🔴 پیادهروی در
میدان مین
خاطرات سردار رئوفی
•┈••✾🔘✾••┈•
... بين پاسگاه چمسری و پيچانگيزه عراقیها پاسگاهی به نام شرهانی داشتند و كارهای مهندسی میكردند تا جاده العماره - طيب را به پاسگاه شرهانی وصل كنند. يك عده از وزارت نفت آمده بودند، به عنوان اينكه چاه بزنند و نفت استخراج كنند. از كناره رودخانه چيخواب به جاده دهلران و نزديكیهای عينخوش جاده میزدند.
يك روز پيش آنان رفتيم. يكدفعه يك ماشين عراقی آمد و پرسيد: شما چكار میكنيد؟
گفتيم: اينجا مرز ماست.
گفتند: اينجا به شما مربوط نيست، از اينجا برويد.
عراقیها تا پنجاه متری خط مرزی كار مهندسی میكردند و ما هم كار میكرديم، به عنوان اينكه برای چاه نفت جاده احداث كنيم. يادم هست به يكی گفتم: اگر در اين مقطع از انقلاب به دنبال نفت هستند، بايد به اينها مدال لياقت داد. اينكه در اين نقطه دنبال نفت میگردند و دارند چاه میزنند، خيلی عجيب است.
او می گفت: وقتی عمليات محرم تمام شد، يك روز غلامعلی رشيد به من گفت: دنبال چی میگردی؟
گفتم: دنبال جادهای كه گفته بودم اگر كسی در اينجا دنبال نفت بگردد، بايد به او مدال لياقت داد.
پرسيد: مگر اينجا بود؟
گفتم: بله، اينجا بود. بر اساس شواهدی كه در ذهنم بود، جادهای يافتم كه عراقیها آسفالت كرده و از عماره تا پاسگاه شرهانی آمده بودند. از آنجا به جاده سراسری ما وصل شده بود. به رشيد گفتم: اين همان جاده است.
بزودی در کانال حماسه جنوب
لینک عضویت در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 #نکات_تاریخی_جنگ
🔻زوایایی از «عملیات مرصاد»
سردار «ناصر شعبانی»
┄┅═✼✿✵✦✵✿✼═┅┄
متأسفانه یک گروه ایرانی، درحالی که ما با ارتش بعث عراق میجنگیدیم و آن هم شهرهای ما را بمباران میکرد و بمبهای شیمیایی بر سر رزمندگان ما میریخت، با صدام همکاری کردند؛ این در حالی است که در تاریخ ۲۴۰۰ ساله ایران، همچین چیزی وجود ندارد که یک عده ایرانی بروند و با دشمن ایران همراه شوند؛ اما منافقین این کار را کردند؛ مثلا در بازجویی از اسیران ایرانی همکاری میکردند یا این که اسناد این مملکت را از کشور خارج میکردند.
سال ۱۳۶۷ در پنجم مرداد، ما در عملیات «مرصاد»، حمله منافقین که سه روز قبل از آن آغاز شده بود را با شکست مواجه کردیم و خیلی از آنها کشته شدند و عدهای به داخل خاک عراق فرار کردند و برخی هم دستگیر شدند.
۱۴۰ خودرو را از منافقین غنیمت گرفته بودیم که دو خودرو حامل اسناد و مدارک آنها بود؛ در میان آن مدارک، دو نوار وجود داشت که در آن دو خلبان عراقی به دو نفر از منافقین به نام «ابریشم چی» و «حاتمی» گفته بودند که شما هرجا گیر کردید، مختصات بدهید تا ما آن جا را بمباران کنیم.
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 شکست در والفجر یک،
صلحطلبشدن صدام
بررسی دلیل ناکامیها/۸
┄┅┅❀🔴❀┅┅┄
🔻زمین رملی قتلگاه فکه و شهدایی که پس از سالها، تفحص و شناسایی شدند.
