🍂
🔻 ققنوسهای اروند
نوشته : عزت الله نصاری
┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅
🔻 قسمت چهلونهم
وقت صرف ناهار، بازهم ناهید خانم نشسته روی تخت من و داره پوره سیب زمینی را با قاشق دهنم میکنه، از کنار شانه اش دیدم که درب باز شد، هیکل یه مرد را دیدم.
صورتش پشت سرِ ناهید خانمه و نمی بینمش ولی هیکلش به بابام شباهت داره.
یه مرتبهای از جا پریدم. بر اثر حرکت ناگهانی من ناهید خانم هم از جاش بلند شد.
آره درست دیدم، بابام وارد اتاق شده!!!
عجب گَندی بپا شد.
بابام اخمهاش تو هم رفته، نمیدونم از اینکه میبینه روی تخت افتادم ناراحت شده یا از اینکه یه خانم جوان کنارم نشسته و داره غذا دهنم میکنه.
سلام کردم و به ناهید خانم معرفیش کردم.
ناهید خانم هم به محض اینکه اخم بابام را دید، فرار را برقرار ترجیح داد و دَررفت.
پیشونیم را بوسید و کنارم نشست.
چند قاشقِ باقیمانده را بابام بهم میده.
در حینی که سیب زمینی بهم میده نگاهی هم به سر و وضعم میکنه.
ملحفه را روی سینه ام کشیدم تا پانسمانها پیدا نباشند. غذا خوردن که تموم شد میز را کنار زد و بهم اشاره کرد ملحفه را کنار بزنم تا زخمهام را ببینه.
آروم آروم ملحفه را پائین کشیدم، هر چی ملحفه پائین تر میره، اخمهای بابام درهم تر میشه.
دیگه پائین تر نرفتم، دوست ندارم بابام را بیش از این ناراحت کنم.
از کنارم پاشد، نگاهی به پام انداخت،
: شنیدم پات هم ترکش خورده، ببینم چه بلایی سرت اومده؟
؛ چیزی نیست فقط شکسته.
: باشه، ملحفه را کنار بزن میخوام ببینم.
آروم آروم پام را از زیر ملحفه درآوردم.
: شکستگی چیزی نیست، سعید (برادر بزرگترم که چند سال قبل بر اثر اصابت ترکش، پاش شکسته شده بود) هم که پاش شکسته بود ۲۰-۱۰ روز بعد خوب شد و برگشت جبهه.
کوله پشتی ام را از آبادان آورده، لباسها و وسائلم توش هست، خیلی خوشحال شدم.
روز بعد ساعت ملاقات دوباره بابام اومد، یه ظرف خیلی بزرگ هم فالوده برام آورده.
بهش گفتم که نمیتونم چیزی بخورم، فالوده را به ناهید خانم داد و بهش گفت بین پرستارها تقسیم کنه.
آخر وقت، باهام خداحافظی کرد، برمیگرده آبادان. دوباره تنها شدم و دلتنگ.
با تجویز پزشک برام عصا آوردن از اون مدل عصاهای مُچی.
شروع کردم به تمرین، راه رفتن با عصا خیلی سخته ولی خوبیش به اینه که احتیاج نیست کسی ویلچرت را هل بده.
یکی دو روز تمرین کردم و یاد گرفتم.
آقای دکتر اجازه داد هم غذا بخورم هم اینکه حمام برم.
واقعا عالیه. اولویت با حمام است ولی حوله و وسائل ندارم.
ناهید خانم از خدمات بیمارستان برام تهیه کرد.
حمام در طبقه زیرزمین است.
وسائلم را ریخت توی یه کیسه و همراهم اومد. با آسانسور رفتیم پائین، کیسه وسائلم را برد توی حمام. ایستادم دم درب، نمیاد بیرون.
میگه: بیا داخل، من توی رختکن میایستم اگه یه وقت زمین خوردی یا اتفاقی پیش اومد کمکت کنم.
؛ لازم نیست داخل باشی بیا بیرون اگر اتفاقی افتاد صدات میزنم.
چند بار اصرار کردم تا با دلخوری اومد بیرون.
وارد رختکن شدم بنابه تجربه قبلی، درب را بهم نکوبیدم.
لی لی کنان رفتم زیر دوش، آتلم را باز کرده بودن.
یه دوش آبِ گرمِ فوق العاده گرفتم. حدود ۲۰ روزه که دوش و حمام به چشمم نیومده، خیلی لذت بخشه.
هر چند ایستادن روی یه پا خیلی خسته کننده است ولی لذت دوش آبگرم را نمیتونم رها کنم.
اینقدر شامپو و صابون و لیف و کیسه کشیدم که پوست تنم کنده شد.
از حمام اومدم بیرون، ناهید خانم نیستش.
کیسه وسائلم را انداختم گوشه عصام و رفتم بالا.
موهام بلند و خیسه، یه تکونی به سرم دادم موهام فر شد و رفت توی همدیگه.
هوا کمی سرده، اورکتم را پوشیدم.
به میز پرستاری نزدیک شدم، سرپرستار مهربون سرش را بلند کرد، از تعجب چشماش گرد شد.
: آقای نصاری، چقدر عوض شدی!!!
حالا فهمیدم چرا ناهید خانم دلبسته شما شده.
ماشالله ماشالله....
؛ خانم اسپند دود کن، چشمم نزنی.
سید محمد حسین هم خیلی تعریف و تمجید میکنه.
