🍂
🔻 ققنوسهای اروند
نوشته : عزت الله نصاری
┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅
🔻 قسمت بیستم
هشتم نهم فروردین، خبر رسید دیدبان جزیره مینو تقاضای مرخصی کرده.
جزیره دوتا دیدبان داشت، یکیشون رفته مرخصی و فقط سعید هویزاوی مونده.
سعید را از قبل میشناسم.
زمانیکه تیپ ۷۲ محرم بودم چند بار اومده بود و با همدیگه کار کرده بودیم.
بچه خوبیه، فقط گاهگاهی لجبازی و کل کل میکنه.
همسن هم هستیم ولی از نظر قَد، من تا کمر او هم نمیرسم، ماشالله قدبلند و تنومند.
با جبهه جزیره مینو آشنا نیستم.
قبلا چندباری به این جبهه اومدم ولی بعلت تراکم نخلستان و همچنین تعدد نهرها و جاده ها، با وضعیت جزیره آشنایی زیادی ندارم.
قبل از جنگ که سیل مهیبی اومده بود هم ۲ بار با نیروهای جهادسازندگی اومدیم و سیل بند جزیره را تقویت کردیم.
یه جزیره بسیار سرسبز با نخلهای سربه فلک کشیده و انواع سبزیها و گلها و مردمی بسیار خونگرم.
تعداد زیادی گراز هم توی جزیره پرسه میزنن، گاهی وقتها گله گله شناکنان از اروندرود عبور میکنن و به جزیره میان. طوطیهای وحشی و بسیار خوشرنگی هم دیده میشه. طوطیهایی با رنگ سبز بسیار دلنشین که یه پرِ خیلی بلند از دمشون آویزونه.
وارد مقر ادوات شدم و برگ معرفی را تحویل مسئول مقر دادم.
تعدادی از نیروها را میشناسم تعدادیشون را نه.
چند نفر نوجوان در حدود ۱۷-۱۸ ساله که جدیدا به جبهه اومدن هم اینجا هستن. یه عده دیگه از همون بسیجیهای شهرک جراحی.
بچه ها استقبال گرمی کردن.
دوازدهم فروردین، پرویزو و جعفر افشارپور اومدن مقر. جعفر از دیدبانهای ۷۲ محرم بود و الان که برگشته آبادان با پرویزو روی ۱۰۶ کار میکنه.
پرویزو هم یکی از تیراندازان تفنگ ۱۰۶ است، اومدن مقر و اعلام کردن فردا صبح زود قصد دارند با ۱۰۶ بروند لب آب و چند تا سنگر جدید عراقیها رو منهدم کنند و باید خمپاره انداز و نیرو پیاده ازشون حمایت کنه.
بچه ها یکصدا مخالفت کردن. هیچکس حاضر نیست سیزده بدر را با جنگ و تیراندازی و احتمالا صدمه ای پشت سر بگذاره. اینجوری که معلومه برای فردا برنامه ناهار تدارک دیدن. چندتا ماهی از رودخانه گرفتن و میخوان کباب کنن، چند ساعتی دورهم خوش باشیم، تخمه و آجیل هم خریدن.
•⊰┅┅❀•❀┅┅⊰•
ادامه دارد
#ققنوسهای_اروند
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 عقبنشینی از خرمشهر
کامل جابر
در روز ۱۹۸۲/ ۵ / ۲۶ ، تمام تیپ هایی که سالم مانده بودند، عقب نشینی کردند. روز بسیار بدی بود؛ چون فرماندهی نظامی دستور اعدام تعداد زیادی از افسران را صادر کرد؛ اما به من و سرهنگ احمد زیدان نشان شجاعت اعطا کردند. سرهنگ احمد به دلیل زخمی شدن با عصا راه می رفت. به من گفت: «آرزو داشتم فرمانده منطقه باشم، اما مین به من خیانت کرد.»
لبخندی زدم و گفتم: فکر می کنم نشان شجاعت برای ما خیلی زیاد است. او برایم تعریف کرد: هنگام توزیع نشان شجاعت، صدام گفت: «من از مقاومت شما در خرمشهر راضی نیستم، این نشانها برای سرپوش گذاشتن به تلفات ما در مقابل افکار عمومی است، کاش کشته می شدید و عقب نشینی نمی کردید.» او خشمگین به ما نگاه می کرد. بعد به طرفمان تف انداخت و گفت: «چهره ما و چهره تاریخ را سیاه کردید. چرا از سلاح های شیمیایی استفاده نکردید؟ من آرام نمی شوم تا روزی که سرهای شما را زیر چرخ تانكها ببینم.»
