🍂
🔻 طنز جبهه
🔅 "خوراک بره"
تا وارد گردان شدم مرا راهی تدارکات گروهان نجف کردند و در کنار عمو سهراب قرار دادند. روزها می گذشت و کارمان شده بود توزیع غذا و شستن دیگ های بزرگ. هر چه می گذشت بویی از ایثار و همکاری نمی آمد. از صحبت کردن با فرمانده برای همکاری گرفتن از تدارکات دسته ها هم نتیجه ای نگرفتم. وقتی از دم چادرها می گذشتم و می دیدم همه لم داده اند و بیکار، لجم می گرفت و چیزی نمی گفتم.
پیش خودم می گفتم اینطور نمی شود و باید کاری کرد. لذا دست بکار شدم و ظروف نشسته چند روز را گوشه ای جمع کردم. آنروز هندوانه داده بودند و اوضاع عجیبی درست شده بود. فکری به سرم زده بود. دم چادر تدارکات ایستادم و فریاد زدم،📣"دسته ها برای گرفتن خوراک بره 😋 بیان تدارکات".
دقیقه ای نگذشته بود که تعدادی نفس زنان و دیگ به دست به تدارکات آمدند تا سهمیه خود را بگیرند. جالب اینکه صدای گروهان های دیگر هم به اعتراض بالا گرفت که پس سهمیه ما کجاست؟😝
برای گرفتن سهمیه شرط گذاشته بودم که تا ظروف، شسته نشوند خبری از غذا نخواهد بود. با نارضایتی و نق نق کنان به طرف دیگ ها حرکت کردند و بعد از نیم ساعت ظروف شسته شده را آوردند و منتظر گرفتن "خوراک بره" شدند.
آنها را به سمت قابلمه ای که در کناری بود راهنمایی کردم تا هر چه می خواهند بردارند.
وقتی در دیگ را برداشتند و با پوستهای هندوانه که همان خوراک بره 🐑 باشد مواجه شدند، قیافه ها 😡 دیدنی شده بود و البته من، پا به فرار.😂
"سید باقر احمدی ثنا"
گردان کربلا
حماسه جنوب
@defae_moghadas
استفاده از مطالب کانال با ذکر منبع بلامانع است
🍂
🍂
🔻 اصطلاحات سنگری
👈 شب عروسی :
شب عملیات، و به بچه هایی هم که شهید می شدند داماد یا داماد خدا گفته می شد
👈 شکارچی تانک:
آرپی جی زن، صیاد تانک شکار
👈 شکارچی کرکس ها:
برادران پدافند هوایی، کسانیکه مدام چشم در آسمان منطقه داشتند تا هواپیماهای دشمن را شکار کنند
👈 شکلات یام یام:
گلوله های سلاح کاتیوشا. منظم و مرتب در کنار هم چیده شده.
👈 شلوار آستین کوتاه:
شورت دارای پاچه و خشتک بلند. شورت بلاتکلیف
👈 شمری شدن:
شیمیایی شدن، مخفف شیمیایی، میکروبی، رادیواکتیو که می شد، ش. م. ر
🔸 کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂🍂
🔻 #گمشده_هور 8⃣3⃣
❣ سردار حاج علی هاشمی
مادرم، دختر خواهرش را برای من نشان کرده و دائم می گوید،
- از بچگیت گفتم سميه برای علیه، کی بهتر از دختر خواهرم؟
- حالا دست نگه دار ننه بذار ببینم کار جنگ چی میشه.
- این جنگ شاید نخواد به این زودی ها تموم بشه. تو نباید سر و سامان بگیری؟ دانشگاه که نرفتی. گفتی جنگه. زن نمی گیری میگی جنگه! مگه من مادر نیستم. سهم تو از جنگ تموم نشده علی؟
- باشه بذار دفعه بعد که اومدم خونه حرف می زنیم. خوبه؟ خوبه ننه؟!
ننه که می خندد خیالم راحت می شود که راضی شده. بلند می شوم تا به قرارگاه بیایم، دم آخر که دارم از خانه بیرون می آیم، حرف آخرش را می زند .
- پس دفعه دیگه زود بیا، نری چند ماه پیدات نشه، میخوام بساط عروسی برات راه بندازم.
- باشه ننه، چشم .