•⊰┅┅❀•❀┅┅⊰•
ادامه دارد
#ققنوسهای_اروند
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
014-navaahaaye-defaae-moghaddas-www.ziaossalehin.ir-jang-01.mp3
597.3K
🍂 مارش عملیاتهای دفاع مقدس
علی اکبر دلبری سازنده مارش «شهریار» که اکنون در انگلستان حضور دارد در سال ۱۳۱۶ وارد ارتش شده و پس از آن نیز به عنوان ریس موزیک مشغول به کار شد. او در سال ۱۳۳۳ مارش «شهریار» را ساخت و به گفته خودش این قطعه تبدیل به مارش رسمی ژاندارمری شد.
جالب اینکه وی در گفتگوی تلفنی با کارگردان بزم رزم بر این نکته تاکید کرده که وقتی این مارش برای خبر اعلام فتح خرمشهر پخش شد او به خود میبالیده که با ساخت یک اثر برای وطنش قدمی برداشته و وقتی این اثر را شنیده اشک از چشمانش سرازیر شده است.
#نکته
@defae_moghadas
🍂
🍂 حاج موسی می گفت: ساعتی از آزادسازی خرمشهر می گذشت که وارد خرمشهر شدم. روی سکویی نشستم تاخستگی در کنم. لحظه ای بعد ۴ نفر دیگر هم کنار من نشستند. اسلحه یکی از آنها روی پایم بود و ناراحتم می کرد. گفتم:« برادر اسلحه رو بردار.»
تا گفتم برادر، هر ۴ نفر که بر خلاف من مسلح بودند، اسلحه ها را جلو من انداختند و بلند گفتند: «دخیل یا خمینی!»
شانه ای بالا انداختم، اسلحه ها را برداشتم و آن چهار عراقی را به سمت جایگاه اسرا راهنمایی کردم.
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
#خاطرات_کوتاه
#بیت_المقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂
🔻 مردی که خواب نمیدید/ ۲۸
خاطرات مهندس اسداله خالدی
نوشته داود بختیاری
┄┅┅┅┅❀🧿❀┅┅┅┅┄
🔹 ]رو به پدرم کردم و گفتم] انگار قرار است شلوغی بشود.
- به تو چه مربوط ... سرت پیِ کار خودت باشد. مصدق و نمی دانم کی برایت نان و آب نمیشوند .... تازه، تو هنوز دهانت بوی شیر میدهد .... شیر و پنیر و کره ات را بفروشی شاهکار کردی ... فقط پول است که به دردت میخورد ... از درس و مشق هم چیزی در نمی آید.
تا چشم پدرم را دور دیدم مشتی شکر پنیر از تنگ برداشتم و تپاندم تو دهانم. بزاق شیرین شده دهانم پرید تو حلقم به سرفه افتادم.
- دوباره چی تپاندی تو حلقت؟
در حالی که از سرفه سیاه شده بودم گفتم
- هیچ ... چیز ..
- معلوم است .... از دهانت معلوم است. بگیر این لیوان آب را سربکش ..... شکرپنیرهای مانده و خشک، حلق و روده هایم را خط کشیدند و پایین رفتند. یک چشمم به ساعت مچی پدرم بود و یک چشمم به خیابان. تک و توک آدم رد میشد. از مشتری هم خبری نبود. بیشترشان کله سحر خریدهاشان را می کردند.
- بیکار ایستادی که چه. موقع ماست زدن که پیدایت نیست. دستمالی به در و پنجره ها بکش.
برای آن که به موقع از مغازه بزنم بیرون، در یک چشم به هم زدن شیشه ها را برق انداختم و چارچوب در و پنجره ها را دستمال کشیدم. چشمان پدرم گرد شده بود. مانده بود چه تو سرم است که آن قدر فرز شده ام. نزدیک ساعت ۱۲ از مغازه زدم بیرون پاهایم بر عکس روزهای قبل گامهای بلندی برمیداشتند. انگار کسی از پشت دودستی هولم میداد. به خاطر ذات شرورم بوی بزن بزن را حس میکردم. چشمم به همه طرف میدوید. گوشم صداهایی را میشنید که هر گوشی قادر به شنیدنش نبود. اولین سرازیری را که رد کردم صداها به فریاد تبدیل شدند. دویدم چنان که انگار از دست پاسبانها فرار میکردم. از میان فریادها شعار پیروز باد ملت بلندتر از بقیه بود. بی اختیار فریاد کشیدم پیروز باد ملت ... پیروز باد ملت ....
با هر فریاد هیجان خاصی در وجودم پر میشد. هیجانی که تا آن روز با آن روبه رو نشده بودم. کله ام داغ شده بود و گلویم به اندازه در چاه بزرگی دهان باز کرده بود. هر چه قدر به میدان ٢٤ اسفند نزدیک تر میشدم بر تعداد جمعیت اضافه شد. برای چند دقیقه تو جمعیت گم شدم. هجوم جمعیت به سیلی میماند که سرعت گرفته باشد. کافی بود بایستم تا با سنگ فرش خیابان یکی شوم. به هر زحمتی بود؛ با سر و بدن خیس از عرق و نفسهای بریده از جمعیت جدا شدم. فریادها گوش را کر میکرد. پاسبانها و نیروهای ضد شورش صد برابر شده بودند. باتوم بود که به سر و تن مردم کوبیده میشد. در مقابل فحشهای چاروداری بود که از دهان بعضی از جاهلهای متعصب بیرون میریخت. من هم چند تا از آن فحشها را حواله یکی از مأمورها کردم. انگار که برق گرفته باشدش لحظه ای سرجایش میخکوب شد و بعد دوید به طرفم. به طرف جمعیت دویدم و خودم را میانشان گم و گور کردم. میدان کوچک ٢٤ اسفند از جمعیت سیاه شده بود. دیگر خبری از نرده های آهنی و نگهبانهای دور تا دور میدان نبود. از سر و کول جمعیت بالا کشیدم و خودم را به نزدیک مجسمه که روی ستون سنگی سیاه و مستطیلی به ارتفاع ۳ متر بود رساندم.