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 عرفان در میدان
حسن تقیزاده بهبهانی
از زمین و آسمان آتش میبارید، بیش از ۱۰۰ تانک به عنوان پیش قراولان سپاه دشمن با آتش مستقیم خاکریز ما را شخم میزدند و حدود ۲۰۰ تانک آنها را پشتیبانی میکرد؛
تیربارهای بالای تانکها زمین و زمان را به هم میدوختند!
نفرات پیاده دشمن در بین تانکها به جلو میآمدند؛
هواپیماهای جنگی دشمن غرش کنان بر سر ما بمب میریختند!
صحرای محشری برپا بود!
گرفتن خاکریز ما به معنای سقوط کل منطقه عملیاتی بود!
دشمن به خاکریز ما رسید، جنگ تن به تن شد، نارنجک به نارنجک؛
گلوله به گلوله، رگبار به رگبار!
رگبار اسلحههای ما روی تانکها مانند ریختن نغل روی عروس و داماد بود و باعث خنده تانک سواران!
گلولههای آرپیجی ماهم روی تانکها مسابقه کمانه کردن گذاشته بودند؛
جنگ خیبر بود و خیبرشکنان سپاه ما شجاعانه میجنگیدند، جنگ نابرابری بود، ما هیچ آتش پشتیبانی نداشتیم، نه توپی نه خمپارهای، نه هواپیمایی و نه هلیکوپتری!
جنگ تن با تانک بود!
تعدادی از نیروهای ما پرپر شدند و تعدادی از نیروهای دشمن هم به درک واصل شدند؛
یکی دو تانک زده شد، دشمن وحشتزده عقب نشست تا نفسی تازه کند؛
توان مقابله با ماشین جنگی دشمن نبود؛
چهل کیلومتر پشت سرمان آب بود و هیچ توپ و خمپارهای نبود که آنقدر بُرد داشته باشد تا ما را پوشش دهد!!
فرماندهان تصمیم به عقبنشینی گرفتند، چارهای هم جز این نبود؛
دشمن مجدد شروع به پیشروی و آتش کرد؛
ما عقب نشستیم و مجبور بودیم شهدا و مجروحین بدحال را در خاک دشمن جای بگذاریم،
دردناک بود اما چارهای نبود؛
در میان این همه درد و رنج و پریشانی، نوجوانی مجروح از نیروهای لشکر نصر خراسان که هنوز مویی در صورتش نروییده بود نظرم را جلب کرد!
از عرفان و آرامشش انگشت به دهان ماندم!
مجروح کنار آب افتاده بود، در اوج آرامش، قرآن جیبی خودش را دست گرفته بود و قرآن میخواند؛
انگاری اصلأ در این عالم نبود و غرش تانکها و تیربارها و آن همه هیاهو را نمیشنید؛
آرام، آرام، مشغول راز و نیاز با مقتدر توانا!
مانده بودم خدایا این همه عرفان و آرامش را با این سن کم کی و کجا آموخته است!
او در اوج عرفان بود و ره صدساله را یک شبه پیموده بود!
دشمن کِلزنان در حال رسیدن به خاکریز بود، چارهای نبود و باید از کنارش میگذشتم؛
او ماند تا اوج عرفانش را به رخ دشمن بکشد!
او ماند تا مردانگی و غیرت نوجوان ایرانی را به سرداران دشمن که مدالهای روی سینهشان هموزن او بود نشان دهد!
او ماند تا پیروزی خون بر شمشیر را نشان دهد!
آفرین بر این نوجوان؛
آفرین بر پدرش!
آفرین بر مادرش!
آفرین بر مردانگی و شجاعتش!
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 سال ۱۳۶۶ اوج حمله موشکی ارتش بعث عراق به تهران بود. با این حال دانشآموزان به مدرسه میرفتند و در هنگام آژیر قرمز به پناهگاه برده میشدند.
این عکس پناهگاه یک دبیرستان پسرانه در تهران را نشان میدهد که کاوه کاظمی زمستان سال ۱۳۶۶ آن را در هنگام موشک باران تهران ثبت کرده است.
