eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.5هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻  هنگ سوم | ۲۱ خاطرات اسیر عراقی دکتر مجتبی الحسینی ‌‌‍‌‎‌┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸 روزی سرهنگ «محمد» به دیدار ما آمد و از من خواست با او ناهار بخورم. زیرا تنها بود و براساس مقررات ارتش نمی‌توانست با سربازان غذا بخورد. پس از چند روز معاشرت با او احساس کردم که از جمله افراد منفورارتش است. معمولاً بعثی ها افسران نظیر او را به ماموریتهایی ساده و بی خطر و به دور از مراکز حساس ارتش و پستهای مهم موظف می‌کردند. این سرهنگ ۲۰۰ نفر سرباز را در امر ساختن انبارهایی در پشت جبهه رهبری می‌کرد در حالی که افسران بعثی پایین تر از او هنگ‌ها و گردانها را رهبری می کردند. با شروع فصل زمستان سیل بارش برف و باران آغاز شد و به علت ناهمواری جاده مشکلاتی را برای ما بوجود آورد. رفته رفته تدارکات به دشواری صورت گرفت؛ و مهمتر آن که مجروحین با مشکلات فراوان به بصره اعزام می‌شدند و پس از چند ساعت به مقصد می‌رسیدند. اگر جاده آسفالت بود، این مدت به یک ساعت تقلیل می یافت. همین امر باعث می‌شد که بسیاری از مجروحین در بین راه تلف شوند. از طرفی ما نیاز مبرمی به خون داشتیم و از آنجایی که یخچالی برای نگهداری خون در اختیار ما نبود، عده ای دیگر از مجروحین به همین علت جان می باختند. در یکی از روزهای بارانی سه مجروح را نزد ما آوردند که حالشان بسیار وخیم بود. یکی از این سه نفر ستوان دومی بود به نام «عارف». دو نفر دیگر سرباز بودند. مفصل‌های آنان براثر انفجار مین زیر زره پوششان قطع شده بود. ظاهراً این حادثه در اطراف شهر هویزه اتفاق افتاده بود. مین‌ها توسط نیروهای ایرانی که شبانه به منطقه نفوذ می کردند کار گذاشته شده بود. این سه نفر نیاز مبرمی به خون و انتقال سریع به پشت جبهه داشتند که هر دو مورد برای ما غیر ممکن بود. پس از انجام بررسی های لازم آنها را به وسیله یک دستگاه آمبولانس از طریق جاده ای پر از گل ولای که ما را به بصره می‌رساند اعزام کردم. ستوان «عارف» در بین راه مرد و دونفر دیگر زنده به بصره رسیدند. دو روز بعد سروکله کمیته تحقیقاتی پیداشد تا در مورد علت مرگ ستوان «عارف» تحقیقاتی انجام دهد و مقصر را شناسایی و به مجازات برساند. تعجب کردم، زیرا او اولین مجروحی نبود که در بین راه تلف می‌شد. قبل از او دهها نفر دیگر به همین شکل از بین رفته بودند. پس از پرس وجو معلوم شد ستوان عارف از اعوان و انصار رژیم بوده و پدرش یکی از وزرای کابینه عبدالسلام عارف بوده است. در این بین من هم مورد بازجویی قرار گرفتم، زیرا آن موقع پزشک کشیک بودم. در جریان این بازجویی بی تقصیری من به اثبات رسید و یکی از خلبانان هلیکوپتر به دلیل شانه خالی کردن از دستورات در مورد انتقال مجروح یاد شده، مورد مواخذه قرار گرفت. فرمانده لشکر پنجم ، من و بسیاری از نیروهای مخالف جنگ به خاطر یک انگیزه انسانی، نهایت تلاش خود را برای امداد مجروحین به کار می‌بستیم، در حالی که پزشکان و کادرهای بعثی از زیر بار مسئولیت شانه خالی می کردند و تنها مشغول خوردن و نوشیدن و استفاده از مرخصی‌ها بود. در اینجا نمونه ای را برایتان