خوب. برویم. هنوز دویست متری از حرکت ماشین نگذشته بود که با یک پست بازرسی مواجه شدند که قبلاً آنجا نبود. سیدهاشم در حالی که دستپاچه شده بود گفت: ابوعبدالله چه کنیم؟ ـ هیچ. آرام و خونسرد. خبری نیست. چرا دست پاچه شدی؟ عبدالمحمد که داشت اطراف تور بازرسی را وراندازی می‌کرد دید عده‌ای سرباز پشت یک تیربار در سنگری ایستاده‌اند. یکی از مامورین جلو آمد و گفت: همه از ماشین سریع پیاده شوید. عبدالمحمد زودتر از همه پیاده شد و باقی هم بعد او پیاده شدند. مامور دیگری به سراغ آنها آمد و گفت: همگی کارت هویت تان را نشان بدهید. هرکس کارت شناسایی اش را نشان می‌داد واو که با دقت به تطابق عکس و فرد نگاه می‌کرد، بعد از دیدن هر کدام می‌گفت رد شو. عبدالمحمد و سیدناصر و سیدهاشم، هرسه نفر برگه‌های مرخصی سربازی شان را نشان دادند. سیدصادق و سیداحمد کارت دانش آموزی شان را نشان دادند. در همین حین مامور راهنمایی و رانندگی جلو آمد و روبه سیدصادق گفت: گواهینامه ات را نشان بده. ـ نعم سیدی. متحیر مانده بود که مامور بازرسی متوجه نشود. چون کارت دانش آموزی او با کارت گواهینامه اش نمی‌خواند و وضع خراب می‌شد و همه را دستگیر می‌کردند. در دلش شروع به خواندن آیه الکرسی و وجعلنا کرد. او می‌خواند و به مامور‌ها فوت می‌کرد. می‌دانست اگر اینجا لو بروند در حالی که در پایان ماموریت شان هستند ضربه جبران ناپذیری خواهند خورد و هرچه را تا حالا کار کرده‌اند بر باد می‌رود. سعی کرد آرامش خودش را حفظ کند. او نگران خودش نبود. تمام نگرانی او برای عبدالمحمد و سیدنور بود که همه کارهایشان را کرده و قرار بود دو سه روز دیگر راهی ایران شوند تا به علی هاشمی گزارش کارش را ارائه بدهند. او می‌دانست این اطلاعات چقدر ارزش دارد. سعی کرد خونسردی خودش را از دست ندهد. تندوتند آیه الکرسی می‌خواند. در یک لحظه رو به مامور راهنمایی گفت: اجازه بده قدری بروم جلوتر تا راه برای دیگران باز شود. منتظر جواب مامور نشد و حدود ۲۰ متری جلو رفت و کارت گواهینامه اش را نشان مامور بعدی داد که او هم اصلاً متوجه نشد. سیدناصر گفت: سید چه شده؟ چرا این قدر مضطرب شدی؟ ـ آخرکارت دانش آموزی ام در دست مامور قبلی بود. در کارت گواهینامه ام سن من ۱۹ سال بود و در کارت دانش آموزی ام ۱۶ سال و این تفاوت خطرناک بود و می‌توانست به دستگیری مان منجر شود. مامور قبلی برای لحظه‌ای سربرگرداند و دید سیدصادق حدود ۲۰ متری از او فاصله گرفته و جلو رفته است. با حالت عصبانیت فریاد زد: کی به تو گفت بروی جلوتر؟ ـ عذرمی خواهم. دیدم ترافیک شده است. مامور بعدی گفت: من او را چک کردم. مشکلی ندارد. سیدصادق برای عادی نشان دادن خودش گفت: سیدی من قصد داشتم راه باز شود. اگر ناراحت شدید عذر خواهی می‌کنم. قصد بدی نداشتم. ـ تو غلط کردی این کار را کردی. تو چه کاره ای؟ ـ سیدصادق هیچ جوابی نداد و منتظر عکس العمل بعدی مامور اول شد که بعد از چند دقیقه گفت: گم شوید و از جلوی چشمم دور شوید. ـ نعم سیدی. عفواً عفواً. همگی سوار ماشین شدند و با خونسردی از تور بازرسی گذشتند و بعد از نیم ساعتی وارد شهر العزیر شدند. ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ همراه باشید کانال حماسه جنوب، لینک عضویت👇 http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