- عجب خودخواهی... زمین برایش کافی نبوده ... میخواسته از آسمان مردم فقیر را نگاه کند.
با وجود هجوم، لحظه بهلحظه به مردم، سعی کردم مجسمه را دور بزنم. چشمان مات و بیجان مجسمه، زل زده بود به خیابان آیزنهاور. (خیابان آزادی)
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#مردی_که_خواب_نمیدید
کانال حماسه جنوب/ ایتا
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 فیلم اصلی
《مداحی ممد نبودی ببینی》
با صدای کویتیپور و سینهزنی رزمندگان بعد از آزادی خرمشهر
🔸 بسیاری رزمندگان نام آشنا و گمنام آبادان و خرمشهر در این فیلم هستند. از جمله دهها شهید سرافراز.
🔹 بعد از آزادی خونین شهر، رزمندگان مستقر در منطقه، شبها در مسجد جامع خرمشهر حضور می یافتند و مراسم اجرا می کردند. از جمله همین برنامه..
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ
#نماهنگ
#زیر_خاکی
هر شب با یک کلیپ دیدنی 👇
@defae_moghadas2
http://karkhenoor.ir
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
╭─┅🌿◇🌺◇◇🌺◇🌿┅─╮
🍂 روزشمار عملیات بیتالمقدس
برشی از رویدادهای امروز عملیات
دو شنبـــــــــــــــه
۱۳۶۱ خــــــرداد ۳
۱۴۰۲ رجــــب ۳۰
1982 مـــــه 24
🔸 در ادامه چهارمین مرحله از عملیات بیتالمقدس، که از شــامگاه روز ۱۳۶۱/۲/۳۱ آغاز شده، تاکنون ســه قرارگاه عملیاتى نصر، فجر و فتح موفق شدهاند با آزادسازى منطقه غرب خرمشهر همه راههاى ارتباط زمینى اشــغالگران عراقى را مسدود و محاصره این شهر در خشکى را کامل کننــد. امروز نیــز قرارگاه نصر مأموریت دارد ضمن پدافند در دژ مرزى شــلمچه و تلاش براى تصرف منطقه سرپل دشمن در شمال نهر خین، پاتکهاى احتمالى نیروهاى عراقى در این مناطق را دفع کند و مانع هرگونه پیشروى آنها به سمت شرق شود. قرارگاه فتح نیز با تحتامر گرفتن، مأموریت دارد ازسمت غرب (حدفاصل پاسگاه پلیسراه تا گمرك) و شمال تیپ ۳۳ المهدى (عج) (پادگان دژ و جاده کمربندى) به خرمشهر وارد شود و این شهر را از وجود نیروهاى اشغالگر پاكسازى کند.
🔸 در محور قرارگاه نصر (منطقه شلمچه)، از نخستین دقایق امروز، ارتش عراق ضمن اجراى آتش بسیار شدید توپخانه، با پرتاب منور بهوسیله هواپیما، آسمان منطقه را روشن مىکرد. پست شنود قرارگاه کربلا گزارش داد: در ساعت ۰۰:۲۶ تیپ ۳۱ نیروى مخصوص، تیپ ۳۷ زرهى، تیپ۴۶ مکانیزه لشکر۱۲، تیپ۲۵ مکانیزه، لشکر۶ زرهى و یک تیپ با هویت نامعلوم براى اجراى پاتک هنگام طلوع آفتاب اعلام آمادگى کردهاند.
🔸 عراق که سعى دارد با درهمکوبیدن مواضع نیروهاى قرارگاه نصر و سپس پیشروى ازطریق جاده شلمچه - خرمشهر، محاصره خرمشهر را بشکند، در ساعت ۱:۵۷ براى بار دوم منطقه شلمچه را زیر آتش توپخانه خود قرار داد و تانکهایش را حدود دو کیلومتر بهسمت خط دژ مرزى جلو فرســتاده، بهسوى نیروهاى این قرارگاه شلیک کرد. درنتیجه، درگیرى همراه با تبادل آتش شدید توپخانه بین طرفین آغاز شد تا اینکه در ساعت ۰۲:۲۲ با اعلام عقبنشینی[یگانها] گزارش دادند در وضعیت مطمئنى به سر مىبرند و خط پدافندىشان محکم است.
🔸 (حدود ساعت ۱۰:۳۰، حمید معینیان مســئول واحد اطلاعات عملیات سپاه در قرارگاه کربلا، در گزارشى به فرماندهى
قرارگاه کربلا با اشاره به این پاتک دشمن گفت: «الان خبر دادند که صدام آمده، دارد [عملیات را] هدایت مىکند و خیلى فشــار پشت فرماندهان است. به آنها مىگوید ً حتما بروید خاکریز را بگیرید؛ که ً دقیقا بچهها مشخص نکردند که کــدام خاکریز را مىگوید.» پــس از این گزارش، محسن رضایى فرمانده سپاهى قرارگاه کربلا، با بیــان اینکه «صـدام فکر مىکند کــه هنوز نیروهایش [در خرمشهر] دارند مقاومت مىکنند»، احتمال داد که او در بصره حضور داشته باشد.