می‌نویسم. روزی یکی از افسران پزشک بعثی، کشیک بود. در ساعت ده شب آمبولانسی که پنج نفر سرباز مجروح را حمل می کرد از گرد راه رسید. بند از بندشان جدا شده بود، اما آن پزشک بعثی و مبارز ملی فرار کرد و آنها را به حال خود رها کرد. چند دقیقه بعد، «غفار» معاون پزشکی که از اهالی بصره و فردی با شهامت بود، پیش من آمد و گفت: «دکتر! همه با دیدن وضعیت آن سربازان فرار کردند خواهش می‌کنم همراه من بیا تا ترتیب اعزام آنها را به بصره بدهیم.» به اتفاق راه افتادیم در آمبولانس که باز شد با صحنه دلخراشی مواجه شدم. تلی از گوشت روی هم ریخته شده بود. وارد اتاق اورژانس شدم و پزشکیاران و راننده ها را صدا کردم. چهارنفره اجساد را پایین آورده و به جمع آوری جسد هر یک از آنها پرداختیم. تا ساعت ۱۲ شب توانستیم بدن تکه تکه شده اجساد پنج نفر سرباز را لای پتو پیچیده و روی ۵ عدد برانکارد قرار دادیم. غفار تکه گوشتی به وزن ۲ کیلوگرم پیدا کرد و به من گفت: «دکتر من این تکه گوشت را داخل آمبولانس پیدا کردم. آن را کجا بگذارم؟» لحظه ای فکر کردم و سپس گفتم: «آیا صاحب آن را نمی شناسی؟» گفت: «نه.» گفتم: «والله نمیدانم چکار باید کرد.» در آن حین یکی از پزشکیاران داد زد: آن را کنار جسدی بگذار که گوشت کمتری دارد. او نیز این تکه گوشت را کنار یکی از اجساد قطعه قطعه شده قرار داد.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ نشر همراه با لینک کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
باز هم تلاقی یک جریان در دو جبهه
مین گذاری سر جاده ، اونم شبانه و اون هم هویزه و... حاج یونس چه کردی با دشمن بعثی 😉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 ام الشهدا مادر همه شهدای گمنام صلی الله علیک یا فاطمةُ الزَّهرَاءُ        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
🍂 معرفی و دعوت به کانال خاطرات "رزمندگان دفاع مقدس" همه با هم در گروه‌ها و جمع‌های رزمندگان دوران پرافتخار دفاع مقدس نشر دهیم. لینک عضویت ↙️ @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 دلم پاییز ، صدای باران، بوی نارنگی و نشستن کنارِ شما می‌خواهد...! 📸 از راست شهیدان : غلامحسین قاضی میرسعید ، فرهاد جهاندیده ، قاسم نساج و حسین قلی‌نژاد ┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گزارش به خاک هویزه ۵۱ خاطرات یونس شریفی قاسم یاحسینی ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸 فردا اول صبح دوباره من و سید رحیم با لباس عربی ســوار موتورسیکلت شدیم و به راه افتادیم. از ناحیه هور و جایی که بچه های سپاه اهواز مستقر شده بودند ، نرفتیم ، بلکه به طور مستقیم به طرف پاسگاه کیان دشت حرکت کردیم. به یک کیلومتری پاسگاه که رسیدیم ایستادیم و با دقت به اطرافمان نگاه کردیم تا مثل دیروز حرکتمان لو نرود و عراقی ها به دنبال مان نیفتند. خیلی با احتیاط همه جا را بازرسی کردیم. ظاهراً دشمن متوجه حضور ما در آنجا نشده بود. در پاسگاه نیز هیچ حرکت و اثری از دشمن مشاهده نکردیم. کمی جلوتر رفتیم و خودمان را به فنس اطراف پاسگاه رساندیم. قلبم تند میزد و هر آن منتظر بودم دشمن ما را دیده و به سویمان شلیک کند. زیر لب دعا می خواندم و از خدا می.