بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران
با ساربان بگویید احوال آب چشمم
تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت
گریان چو در قیامت چشم گناهکاران
چندین که برشمردم از ماجرای عشقت
اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران
چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت
باقی نمیتوان گفت الا به غمگساران
••••
سکوت میکنم و
عشق در دلم جاریست
که این شگفتترین
نوع خویشتن داریست
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس #دلتنگی #سعدی #منزوی
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 شام آخر ...
سـالها دل گرو مِهـر گُل روی تو بود
سالها در سر من، عطر خوش بوی تو بود
جان دل خسته من غرق به سرداب زمان
سالها بند دلم، سلسلـه موی تو بود
قلب آشفته من، از نفـس افتاد، دمی
که غضب در نگه و نرگس مینوی تو بود
یاد آن لحظه بخیر، شام وداع من و تو
چه طربناک شبی، در خم گیسوی تو بود
منِ دل مرده، تویی آب حیات ابدی
جان من مات تن و آن رخ دلجوی تو بود
یاد آن پنجره و کوچه پر عشق بخیر
چشم مشتاق دلم، هر شبه بر سوی تو بود
زهره خاموش شده رو به افول آن همه عشق
سالها ماه شبش، پرتو آن روی تو بود
از: زهره طغیانی
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس #دلتنگی
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 دعا کن
دلم بوی باران بگیرد
و این درد جانسوز
درمان بگیرد!
دعا کن دلم رنگ آیینه گردد
و تنهایی از عشق
پایان بگیرد!
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس #دلتنگی
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
8.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 تصاویری از نبرد سنگین رزمندگان اسلام با انبوهی از تانک های پیشرفته دشمن و فرار مزدوران بعثی از میدان نبرد ...
#دلتنگی یاران جامانده از قافله شهدا
ذوق و شـوق نینـوا کـرده دلم
چـون هـوای جبهه ها کـرده دلم
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ
#نماهنگ
#مستند
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 بیا و یک شب دیگر
حضورت را مکرر کن
تمام لحضه هایم را
به لبخندی معطر کن
نمیدانم چگونه؟ سنگر و تسبیح و سجاده
برای گفتن آن خاطرات خوب لب تر کن
تو مانند منورهای جبهه روشن روشن!
دل تاریک و خاموش مرا لختی منور کن
تو ای زیباترین تصویر سجده در دل سنگر!
برایم چفیه و تسبیح و آتش را مصور کن
منم آن مرغ بی بالی که در کنج قفس مانده
بیا و هستیام را با نگاه خویش پرپر کن
الا ای امتداد سجده هایت پشت آیینه
زمین و آسمان تشنه را محراب و سنگر کن
و اینک بار دیگر ای حضور روشن فریاد
گلوی زخمی ما را پر از الله اکبر کن !!...
ملیحه قاصدیان
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس #دلتنگی
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 آسمان ها مگر از گردش خود
سیر شوند
ور نه عشاق محال است
قراری گیرند...
صائب تبریزی
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس #دلتنگی
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
چگونه بال زنم تا به ناکجا که تویی
بلند میپرم اما، نه آن هوا که تویی
تمام طول خط از نقطۀ که پر شده است؟
از ابتدا که تویی تا به انتها که تویی
ضمیرها بدل اسم اعظماند همه
از او و ما که منم تا من و شما که تویی
به رغم خار مغیلان نه مرد نیم رهم
از این سفر همه پایان آن خوشا که تویی
طنین غلغله در روزگار میفکنم
اگر صدا برسانم به آن صدا که تویی
رها ز چون و چرا برون از این من و ما
کسی نشسته در آن سوی ماجرا که تویی
نهادم آینهای پیش روی آینهات
جهان پر از تو و من شد پر از خدا که تویی
تمام شعر مرا هم ز عشق دم زدهای
نوشتهها که تویی نانوشتهها که تویی
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس #دلتنگی #منزوی
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 شما را روی سر،
شما را روی چشم باید گذاشت!
که یادمان نرود،
این حسین حسین گفتنها
در آرامشِ این شبهایمان
ثمرهی خون شماست ...
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس #دلتنگی
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
در پیچش گیسوان هورت اینجا
سرهای بریده را مکانی مجنون
از داغ کدام لیلی سیمین رخ
اینطور خمیده و کمانی مجنون
آرامش بعد گردبادی بی رحم
آرام و مهیب توأمانی مجنون
از سرخی مغرب و طلوعت پیداست
من مات من العشق نشانی مجنون
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس #دلتنگی
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 چقدر معبرهای ما با معبرهای شما فرق میکند...!!!
ما آنچنان گرفتار سیم خاردارهای نفسمانیم که هیچ تخریبچی قادر به بازگشاییشان نیست...
#شهدا...
میشود تخریبچی نفس ما شوید؟!!
┄❅✾❅┄
عمری به رشک بگذشت،
حسرت به سر نیامد
در کنج خانه تنها،
یاری ز در نیامد
محزون دلم بگفتا،
در وصف حال دنیا
ما آمدیم به دنیا، دنیا به ما نیامد
┄┄┄❅✾❅┄┄┄
#عکس #دلتنگی
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 مادر شهید
•┈••✾○✾••┈•
سالها اشک غم از چشم پر از ناله چکید
قامتی راست ز سنگینی این غصه خمید
این همه سال چهآمد به سر دل، چه گذشت
مادر از دوری فرزند عزیزش چه کشید
روزوشب، سوخت به پای همه عشقش اما
شمع دل صحبت پروانه به گوشش نرسید
به در خانه نظر دوخته و چشم به راه
منتظر بود وغم انگیز به دل داشت امید
آه از آن لحظهی بدرود که دیگر پس از آن
مادر از شاخهی شمشاد به جز عکس ندید
تشنه جرعهی وصل و دم آخر شده بود...
