PTT-20211224-WA0177.opus
زمان:
حجم:
120.4K
🍂 روایت سید حسن موسوی کربلایی
(معاون گروهان غواص)
از حرکت غواصان در اروند 3⃣
#روایت_لحظهها
@defae_moghadas
🍂 روایت لحظهها - ۱۶
گردان کربلا در کربلای ۴
┄┅═✼✦✦✼═┅┄
در شلیک های پی در پی عراقی ها، چند نفر از غواصان هم مجروح شدند. علی بهزادی فرمانده گروهان، مهدی عادلیان، بیسیم چی گردان، سعید حمیدی اصل همان جوان زیبای نورانی که هر دو پایش به بدنش آویزان شده بود و به شدت درد می کشید ولی.....😭
نیروهای غواص نباید می نشستند و باید کاری می کردند و الا کار خراب می شد.
ناگهان با حرکت یکی از آنها مابقی با فریاد الله اکبر به سمت پشت خاکریز هجوم بردند و با نیروهای عراقی درگیر شدند.
آنها بعد از چند درگیری توانستند بر خاکریز تسلط پیدا کنند و وارد زمین دشمن شوند. دسته ها بلافاصله حرکت خود را در دو طرف شروع کردند و سنگر به سنگر نارنجک انداختند تا امکان مقاومت را از آنها بگیرند. غوغایی در خط بوجود آمده بود و در کوتاهترین زمان ماموریت اول غواص ها با موفقیت کامل به انجام رسیده بود.
با بیسیم خبر شکسته شدن خط به علیرضا معینیان، جانشین گردان اعلام شد تا نیروهای تازه نفس را وارد خط کند.
در فرصتی که پیش آمد چند نفر را برای آوردن شهدا و مجروحین مامور کردیم تا قبل از مد شدن آب آنها را در جای امنی قرار دهند.
خدایا امشب چه شب سنگینی شده و تازه به کجای قصه رسیده ایم. 😭
نمیدونم چگونه باید این قسمت را روایت کرد تا حق شهدا ادا شود و ظلمی به آن همه جانفشانی روا نشود.
چند نفر مامور شدیم تا ابتدا مجروحین و بعد شهدا را بیاوریم. بسراغ عادلیان و مسعود منش و مکتبی و چند مجروح دیگر رفتیم و آنها را به سنگر تفنگ 106 بردیم و باز آمدیم تا سعید را برداریم. سعید هنوز زنده بود ولی پاهایش هر کدام به سمتی آویزان شده بود و با تکه پوستی وصل بود.
در زیر منور متوجه چهره نازنینش شدم. دهانش پر شده بود از گل های کنار اروند. تصور این بود که خودش این کار را کرده تا نتواند دردش را فریاد بزند. 😭😭 یعنی به اندازه یک آخ گفتن هم بخود اجازه نداده بود که صدایش بلند شود و دشمن آگاه شود.
🔴 شرمنده ام، ولی امشب نمی توانم بعضی چیزها را نگویم و راحت بگذرم. خدا کند خانواده این عزیزان در کانال نباشند و نخوانند
سعید مظلوم را روی برانکاردی قرار دادیم و در آن تاریکی از لابلای سیم های خاردار عبور دادیم که اینبار دست آویزانش به سیم خاردار گیر کرد و تکه ای از گوشت دستش کنده شد و... 😭😭😭
#روایت_لحظهها
@defae_moghadas
🍂 شهادت دو برادر در یک روز
شهید سعید حمیدی اصل 👉
در شروع عملیات
شهید علی حمیدی اصل 👈
در پایان عملیات
@defae_moghadas
🍂
PTT-20211224-WA0183.opus
زمان:
حجم:
384.6K
🍂 روایت سید حسن موسوی کربلایی
(معاون گروهان غواص)
از حرکت غواصان در اروند 4⃣
#روایت_لحظهها
@defae_moghadas
PTT-20211224-WA0184.opus
زمان:
حجم:
148.8K
🍂 روایت سید حسن موسوی کربلایی
(معاون گروهان غواص)
از حرکت غواصان در اروند 5️⃣
#روایت_لحظهها
@defae_moghadas
🍂 عملیات کربلای چهار
سنگر ۱۰۶ که مجروحین در آن نگهداری می شدند.
از راست امیر مکتبی و محمد مسعودمنش
#روایت_لحظهها
@defae_moghadas
🍂 شهید سرخانی
از شهدای غواص گردان کربلا
در سنگر ۱۰۶ ، کربلای ۴
#روایت_لحظهها
@defae_moghadas
🍂 روایت لحظهها - ۱۷
گردان کربلا در کربلای ۴
┄┅═✼✦✦✼═┅┄
یک ساعت از شروع عملیات گذشته بود هر کس روی موضع تعیین شده خود ایستاده بود. خود را در اوج پیروزی می دیدیم و برای شنیدن اعلام موفقیت نهایی عملیات، لحظه شماری می کردیم.
از وضعیت دیگر یگانها اطلاعی نداشتیم و تصور ما این بود که در همه جبهه ها پيشروی خوبی شکل گرفته، بیخبر از اینکه تنها یگانی که وارد دل دشمن شده ما هستیم و جناحین نتوانسته اند حتی خط را بشکنند. تنها شاهد پیوستن یک دسته ده پانزده نفری از بچههای ۳۳ المهدی شیراز بودیم که توانسته بودند از معبر ما وارد شوند و گوشه ای از کار را بهدست بگیرند.
هیچ خبری از لشکر به ما داده نمی شد و کماکان در حال محکم کردن استحکامات خود بودیم.
با اطلاع دادن به باز شدن خط، قایق های دو گروهان رزمی از نهر جروف براه افتادند تا ادامه دهنده عملیات در عمق باشند.