🔸نخستین ساعات امروز، پست شنود قرارگاه مرکزى کربلا از قول یک اسیر عراقى با اعلام اینکه در خرمشهر ۸۵۰۰ نفر از نیروهاى تیپهاى ۱۱۳ گارد مرزى، ۴۴ و ۴۸ پیاده مستقر هستند، اضافه کرد: «این اســیر مىگوید اگر شــما به شهر فشار بیاورید، اینها تسلیم مىشوند.» درپى این خبر و پس از اینکه فرماندهى قرارگاه کربلا دستور داد بلندگوهاى دستى را براى دعوت نیروهاى عراقى به تسلیم شــدن آماده کنند، (حمید معینیان مســئول واحد اطلاعات عملیات ســپاه در قرارگاه کربلا، نیز به نقل از یک نظامى عراقى که ساعت ۰۰:۰۵ ازسمت شرق خرمشهر (خیابان امام خمینى) پناهنده شــده است، اظهار داشت: «حدود ۸۰۰۰ نفر در شهر هستند ... و منتظرند تا نیرویى بیاید و راه را برایشان باز کند. اکثراً در غرب خرمشهر و بهطرف جاده شلمچه آمدهاند....
مهمات زیاد دارند، ولى جیره غذا کم است. غذا و آب ندارند و نمىتوانند از کارون آب بخورند. با بلندگو پیام برایشان بفرستید، مىآیند.»
🔸 ســاعت از ۱۰:۰۰ گذشته بود که خبر رســید تیپ ۱۴ امام حسین(ع) عملیات خود را از بخش غربى گمرك و از کنار اروندرود آغاز کرده و بهسوى نیروهاى عراقى، که در بخش شرقى گمرك و بندر خرمشهر اجتماع کردهاند و سـعى دارند با عبور از رودخانه خود را از محاصره نجات دهند، پیش مىرود. دقایقى بعد نیز گزارش شد در این منطقه عراقىها که تعدادشان حدود ۳۰۰۰ نفر تخمین زده مىشود، درحال تسلیمشدن هستند.
حدود ســاعت ۱۱:۰۰ نیز تیپ ۸ نجف بهراحتى ازسمت غرب وارد خرمشهر شد و تا میدان راهآهن این شــهر پیش رفت. دقایقى پس از ورود این تیپ به خرمشهر، نیروهاى عراقى که با گذشت بیش از یک شــبانهروز از محاصره شدنشان با کمبود آب آشامیدنى و غذا مواجه شده بودند، با ناامیدى از شکستهشــدن محاصره، خود به کمک یگانهایى که قرار بود ازسمت شلمچه پیشــروى کنند، سلاحهاى خود را بر زمین گذاشــته و همگى تسلیم شدند. یکى از شاهدان این صحنه در ســاعت ۱۱:۴۵ چنین گزارش داد: «نیروهاى دشــمن از داخل شــهر و ازطریق جاده کمربندى بهصورت ســتون جلو آمده و خود را تســلیم مىکنند.
طول ســتون به حدى است که انتهاى آن معلوم نیســت.» شمار تسلیمشدگان عراقى به حدى بود که پیشبینىهاى قبلى براى انتقال آنان به پشــت جبهه کافى به نظر نمىرسید. بر همین اساس، حدود ساعت ۱۲:۰۰ ،محمد
باقرى مســئول واحد اطلاعات - عملیات سپاه در قرارگاه فتح، در گزارشى به فرماندهى قرارگاه مرکزى کربلا به نقل از غلامعلى رشید فرمانده سپاهى قرارگاه فتح که در منطقه خرمشهر حضور داشت، اعلام کرد تعداد اســراى عراقى بیش از ۸۰۰۰ نفر است. وى براى انتقال اسرا به پشت جبهه تعداد زیادى اتوبوس درخواست کرد.
🔸 با انتشــار خبر آزادسازى خرمشــهر بههمت رزمندگان، موجى عظیم از هیجان و شادى سراسر کشور را فراگرفت و مردم در شهرهاى مختلف اللهاکبرگویان و شادىکنان به کوچهها و خیابانها آمدند و این پیروزى بزرگ بر ارتش متجاوز عراق را جشــن گرفتنــد. ایرانیان مقیم برخى از کشورهاى خارجى نیز با شنیدن این خبر مسرتبخش به ابراز شادمانى پرداختند.
#روزشمار
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
╰─┅🍂◇•🌺•◇•🌺◇🍂┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 به یاد شهیدان
که جایشان خالیست
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ
#نماهنگ
#فتو_کلیپ
هر شب با یک کلیپ دیدنی 👇
@defae_moghadas2
http://karkhenoor.ir
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 دزفول قهرمان
بعضی از ویرانیهای ناشی از جنگ تحمیلی بلافاصله بعد از اصابت موشک و یا توپ و بمباران ترمیم می شد و بعضی از خرابیها بعد از اتمام جنگ دوباره ساخته شد. مقاومت ملت غیور این مرز و بوم موجب شد تا دزفول در این دوره به « شهر استقامت » معروف شود.
هم اکنون وقتی دزفول را میبینی، شهری که امروز این قدر آرام و سرشار از زندگی است باور نمیکنی روزی بر اثر بمباران و موشک باران بعثیها در حال نابودی بوده است.
ارتش بعث عراق به سرکردگی صدام خون آشام، در طول هشت سال دفاع مقدس، ۱۷۶ موشک غول پیکر «فراگ 7» و اسکاد B – 3-6-9 و۱۲ متری به شهر دزفول شلیک کرد. هواپیماهای دشمن ۴۸۹ بمب و راکت بر سر مردم بی دفاع این شهر فرو ریختند. آتشبارهای عراق با شلیک ۵۸۲۱ گلوله توپ نقاط مختلف شهر را ویران ساختند.
