8cb6f37c1be59f5e69864f5d4efd96d7.mp3
16.09M
🍂 من به عشق تو اسیر این جاده شدم
با نوای
حاج حسین سیب سرخی
شب دوم محرم
من به عشق تو اسیر این جاده شدم
با چه احترامی امروز پیاده شدم
ببین غم داره از جا قلبم و میکنه
کاش میشد بریم دلم خیلی شور میزنه
پنجاه ساله ازت دوری نکردم
بوی جدایی میاد دورت بگردم
ببر ما رو از اینجا
جون مادرت زهرا
نزار بمونه تنها
خواهرت تو این صحرا
به سقا بگو که مشک ها بی آب نمونه
به سقا بگو که بچه ها تشنه شونه
یه فکری بکن که قافله خسته شده
یه کاری بکن رقیه بی خواب نمونه
آشفته ام بابت تعبیر خوابم
خیلی دلواپس طفل ربابم
حق بده که حیرون شم
حال من پریشون شه
نذار اینجا تنهاشم
حق بده دلم خونشه
•┈••✾○✾••┈•
#محرم
#توسل
کانال حماسه جنوب/ ایتا
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂
🔻 مردی که خواب نمیدید/ ۸۴
خاطرات مهندس اسداله خالدی
نوشته داود بختیاری
┄┅┅┅┅❀🧿❀┅┅┅┅┄
کسی از داخل دانشکده اذان داده بود. شروع کردم به نماز خواندن. سر خواب گیج ام کرده بود. صورتم را نگاهداشتم به طرف باد. سرما چشمهایم را سوزاند. آب رد کشید رو گونه هایم. با پشت دست پاکشان کردم. سینه خیز تا دیوار دانشکده رفتم. دو نفر از بچه های مسجد پشت به دیوار خوابگاه داده بودند و آسمان را نگاه میکردند. انگار سرپا خوابیده بودند. سرچرخاندم به طرف علی اکبر و حسن. درازکش خیابان را نگاه میکردند. سرفه کردم و زیر لبی گفتم:
- انگار مردش نیستند از سوراخ شان بزنند بیرون.
هیچ کدام جوابم را ندادند. دو به شک خیز برداشتم به طرفشان.
- خوابیده اید؟
- آره ... با چشمهای باز
- چای میخورید درست کنم؟
- آی گفتی ... تو این هوا میچسبد.
لیوان های چای را به ته نرسانده بودیم که گلوله تو دل آسمان روشن ترکید. بعد یک دسته مرد هوارکشان دویدند به طرف دانشکده. به علی اکبر و حسن نگاه کردم. دهان باز کردم چیزی بگویم که هر دو گفتند:
- ما میرویم تو دانشکده. در جوابشان سر تکان دادم و سینه خیز کشیدم به طرف لبه پشت بام. مردها پراکنده شده بودند. میدویدند تا نزدیکی دانشکده و بعد برمی گشتند. سر جایشان هول و دستپاچه به نظر میرسیدند. از طرف انبارها صدای چند تک تیر بلند شد. بعد رگبار گلوله ژ-۳ . چشمم افتاد به نامجو. به طرف در ورودی میدوید. قبراق و سرحال، انگار نه انگار که بیشتر از بیست و چهار ساعت بود که نخوابیده. چند دقیقه بعد صدای علی اصغر را شنیدم. آمده بود پشت دیوار دانشکده. خبردار ایستاد، سلام نظامی داد. بنا کرد به تعریف کردن.