وقتی همت، سعید قاسمی را با وسایل و تدارکات ضروری از پادگان دوکوهه به یکمدرسه متروکه در شهر سرپلذهاب فرستاد تا شناساییهای مناطق غرب را هدایت کند، با معضل فقدان شدید کادرهای عملیاتی روبرو بود که برای رفع این مشکل، با گردآوری کادرهای عملیاتی لشکر ۲۷ در پادگان دوکوهه و برگزاری سلسلهنشستهای تحلیلی تلاش کرد روحیه تهاجمی لطمهخورده این کادرها را ترمیم و تجربیات فرماندهی خود و عبرتهای والفجر مقدماتی و والفجر یک را به آنها منتقل کند. او در پی جایگزینی ضربتی کادرهای بااستعداد و نخبه در ردههای دسته، گروهان و گردان بود. شهید همت در یکی از همینجلسات که روز سهشنبه ۳۰ فروردین ۶۲ برگزار و فیلمبرداریاش توسط ابراهیم حاتمیکیا انجام شده، خطاب به کادرها گفت کارش را از رده تکتیرانداز و مسئول دسته شروع کرده است. او با انتقاد از شیوه جنگ در عملیاتهای والفجر مقدماتی و یک گفت این شیوه جنگیدن با دشمن، درست نیست؛ آنهم دشمنی که تاکتیکی شده و عیناً دارد روشهای پیشرفته رزم زمینی دانشکدههای جنگ را برای ما روی تپه ۱۴۳ فکه شمالی اجرا میکند.
همت در سخنان خود، توجه مخاطبانش را به این نکته جلب کرد که دشمن با مدرنترین متدهای تاکتیکی نبرد میجنگد پس نباید با دیوار گوشتی با او روبرو شد. او گفت سخنش با فرماندهان ارشد سپاه این است که نمیتواند این مسائل و مسئولیت ناشی از آنها را بپذیرد.
شهید همت این مساله را به اطلاع نیروهایش رساند که برای بهبود وضعیت، معیارهایی برای واحد پرسنلی لشکر ۲۷ تعیین شده تا سابقه و تجربه نیروها مشخص شود. تهیه شناسنامه عملیاتی از نیروها برای مشخصشدن کیفیتشان و کار کردن با آنها براساس همینکیفیت، مسالهای بود که او در این سخنرانیها آن را مطرح و بر آن تاکید کرده است. او خطاب به فرماندهان و کادرهای لشکر ۲۷ گفت باید کادرسازی کنند. در مراکز آموزشی مانند پادگان امام علی و پادگان امام حسین تهران دو دوره کلاس آموزشی فرماندهی گردان برگزار شده که بازده خوبی داشتهاند و در نتیجه آنها حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ فرمانده گردان تربیت شدهاند. او به مخاطبان خود گفت میتوان دوره به دوره و رده به رده در همین دوکوهه کلاس برگزار کرد و فرمانده گروهان تربیت کرد اما متاسفانه این کار انجام نمیشود. وقتی هم یکی از حاضران گفت چنینکاری نیاز به پیگیری دارد، همت عدم این پیگیری را متوجه سپاه منطقه ۱۰ تهران دانست.
در ادامه این اتفاقات، همت خود در روزهای اردیبهشت ۶۲ کادرهای فرماندهی لشکر ۲۷ را در پادگان دوکوهه گردآوری و برای آنها دوره ۲۰ روزه آموزشی برگزار کرد. برگزاری برخی از جلسات این دورهها، گاهی به عهده علی فضلی که آن زمان معاون لشکر ۲۷ بود، گذاشته میشد. پس از این دوره آموزشی و اتمام مباحث نظری، مانوری هم در منطقه چناره خرمآباد انجام شد و در حاشیه آن، حوادث عملیات بیتالمقدس و چگونگی مانور و نحوه درگیری گردانهای لشکر ۲۷ در آن عملیات توسط اکبر حاجیپور تشریح شد.
┄┅┅❀❀┅┅┄
#تاریخ_شفاهی
انتقال، با لینک مشترک مجاز است
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
مے شـود ڪمــے
مـا را هم دعــا ڪنیـد
دلمان عجیب زخمے ست
جا نمے شویم ، نـہ در زمین ،
نــہ در زمان ،خستہ ایم ...
