حماسه جنوب،خاطرات
🍂
🔻 شبهای جبهه
به معنای شب های عملیات نبود
بلکه شب هایی که در پادگان و اردوگاه ها سپری میشد.
شب های خاطره انگیزی بود.
در شب ها حس هایی پیش می اومد
که صمیمی تر و عمیق میشدیم.
از خاطره گویی گرفته
تا خلق سوالات و پاسخ های به آن
گاهی حرف ها به قهقه های مستانه کشیده میشد
گاهی با شنیدن خاطره ای و شرح حالی با سکوت تو خودمون فرو میرفتیم و نم اشکی از گوشه چشم سرازیر میشد.
بظاهر در تاریکی بی برقی و روشنایی بودیم
اما دل مون روشن و کلام ها گرما بخش بود. به گونه ای که با گذشت سال ها در حسرت چنین شب هایی هستیم.
در این عکس
نفر سمت راست
اردشیر پاپی اون
مالیوتکا زن گروهان مون
و دکتر پاپی امروز
فوق تخصص و جراح خبره شبکیه
با کنجکاوی خاص در پی زیر زبون کشیدن بود
که عملیات دقیقا کی و کجاست
و نفر وسط
قاسم دارم
پسر آبادانی با مزه و شلوغ گروهان مون
که این چهره مغموم اش
تلفیقی از گله و عشق ورزیدن است.
و من غافل از اینکه چند روزی دیگر
این همجواری
دیگر ناممکن میشود.
و خون او در آنسوی اروند
به زمین خواهد ریخت.
آه
که این شب ها
چقدر هوای آن شب ها را در سر دارم
فقط به مرور خاطرات اش بسنده کرده ام.
#دلنوشته
#کاظم_فرامرزی
@defae_moghadas
🍂
🍂🍃
سلام
صبح بخیر
خودمونیم
همین که گفتند اول زمستون شده
سرما خودشو نشون داد.
در گذشته نه چندان دور
منظورم عصر چادر نشینی ما در جنگ
زود مشما( پلاستیک) به دور و روی چادر می کشیدیم
تا سوز سرما را کم کنیم
و چادر مون نم بهش نرسه
یه لا هم زیرمان در کف چادر می کشیدیم
که نکنه ما را دور بزنه از زیر پامون بیاد بالا 😊
نهایت اش
حرف آخر را رو میکردیم
والور
علاء الدین 😊😊
روشن اش میکردیم
تا روی سرما را کم کند.
صبح ها در چنین موقعیت ها یی
فین فین کنان
که نشانه طعم و غلبه زمستانی سرما بود
ما را به دورش جمع میکرد
دست ها را تا چند میلیمتری اش
نزدیک میکردیم
تا سوز گرمایش به هدر نرود.
خوبیش این بود
ماها رو بهم نزدیک میکرد.
سحر خیزمون میکرد.
بساط گفتگو به پا میشد
از هر دری
معمولا از خواب هایی که دیده بودیم
و حتما تفاسیر مسخره گونه مون
و سر به سر گذاشتن هامون
زمستان را هم با همه سختی هایش
دوست میداشتیم .
قدرت خاطره سازی اش
بیشتر از سایر فصل ها بود
برخلاف هوایش
دل ها گرم تر میشد.
#دلنوشته
#کاظم_فرامرزی
گردان ضد زره
@defae_moghadas
🍂🍃
امروز دهم تیر ماه، مصادف است با سالگرد عملیات کربلای یک و آزاد سازی شهر مهران در سال شصت و پنج.
سی و سه سال قبل در چنین روزی در شهر و دشت گرم و تفتیده مهران بودیم.
مهران برای من بیشتر تداعی یک چله خود سازی در همجواری با عزیزانی بود که دو سال پایانی جنگ با مهر شهادت بر حیات دنیایی شان حسرتی شیرین در کام ما گذاشتند.
مهران یادآور دورانی است که طنین زیارت عاشورای شهیدان سعدی موسیوند و سید سعید حسینی، صفابخش دل و جان مان بودند. غافل بودیم که همان نقطه سر مرز محلی عبور زوار و عشاق حسینی خواهد شد.
یادش را گرامی می داریم
باید چله خود سازی بنا کرد
شاید شرط وصال آن عزیزان باشد .
#مهران
#کربلا_یک
#دلنوشته
#کاظم_فرامرزی
گردان ضد زره
🍂
🔻 سفره منزل شهید
#طنز_جبهه
#طنز_اسارت
•┈••✾💧✾••┈•
شهید احمد بگلو یکی از دانشجوهای اعزامی دانشکده فنی در گردان ما بود كه در منطقه به شهادت رسيد. سال شصت و شش با یك تیم شش نفره راهی شهرشان در مرند شدیم.
زمستان بود. به خانواده شان اطلاع داده بودیم. از وضعیت خانوادگی آنها اطلاع دقیقی نداشتیم. قبل از ظهر رسیدیم و مورد استقبال خانواده قرار گرفتیم. سفره ناهار را پهن کردند؛
در سفره آش محلی گذاشتند و نان بربری.
آدم ملاحظهگری بوده و هستم. بچه ها با نگاه به هم یه سوال تو چشماشون موج میزد! آیا این ناهار است؟ پاسخ را با اشاره به آنان دادم. بله ! این ناهاره ! خانواده استطاعت ندارند ؛ اصلا به رو نیارید ! سیر بخورید! یکی دو تا از دوستان گفتند شاید ناهار نباشه ! فقط مقدمات ناهار باشه!
یه چشم غره برای آنها از ناحیه من کافی بود که بنا را بر ناهار بگذارند. سیر سیر خوردیم تا خانواده خوشحال بشوند . سفره را جمع کردند.
نیم ساعت بعد یه سفره دیگه پهن کردند . انواع و اقسام غذاهای محلی از انواع کباب گرفته تا خورشت جلویمان ردیف شد.😳😳😳
همگی با شکم سیر فقط به من نگاه می کردند😂😂 حالا چه کنیم؟؟؟ بنا به سفارش تو تا خرخره آش خوردیم🙈 من هم با یه جمله گفتم : من که با آداب و رسوم آنان آشنا نبودم. حالا یه مزمزه کنید😂
#کاظم_فرامرزی
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#طنز_جبهه
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