خواستم که اگر دشمن در پاسگاه است او را کور کند تا ما را نبیند. ده تا بیست متر با ساختمان پاسگاه فاصله داشتیم. روی زمین خوابیده بودیم و پاسگاه را می پاییدیم. احتمال می دادم عراقی ها برای به دام انداختن ما تله گذاشته باشند. خیلی هیجان .داشتم سید رحيم گفت: - فکر نمی کنم کسی در پاسگاه باشد. من به سید رحیم گفتم: - باید مطمئن بشویم که آیا کسی هست یا نه. باید گزارش دقیقی به سید حسین بدهیم. با شک و تردید نمی‌شود کار کرد. سید رحیم گفت: اگر کسی اینجا باشد باید موتوری، نگهبانی، صدایی، حرکتی و یا چیزی باشد. می‌بینی که اینجا سوت و کور است و هیچ کس هم نیست. سید رحیم افزود. الآن میروم داخل پاسگاه تا خیال همه ما راحت شود. اگر عراقی ها مرا گرفتند و بیرون آوردند تو، من و سربازان دشمن را به رگبار ببند و همه ما را بکش! بعد با لحن خاصی گفت: حتماً مرا بكش زیرا نمیخواهم به دست دشمن بیفتم و اسیر شوم! این را گفت و به داخل ساختمان پاسگاه خزید. قلبم تند تند میزد و هر آن منتظر بودم که صدای رگبار دشمن بلند شود. لحظات به سختی و با کندی می‌گذشتند. چند دقیقه بعد سید رحیم سالم و تنها از پاسگاه خارج شد و به طرفم آمد و گفت: - هیچ کس داخل ساختمان نیست. فقط مقداری خشاب کلاشینکف ریخته است. سید هنوز به من نرسیده بود که در شش متری من خمپاره ای به زمین خورد و منفجر شد. خمپاره دوم هم به فاصله کمی در اطرافم افتاد و منفجر شد. دستپاچه و هراسان به اطرافم نگاه کردم اما هر جا را که می‌دیدم خبری از عراقی‌ها نبود. نمی‌دانستم خمپاره ها از کدام طرف دارند روی سر ما می.ریزند. ناگهان نگاه کردم. دیدم عده ای دارند از خودرو پیاده می‌شوند و به طرف ما می‌دوند. سید رحیم خودش را به من رساند و گفت - چه شده؟ - عراقی ها از پشت دارند به طرف ما می آیند، غافلگیر شده ایم. تیربار آنها دارد به طرف ما شلیک می‌کند. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
🍂 🔻 "الی بیت المقدس" عملیاتی الهی ┄┅┅❀💠❀┅┅┄ 🔹 طرح عملیات در طراحی عملیات، تهاجم از طریق عبور از رودخانه کارون و پیشروی به سوی مرز بین المللی و سپس آزادسازی شهر خرمشهر مد نظر قرار گرفته و چنین استدلال می شود که حمله به جناح دشمن، که عمدتا به سمت شمال آرایش گرفته بود، عامل موفقیت عملیات است. هم چنین، شکستن خطوط اولیه دشمن و عبور از رودخانه و گرفتن سرپل در غرب کارون تا جاده آسفالته اهواز – خرمشهر به عنوان اهداف مرحله اول و ادامه پیشروی به سمت مرز و تامین خرمشهر به عنوان اهداف مرحله دوم تعیین شدند. بر همین اساس، محورهای عملیاتی هر یک از قرارگاه ها به ترتیب زیر مقرر گردید: ۱-  محور شمالی؛ قرارگاه قدس (با عبور از رودخانه کرخه). ۲-  محور میانی؛ قرارگاه فتح (با عبور از رودخانه کارون و پیشروی به سمت جاده اهواز – خرمشهر). ۳- محور جنوبی، قرارگاه نصر (با عبور از کارون و پیشروی به سمت خرمشهر).  ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 هر جا گیر کردید....! توصیه ای عجیب با صدا و لهجه زیبای مشهدی سردار شهید عبدالحسین برونسی       ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈لینک عضویت           ◇◇ حماسه جنوب ◇◇    🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا