eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.4هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 خورشید مجنون ۳۱ حاج عباس هواشمی                •┈••✾❀🔹❀✾••┈• در منطقه فکه با یک هجوم دشمن، عده زیادی از نیروهای ارتشی به اسارت درآمدند. در منطقه کوشک و در جنوب آن هم دشمن تحرکاتی داشت. در آن روزها آمریکا عملاً با ما وارد جنگ شده بود و شناورهای ما را در خلیج فارس و اطراف جزایر و تنگه هرمز می‌زد. سکوهای نفتی ما را هدف قرار می‌داد و به آتش می‌کشید. در یک مورد هواپیمای مسافربری ما را در آسمان خلیج فارس با موشک مورد اصابت قرار داد که به سقوط هواپیما و شهادت حدود سیصد نفر از عزیزانمان منجر شد. ما هم قدرت تلافی نداشتیم. تمام دنیا علیه ما بسیج شده بود. این حوادث می‌توانست باعث تضعیف روحیه رزمندگان شود، اما به رغم همه فشارها هنوز هم فرزندان امام ایستاده بودند و مقاومت و به تکلیف خودشان عمل می‌کردند. مسئولان رده اول کشور خیلی تحت فشار بودند. حضرت امام خمینی(ره) رئیس جمهور که در آن زمان آیت الله خامنه ای بودند، آقای هاشمی رفسنجانی، آقای میرحسین موسوی، نخست وزیر و همه فرماندهان جنگ، به خصوص برادر محسن رضایی فشار زیادی را تحمل می‌کردند. آقای خامنه ای مرتب به یگان ها سر می زدند و برای نیروها سخنرانی داشتند و با صحبت و ارشاد به رزمندگان روحیه می دادند. امام جمعه اهواز، آیت الله جزایری و استاندار خوزستان، برادر میردامادی مرتب با ما در تماس بودند و به ما سر می زدند. حتی گاهی آقای جزایری و استاندار مقادیری پول را برای پاره ای از خریدها یا کمک نقدی به رزمندگان به خصوص‌آنهایی که از جاهای دور به منطقه عملیات اعزام شده بودند، در‌اختیارمان می‌گذاشتند. ◇◇◇ پایان فصل پنجاه و یکم کتاب قرارگاه سری نصرت، به روایت سردار حاج عباس هواشمی دوستانی که خواننده این سطور بودند می توانند نظر خود را در مورد این خاطرات بیان کنند تا برای باز نشر فصل پذیرش قطعنامه تصمیم گیری کنیم             •┈••✾❀🏵❀✾••┈• @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🔹فقیه زاده: سلام تشکر بابت زحتمهای بسیار شما در نشر خاطرات دفاع مقدس خصوصا خاطرات سردار هواشمی اجرتان با سالار شهیدان بسیار عالی 🙏🙏🙏 👇👇 🔸 فاتحان: بسیارعالی بودمارابیادخاطرات دوران دفاع مقدس می انداختید بااین خاطرات حال میکردیم منتظرفصلهای بعدی هستیم... درود بر شما از این که زحمت زیادی کشیدی برای نشر این خاطرات روزهای اتش و خون اجرت با شهدا 👇👇 🔹 حیدری: سلام علیکم خاطرات خورشید مجنون بسیار زیبا و اثر گذار است چون قلم نویسنده بگونه ای است که واقعیت اتفاق را بیان میکند و اگر کسی در زمان جنگ در جبهه حضور داشته این موضوع را بهتر درک میکن خواهشمند است به جهت اهمیت موضوع ادامه خاطرات باز نشر گردد . با تشکر فراوان از کانال بسیار زیبا و مطالب خواندنی . 👇👇 باسلام خاطرات سردار هواشمی بسیار جذاب بود و و برای کسانی که خاطرات سردار گرجی‌زاده را مطالعه کردند جذاب‌تر زیرا این دو سرگذشت همزمان در دو نقطه منطقه جزیره مجنون حادث شده واقعیت اینست که اتفاقات و حوادث پایان جنگ بقدری غیر منتظره و سریع اتفاق افتاد که بسیار جای تامل و بحث دارد و رزمندگان در آن زمان در اوج مظلومیت تا پای جان در برابر دشمن تا دندان مسلح ایستادگی کردند انشاءالله بانشر این دست خاطرات نسبت ادای دین به شهدا موفق باشید (طاحونه) 👇👇 با سلام حدادی هستم از خمین علیرغم این که خاطرات شهید هاشمی را یکبار دیگر از قلم عزیز دیگری خوانده بودم اما مظلومیت این سردار شهید و سایر دلاور مردان دفاع مقدس خصوصا مدافعین مجنون ، من را شیفته پیگیری این داستان واقعی و جان سوز کرده بود و هر روز بدنبال ادامه مطلب منتظر بودم اجرتان با سالار شهیدان 👇👇 علی: خسته نباشید مطالبتان دررابطه با سرفصل خورشید مجنون بسیارجالب بود و خاطرات آن سالها رابرای مازنده کردید.