#گاهی_دعایمان_ڪنید 🌷
#شبتـان_شهـدایے
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🔴 پیادهروی در
میدان مین
خاطرات سردار رئوفی
•┈••✾🔘✾••┈•
ما خيلی راحت وارد جبهه نمیشديم، يعنی چند نقطه که ايست بازرسی دژبانی ارتشیها بود مجبور بوديم آنها را دور بزنيم، تا وارد جبهه بشويم. يعنی از جادههای فرعی برويم؛ چون که وقتی از جاده اصلی میرفتيم ما را برمی گردانند. برگ مجوز ورود به جبهه را بايد از ارتش میگرفتيم، يعنی برگههای تردد و عبور و مرور را ارتش به ما میداد. يک روز میدادند يک روز هم نمیدادند، هر موقع که میرفتيم با دردسر وارد جبهه میشديم.
يادم هست در يکی از روزها که با سردار رحيم صفوی و حسن باقری قصد داشتيم وارد محور کرخه بشويم جلوی ما را گرفتند (من به عنوان مسئول محور، هميشه در حال تردد بودم) در آن روز نزديک بود کار به درگيری بکشد و در آخر با هر دردسری بود رفتيم. ورود و حضور ما در جبهه در آن منطقه بسيار مشکل بود و هميشه يکی از مشکلات ما در جبهه اين بود که چگونه تردد کنيم و در جبهه حضور داشته باشيم. گاهی اوقات وقتی ما دو ماشين بوديم تردید داشتيم که ما را در جبهه راه بدهند!
در اين منطقه هر وقت بنی صدر جهت بازديد وارد جبهه ميشد سراغ سنگرهايی که ارتشیها بودند میرفت و با آنها احوال پرسی میکرد. ولی در سنگرهایی که برای سپاهیها بود، نميیرفت.
از فرداشب در کانال حماسه جنوب
لینک عضویت در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 در نزدیکی اسارت
یادم میاد روز حصر آبادان بود. رفتم به شادگان به خانواده سر زدم دیدم روی زمین سرد خوابیدن و وسیله ندارند . به برادرم گفتم برگردیم آبادان چند وسیله زندگی از منزلمان برایشان بیاریم ،تا رسیدیم آبادان دیدیم شهر شلوغ و همه در تلاطم و تلاش ماشین ها که بار زده بودند تا اسباب خود و مردم را ببرون از شهر ببرند، ولی امکانپذیر نبود همه وسایل خانه را برگردانند، مثل ما که دست خالی رفتیم.
رفتیم منزل که اعلام کردن آبادان محاصره شده. شب را منزل خواهرم در ایستگاه ۶ زیر بمباران و بدون امکانات خوابیدیم و صبح راه افتادیم تا بر گردیم شادگان که راه بسته شده بود.
👇👇
راه افتادیم پیاده بسمت چوبده.
خمپاره ها که بر سرمان می ریخت. مرتب روی زمین دراز می کشیدیم و خدا را شکر ساعت یک به چوبده رسیدیم و با قایق از رودخانه عبور کردیم.
تانک های دشمن آنطرف روخانه را شاهد بودیم که در گل نشسته بودن و مردم منطقه در این طرف رودخونه یعنی طرف خودمان در آرامش بودند، تعجب کرده بودم !!!!
نمی دونم اما همیشه جای سوال برایم بود. مردم منطقه می گفتن سریع بروید تا عراقی ها شما را ندیده اند ، احساس می کنم بعضی با آنها همکاری می کردند تا حدی که احساس کردم بعضی عراقی ها تو خونه آنها پنهان شده بودند.
اما راه طولانی در پیش داشتیم آنروز بدون غذا و آب تا شادگان پیاده رفتیم که در طول مسیر عراقی ها از دور بسمت ما تیر می زند من نگران برادر و برادر نگران بنده و اسارت من اما خدا را شکر آنروز جان سالم بهدر بردیم و حدود ۱۱ شب به سه راهی شادگان رسیدیم خانواده های آنجا منتظر فامیل خود بودن از جمله پدر خدا بیامرز بنده
صدیقه فیاضی
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