- آنروزها را فراموش نکنیم🙂
@defae_moghadas
@bank_aks
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
قهرمانان آمادهی نبرد میشوند ...
خوزستان ۱۳۶۳
کفیشه ، کنار رود کارون
آموزش آرپیجی زنهای گردانامامحسن(ع)
از لشکر امامحسین (ع) قبل از عملیات بدر
عکاس : مرتضی اکبری
#عملیات_بدر
- آنروزها را فراموش نکنیم🙂
@defae_moghadas
@bank_aks
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
AUD-20220724-WA0005.opus
3.43M
🍂خاطرات اسارت/ رحلت امام
محمدعلی نوریان
🔸 قسمت بیستونهم
با لهجه شیرین نجف آبادی
فرمانده گروهان در گردان های
انبیاء و چهارده معصوم (ع)
لشکر ۸ نجف اشرف
#خاطرات_اسارت
#خاطرات_صوتی
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂
🔻 ققنوسهای اروند
نوشته : عزت الله نصاری
┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅
🔻 قسمت بیستویکم
ناصر فرجاد با طرح این قصه که سیزده نحسِه ولوله ای ایجاد کرد.
بیشتر بچه ها یکصدا شدن و گفتن سیزده نحس و ما تیراندازی نمیکنیم.
پرویزویِ کله خر هم دوپاش را کرد تو یه لنگه کفش که حتما باید پشتیبانی کنید.
صبح زود سعید هویزاوی و سعید یازع پریدن روی موتور و رفتن دیدگاهی که توی آبادان است.
حالا تنها دیدبان جزیره من هستم که هیچ آشنایی به منطقه ندارم.
چهارشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۶۵، در حین صبحونه خوردن صدای ترمز جیپِ پرویزو بگوش رسید.
زحمت پیاده شدن هم به خودش نمیده. از همونجا فریاد کشید:
دارم میرم لب آب یالا پاشید قبضه را آماده کنید.
کسی حال و حوصله بلند شدن نداره.
لیوان نیم خورده چای را رها کردم و پاشدم.
به بچه ها گفتم؛
قبضه ۸۱ را آماده کنید، من میرم جلو.
فقط یه نفر که به منطقه آشناست بیاد مرا برسونه به خط.
ساعت حدودا ۹ است.
یه نوجوان حدودا ۱۷ ساله از جا پرید و با ابراز خوشحالی، اعلام آمادگی کرد.
اکثر بچه ها توی عملیات شیمیایی شدن و پوست صورتشون سیاه شده، بعضیا مثل قطرانی و حسین جلی و من که از اولش سبزه چهره بودیم حالا دیگه سیاه سمبو شدیم. این وسط یه جوان سفید چهره دیدم، قیافه ی دلنشینی داره. کاملا معلومه تازه وارده، شاید اولین باره که میاد جبهه.
دوربین دستی و بیسیم را برداشتم و از مقر اومدیم بیرون.
با تاکید ازش پرسیدم :همه راهها را بلدی؟ یه وقت نبریمون توی دهن عراقیها؟
؛ نه برادر، چند هفته است اینجا هستم و مسیرها را خوب بلدم.
: اسمت چیه؟ چند سالته؟ از کجا اومدی؟
؛ احمد سعیدی هستم. از شهرک شهیدچمران ماهشهر اومدم. عده ای بچه های آبادانی هستیم که برای عملیات اومدیم. بسیج نوجوانان بودیم آموزش نظامی هم دیدیم.
در حالیکه حواسم به اطراف هست باهاش گپ میزنم بنظرم جوان خوبیه، باید به غلام و حبیب بگم چند نفر از این تاره واردها را آموزش دیدبانی بدیم.
یه چیزی شبیه به خاکریز یا سیل بند یا جاده خاکی، جلومون پیدا شد. کمی ارتفاع داره.
: این چیه؟ جاده است یا خاکریز؟
؛ نه برادر، یه جاده خاکیه.
: خب اینکه خیلی بلنده، اگر ما بریم بالای این جاده، عراقیها نمیبینندمون؟ راه دیگه ای نیست؟
؛ نه از همین راه باید بریم. فقط چند متر روی جاده میریم. بعد میریم اونطرف جاده.
•⊰┅┅❀•❀┅┅⊰•
ادامه دارد
#ققنوسهای_اروند
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
به برکت همین جوانان بود
که حتی یک وجب از
خاکِ کشورمان کم نشد ...