اگه امکان داره ازخاطرات رزمندگان ارتش هم درکانال قراردهید. 👇👇 اسماعیلی: سلام، عرض ادب واحترام خدمت دست اندر کاران محترم گروه،عرض تعزیت وتسلیت عزای سید وسالار شهیدان کربلا،دوستان در ایام یاد دوستان شهید مان باشیم،این نفس کشیدن ما به حرمت وفاداری شهیدان مظلوم هور در راس آنها شهید هاشمی است،. نگارش خاطرات ارزشمندی بود خدا قوت حقیقتا همه با هم هم نظر هستیم که جاماندگان آن دوران عظیم با این خاطرات زندگی می کنند،جا دارد خدا قوتی عظیم نثار منشتر کنندگان این صحیفه زیبا باشیم وخواسته تکمیل وادامه ماجرای هور باشیم. 👇👇 هوشنگ کریم زاده: سلام فرموده بودی نظرتان در باره خاطرات هواشمی نازنین بنویسید اول این خاطرات چون از دل برآمده لاجرم بردل می نشیند دوم همه ما باید نسبت به شهدا هرکاری که می توانیم انجام بدهیم سوم بسیار عالی هست مطالبی که می گذارید حال چه خاطرات هواشمی یا دیگران زمانی خاطرات آن اسیر عزیز که بعدا شد نماینده آبادان واز عراق آمد ایران ودوباره شد اسیر اسم اورا یادم رفت اینها بسیارتا بسیار زیباست هرچه می توانید کوتاهی نکنید ما دست شما را میبوسم چون زحمت وکار دیگر هم دارید ولی دوستان شهیدتان را فراموش نکرده اید دست شما را از راه دور میبوسم 👇👇 حسین: سلام و عرض تسلیت ایام شهادت سرور و سالار شهیدان و یاران باوفایش خاطرات کانال حماسه جنوب بسیار عالی است ، خداقوت برادر دستتون درد نکنه ، خاطرات سردار هواشمی هم بسیار عالی است ، با توجه به اینکه قبلا خاطرات سردار گرجی زاده و همچنین خاطرات همسنگران سردار هاشمی و همچنین شهدای عزیز گرانقدر قرارگاه نصرت رو در گروه استفاده کردیم ، این خاطرات هم مجدد ما رو برد به قرارگاه نصرت و تیم های شناسایی هور و مجنون خداخیرت بده برادر 👇👇 امیر قائدی: با سلام و خسته نباشید معمولا خاطراتی که از مناطق جنگی گفته میشود برای کسانی که در منطقه حضور داشتند ملموس است ولی برای نسل‌های بعد از زمان جنگ، بهتر است نقشه‌های از مناطق جنگی در بیان خاطرات گنجانده شود. در هر صورت از زحماتتون بسیار تشکر دارم. اجرتون با اباعبدالله الحسین(ع) 👇👇 جزایری: سلام خاطرات سردار هواشمی سرشار از عشق و غرور بود از نکات جالب مهمترین آن در بحران حمله ناجوانمردانه شیمیایی دشمن به جزیره با قدرت بالا توانسته است در این بحران شدید اعمال مدیریت کند 👇👇 علیرضاسالاری: باسلام وتسلیت ایام عزای سیدالکونین اباعبدالله الحسین ع، تقدیروسپاس از خاطرات سردار هواشمی و جزئیات قرارگاه سری نصرت_ حقیرگرچه مدتی افتخار حضور داشتم وازنزدیک این خاطرات را تجربه وزندگی کرده ام آنهارابصورت کلی برای فرزندانم گفته ام ومصائب رزمندگان در جزائر و مردانگی انان را بازگو نمودم ،حال با خواندن جزئیات ان ،بسیار ملموس ان منطقه و زحمات وجانفشانی عزیزان را درک وحس میکنند عاقبت بخیرباشید مسئولین فرهنگی کشور موظف به تصویرکشیدن این وقایع هستند تا دنیا وعده ای زیاده خواه وسهم طلب بدانند برای وجب به وجب این خاک چه جانها تقدیم شده که شاید هیچوقت جای تعدادی ازانان پر نشود
nohe-ali-asghar-28(musiclove.ir).mp3
5.52M
🍂 لالایی گلم لالایی عزیز دلم 🔹 بانوای حاج حسین سیب سرخی •┈••✾○✾••┈• لالایی گلم لالایی عزیز دلم صدا هلهله میاد و میریزه دلم بسه دیگه گریه رمق نداره صدات اخه هیچ کسی دلش نمیسوزه برات شاید بارون بیاد طاقت میاری تو این غریبی من تنهام نزاری لالایی گل پونه کی دردم رو میدونه یه چشمم برات اشکه یه چشمم برات خونه حسین جانم اسیر خزون اسیر نامردی شدی داری میری میدون ببین چه مردی شدی میریزه روی صورت تو اشک رباب شده آرزوهام برا تو نقش بر آب باشه حواست به من از روی نیزه تنها نمیزارمت حتی یه لحظه لالایی گل لاله من و گریه و ناله خاطرات ما با هم نشد حتی یک ساله حسین جانم ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ شب هفتم محرم هر شب یک کلیپ دیدنی @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 