در این شهرستان حدود ۱۵۹۰۰ واحد مسکونی، تجاری، آموزشی و مذهبی بین ۲۰ تا ۱۰۰ درصد ویران و به تلی از خاک مبدل شد. اما با این همه جنایت و خوی وحشیگری دشمن، مردم مؤمن و مقاوم دزفول با تقدیم ۲۶۰۰(۲۶۱۰) شهید، ۴۰۰۰ جانباز، ۴۵۲(۵۰۰) آزاده سرافراز و ۱۴۷ مفقود و جاویدالاثر حماسه مقاومت و پایداری را در تاریخ درخشان انقلاب اسلامی ایران جاودان ساختند.
تعداد شهیدان دزفول: ۲۶۰۰ (۲۶۱۰)نفر
تعداد شهیدان موشکی: ۷۳۰ (۷۱۱)نفر
تعداد جانبازان: ۴۰۰۰ نفر
تعداد جانبازان شیمیایی: ۳۵۰ نفر
تعداد جانباز بر اثر حملات موشکی: ۸۰۰ نفر
تعداد جانباز اعصاب و روان: ۷۰۰ نفر
تعداد جانباز قطع عضو: ۱۵۰ نفر
تعداد جانباز قطع نخاع: ۲۰ نفر
تعداد افراد مفقود و جاوید الاثر: ۱۴۷ نفر
تعداد آزادگان: ۴۵۲ نفر
تعداد موشکهای « فراگ 7 » و « اسکاد B»3 – 6 – 9 و 12 متری اصابت شده به دزفول: ۱۷۶ فروند
تعداد گلوله های توپ اصابت شده: ۲۵۰۰ گلوله
شلیک گلوله های توپ توسط آتشبارهای عراق : ۵۸۲۱ گلوله
تعداد راکت و بمب های هواپیمای عراقی: ۴۸۹ (۳۳۱)مورد
تعداد هواپیماهای ساقط شده عراقی / ایرانی: ۳۱ فروند
تعداد پرتاب خمپاره از اطراف شهر توسط افراد منافق و جاسوس : ... گلوله
تعداد واحدهای مسکونی ، تجاری ، مراکز آموزشی و مذهبی تخریب شده: ۱۹۵۰۰ باب
🔸 این آمار نشان می دهد که دزفول آماج حملات موشکی در دوران دفاع مقدس قرار داشته و به همین علت این شهر بعنوان " شهر موشک ها " نامگذاری شد و همین موجب شد تا دزفول را " شهر مقاومت " بنامند.
محمدحسین دُرچین
چمدان آبی دانشنامه دزفول
#دزفول
#چهار_خرداد
@defae_moghadas
🍂
🔴ماجرای مقاومت بینظیر مردم شهر موشکها در گفتوگو با سردار کلولی دزفولی
🔶 در دوران دفاع مقدس در دزفول مردم و زنها و بچهها را از زیرخاک و آوار بیرون میآوردند بعضیها فقط دست و پایشان بیرون میآمد. گاهی تمام یک خانواده شهید میشد و هیچ کس از آنها باقی نمیماند، اما مردم در شهر ماندند.
🔻مشروح کامل گفت وگو در خبرگزاری تسنیم
🌐https://tn.ai/2900116
#دزفول
#چهار_خرداد
@defae_moghadas
🍂
🍂 در جبهه دشمن چه میگذرد ۵ )
خاطرات علی مرادی
عضو رها شده سازمان منافقین
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🔸 داغداران فروغ جاویدان
در لابلای این خوف و رجا و باور و ناباوری وشک و تردیدها، مسئولین سازمان مجاهدین خلق نیز کار خود را میکردند و از اینکه نیروی زیادی جذب کرده بودند از خوشحالی سر از پا نمیشناختند و سخت سرگرم سازماندهی و آموزش ما بودند.ما در یگانهای مختلف تانک، نفربر، توپخانه، پیاده مکانیزه و … سازماندهی شدیم.
مجاهدین خودشان را به کوچه علی چپ زده بودند و یادشان رفته بود که قول دادند بعد از نجات از اردوگاه اسرا مقدمات اعزام ما را به کشورهای اروپایی را فراهم کنند و فقط هرکس خودش تمایل داشت و داوطلب بود در به اصطلاح ارتش آزادیبخش بکار گرفته شود.
برخورد فرماندهان سازمان مجاهدین خلق با ما، درست مثل کفتاری بود که طعمه ای را به چنگ آورده باشد و چنگ و دندان را تا آخر در سرو گردن طعمه فرو کند. هر کدام از ما اسرا رنجنامه ای با خود داشتیم از تحمل سالها اسارت در اردوگاه های ارتش بعث عراق.
سران قدرت طلب سازمان، بی هیچ ملاحظه انسانی فقط و فقط سرمست و سرخوش این بودند که توانسته اند خود را از بحران نیرویی تا حدی نجات دهند چرا که در جریان عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) تعداد قابل توجهی از نیروهایشان را از دست داده بودند و با شکستی مفتضحانه دست از پا درازتر به مقرشان بازگشته بودند.
لازم به یادآوری است که فضای داخل پادگان اشرف و به اصطلاح ارتش آزادیبخش اگرچه با آمدن ما مقدار زیادی متحول شده بود اما بیشتر به قبرستانی شبیه بود که مردگان زیادی را در آن دفن کرده بودند و در بهت و حیرت بعد از خاکسپاری بودند. حس و حال نا امیدی در بین باقیمانده نیروها موج میزد. بخش زیادی از نیروها سخت در غم و اندوه و ماتم از دست دادن دوستان و همرزمانشان در عملیات فروغ جاویدان بودند. در گوشه و کنار این آسایشگاهها افرادی مات و مبهوت روی تخت ها افتاده بودند و حتی خیلی هم به ورود ما اسرا واکنش خوبی نداشتند.
برخی خودشان و یاران از دست داده را خیلی ایدئولوژیک و انقلابی میدانستند و اسرا را یک مشت گرسنه قلمداد میکردند که برای سیر کردن شکمشان به مجاهدین پناه آورده بودند و هرگز جای رفیقانشان را پر نمیکنند. بعدا متوجه شدیم که در مورد ما اسرای جدیدالورود چه ها که نگفته اند و اسم رمزی برای ما بنام ” ار دی ” مخفف اردوگاهی گذاشته اند و در ذهن خودشان ما عناصری بحساب می آمدیم که از سر ناچاری به مجاهدین پناه آوردیم و ایدئولوژیک نیستیم.
بیاد دارم در یگانی که خودم سازماندهی شده بودم یک نفر تقریبا میانسال روی تختی دراز کشیده بود و برای ساعتها فقط غلت میخورد و در کنارتختش دوجلد کتاب شعر از مولوی و خیام گذاشته بود. فرد خوش مشربی بود ودراوج ناامیدی و تاسف و تاثر اما گاهی حرفهای قشنگی میزد که مرا بهسمت خودش جذب مینمود. وی اهل شعر و ادبیات بود و درویش مسلک و به عرفان نیز بسیار علاقه مند بود. او سعی میکرد در پاسخ گفتگو خیلی کوتاه با شعر جواب بدهد.
اما بعد ها که با او خیلی دوست و صمیمی شدم و او هم متوجه شد من هم به شعر و ادبیات علاقه زیادی دارم و گاهی با هم در مورد اشعار حافظ و خیام و مولوی صحبت میکردیم. در لابلای حرفهایش ناگزیر به بروز تناقضات درونی خود شد و از عملیات فروغ جاویدان ”مرصاد” خیلی انتقاد داشت و نتیجه را خیلی مصیبت بار توصیف میکرد اما بشدت میترسید چیزی بروز بدهد.
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
ادامه دارد ..
#دشمن_شناسی
#منافقین
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 گفتگوی سردار رشید با شهید احمد کاظمی که با تیپ نجف وارد خرمشهر شده و تماس میگیره.
حاجاحمد با لهجه شیرین میگه که وارد شهر شده و ۶۰۰۰ نفر هم اسیر گرفته. عددی که باورش برای رشید سخته و هی میپرسه چند تا؟ ۶۰۰۰ تا؟ بعدشم حاجاحمد میگه: «خداوند خرمشهر رو آزادش کرد.»
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ
#نماهنگ
#خرمشهر
هر شب با یک کلیپ دیدنی 👇
http://karkhenoor.ir
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂
🔻 ققنوسهای اروند
نوشته : عزت الله نصاری
┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅
🔻 قسمت پنجاهم
ناهار امروز شادیِ مرا تکمیل کرد، زرشک پلو با مرغ.
سالها قبل وقتی بابام برای اولین بار آوردم تهران، برای صرف شام رفتیم رستوران ساختمون ۱۸ طبقه پلاسکو. اونجا زرشک پلو با مرغ خوردم و حسابی چسبید.
غذای گرم، اونهم غذای دلخواهت، بعداز چندین روز، لذتی بی پایان داره.
سید محمد حسین اومد، وقتی آدم مدتی ممنوع الغذا باشه بوی همه چیز را بهسرعت حس میکنه.
به محض اینکه وارد اتاق شد، بوی بسیار دلنشین قهوه به دماغم خورد.
ازش پرسیدم، قهوه خوردی؟
: خاک بهسرم کنن، الان برات میارم.
بهسرعت رفت تریا و یه فنجان قهوه بسیار خوشمزه تُرک آورد.
اینقدر خوشمزه است که دلم نمیخواد تموم بشه.
عجب روزی شده امروز، حمامِ گرم، غذای گرم و قهوه دلچسب، دوباره روزهای خوب داره شروع میشه.
ناهید خانم اومد، فنجان خالی قهوه نظرش را جلب کرد،
: فال قهوه میگیری؟
((یهویی رگِ شیطنتم جُنبید))
؛ آره ، میخواهی برای شما هم بگیرم؟
: آره، توراخدا راست میگی؟
؛ برو یه فنجون قهوه بیار.
حالا که روزهای خوب شروع شده، شیطنتهای عزت هم باید شروع بشه، مگه آبادانی بدون نمکِ شیطنت و فضولی و خنده وجود داره؟
بنظرم اگه شیطنت و شوخی توی زندگی نباشه زندگی از شکل آدمیتش خارج میشه.
بنده خدا رفت و یه فنجان قهوه آورد.
فنجان را برداشتم بخورم،
: عهه، این دیگه چه مدلیه؟ برای فال گرفتن، من باید قهوه را بخورم نه شما.
؛ این مدل فالی که من میگیرم فرق میکنه و خیلی هم معتبره.
شما فقط نیت کن دیگه کاری نداشته باش.
فنجان قهوه را یه نفس رفتم بالا.
اون بنده خدا هم چشماش را بسته و داره نیت میکنه.
یحتمل میخواد بدونه به من میرسه یانه!!!
تو دلم بسم الله گفتم و توکل کردم به خدا.
قصد کردم با این وسیله بهش تفهیم کنم نمیتوانم بهش جواب مثبت بدم،
نمیتوانم با دختری ازدواج کنم که ساکن تهرانه،
نمیتوانم دختری را دلخوش کنم در حالیکه خودم هم نمیدونم چه وقت جنگ تموم میشه و میتونم ازدواج کنم .......