لشکر ۳۱
#عکس
@defae_moghadas
@bank_aks
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
هر کجا بودی
تبسّم با تو بود...
دره شیلر ۱۳۶۲
عملیات والفجر چهار
منطقه عمومی پنجوین
عکاس: امیرهوشنگ جمشیدیان
#شهید_حسین_خرازی
#لشکر۱۴
@defae_moghadas
💠@bank_aks
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 عقبنشینی از خرمشهر
کامل جابر
🍂 در حال فرار به تعدادی سرباز برخوردم که آنها را هم سوار کردم. سربازها فکر می کردند من هم سربازم. برای همین، در طول راه به افسرها دشنام می دادند و آنان را لعنت میکردند. یکی شان گفت: «این سگ ها بودند که باعث درگیری ما شدند!». وقتی به کناره اروندرود رسیدیم، به آنان گفتم: «تمام راهها توسط نیروهای اسلامی بسته شده!» یکی از سربازها گفت: «پس باید از اروندرود بگذریم.» گفتم: «من شنا بلد نیستم.» یکیشان گفت: «ما کمکت می کنیم.» و لباس های مان را در آوردیم. ناگهان يك موشك به نفربر اصابت کرد و آن را سوزاند. شروع کردیم به شنا کردن، گلوله های دو طرف از بالای سرمان رد میشد. برزخ عجیبی بود؛ گلوله خمپاره ای در نزدیکی ما منفجر شد و یکی از سربازها را بلافاصله غرق کرد. بعد از يك ساعت، به آن سوی اروندرود رسیدیم. هیچ کس به فکر دیگری نبود. زخمیها به حال خود رها شده و کشته ها با سلاح خود در میان گل و لای افتاده بودند. عده ای سرباز در عقبه، در میان مهمات مشروب می خوردند. در منطقه النشوه، نفربرها و سربازان زیادی جمع شده بودند؛ چون در آنجا فقط يك راه عبور وجود داشت که همه می خواستند از آن عبور کنند. به هر حال، نفربر ما حرکت کرد. خود را خالی از حس و حیات احساس میکردم و آرزو می کردم کاش موجودی بی جان بودم تا از دست حکومت صدام در امان بمانم. به النشوه رسیدیم. عدهای سرباز در اطراف قرارگاه بودند. سرهنگ علی حنتوش به من گفت: «خدا را شکر که شما سالم هستید؛ چرا که ما نام شما را در لیست مفقودالاثرها نوشته ایم.»
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نواهای ماندگار
🔹 با نوای
حاج صادق آهنگران
نماهنگ بسیار زیبا
با نوحههای حماسی دفاع مقدس
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
یادبود سالهای عاشقی
#نماهنگ
#کلیپ
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 شخصیتهای لیبرال ۱)
مهندس بازرگان
🔻 گفتگو با قاسم تبریزی
رجال شناس تاریخ معاصر
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🔹 مقدمه: در تاریخ معاصر ایران و به خصوص پس از انقلاب مشروطه افراد و خانواده هایی حضور دارند که در دهه های مختلف تاثیرات مختلفی را در فضای جامعه گذاشته اند. بی شک نام مهندس مهدی بازرگان را هر کس که تاریخ انقلاب اسلامی را مطالعه کرده باشد به یاد دارد. حال چه به طرفداری از وی و یا نقد به عملکرد او و دولت موقت.
مشرق نیوز سعی نموده در این گفتگو به بررسی کارنامه و عملکرد مهندس بازرگان بدون هیچ موضع گیری بپردازد.
┄┄❅✾❅┄┄
🔸 قبل از ورود مستقیم به خود آقای بازرگان در مورد پدر او صحبت کنیم.