مردی که خواب نمی‌دید/ ۸۹ خاطرات مهندس اسداله خالدی نوشته داود بختیاری ┄┅┅┅┅❀🧿❀┅┅┅┅┄ با نگاه به جستجوی جایی برای استراحت گشتم. چرتی کوتاه می‌توانست سر پا نگاه داردم. چند شب گذشته را پلک رو پلک نگذاشته بودم. همه اش از هیجانی بود که در وجودم می‌جوشید. چشمم افتاد به ته سالن. زمین مثل کف دست پاک بود. از خشکی زمین نمی‌ترسیدم. نگاه‌ها بود که می‌ترساندم. در گرگان در شاه مزرعه موقعی که مدیر عامل مزرعه نمونه ارتش بودم شب تا صبح را با چشم باز کنار نهر خوابیده بودم. نگهبان موش‌هایی بودم که نهرها را سوراخ می‌کردند. چکمه به پا فانوس به دست. منافقین نگذاشتند زیاد دوام بیاورم. با یک توطئه مزرعه را آتش زدند و قصد جانم را کردند. من مانع دست درازیشان به بیت المال شده بودم. از وقتی مسئولیت آنجا را گرفته بودم نظارت مستقیم روی محصول شش هزار هکتار زمین را داشتم. سخت بود مفت خوری را کنار بگذارند. چیزی که شاه برایشان به ارث گذاشته بود. چند شب را مثل فراری‌ها در خانه روستایی‌ها ماندم. جانم در امان نبود. باید به تهران برمی‌گشتم. به دستور سرهنگ رحیمی برم گرداندند. مدتی دراز منتظر ماندیم تا صدایمان زدند. - بسم الله ! تمام شد. همه چشم‌ها مشتاقانه به فرمانده بود. خاموش نگاهمان می‌کرد. گویی کلماتی را در حافظه جستجو می‌کرد. صدای موتور ماشین سنگین شنیده شد. دو دستگاه آیفا جلو در ساختمان ترمز کردند. - با این‌ها می‌برندمان‌ها. دقیق شدم به آیفاها .... انگار از جنگ جهانی دوم به ارث مانده بودند. آفتاب جنوب، رنگ‌شان را سوزانده بود. فرمانده اسم‌ها را یکی یکی خواند. واحدهایمان از قبل مشخص بود. فقط بلند می‌شدیم و شهیدی می‌گفتیم و می‌نشستیم. وقتی از جا کنده شدم و فریاد زدم شهید، چشمان فرمانده گرد شد. انگار اولین باری بود که پیرمردی را میان آن همه جوان می‌دید. ۵۱ سال که سنی نیست .... به سفیدی موهایم نگاه نکنید. یکهو سالن از خنده منفجر شد. هر کس چیزی گفت جز فرمانده که همان طور نگاهم می‌کرد. برایش شانه بالا انداختم. بقیه اسم‌ها را خواند. آسمان رنگ چرک به خود گرفته بود که آیفاها را روشن کردند. آماده رفتن شدیم. ساک‌ها و کوله ها دوباره رو شانه ها افتادند. پچ پچ ها بلند و بلندتر شدند. چشم‌ها به دنبال اسلحه بود - پس اسلحه چه می‌شود؟ ... مگر نمی‌رویم خط ؟ .... - خدا می داند... شاید اصلا خطی در کار نباشد....از اینجا تا خط‌خیلی راه است .... ما هنوز تو اندیمشک هستیم. - عجب پس به این زودی خط را نمی‌بینیم ... همه ابهت جنگ به خط است. حرف جوان ترها من را نیز نگران کرده بود. رفته بودم تو خط مقدم بجنگم. جنگ را فقط در آنجا می‌دیدم. اگر قرار بود در پشت جبهه خدمت می‌کردم، دست به دامن سرهنگ رحیمی نمی‌شدم. نوشتن نامه برای چه‌ام بود. یکهو احساس کردم تمام ساختمان هوار شد روسرم. خستگی راه دوباره به تن‌ام نشست. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 نماهنگ زیبای «اقیانوس بی پایان» 🔸 با نوای حاج صادق آهنگران ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ هر شب یک کلیپ دیدنی @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇
حاج صادق آهـنگـران - علی اصغـر (ع) .mp3
15.2M
🍂 آخرین سرباز 🔹 با نوای حاج صادق آهنگران ••••• یا رب برای قربان در راه دین و ایمان غیر از علی اصغر کس دیگر ندارم ماندم غریب و تنها یارب در این بیابان در خاک و خون فتاده اجساد نوجوانان قاسم ز دستم رفت علی اکبر ندارم غیر از علی اصغر کس دیگر ندارم اندر رضایت ای ذات کبریایی من هر چه بوده دادم از آن که تو سزایی جز کشتگان غرق خون لشگر ندارم غیر از علی اصغر کس دیگر ندارم از سوز تشنه کامی اطفال گشته بی‌تاب سقای لشگرم کو کز بهرشان برد آب افسوس و آه عباس آب آور ندارم غیر از علی اصغر کس دیگر ندارم ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄   شعر: حبیب الله معلمی   @defae_moghadas 🍂