همه چیزهایی که توی دلم بود و برای گفتنش رودربایستی داشتم را الان باید بگم.
همه را هم میاندازم گردن فال قهوه.
اول یکمی راجع به گذشته اش گفتم، اینکه یه خانواده متوسطی هستن و همیشه سعی کرده روی پای خودش بایسته وووو و همین چیزهایی که همه مون هستیم.
با تعجب نگاهم میکنه،
: همه اینها را توی فنجان میبینی؟
؛ آره، درست گفتم یانه؟
: کلمه به کلمه اش درسته. تورابخدا راست بگو، این چیزها را از کجا میدونستی؟
؛ حالا میخواهی از آینده ات هم بگم؟
: آره آره، اصلش همون آینده است.
؛ یه دلبستگی داری، خیلی هم زیاده ولی منطقی نیست.
فقط دلبسته ظاهر شدی، نمیدونم چیه یا کیه ولی میدونم به درد تو نمیخوره. نه اینکه به دردت نمیخوره،
نه، شرائط شما با شرائط اون خیلی فرق داره.
اون چیز یا اون کس رویِ لبه است، مثل لب دره مثل لب پشت بام، هرآن ممکنه بیفته بشکنه.
به خودت هم گفته یا یه جورایی بهت فهمونده ولی شما قانع نشدی و سماجت میکنی.
دارم میبینم، میخواد بره یا میخواهند ببرندش.
خودش هم نمیدونه یا نمیتونه، آیا برمیگرده یا نه؟
اشکهاش سرازیر شد و فنجان را از دستم گرفت و رفت.
•⊰┅┅❀•❀┅┅⊰•
ادامه دارد
#ققنوسهای_اروند
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 بازتاب رسانهای جهان
در فتح خرمشهر
رادیو دولتی انگلیس که در شامگاه نهم اردیبهشت ۱۳۶۱ اعلام می کرد: «چنانچه ایرانیان درصدد بازپس گرفتن خرمشهر برآیند، سخت ترین» گردو «را برای شکستن برگزیده اند.» سرانجام ناچار شد سکوت خود را بکشند و طی گفتاری در روز پنجم خرداد ماه سال ۶۱ یعنی دو روز پس از آزادسازی خرمشهر توسط رزمندگان اسلام حیرت زده اعلام کند: «از زمانی که خبرنگاران غربی از نیروهای عراقی در خرمشهر دیدن کرده و از روحیه خوب آنها گزارش داده اند، بیش از سه یا چهار روز نمی گذرد که ناگهان همه شهر از دست عراقی ها بیرون کشیده شد.»
@defae_moghadas
🍂
🍂 بازتاب رسانه ای جهان
در فتح خرمشهر
در ساعت ۱۰:۵۵ دقیقه بامداد چهارشنبه، چهارم خرداد ۶۱ خبرگزاری های بین المللی، در گزارش هایی که با عنوان «بسیار مهم» از بغداد به سراسر جهان مخابره کرد برای نخستین بار ضمن استناد به بیانیه نظامی بغداد اعلام داشتند که عراق «تلویحا به شکست خود اعتراف کرده است. به نوشته وزیر خارجه وقت جمهوری اسلامی ایران، خبرگزاری رسمی عراق _ آی.ان. ۱ _ طی یک اطلاعیه کوتاه ضمن آن که از خرمشهر با عنوان» بندر خرمشهر «نام برد، اعلام کرد: سخنگوی ارتش عراق اعلام کرده است بندر خرمشهر را ترک کرده و تا مرزهای بین المللی عقب نشینی کرده اند. این خبرگزاری افزود که عقب نشینی نیروهای عراقی، از روز یکشنبه اول خرداد ۱۳۶۱ آغاز شده است.»
@defae_moghadas
🍂
🍂 بازتاب رسانه ای جهان
در فتح خرمشهر
در همین تلکس بین المللی آمده که، خبرگزاری عراق، عصر روز چهارم خرداد ۱۳۶۱ به صورت دیگری از سوی رادیو صوت الجماهیر بغداد به اطلاع افکار عمومی عراق رسانده شد: «یک سخنگوی ارتش عراق اعلام کرده است که نیروهای پیروزمند قادسیه صدام پس از آن که تمامی حمله های قوای دشمن منحوس و نژادپرست فارس را در مناطق الخفاجیه (سوسنگرد) و الاهواز (اهواز) با اقتدار کامل دفع کردند... صبح روز ۲۴/۵/۱۹۸۲ (۳/۳/۱۳۶۱) در یک جابه جایی تحسین برانگیز، عقب نشینی تاکتیکی(!) خود را از جبهه معمره (خرمشهر) با موفقیت کامل انجام داده اند.
این دعاوی درست در شرایطی از رادیوی دولتی بغداد پخش می شد که خبرگزاری آمریکایی» یونایتدپرس «در ساعت بیست وچهار و بیست ودو دقیقه همان روز، در گزارش ارسالی خود از بیروت، سربازان عراقی را در حال فرار توصیف کرده و نوشت:» ... سربازان در حال فرار عراق، سرگرم گریختن از خرمشهر و مناطق اشغالی هستند «پس از پخش گزارش های مستند و خبری و تصاویر تهیه شده از جبهه خرمشهر توسط رسانه های ایران و خارجی که در آنها شکست نیروهای عراقی در قالب صفوف هزاران نفره اسرا و انبوه ادوات و تجهیزات منهدم شده یا به غنیمت درآمده دشمن، به گویاترین وجهی به نمایش درآمد، دیگر حتی کشورهای جنوب خلیج فارس نیز که همواره از صدام حمایت می کردند، اکنون به واهی بودن دعاوی حکام بغداد اذعان داشتند.