- چند نفر را دستگیر کرده بودند و جلو حمله به انبارها را هم گرفته بودند. نامجو و بچه های مسجد حتی خراشی برنداشته بودند. با رفتن علی اصغر نفس راحتی کشیدم. به پشت دراز شدم رو آسفالت پشت بام. یاد روزی افتادم که امام (ره) آمد. قرار بود از سر خیابان میامی بگذرند و از آنجا به طرف میدان راه آهن و بعد بهشت زهرا بروند. دلشوره از بعد از نماز صبح تو جانم افتاده بود. همه اش منتظر حادثه ای بودم. با اسلحه ام تو خیابان میامی راه افتادم. نگاهم به همه جا بود. پشت بامها، پنجره ها، حتی بالای درختهای لخت. از ترور زیاد شنیده بودم. ترس داشتم چنین حادثه ای برای امام (ره) بیفتد. او یک فرد معمولی نبود. نگهبانی از جان او در آن بلبشو کار آسانی نبود. خیلیها قصد جانش را کرده بودند. ترور امام (ره) یعنی مرگ جمهوری اسلامی در ایران. تصور این موضوع هم برایم وحشت آور بود. بالاخره اتومبیل بلیزر امام (ره) از سر خیابان میامی گذشت. چند صد متری را به دنبال ماشین دویدم بعد ایستادم تا در میان جمعیت فرو رفت.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#مردی_که_خواب_نمیدید
کانال حماسه جنوب/ ایتا
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
16.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 اعزام به جبهه ۲
با نوای گرم نوحه خوان
اصفهان و بچههای حاج حسین
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #روایت_فتح
#نماهنگ #اعزام
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ کانال حماسه جنوب ◇◇
🍂 زمینخواری رضاشاه ۴
زهرا سعیدی
┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🔸 روند زمینخواری در دوره محمدرضا پهلوی
محمدرضاشاه بعد از به قدرت رسیدن، تمام املاک و زمینهایی را که توسط پدرش به او واگذار شده بود را پس داد. اما این روند موقت بود و تقریبا تا ۱۳۲۷ ادامه یافت. در سال ۱۳۲۷ محمدرضا پهلوی مورد یک سوقصد نافرجام قرار گرفت. این اتفاق باعث شد او به بهانه این اقدام، دامنه اختیارات خود را افزایش دهد. درواقع این ترور سرآغاز قدرتطلبی محمدرضا و غصب زمینهای دولتی بود. بخش مهمی از زمینهایی که به محمدرضا پهلوی تعلق داشتند، زمینهای مرغوب و آباد در سراسر کشور بودند. البته در ابتدا و تا قبل از سال ۱۳۲۷ این زمینها از طریق مأموران حکومتی اداره میشدند و در واقع جز املاک خالصه بهشمار میآمدند.
املاک خالصه شامل اراضی و دهات متعلق به دولت بود که به وسیله مأموران و مباشران حکومت و در بسیاری از موارد نیز به طور اجارهای بهرهبرداری میشد. در دوره سلطنت پهلوی دوم، دولت اراضی وسیع و مراتع و املاک زیادی که در سراسر کشور پراکنده بود در اختیار داشت و از اجاره این املاک و محصولات آنها درآمد زیادی بهدست میآورد. در مقاطعی حتی دولت به دلیل تأمین بودجه، غیر قانونی املاک دولتی را میفروخت». آمار دقیقی از این املاک در دست نیست، اما تعداد این نوع املاک را در سال ۱۳۲۷ حدود ۱۳۷۳ و در جای دیگری دوهزار ده برآورد کردهاند که این تعداد حدود ۵/ ۳ درصد کل دهات ایران را در برمیگرفت. از این تعداد دهات خالصه ۵۰ درصد در استان خوزستان و بقیه در استانهای مختلف پراکنده بودند. وضع مالکیت خالصه با مختصر تغییراتی تا سال ۱۳۴۱ همچنان باقی ماند».
◇ نشر همگانی در راستای جهاد تبیین◇
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
ادامه دارد
#روشنگری
#فساد_دربار
#رضا_شاه
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 رضاخان، تریاک و شراب فرانسوی
🔹در مورد تریاکی بودن و مشروبخواری رضاخان نوشتهاند: رضاخان شراب فرانسوی را دوست دارد و گهگاه تریاک میکشد.