بازرگان به عنوان شخصیت و انسان مذهبی در خانوادهای که پدرش مرحوم حاج عباسقلی اسلامبولچی بود که با فامیلی عباسقلی خان تبریزی و یا میرزا عباسقلی خان بازرگان معروف بود به دنیا آمد. پدرش از تجار بزرگ تبریز بود که ساکن تهران میشود و در بازار جزو افراد معتمد، متدین، معتقد و فداکار است. وی در دوره رضاخان با مرحوم آیت الله آقا سیدابوالحسن طالقانی(پدر آیت الله سید محمود طالقانی) هم کاری میکرد و یک هیئتی هم درست کردند برای مناظره و مقابله با بهاییها، یهودیها و تقابل با میسونرهای مذهبی که محصول دوران رضاخان بودند. او مشارکت زیادی در کار خیر داشته است. او در دهه بیست و تا سالهای ۳۳ که به رحمت خدا میرود همیشه در کارهای خیر و خیرات بوده است. حتی سالهای ۲۷ یا ۲۸ شمسی بود که امام خمینی یک نامهای مینویسد به حجه الاسلام و المسلمین فلسفی و در آنجا متذکر میشود که با آقای حاج عباسقلی تبریزی صحبت کنید که آیت الله بروجردی در پرداخت شهریه دچار مشکل شده است. عمدتا هم علمای تهران و هم مراجع نجف و ایران نسبت به مرحوم حاج عباسقلی بازرگان به عنوان یک آدم صادق، صالح و متدین نگاه میکردند.
عادی است که مهندس بازرگان هم در چنین خانوادهای متدین تربیت میشود و آن مبانی و بنیان دینی و گرایش دینی را داشته باشد.
•••
دوران تحصیلش را در ایران میگذراند. مهندس بازرگان بعد به اروپا میرود. عمدتا اینجا جای دقت بیشتری است در مورد او که جو ایران به لحاظ سیاسی رضاخان حاکم است. ایران به لحاظ علمی به دلیل سلطه استعمار عقبماندگی علمی دارد. به لحاظ اقتصاد و بهداشت یک عقبماندگی مضاعف دارد. که این سیر نزولی ایران از موقعی که پای استعمار خاصه انگلیس در این مملکت باز شد باید دید. در برابر این، اروپا یک نظم اجتماعی، یک رشد علمی و یک جذابیت ظاهری دارد. در آنجا برخی در اروپا میرفتند جذب ایدئولوژی مارکسیست میشدند مثل دکتر تقی ارانی و امثال اینها. برخی میگفتند جذب فرهنگ، اندیشه و مبانی سیاسی فکری آنجا میشدند مثل دکتر علیاکبر سیاسی و دکتر کریم سنجابی که اینها شیفتههای غرب بودند و نسبتا شیدایی غرب داشتند که میخواستند ایران را مثل غرب کنند! و یا آمالشان در غرب بود. دستهای که میرفتند جذب بعضا تشکیلات فراماسونری و امثال اینها میشدند. اندک افرادی داریم مثل دکتر یدالله سحابی، مثل آقای مهندس بازرگان که بنیان دینی داشتند و بنیان مذهبیشان را حفظ کردند و اما نوعی تحت تاثیر علوم تجربی آنجا قرار گرفتند. علوم ریاضیات و اینها که عادی است. لذا پس از برگشت راه حل نجات جامعه را بیان دین بر اساس علوم تجربی میدانستند. از جمله آقای بازرگان و آقای دکتر سحابی. البته آقای سحابی سه اثر بیشتر ندارد که قابل مقایسه با مهندس بازرگان نیست. بیشتر آقای دکتر سحابی را در سایه آقای بازرگان باید دید
آقای بازرگان آنجا تحت تاثیر شدید علوم تجربی غرب قرار میگیرد و مبنای تحلیل دینیاش را بر آن اساس میگذارد و آن یک خطایی بود که شروع شد اگر چه در ابتد دستاوردهای مثبت داشت. یعنی جامعه ما دهه بیست حاکمیت فکری مارکسیسم و غرب را داریم و غربزدگی و غربگرایی مطرح هست و مذهبیها منزوی هستند و مطرح نیستند حالا به دلیل حرکتهای بعد از مشروطه؟ یا خیانتها و ظلم وستم رضاخان؟ و عوامل متعدد دیگر، نسل جوان یا جذب تب ناسیونالیسم، غرب و محافل غربی است یا به طرف مارکسیسم رفته است.
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
ادامه دارد
#بازرگان
#لیبرالها
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
AUD-20220724-WA0007.opus
3.51M
🍂خاطرات اسارت/اوقاتفراغت
محمدعلی نوریان
🔸 قسمت سیام
با لهجه شیرین نجف آبادی
فرمانده گروهان در گردان های
انبیاء و چهارده معصوم (ع)
لشکر ۸ نجف اشرف
#خاطرات_اسارت
#خاطرات_صوتی
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