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 مردی که خواب نمیدید/ ۲۹
خاطرات مهندس اسداله خالدی
نوشته داود بختیاری
┄┅┅┅┅❀🧿❀┅┅┅┅┄
🔹 با وجود هجوم، لحظه بهلحظه به مردم، سعی کردم مجسمه را دور بزنم. چشمان مات و بیجان مجسمه، زل زده بود به خیابان آیزنهاور. (خیابان آزادی)
لباس و کلاه ارتشی به تن داشت. اتوکشیده و شق ورق مثل کسی که خودش را یک سر و گردن از همه بلندتر بداند سیخ ایستاده گره و تو ابروهای پرپشتش انداخته بود. سبیل گندهاش جلوتر از بقیه اجزای صورتش تو ذوق میزد.
- عجب عشق قدرتی ... از آن تازه به دوران رسیدههاست که قبلاً گردنه بگیر بوده. نگاهی به زیر پاهایم انداختم. سبزه و گل و گیاه های بیگناه زیر پاهای مردم له شده بودند. در آن هیرو ویر دلم به حال گلها سوخت.
- از کی تا حالا این قدر دل نازک شدی؟
- من همیشه دل نازک بودم ... این شماها بودید که دلتان از سنگ بود... شاباجی نمونه اش است
- حرفهای گنده تر از دهانت نزن تا سیلی بارانت نکردهام
- چشم ... خفه خوان میگیرم ... خانم خانما ....
یکھو یک گروه که بعدها فهمیدم توده ای بودند هجوم بردند به طرف مجسمه. پایه سنگی چنان به زمین محکم شده بود که حتی تکان ریزی هم نخورد.
- باید بکشیمش پایین
با این حرف، فریاد جمعیت تو دل آسمان ترکید. مأمورها خود را میان مردم انداختند، درگیری دوباره شروع شد. - متفرق شوید ... متفرق شوید و گرنه میگویم به گلوله ببندنتان .....
جمعیت بی توجه به حرف مامور نظامی حلقه را تنگ تر کردند.
- سیم بکسل .... فقط با سیم بکسل میشود این لعنتی را پایین کشید.
با این حرف صداها افتاد و نگاهها همدیگر را زیرورو کردند. انگار میخواستند سیم بکسل را از تو جیب همدیگر بیرون بکشند. سیم بکسل کجا بود ... همه تعمیرگاه ها تعطیل است. چند نفر به طرف ضلع شمالی خیابان آیزنهاور دویدند. در تعمیرگاهی که درست در آن ضلع خیابان بود با چند قفل کله گاوی بسته شده بود.
- از در بکشید بالا ... خیالی نیست.
دو نفر قلاب گرفتند و بقیه از در تعمیرگاه بالا کشیدند. فریاد مردم بلند شد. به سرم زد به کمک آنها بروم. نتوانستم مگر میشد از حلقه تنگ جمعیت خود را بیرون کشید.
- با شماها هستم متفرق شوید.
ماموری که فریاد میکشید تو پیاده رو اطراف خیابان ایستاده بود.
مردم هواش کردند. مأمور با عصبانیت تو بلندگو زوزه کشید.
- حسابتان را میرسم .... به مأمور دولت توهین میکنید.
چیزی طول نکشید که مردها با سیم بکسل گردن کلفتی سر رسیدند. سیم بکسل دست به دست شد و تا نزدیکی من رسید. با چشمان گشاد شده و دهان باز نگاهش کردم. انگار تا آن روز سیم بکسل ندیده بودم. دیده بودم ولی نه به آن بزرگی. با این میشود میدان را از جا کند ... چه برسد به مجسمه سنگی. جمعیت دستپاچه سیم بکسل را به پایه سنگی مجسمه حلقه زدند. دستها با تمام قدرت سیم بکسل را کشیدند پایه سنگی همچنان به زمین میخکوب شده بود. کسی فریاد کشید، سیم بکسل را بیندازید دور گردن مجسمه. نگاهم را از بالا تا پایین مجسمه کشیدم. ارتفاع زیادی داشت ولی به بلندی درخت نارون کوچه مان نمی رسید. زیرلبی گفتم:
- چه کسی میخواهد از مجسمه بالا بکشد؟ .....
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#مردی_که_خواب_نمیدید
کانال حماسه جنوب/ ایتا
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
32.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 کمیک موشن "عطر سدر"
تولید حوزه هنری دفتر دزفول
برشی از زندگی شهیده طاهره محمد سعد از شهدای موشکی دزفول است که در دوران جنگ تحمیلی براثر موشکباران رژیم بعث عراق به همراه فرزندانش فرمانده شهید حسن بویزه، محمدعلی بویزه و صغری بویزه در تاریخ ۳۰ مهرماه سال ۶۲ به شهادت می رسد و فرزند دیگرش حسین بویزه در تاریخ ۵ اسفند ماه سال ۶۴ در عملیات والفجر ۸ و در حادثه ی اصابت راکت هواپیما به اتوبوس گردان بلال به شهادت می رسد.
نویسنده: علی موجودی
تصویرگری و کارگردان هنری:
فاطمه پاک نژاد،
متحرک سازی و تدوین:
امیر حسن درج
گویندگی: راضیه تنور ساز
(استودیو موسسه فرهنگی هنری آسمانه)
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ
#نماهنگ
#کمیک_موشن
هر شب با یک کلیپ دیدنی 👇
@defae_moghadas2
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