🔸 جان گونتر در داخل آسیا، خبرنگار و سیاح معروف آمریکایی، ص533
◇ نشر همگانی در راستای جهاد تبیین◇
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
#روشنگری
#فساد_دربار
#رضا_شاه
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 مدافعان خرمشهر
حاج محسن نوذریان
◇𖣔○𖣔◇
رفتیم مسجد جامع و شنیدیم لحاف و تشکهای پنبهای خرمشهریهایی که شب روی پشت بام میخوابیدند مثل انبار مهمات میسوخت. شب دوم صداها به ما نزدیک بود. آنقدر نزدیک که سر و صدای مرغها و خروسها را هم درآورده بود. دیگر دستمان آمده بود که عراقیها شب آتش میریزند و پیشروی میکنند و روز عقب مینشینند و دور دست ما میافتد. با این همه حتی در طول روز هم اسلحهی امیک بهدست، آماده باش بودیم. سلاحها را بدون خشاب به ما داده بودند و تیرها را توی جیبمان ریخته بودیم. بیشتر مردم اسلحههایشان را از سپاه خرمشهر گرفته بودند که امیک و ژ۳ بود. چند تا برنو هم از ژاندارمری به دست مردم افتاده بود. بعضی کلاش داشتند که حین درگیری به غنیمت گرفته بودند و تعدادشان زیاد نبود. روزها توی مسجد وقت میگذراندیم و شبها آماده بودیم تا جواب گلوله عراقیها را بدهیم. روی اسماعیل (فرجوانی) حساب باز کرده بودم. هرچند او را به عنوان سرگروه انتخاب نکرده بودیم ولی همه تابعش بودیم. هر فکری که میکردیم و هر تصمیمی که میگرفتیم در نهایت نظر او را منطقی میدیدیم و حرف او را گوش میکردیم. اسماعیل کاریزمایی داشت که آدم را در خودش ذوب میکرد. اصلاً اسماعیل طوری بود که همه جا زود سرآمد جمع میشد.
🔹 برگرفته از کتاب "بی آرام"
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
#بی_آرام
#خرمشهر
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 خورشید مجنون ۲۷
حاج عباس هواشمی
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
بعد از جلسه بعضی از برادران به خصوص فرماندهان تیپ و لشکرها با یک حالتی به من گفتند صحبتهای امروز شما بیشتر روضه خوانی بود تا گزارش. اشک همه را درآوردی.
از جلسه که بیرون آمدیم. علی شمخانی گفت: "می خواهم به خانواده علی هاشمی سربزنم؛ شما هم بیا"
- نمی توانم بیایم! خجالت میکشم.
- من حال تو را میدانم. این را هم میدانم که علیرغم کار زیادی که در منطقه داری، خودت هم از طریق زمین و هم از طریق هوا دنبال علی بوده ای.
سپس به اتفاق چند نفر از برادران از جمله احمدپور، که در آن زمان مسئول کل پشتیبانی بود و عده ای دیگر از پادگان گلف، به منزل پدر علی هاشمی رفتیم. داخل منزل که شدیم صدای گریه و زاری زنها بلند شد. نمی توانستم سرم را بالا بگیریم. داخل اتاق پذیرایی نشستیم. پدر علی هاشمی سعی میکرد خودش را کنترل کند. کمی نشستیم. همه ساکت بودیم. مادر علی با صدای بلند گفت: «حاج عباس پس علی چه شد؟ علی کجاست؟ مگر نه اینکه علی با شما بود؟ پس چرا او را تنها گذاشتید؟»
آهسته گریه میکردم. یک باره علی شمخانی زد زیر گریه. آن هم با صدای بلند. ندیده بودم علی شمخانی این طور گریه کند؛ حتی زمانی که برادرانش حمید و محمد شهید شده بودند. دیگران به خصوص احمد پور میخواستند علی را ساکت کنند، اما نمیشد. همه گریه میکردند. این وضعیت چند دقیقه ای طول کشید. بعد همه ساکت شدند. بعد از کمی سکوت علی شمخانی رو کرد به پدر علی هاشمی و گفت علی هاشمی فقط فرزند شما نبود، برادر من هم بود و من هم از این غم میسوزم. من هم مثل شما ناراحتم. دوستان علی همه ناراحت و نگران اند. اطمینان دارم که دوستان او در تلاش اند تا از وضع علی اطلاعی به دست بیاورند. حاج عباس علیرغم همه گرفتاری هایی که در این روزها دارد، ضمن اینکه عده ای را برای پیدا کردن علی بسیج کرده است، خودش هم دنبال علی میگردد. ایشان پریشب با دو گروه تا نزدیکی قرارگاه رفته است و دیروز صبح هم با هلی کوپتر منطقه را گشت زده.
اطمینان دارم حاج عباس برای پیدا کردن علی هر کاری بتواند میکند.» من تمام مدت ساکت بودم و گریه و غمی که در دل داشتم مجال صحبت را از من گرفته بود. بعد از حدود یک ساعت بلند شدیم و از آنجا بیرون آمدیم.
•┈••✾❀🏵❀✾••┈•
ادامه دارد
از کتاب قرارگاه سری نصرت
#قرارگاه_نصرت #شهید_هاشمی
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