لازم است یک سری نیروی جدید برای کار شناسایی گزینش کنیم. بچه های ستادی را صدا میکنم و می گویم که افراد مستعد و قابل اعتماد را از محل و مسجدهایشان پیدا کنند و معرفی کنند تا خیالمان راحت باشد. در مرکز اطلاعات قرارگاه واحد جدیدی شروع به کار کرده است که اسناد و مدارکی مثل گواهینامه، کارت پایان خدمت، برگ تردد و مرخصی را جعل می کند. نمونه کارت ها را از قبل داشتیم باید از روی اصل برای تیم های شناسایی برون مرزی مدرک درست کنیم تا وقتی وارد شهرهای عراق می شوند با مشکلی مواجه نباشند. گروه خوبی جمع شده است و کار را با قدرت شروع کرده. اصلا کارت های اصلی با جعلی مو نمیزند. حتى برگه های تردد که رنگ های خاصی دارد و هر چند ماه یک بار عوض می شود با مدیریت حمید رمضانی جعل میشود. در داخل ارتش عراق هم نیروها را سازماندهی کرده ایم که دائما برایمان اسناد جدید بیاورند، حتی یکی از بچه ها کارت سازمان امنیت عراق را آورد که خیلی خوشحالمان کرد. کارایی اش بالاست و خیلی از مسائل را حل می کند.
همراه باشید
با کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂 🍂
🍂
🔻طنز جبهه
🔅 " انفع المعارف "
#قال امام علی (ع) : من عرف نفسه ؛ فقد عرف ربه
در پادگان کرخه مستقر بودیم . گرما 🌞 بیداد می کرد . برای در امان ماندن از تابش سوزان خورشید به چادرها پناه می بردیم . اما هوای دم کرده چادرها هم بیشتر کلافه مان می کرد .از همه بدتر ، زمین کرخه بود که عقرب های () زیادی داشت . همیشه زیر پتو و لباسهایمان چند عقرب پیدا می شد . عقرب ها اکثرا در تابستان از زمین بیرون می آیند . به خاطر همین هم تا دلتان می خواست دور و بر ما عقرب تاب می خورد .
یکی از راههایی که با آن، عقرب ها را به دام می انداختیم این بود که کش گتر ( کش دم پاچه شلوار نظامی) را در سوراخ عقرب فرو می کردیم . عقربها از کش خوش شان می آمد ، نیش های خود را در کش فرو می کردند و این طور به دام می افتادند . ما آن کشها را از سوراخها در می آوردیم و عقربهای متصل به آن را می کشتیم . کم کم شکار عقرب بین بچه ها عادی شد و ترس آن از بین رفت .
یک روز من و بهمن صبری پور با هم قرار گذاشتیم تا برای شکار 🎣 عقرب های بزرگتر به وسط بیابان برویم . برای این کار یک بیل و یک آفتابه آب هم با خود بردیم . سرگرم کار خود بودیم که روحانی گردان از کنار ما رد شد و ما را در آن حال دید .
ظهر ، حاج آقا بین دو نماز ظهر و عصر به ایراد سخنرانی کرد . بحث آن روزش درباره خودسازی بود . از شانس خوبمان 😔یکهو وسط سخنرانی چشم حاج آقا به ما دو نفر افتاد . نگاهی به ما کرد و گفت :
" به جای اینکه تو بیابون راه بیفتید ، عقرب بگیرید ، دنبال گرفت عقرب های #نفس خودتون باشید "
من و بهمن سرمان را پایین انداختیم و چیک نمی زدیم . عیسی نریمیسا که از بچه های شوخ طبع و دوست داشتنی گردان بود نگاهی به ما انداخت . او رو به حاج آقا کرد و گفت :
" حاج آقا ... تازه نمی دانید این دو تا دارند به همه یاد می دهند که چطور عقرب () بگیرند "
با حرف عیسی که می خواست مثل همیشه روغن داغ ماجرا را بیشتر کند ، همه بچه ها زدند زیر خنده ....😄☺️
🌹شادی روح پر فتوح و مطهر
شهید بهمن صبری پور و شهید عیسی نریمیسا ... صلوات 🌹
راوی : "شهید مصطفی رشیدپور "
گردان جعفر طیار (ع)
حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