eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ✅کفش هفت شهید❗️ 💥یک جفت کفش که آن را پوشیدند.... 💠مهدی سرش را پایین مے‌اندازد و یک جفت کفش کهنه را مےگیرد سمت همسرِ برادرش و می‌گوید: « این کفش‌ها داستانےدارد. قبل از من شش نفر این کفش ‌ها را پوشیده‌اند و هر شده‌اند.آخرے بود که گفت: است که این کفش ‌ها را پوشیده است و قبل از او قبلے شده‌اند. 💠 مجید، قبل از کفش‌ها را به من داد و گفت که خودش .» همسر حاج محمد -برادر مهدے- که هنوز حیران گفته‌هاے مهدی است، کفش‌ها را مے‌گیرد و مهدے اینچنین ادامه می‌دهد: « . بعد از ، کسی درب منزل را مے‌زند و از شما مے‌خواهد که کفش‌هاےمخملےرا به او بدهید. کارے نداشته باشید که او کیست، فقط وقتے نشانے کفش ‌ها را داد ، بدون هیچ پرسشےکفش‌ها را به او بدهید.» و همسر حاج محمد نگاهے به کفش‌ها مے‌اندازد و نگاهی به مهدی و هنوز مبهوت است که باز مهدے ادامه می‌دهد: «تا زنده‌ام راز این کفش‌ها نباید فاش شود.» و مهدے مے‌رود و همسر حاج محمد مے‌ماند و راز کفش‌هایے که مهدے خواهد بود که وارث کفش هاست. ، دهم اردیبهشت ماه ۶۱، یعنے تقریبا چهل روز پس از مجید مے شود و پس از مهدے، آنچه گفته است، به وقوع مے‌پیوندد. 💠کسی درب خانه را مے‌زند و کفش‌هاے مخملے را طلب مے‌کند. همسر حاج محمد کفش‌ها را به خواسته مهدے بدون هیچ پرسشےمے‌دهد و . . . دیگر کسے از آن کفش‌‌ها خبر ندارد. کسے نمے‌داند پس از مهدے چند دیگر وارث کفش‌هاے مخملے بوده‌اند و راز این کفش‌ها چه بوده‌است؟ 💠 و این زنجیره مشخص است؛ اما «وبلاگ الف دزفول» چشم براه کسے است که از اولین تا پنجمین و نیز ، و یا . . .مین وارث کفش ها خبرے دارد.... ✍ راوی : سردار حاج محمد عیدے‌مراد 🔸 منبع : alefdezful.blogfa.com @defae_moghadas2
ای کاش با ما حرفی می زد و می گفت که چه چیزی در سر دارد. می گویند شهدا را در دلشان دارند و هیچ کس از آن با خبر نمی شود؛ مگر بعد از شهادتشان. محسن مثل ما نبود که تا یک اتفاقی می افتد بیاید برای همه تعریف کند. هیچ وقت از اتفاقات نگران کننده حرف نمی زد و آرامش در کلامش جاری بود. وقتی به سپیدان می آمد، آنقدر دلش برای منطقه تنگ می شد و برای بازگشت به سوریه لحظه شماری می کرد که فکر نمی کردیم آنجا شرایط سختی داشته باشد. محسن چندان راجع به فعالیت هایش چیزی به زبان نمی آورد. وقتی برای مراسم گرفته بودیم، یک مردی از سیستان آمده بود و می گفت: ما اوضاع مالی خوبی نداشتیم؛ اما شهید ماندنی به مردم منطقه ما کمک زیادی کرده است. ✍ : همرزم شهید   شادےروح شهدا @defae_moghadas2
🌷شهید علی جنگروی برادر سردار شهید جعفر جنگروی که در عملیات رمضان به شهادت رسید ⚪️ او بعنوان روابط عمومی تیپ المهدی خدمت می کرد، زمانی که حاج علی فضلی فرمانده تیپ بود. در یکی از مراحل رمضان وقتی علی شهید می‌شود, یکی از برادران شهید افراسیابی بالای سرش بوده. شک داشت که شاید علی اسیر شده😰 است . ما یکی دوبار با اسیر دنبالش رفتیم, تا اینکه❗️ آقای افراسیابی به مادرم گفت که «من بالای سر علی بودم😭 و علی در لحظه آن قدر از آن خون رفته بود طلب آب کرده بود و لب تشنه شهید شد🕊 و شرایط و وضعیت عملیات طوری بود که من باید می‌آمدم عقب و علی را بغل یک گذاشتم». بعد از شهادت علی یکی دو 👥تا از برادرهایم برای پیدا کردن به منطقه رفتند ولی اثری از او پیدا نکردند و عراق آن نقطه را آب🌊 انداخته بود. برای علی یادبودی در قطعه 26 بهشت‌زهرا🌷 گذاشتیم و چون در دفعه آخری😢 که از جبهه برگشته بود لباسهایی که به خود آغشته شده بود را نبرد همان‌ها را به عنوان در مزارش به خاک🌺سپرد (راوی: برادر شهید) 🌷شهید «علی جنگروی» برادر شهید «جعفر جنگروی» نیز در اول مرداد سال ۶۱ مصادف با عملیات رمضان به خیل شهدا پیوست. وی زمان شهادت ، ۲۱ ساله بود. پیکر مطهر این شهید بزرگوار پس از ۳۵ سال گمنامی،سرانجام توسط آزمایش DNA شناسایی شد تا چشم انتظاری مادر شهید به اتمام برسد 🔸مزار شهید علی جنگروی: آستان شهدای گمنام شهرک ولایت دانشگاه امام حسین(ع) مزار عارف متقی،جانباز فداکار، سردار شهید حاج جعفر جنگروی: گلزار شهدای بهشت زهرا(س) - قطعه ۲۶ - ردیف ۹۲ - شماره ۵۱ @defae_moghadas2