چیزی نگذشت که اولین قایق ها وارد شدند و با راهنمایی غواصان معبر به آنها نشان داده شد.
نیروها بهدلیل پایین رفتن آب و وجود موانع مجبور بودند مسافتی را در آب پیاده شوند و مقداری در آب سرد دیماه شنا کنند تا به سیل بند برسند و همین باعث شده بود سرما بدن ها را کرخت نماید و زمین را بسیار لغزنده کند و بالا رفتن از خاکریز را سخت نماید.
#روایت_لحظهها
@defae_moghadas
🍂 روایت لحظهها - ۱۸
گردان کربلا در کربلای ۴
┄┅═✼✦✦✼═┅┄
با ورود نیروهای پیاده ، همگی وارد عمق منطقه شدند و هر کدام در مسیر تعیین شده خود پیشروی کرد .
گروهان قدس مسیر مستقیم تا تپه کله قندی را رفت و گروهان مکه در طرفین منطقه کار پاکسازی و برای الحاق با لشکر ۳۳ المهدی حرکت کرد.
گاها در بین راه با نفراتی از دشمن مواجه می شدند که با هجوم برق آسا به هلاکت می رسیدند و هیچ مانعی جلودار آنها نبود. این پیشروی تا سر جاده آسفالت ادامه داشت به شکلی که ماشین های پر از نیروی عبوری در برابر ایست و بازرسی نیروهای گردان به عربی می گفتند:" ایران حمله کرده شما ایست بازرسی درست کردید؟"
باورشان نمی شد که نیروها با این سرعت به اینجا رسیده باشند. هدف از این ایست و بازرسی نگهداشتن کامیونها و حمله به این نیروها بود، که در مواردی حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر در همین صحنه به هلاکت رسیدند و با کمک گردان جعفر طیار جاده کاملا محصور شد و چند کامیون عراقی به آتش کشیده شدند.
#روایت_لحظهها
@defae_moghadas
🌴 عبور از موانع - ۱۹
گردان کربلا در کربلای ۴
┄┅═✼✦✦✼═┅┄
مواردی در باب دستور خداوند متعال در آیه "یا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ «73»" (اى پيامبر! با كافران و منافقان ستيز كن و بر آنان سختگير وخشن باش كه جايگاهشان دوزخ است و بد سرنوشتى دارند) که در بازخوانی ها در برخورد با دشمن کمتر بازگو می شود و دستور فرماندهی نیز بر عدم اسیر گرفتن در شب عملیات است و احتمال هر خطری می رود.
..یکی از غواصان می گفت، در حین پاکسازی سه یا چهار گلوله آرپی جی به یکی از سنگرها که مقاومت می کرد شلیک کردیم. دست هایم یخ زده بود و به هر مکافاتی بود ضامن نارنجک را با دندان کشیدم و پرت کردم. سرباز عراقی کف سنگر افتاد و زیر نور منور، خون نقره ای رنگی دیده می شد که از دهان و گوش هایش بیرون می ریخت! چشم های سفید شده اش خیره، مرا نگاه می کرد که نارنجکی دیگر ... !
در یکی از سنگرها چند عراقی " دخیل" خواستند ولی اجازه اسیر کردن در حین عملیات را نداشتیم! اولی را یکی از بچه ها به رگبار بست!! عراقی دیگر به داخل سنگر پرید و شروع به فحاشی کرد! نارنجکی به داخل رها کردیم! از کشیدن ضامن تا انفجار ۵ ثانیه است که خدا می داند در این چند ثانیه چقدر " فحش" نثار ما شد!!
با احتیاط و نیم خیز ، آرام آرام در امتداد خاکریز حرکت می کردیم که روبروی ما کسی ظاهر شد! زیر نور منورها و خاک و مه، تشخیص دوست و دشمن سخت بود. در آن حوالی دیدن بچه های خط شکن تیپ ۳۳ المهدی دور از انتظار نبود، " یا مهدی" گفتیم، اما پاسخی نشنیدیم. یکی گفت: " بزنیم"!
من که اولین نفر بودم، گفتم؛ " نه ، ممکنه از بچه های ۳۳ المهدی باشه"! به دفعات یا مهدی گفتیم و حتی به عربی گفتیم "انت یاهو" خبری نشد. او بسوی ما و ما بسوی او.. در یک لحظه منوری دقیقا روی محوطه ما روشن شد! او یک عراقی بلند قامت بود، کلاش را واژگون گرفته، اورکت را روی دوش انداخته و پوتین هایش باز ... !! اصلا انگار نه انگار که ایرانی ها حمله کرده اند و خط شان سقوط کرده.. تا متوجه ما شد جیغ بلندی کشید و من شلیک کردم ! و دیگر بچه ها از پهلو و بالا سر من.. !!!
┄┅═✼✦✦✼═┅┄
همراه باشید..
#عبور_از_موانع
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
دوستان عزیز،
از اینکه امروز پیامهای پیدرپی و لحظهای درباره عملیات کربلای ۴ را تحمل کردید، صمیمانه پوزش میخواهیم. آنچه تقدیم شد، حاصل نشستهای متعدد تاریخ شفاهی این عملیات بود؛ روایتهایی که تا بعدازظهر روز عملیات و همچنین خاطرات اسرا و ماجرای اعدامهای ناموفق ادامه خواهد داشت.
با توجه به حجم بالای مطالب امروز، فعلاً ارسالها را متوقف میکنیم تا فرصتی برای آرامش و مرور داشته باشید. روایت جریانات امشب را نیز در ابتدای صبح با شما عزیزان در میان خواهیم گذاشت.
سپاس از همراهی شما 🌹