چقدر عاشق و مشتاق به دیدار شهید
🔸 شاعر : علی صادقی
بر قامت مادر شهیدان صلوات
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس #دلتنگی
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 **الو الو بهشت!**
گفتگوی بیسیمی با حاج قاسم اصغری
┄═❁🍃❁═┄
🔊 الو الو… بهشت؟ حاجی، صدای ما رو داری؟ فکه، اسفند ماه، عملیات عاشورای ۳، یه شب تاریک و نفسگیر… سیمهای خاردار مثل دیوارهای جهنمی جلو بچهها صف کشیدن، هیچ راهی نیست… صدای نفسهای سنگین، بیسیمی که خشخش میکنه، و چشمهایی که امیدشون فقط به خداست. حاجی، کجایی؟
📢 حاج قاسم: *"حسن جان، ما اینجا تو بهشت یه ذره آرامش داشتیم، حالا دوباره باید خاطره بگیم؟ اینا گفتن نداره، برای خدا بوده، برای دل، نه برای تعریف و تمجید!"*
🔊 قبل از اون شب، مقدمات اعزام چطور بود؟
📢 حاج قاسم: *"راستش، اون موقع ما کرج بودیم. گفتن گردان حضرت علیاصغر نیرو کم داره، ما هم ۱۲ نفر از بچههای کرج رفتیم. جانشین گردان شهید آجرلو بود، مرد بزرگی که روحیه خاصی داشت. روزای قبل از عملیات، تو دوکوهه بودیم، موقعیت الفتح… پشهها که ولکن نبودن، شبها قاچاقی از گردان بیرون میزدیم و روی پشت بومای خراب میخوابیدیم. ولی حس غریبی بود، انگار هممون تو انتظار یه لحظهایم که تکلیفمون مشخص شه."*
🔊 حاجی، اون شب همه حنا زده بودن، چی شد که جو به عروسی شبیه شد؟
📢 حاج قاسم: *"حسن جان، وقتی فهمیدیم یکی دو شب دیگه حملهست، انگار دنیا برامون رنگ دیگهای گرفت. بعضیا خشکتر بودن، فقط دعا و نماز… ولی همونا هم شوخی و خندهشون گرفته بود. یه حس عجیبی بود، انگار همه میدونستن داریم به یه جشن واقعی نزدیک میشیم!"*
🔊 بعد چی شد؟ ورود به عملیات رو تعریف کن؟
📢 حاج قاسم: *"یه نفر اومد، ریش تپلی داشت، سبزه بود، ساعت ۷ غروب بود… گفت: معبر زدم، مینها رو باز کردم، پشت سر من بیایید. با حالت تهدید میگفت پاتونو این طرف نذارید، اون طرف بذارید. من یه تیکهای بهش انداختم، نمیدونستم چه آدم بزرگیه! بچهها خندیدن، ولی اون شب، اون آدم شد راهگشا…"*
*"والا، حسن جان، اون شب یه نگاه انداختم، دیدم راه بستهست. بچهها پشت سیمهای خاردار گیر کردن، هیچ راهی نبود. یکی گفت از رو بپریم، یکی گفت دندونههای سیم رو ببریم، یکی هم گفت خب تماس بگیریم بگیم بیان در رو باز کنن!"*
🔊 پس چیکار کردی؟
📢 حاج قاسم: *"چیکار کردم؟ تخریبچی بودم و تصمیم گرفتم راه رو باز کنم دیگه! گفتم بچهها، از روی من رد شید، فقط نوبتی، یکی یکی، با ادب!"*
🔊 حاجی، یعنی واقعاً درد رو حس نکردی؟
📢 حاج قاسم: *"داداش، اون لحظه من توی این دنیا نبودم. اگه درد رو حس میکردم، بدنم میگفت بلند شو، ولی من موندم، تا آخرین نفر رد بشه. انگار فرمان بدنم رو به خدا سپرده بودم."*
🔊 بعد چی شد؟
📢 حاج قاسم: *"بچهها رد شدن، رفتن جلو، زدن خط دشمن رو شکستن. منم همونجا موندم، تا اینکه عقبنشینی شد و منو روی برانکارد بردن عقب. حسن، تو اون صحنه بودی، خودت دیدی چی شد!"*
🔊 درسته، من اون لحظه از نوک پا تا سرت رو بوسیدم، میگفتم حاجی، این کار رو نکن… ولی انگار اون لحظه تو دیگه اینجا نبودی!
📢 حاج قاسم: *"آره، حسن، اون لحظه فقط یه فکر داشتم، اینکه این راه باید باز بشه، و این کار باید انجام بشه…"*
🔊 حاجی، حالا که از بهشت مرخصی گرفتی، یه چیزی به جوونا بگو.
📢 حاج قاسم: *"بچهها، پشت همو خالی نکنید، هیچوقت نپرسید چرا من؟ بگید من هستم! و اگر یه روزی رسید که باید یه سیم خاردار رو رد کنید، با دل بریدن از خودتون، راه رو باز کنید…"*
🔊 حاجی، مرخصیات داره تموم میشه، چیزی دیگهای داری؟
📢 حاج قاسم: "حسن، فقط یه چیز… بگو یاد شهدا رو زنده نگه دارن، بگو بچهها مواظب هم باشن، و بگو که راه هنوز ادامه داره…"
حاجی برگشت، اما صدای بیسیمش هنوز تو گوش ماست!
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#دلتنگی #قرار_عاشقی
کانال بچههای جبهه و جنگ ↙️
@defae_moghadas
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